معرفي كتاب: بازيگران نمايش اورانيوم
بیگ بنگ: كتاب حاضر گزارشي دست اول از نحوهي شكلگيري پروژهاي است كه آن نامهي تاريخي اينشتين به روزولت، راهانداز طراحي و اجراي آن شد. پروژهي سري «منهتنديستريكت» با هدف ساختن بمب اتمي در آمريكاي جنگ جهاني دوم، پروژهاي كه مجريان آن علاوه بر دستيابي به هدف اصلي خود، توانستند روش رام و مهاركردن آن نيروي عظيم نهفته در هستهي اتم براي استفادهي صلحآميز از آن و پديدههاي فيزيكي كاربرددار بسيار ديگري را هم كشف كنند.
گزارش دست اول چگونگي راهاندازي و اجراي كامل برنامهي سري ساخت بمب اتمي در جنگ جهاني دوم
The Uranium People – 1979
نوشتهي : لئونا مارشال ليبي (Libby, Leona Marshall)
ترجمه: حبيباله فقيهينژاد
انتشارات: فرزان
موضوع: فيزيك – انرژي اتمي – تاريخ – بمب اتمي
چاپ اول، 1392
تعداد صفحه:420 ص
وبسايت ناشر: www.farzanpublisher.com
قيمت: 15000 تومان
لئونا مارشال ليبي نويسندهي كتاب كه ترجمهي فارسي حاضر از متن اصل انگليسي آن است، در زمان نوشتن كتاب، استاد شيمي دانشگاه ايالتي يوتاي آمريكا و در دورهي چهارسالهي اجراي پروژهي منهتن، دستيار انريكو فرمي فيزيكدان ايتاليايي تبار برندهي جايزهي نوبل و مهاركنندهي انرژي هستهاي براي كاربردهاي صلحآميز آن بوده است.
نام انتخابي نويسنده براي كتابش به انگليسي محاورهاي است و در يك ترجمهي عيني بهترين معادل فارسي براي آن ميتواند چيزي مانند « آدمهاي اورانيوم» باشد. انتخاب چنين نامي براي ترجمهي گزارشي چنين جدي مشكل بتواند براي ما فارسيزبانان هنجار باشد. بنابراين مترجم تصميم نهايياش، انتخاب عنوان «بازيگران نمايش اورانيوم» براي ترجمهي خود از متن انگليسي كتاب شد. منظور از بازيگران، البته فيزيكدانان آزمايشگر و نظريهپرداز، كادر علمي دستيار آنها، نظاميان، سياستمداران و مهندسان مسئول احداث ساختمانها و تأسيسات لازم براي اجراي پروژه است. پروژهاي كه با به كارگيري نيروي كار 60 هزار نفري براي احداث فقط تأسيسات آن، و يك نيروي كار كل رسيده به مرز 170 هزار انسان ماهر در بلنداي چهار سال زمان اجراي آن.
نويسنده كه شيميدان است، پاياننامهي دكتراي شيمي خود را در زمينهي شايد بيشتر فيزيكي تا شيميايي ««طيفسنجي يا طيفنگاري مولكولي»» نوشته است. اما او به دليل بودن دستيار فيزيكدان بلندآوازهاي همچون انريكو فرمي، توانسته است در خلال دورهي چهارسالهي اجراي پروژه، معلومات فيزيكي زيادي هم در زمينهي آن زمان فيزيك جديد هستهاي، كسب كند. افزون بر اين، او با ازدواج با يك فيزيكدان مهم دستاندركار پروژه در بيشتر معاشراتهاي خانوادگي فيزيكدانان برجستهي روز حضور داشته و از آن رهگذر اطلاعات جالبي هم دربارهي ديدگاهها و عادت و باورهاي شخصي آنان به دست آورده است.
از چيزهاي زيادي كه خواننده از كتاب ميتواند بياموزد، معلوماتي در زمينهي روابط تقريباً مدام تنشآلود دانشمندان با نظاميان ناظر بر اجراي برنامه و نيز دربارهي ترس مجريان و هيئتهاي علمي دستاندركار پروژه از پيشافتادن فيزيكدانان آلماني در تحقيقات علمي و در نتيجه دستيابي زودتر هيتلر به سلاح اتمي است. اين ترس كه مبادا دانشمندان آلماني هم (شماري از آنان در زمرهي بهترين فيزيكدانان دنيا بودند)همزمان با خود آنان با تلاش و دقتي تمام، به گفتهي نويسنده، «««سخت در تقلاي قلابكردن اتم به ارابهي جنگي هيتلر»»» باشند. هرچه باشد، پديدهي شكافت را هم خود اين دانشمندان آلماني در سال 1939 در دانشگاه برلين كشف كرده بودند. البته در دورهي پس از جنگ روشن شد ترسشان از پيشافتادن دانشمندان آلماني بيمورد بوده، زيرا رقيبان آلماني آنها در بمبسازيشان پيشرفت چنداني نكرده بودند. علت اين بود كه آنها به غلط، يعني برعكس گروه فرمي در آمريكا، مادهي گرافيت را آرامساز يا سرعتگير نوترون مناسبي ندانسته و به جاي آن آب سنگين كه تهيهاش دشوار و وقتگير بود را برگزيده بودهاند. ديگر اينكه متفقين فهميده بودند آلمان در تله مارك نروژ تحت اشغالش، تأسيسات آب سنگين برپا كرده است، تأسيسات آنها را در يك حملهي كوماندوئي موفق نابود كرده بودند.
