در مواجهه با چندجهانی- بخش سوم
بیگ بنگ: تمام کیهانشناسان کاملاً به چندجهانی روی نیاوردهاند. جورج الیس به من گفت:« از کلمهی “چندجهانی” خوشم نمیآید. ایدهی “جهان” را دوست دارم.» او ترجیح میدهد دربارهی « یک جهان با قلمروهای در حال انبساط متفاوت متعدد» صحبت کند چون در نظر او “جهان” طبق تعریف، تمام اشیاء فیزیکی است که وجود دارد. به علاوه او مسئلهی اصلی قلمروهای دیگر فضا- زمان را بیان میکند. او میگوید:« چون نمیتوانیم آنها را ببینیم، نمیتوانیم هیچ چیزی را دربارهی آنها ثابت کنیم.»
به گزارش بیگ بنگ، الیس با برقی در چشمانش به من گفت:« حالا تصویری جایگزین وجود دارد که نسبتاً بهتر است. شاید این تصویر چندجهانی اشتباه است. شاید مسیر یکسانی از فضا- زمان را بارها و بارها مشاهده میکنیم. نظریهی نسبیت عام اینشتین اجازه میدهد این اتفاق بیافتد چون فضا- زمان فقط خمیده نیست بلکه میتواند ساختار اتصالدهندگی متفاوتی داشته باشد. بنابراین شاید بتوانیم در یک جهت چند صد میلیون سال نوری برویم و ناگهان از آن سمت( از جایی که شروع کردیم) برگردیم، درست مثل بازی پکمن در آن بازیهای کامپیوتری اولیه.
الیس نتیجهگیری کرد:« در آن صورت به مراتب کهکشانهای کمتری از آن چیزی که به نظر میبینیم وجود دارد. تصاویر زیادی را خواهیم دید، شاید صدها تصویر از یک کهکشان یکسان.» این چیزی است که الیس نظریهی “جهان کوچک” مینامد که به نظر او « از نظر فلسفی جذاب است.» میگوید « شاید اینطور باشد» ولی اعتراف میکند که « احتمالاً اینطور نیست.»
پل دیویس فیزیکدان و مدیر مرکز فراسو برای مفاهیم بنیادی در علم در دانشگاه ایالتی آریزونا گفت:« زیاد به چندجهانی خوشبین نیستم چون اگرچه دلایل خوبی برای فرض این موضوع وجود دارد که احتمالاً چیزی که میبینیم تمام چیزهایی که وجود دارد نباشد ولی این فرضیه معیارهای لازم برای یک نظریهی کامل از هستی را ندارد.» دیویس میگوید یک چندجهانی اغلب با تصور این موضوع که اگر بینهایت جهان وجود داشته باشد پس « همهچیز آن بیرون در جایی هست و این پایان داستان است» مطرح میشود تا اسرار هستی را حل کند.
دیویس میگوید:« این درست نیست» چون برای اینکه یک چندجهانی به دست بیاورید به یک ساز و کار ایجادکنندهی جهان نیاز دارید، « چیزی که باعث میشود تمام آن بیگ بنگها رخ دهند. به یک سری قوانین فیزیک نیاز پیدا خواهید کرد. تمام نظریات چندجهانی تصور میکنند فیزیک کوانتوم عنصر خودبخودی را فراهم میکند تا بیگ بنگها رخ دهد. آنها فضا و زمانی پیشموجود را تصور میکنند. آنها تصور عادیای از اتفاقیبودن را متصور میشوند، گروهی کامل از شرایط پیشموجود.» دیویس میگوید حدوداً « ۱۰ فرضیهی پایهی متفاوت» از قوانین فیزیکی وجود دارد که « برای کار کردن چندجهانی» به آنها نیاز است.
سپس دیویس نکتهی مهم خود را بیان میکند. « خب این قوانین از کجا آمده است؟ آن فراقوانینی که تمام این جهانها را از همان اول تولید میکند چه؟ آنها از کجا آمده است؟ سپس قوانین یا فراقوانینی که قوانین محلی گوناگون را بر هر جهان منفرد تحمیل میکند چه؟ آنها چطور کار میکند؟ ساز و کار توزیع چیست؟» دیویس میگوید که تنها کاری که نظریهی چندجهانی انجام میدهد تغییر مسئلهی هستی از سطح یک جهان به سطح چندجهانی است. دیویس میگوید:« ولی شما آن را توضیح ندادید.»
دیویس ایدهای که میگوید هر جهانی که دوست دارید آن بیرون در جایی هست را رد میکند. او میگوید:« فکر میکنم این ایده بسیار مسخره است و هیچچیزی را توضیح نمیدهد. داشتن تمام جهانهای ممکن یک توضیح نیست چون با احضار همهچیز، هیچچیزی را توضیح ندادهاید.» انتقاد دیوس از چندجهانی عمیقتر هم میشود. او برای توضیح جهان “توضیحات بیرونی” را رد میکند. دیویس به من گفت:« فرض میکنم برای من مسئلهی اصلی با یک چندجهانی این است که داریم تلاش میکنیم با استناد به چیزی بیرون از جهان، توضیح دهیم چرا جهان وجود دارد. در این مورد از بینهایت جهان بیرون از جهان ما، به عنوان توضیحی برای جهان ما استفاده شده است.»
سپس دیویس مقایسهی محکومکنندهاش را انجام میدهد. « به نظر من چندجهانی هیچ توضیح بهتری از آیین قدیمی نداده است که به خدایی دیده نشده و توضیح داده نشده استناد میکند( خدایی که بیرون از جهان است) تا جهان را تبیین کند. در حقیقت فکر میکنم هر دو توضیح( چندجهانی و خدا) تقریباً با هم برابر است.» در نظر دیویس این برابری یک تعریف و تمجید نیست. دیویس میگوید او تمام انگیزهها و ریاضیاتی که نظریهی تورم را کنترل میکند، به همراه جهانهای چندگانه که پیآمدی اجباری از آن است را درک میکند ولی با این حال میگوید احساس میکند بینهایت جهان با عقل جور در نمیآید. یک جای کار میلنگد.
نظر من راجع به این چیزها چیست؟ زمان زیادی از دوران کودکیام گذشته ولی در حضور یک چندجهانی احساس کودکانهای دارم و تلاش میکنم احتمالات را ارزیابی کنم. دلم میخواهد چیزها را دستهبندی کنم تا گستره و عرض آن را از هم تشخیص دهم. در اینجا هفت ساز و کار امکانپذیر را آوردهام که میتواند جهانهای چندگانه را تولید کند:
1- نواحی فضایی متفاوت از فضا- زمان عادی ما میتواند در جهان پاکتی ما وجود داشته باشد ولی با این حال آنقدر دور هستند که حتی نور ستارگانشان که با سرعت نور حرکت میکند، هیچوقت زمان کافی برای رسیدن به ما را ندارد( این نوع با تورم کیهانی تولید میشود).
2- دورههای زمانی متفاوت از فضا- زمان عادی ما میتواند در جهان پاکتی ما وجود داشته باشد، به طوری که جهانهای چندگانه به صورت توالی به وجود میآید نه به صورت موازی( این نوع توسط چرخههای جهانی انبساط و انقضباض جهان یا بیگ بنگها و بیگ کرانچها(مهرمبها) تولید میشود).
3- قلمروهای متفاوتی از فضا- زمان عادی میتواند « فشرده و به بیرون پرت شده» تا به جهانهای پاکتی دیگری تبدیل و برای همیشه از جهان ما جدا شود( هر جهان جدید توسط تورم بینظم ابدی، تولید و شاید مشخصاتاش توسط نظریهی ریسمان تعیین میشود).