نكتهي ديگر اينكه در كتاب، اشارات مهمي هم به دو ماجراي زير ميشود:
- ماجراي جاسوسي كلاوس فوكس (فيزيكدان كمونيست آلماني تبار پناهبرده به بريتانيا و عضو هيئت علمي شركتكننده از طرف آن كشور در اجراي پروژه و دو فيزيكدان كانادائي ديگر آن عضو هيئت، به سود اتحاد جماهير شوروي آن زمان
- ماجراي بازجوييهاي منجر شونده به محكوميت دكتر ج. رابرت اوپنهايمر، فيزيكدان مدير اجرايي پروژهي سري منهتن در زمان جنگ جهاني دوم و رئيس كميسيون انرژي اتمي آمريكا در دورهي بعد از جنگ. محكوميت اوپنهايمر عمدتاً به دليل امتناع او و كميتهاش از همكاري در پروژهي ساخت بمب بسيار وحشتناك هيدورژني به دلايل اخلاقي و يكي دو مورد ديگر بود.
كتاب به صورت يك گزارش تاريخي براي استفادهي طيف وسيعي از افراد مشتاق مطالعه در زمينههاي مختلف نوشته شده است. فهم مطالب نيازي به دانستن معلوماتي بيشتر از معلومات علمي دبيرستان ندارد، بدين سان كه يك دانشآموختهي دبيرستان هم ميتواند در دور اول خواندن آن تصوير ذهني خوبي از 70 درصد آن به دست آورد.
به قسمتهايي از كتاب توجه فرماييد:
ويلسون از اينكه در آن روز، رابي و باچر توانستند اوپنهايمر را از فكر نظاميكردن كادر علمي موجود پروژه منصرف كنند، بسيار آسوده خاطر شد. البته اوپنهايمر هنوز رويارويي با گرووز را داشت كه به موقع خود از عهدهي آن هم برآمد. در آن روز بين ويلسون و اوپنهايمر بر سر اينكه كادر علمي بايد سرباز و وارد لباس نظامي شود، بحث شديدي درگرفته بود. ويلسون آن رويداد را چنين به ياد ميآورد:
« در مدت يك سال كار در آنجا، دستورات را تقريباً تماماً كممعنا يافتم. دانشمندان علوم طبيعي اصولاً مهارت چنداني در اطاعت بي چون و چرا از فرامين را ندارند. اوپنهايمر با گرفتن قيافهي متفكرانهاي به خود، هر بار ميگفت اين جنگ با جنگهاي گذشته فرق دارد. اين جنگ بر سر اصول آزادي است و با شركت ارتشهاي مردمي در جريان است. تصور ميكنم من نيز مانند هر فرد ديگري ميتوانستم ايدهآليستي فكر كنم، اما به نظرم آمد گويندهي اين چيزها يكي از پيچهايش شل است. من در آن بحث، يك ذره هم نتوانستم او را از موضعش، حركت دهم. اما هنگامي كه او ديگر ديد و پذيرفت كه ديگران با استدلالي قويتر بر او فائق آمدهاند، خاطرم از سوي او بسيار آسوده شد.
ويلسون در پرينستون در تلاش ابداع يك روش جديد جداسازي پلوتونيوم از اورانيوم بود كه اوپنهايمر از او خواست آن كار را به سود اشتغال در پروژهاي كه او قصد راهاندازي آن را در لوسآلاموس دارد، رها كند و به گروه او بپيوندد. آرتور كامپتون هم براي كمك به اوپنهايمر، فيزيكدان آزمايشگر ديگري به نام جان منلي به او معرفي كرده بود. آن دو فيزيكدان وارد لوسآلاموس شدند. ويلسون در مارس 1943 و منلي در ماه بعد از آن.