4- ابعاد متفاوتی از فضا و زمان میتواند وجود داشته باشد که در ابعاد بالاتر، واقعیتهای کاملا مستقلی میتواند وجود داشته باشد. این ابعاد متفاوت میتواند به نوعی، بسیار نزدیک به هم باشد ولی از نظر شارش اطلاعاتی و ارتباطات برای همیشه از هم جدا هستند.
5- تاریخچههای جهانی متفاوتی میتواند از طریق تابع موج و غرابت مکانیک کوانتوم درست شود که در هر لحظهی آنی(مثل هر لحظهی زمان پلانک یا درخش مشاهده) تمام واقعیت به دنیاهای چندگانه تقسیم میشود( این نوع با در نظر گرفتن تابع موج به عنوان واقعیت عینی تولید میشود).
6- هر چیزی را که بتوان با سامانههای ریاضیاتی سازگار بیان کرد در حقیقت میتواند در نوعی از واقعیت وجود داشته باشد( سطح ۴ تگمارک).
7- امکان دارد اصل بارآوری یا واقعگرایی موجهاتی درست باشد: تمام احتمالات از هر نوعی، چه تصور شده یا تصور نشده، جایی واقعاً وجود دارد( نوژویک، لوئیس).
به علاوه این هفت ساز و کار برای تولید جهانهای چندگانه، متقابلاً انحصاری نیست. چند عدد یا حتی تمامی آنها میتواند صحیح باشد و به صورت مختلفی وجود داشته باشد، یکی از ساز و کارها در دیگر ساز و کارها و دیگر ساز و کارها در یک ساز و کار.
در یک چندجهانی نمیتوان از بینهایت دوری کرد و بینهایت کارهای عجیبی انجام میدهد. دو نوع بینهایت امکانپذیر در یک چندجهانی وجود دارد. نوع ۱: اندازهی یک جهان منفرد میتواند بینهایت باشد( برای مثال در جهان ما اگر فضا و کهکشانها بدون هیچ پایان یا بستاری تا ابد ادامه داشته باشد) یا نوع ۲: تعداد تمام جهانهای مجزا در یک چندجهانی میتواند بینهایت باشد( قطع نظر از اینکه آیا اندازهی بعضی یا تمام این جهانها هم بینهایت باشد یا نه).
پیآمدهای هر کدام از این بینهایتها عجیب میشود. اول از همه حتی چندجهانی سطح ۱ تگمارک با فرض اینکه بینهایت است باید حاوی تمام چیزهایی باشد که از نظر فیزیکی امکانپذیر است. این یعنی برای مثال تمام فرانامههای(scenarios) فیلم “جنگ ستارگان” واقعاً آن بیرون وجود دارد، از جمله آن فرانامههایی که در فیلم نبوده و حتی آنهایی که نویسندگان فیلم حتی به آنها فکر هم نکردهاند!
به همین نحو تا زمانی که فضای کافی برای بُرخوردگی تصادفی بیپایان ذرات وجود داشته باشد( و یک جهان با اندازهی نامحدود قطعاً فضای مناسب و کافی را در اختیار دارد) بخشی از فضا وجود خواهد داشت که با بخش فضای ما یکسان و برابر است و آدمهایی یکسان با شما و من دارد. تگمارک برآورد کرده است که نزدیکترین نسخهی من و شما در فاصلهی ۱۰ به توان ۱۰ به توان ۲۸ مایل آنطرفتر است.
حتی با این پیشنهاد عجیب هم زیاد تحتتاثیر قرار نگرفتم. همچنین باید بخشی از فضا وجود داشته باشد که با بخش فضایی ما یکسان است، به غیر از اینکه یک مو روی سر یک فرد یک نانومتر به سمت راست حرکت کرده است و بخش دیگری از فضا که در آن تمام چیزها به غیر از آن مو یکسان است که حالا ۲ نانومتر به سمت چپ رفته است. سپس تمام موهای روی سر آدمها به این سمت و آن سمت رفتهاند و سپس تمام چیزها در بخشهای کلی فضا به تمام ترکیبات و جایگشتهای(permutation) محتمل مرتب و چیده شدهاند. تفاوتهای بیشمار کوچک و بزرگی وجود خواهد داشت که هر کدام از آنها در بخش متفاوتی از فضا است و تمام اینها به این دلیل به وجود میآید که یک جهان منفرد بینهایت با بخشهای بینهایتی از فضا تا ابد ادامه پیدا میکند. مشخصاً با این دیدگاه، ذرات تصادفی در اکثریت قابلتوجهی از بخشهای وسیعی از فضا چیز زیادی به دست نمیدهد.
برای شفافسازی باید بگویم یک جهان واقعاً بینهایت بدان معنی است که هر چیزی که غیرممکن نیست( اهمیتی ندارد که چقدر مبهم و نامفهوم باشد) اتفاق خواهد افتاد، باید اتفاق بیافتد و به طرز عجیبی باید بینهایت بار اتفاق بیافتد. جهانی نامحدود تا ابد ادامه دارد و نه تنها متغیرهای بیشماری را تولید میکند بلکه همچنین نیاز دارد تا تمام متغیرهای بیشمار، بینهایت بار اتفاق بیافتد. این ماهیتِ عجیبِ بینهایتِ واقعی است. با دیویس موافقم: یک جای کار میلنگد.
آیا یک چندجهانی خدا را تقویت میکند؟ یا تحلیل میبرد؟
اگر جهانهای چندگانه حقیقت دارد و مخصوصاً اگر بینهایت جهان واقعاً وجود داشته باشد آنوقت جهانبینی ما تغییر میکند. همهچیز تغییر میکند. به هر چیزی که باور دارید- حتی راجع به خدا( اینکه خدا وجود دارد؟ اینکه خدا وجود ندارد؟)- هیچچیز به وضع سابق باقی نخواهد ماند. اگر تنها دنیای مادی وجود دارد آنوقت دنیای مادی به طرز غیرقابلتصوری بزرگتر میشود. اگر خدایی نامحدود وجود دارد آنوقت بینهایتِ خدا توسط علم بیان میشود و با معنای جدیدی تقویت میشود.
ولی آیا وجود واقعی چندجهانی استدلالهای وجود واقعی خدا را( از طریق تضعیف “استدلال مبتنی بر طرحریزی” جدید براساس “میزانسازی مناسب” جهان ما) تحلیل میبرد؟ اگر خدایی وجود داشته باشد چطور به چندجهانی مربوط میشود؟ برای کسی که به خدا باور دارد یا به دنبال خدا است، این مسئله باید مشخص شود. اگر خدایی وجود داشته باشد چرا باید جهانهای چندگانه را بیافریند؟ آیا یک چندجهانی میتواند توضیح دهد که یک خدا چه شکلی است( اگر خدایی وجود داشته باشد)؟ و اگر خدایی وجود ندارد آنوقت چه؟ آیا یک چندجهانی معنای خاصی دارد؟ ( تمام اینها را باید در مقالهای دیگر در نظر بگیرم.)
اگر از این مقاله دربارهی جهانهای چندگانه، منطقی، خونسرد و خودمطمئن ظاهر شدهام پس به طور غیرعمدی گولزننده و فریبآمیز بودهام. من از بیپایانی وصفناپذیر چندجهانیای فراتر از گسترده و طاقتفرسا به وحشت افتادهام. من در برابر تصور وحشتناک فیلسوف قرن ۱۷، بِلز پاسکال خرد میشوم که میگوید:« سکوت ابدی این فضاهای نامحدود مرا به وحشت میاندازد.»