هر دو آنها به اوپنهايمر كه هنوز در بركلي بود، فشار ميآوردند چارت سازماني آزمايشگاه را تهيه كرده و مسئولان گروههاي نظريكار، آزمايشگر، ذخيرهي مواد، تداركات و امور پرسنلي را تعيين كند. اوپنهايمر ماهها به اين نقزدنها بي اعتنا ماند و كارهاي ساختماني كند پيش ميرفتند. سر آنجام آنان روزي با هم براي ديدن او به بركلي رفتند. آنها او را يك تئوريدان سادهلوح خواندند و اين در حالي بود كه خود نيز در ادارهي پروژههاي علمي بيش از يكي دو سال تجربه نداشتند. به گفتهي ويلسون:
« منلي و من تمام روز را دربارهي بيتصميمي اوپنهايمر نق زديم و اصرار ورزيديم كه تصميمات بايد گرفته شوند و مردم بايد بدانند چهكاره هستند و چه وقت بايد به لوسآلاموس بيايند. اولويتها بايد معلوم شوند. ما بايد واقعبينانه بدانيم كه موضع ما در مقابل نظاميان پروژه چيست؟ گفتيم ما سازمان و تشكيلات ميخواهيم، نه فقط مقداري صحبت مبهم در مورد مسائل علمي يا صحبتهاي مبهمتري دربارهي دموكراسي. مسائلي بودند كه بايد به آنها رسيدگي فوري ميشد، اما از ديدگاه ما، اوپنهايمر خود را با آنها مواجه نميديد. اين را هم بايد اضافه كنم كه او در تمام مدت رفتار و حضور ما را تحمل كرد.
اما سرانجام به صورتي كه خاص او بود، جلسه بحث فني آزا ما، به جلسهي معاشرتي خانهي او با سِرِو دبشترين مارتيني دبش، كه با دست خود استاد مخلوط ميشد، با ميهماناني پيچيدهفكر، غذاهاي قرمهاي، مكالمات آرام و بدون جهتي خاص، سيگار و الكل كه همه جزء جداناشدني شبهاي خانهي اپنهايمر بودند، تبديل شد. با تمام اين احوال، من و منلي يك لحظه هم از فكر مسئلهي اصليمان غافل نمانديم و عاقبت از جاي برخواسته و به سوي او رفتيم. او يك باره از كوره در رفت و با ناسزاگويي و اوقات تلخي جنونآميز خود، ما را مات و مبهوت در جاي خود ميخكوب كرد. متعاقب آن، من با اين فكر كه ديگر پايان رابطهام با پروژه فرا رسيده است، جلسه را ترك كردم، اما وضع چنان نبود.»
منلي به ياد ميآورد كه اوپنهايمر در آن هنگام بلافاصله ورقهي كاغذي را به سوي او پرت كرد و گفت: « بگير، اين هم چارت و جدول تشكيلات لعنتي شما.» منلي در اين باره ميگويد: « برگهي كاغذ با يك استثنا، تشكيلات سازماني اوليهي رضايتبخشي را نشان ميداد. استثناء آن بود كه وي انتظار داشت سرپرستي آزمايشگاه و گروه تئوري را، هر دو، خود او به عهده گيرد. اما چند ماه بعد رابي و باچر او را قانع كردند كه گروه تئوري نياز به سرپرست جداگانهاي دارد و در نتيجه براي آن كار، هانس بيت انتخاب شد. از خاطرات متعددي كه من از روزهاي اوليهي احداث آزمايشگاه تحقيقاتي لوسآلاموس با آن سنگيني و سختي و سردرگمي و پيچيدگي كار آن دارم، خاطرهي تبديلشدن سريع و خيرهكننده اوپنهايمر نظريهپرداز به يكي از مؤثرترين رهبران و ادارهكنندگان پروژههاي علمي است. اين خاطره از روشنترين و ماندنيترين خاطرات من از آن ايام است.»
در چارت سازماني او، علاوه بر تأسيس يك بخش فيزيك نظري (تئوري يا محاسباتي)، پيشبيني تأسيس بخشهاي ديگري همچون بخش شيمي، فلزشناسي، فيزيك عملي يا تجربي، كارگاه تراشكاري، و قسمت تدارك مواد هم شده بود. مسئولان آن بخشها بعداً با انتخاب يك هيئتمديره و تشكيل جلسات منظمي با رئيس طرح، به اخذ تصميمات عمدهي مربوط به اولويتهاي كاري و تعيين خط مشي، مبادرت كردند. براي رئيس طرح بعدا چند معاون هم انتخاب شد كه اوپنهايمر آنها را منصوب كرد. براي هر يك از بخشهاي فرعي نيز يك سرپرست انجام وظيفهكننده زير نظر رهبر عمليات بخش تعيين گرديد.
فهرست lمطالب:
نامهي آلبرت اينشتين به فرانكلين روزولت
يادداشت مترجم
مقدمهي نويسنده
لارا و انريكو فرمي
آغاز حركت كاروان اورانيوم
به سوي غرب
در شيكاگو
در جنگل آرون
به سوي رودخانه كلمبيا
به سوي لوسآلاموس
ارزيابي انديشهها و عملكردها
از لوسآلاموس به اقيانوس آرام
صعود از ساقهي لوبياي سحرآميز
پيوست: انرژي حاصل از همجوشي هستهي اتمهاي سبك
نمايه