نویسنده:“رابرت لاورنس کوهن“
پایان
ترجمه: امیرحسین سلیمانی/ سایت علمی بیگ بنگ
منبع: space.com
با تشکر…
بینهایت!مفهومی گیج کننده که احتمالا زاییده تکرار پذیری ذهن است.شمارش(اعداد طبیعی)از تکرار به وجود می آیند.و بینهایت سفر تخیل سوار برموج شمارش است.به نظر من بینهایت مفهوم برآمده از ذهنست.ولی خود ذهن چیست مگر نه اینکه ان خودش جزیی از جهان است.حتی اگه بنا به بعضی از نظریه ها که میگویند فواصل توهم است را قبول داشته باشیم.این پرسش به وجود می آید که توهم خودش چیست؟در ریاضیات اصلی به نام اصل انتخاب وجود دارد که بنابه تصور بسیاری از ریاضیدانان یکی از عمیق ترین اصول حاکم بر ریاضیات و حتی جهان هستیست!و مفهوم کلیدی در این اصل همان بینهایته!حتی بعضی این اصل را نه یک اصل ریاضیاتی خالص بلکه یک اصل حاکم بر قواعد رفتاری ذهن یک موجود هوشمند به حساب می آورند!آیا بینهایت در جهان بیرون از انسان وجود دارد یا تنها ویژگی ذاتی یک ساختار به نام مغز است؟!
توهم و واقعیت مثل عدم و وجود
یک سری چیزها قابل وصف با علم الان نیست مثل تعریف هیچ
رابرت لارنس کوهن درباره هیچ مقاله قشنگی گذاشته و میگه هیچ هم خودش تعریف نیازمند
بینهایت هم مانند هیچ تعریف های جالبی میشه گفت ولی قانع کننده ن
با درود بر شما دوست گرامی.صحبت از علم شد و گفتین علم الان.آیا توسعه علم صرفا توسعه مدلهای علمیست و یا شاید علم در اینده دچار یک دگردیسی بنیادی خواهد شد؟!تغییر در ابزارهای علمی و حتی چه بسا در متدولوژی اش و کلا نگاهمان به تجربه گرایی دچار تغییرات بنیادی خواهد شد.اینکه مفهوم بسیار مهم “هیچ” در فیزیک مدرن قد علم کرده است شاید ناشی از محدودیت روش های علمی باشد و شاید علم نیازمند یک جراحی فلسفیست(بدون در نظر گرفتن این واقعیت که خود تعریف علم یک ساختار غیر علمیست!).به هر حال به نظر من مفهوم بینهایت نمیتواند در مقابل مفهوم “هیچ” قرار بگیرد به این دلیل که هیچ تفاهمی در مورد تعریف “هیچ” وجود ندارد (حتی بین فیزیکدانان) ولی بینهایت یک مفهوم مطلقست.
سلام میتونید اون بخش بُرخوردگی تصادفی بیپایان ذرات رو توضیح بدید و چرا باعث میشه که اشکال مشابهی ایجاد بشه؟و چرا باید فاصله دوری داشه باشه؟
عالی بود اقای سلیمانی….
واقعن ترسناکه این همه عظمت و بی نهایت در بی نهایت این دنیاها.
« سکوت ابدی این فضاهای نامحدود مرا به وحشت میاندازد.»
نمی تونم تصور کنم که این همه عظمت و این همه شگفتی به خودی خود و پوچ و خالی آفریده شده…
ما انسانها با پیشرفته ترین میکروسکوپ ها دنیای کوچک ویروس ها و باکتری هارو مورد کنکاش قرار میدیم و حتی بعضی مواقع دخل و تصرف هم تو دنیاشون میکنیم.بیخیال از اینکه ناظرانی هم در بالاترین ابعاد و در فاصله ای بسیار دور از ما دارن همین لحظه مارو رصد می کنن به ما می اندیشند و ما انسانهای کوچک و ناچیز هنوز خودمون رو اشرف مخلوقات میدونیم…..
آقای سلیمانی بشدت منتظر مقالات بعدی شما هستیم…
مرسی از تیم خوب سایت بیگ بنگ.
یاعلی موفق باشید…
احسنت به شما آقای سلیمانی عزیز
گزینه ها بسیار جالب بررسی شده