بیگ بنگ: لابد شما هم مانند من قبول دارید کسانی که فیزیک قرن بیستم‌ و بیست و یکم را دنبال کرده‌اند، همگی دچار سردرگمی مهلکی شده‌اند. درگیری با پرسش‌های بنیادین در باره ماهیت فضا، زمان، ابعاد پنهان، نقش ناظر، ماده تاریک، انرژی تاریک و…

سال پیش کتابی را ترجمه کردم به نام “گرانش وجود ندارد” به قلم “Vincent Icke” استاد فیزیک با سابقه دانشگاه آمستردام. در پایان کتاب نویسنده اظهار امیدواری کرده بود که “پسری یا دختری از هزاره جدید” زودتر دست به کار شود و طرحی نو دراندازد. در این کتاب آمده: «علم همانند اسلوب تاریخ انسانی یا معماری مدرن، پیشرفت نمی کند: تکه تکه کردن و سوزاندن، منفجر کردن و نابود کردن، و بر روی ویرانه ها چیزی ساختن که به هیچ وجه مشابه قبل نیست. برعکس، یک دانشمند خوب بیشتر شبیه یک دندانپزشک خوب است: دور انداختن هر چه را نمی توان نگه داشت، بقیه را همانطور که بوده باقی گذاشتن، نصب جایگزین‌ها، و بهبود عملکرد کلی.»

هر چند من فیزیکدان متخصص نیستم، ولی دندانپزشک هستم و شاید از سر مطایبه بتوان گفت همین شد که بالاخره تصمیم گرفتم “فیزیک خودفهم” خودم را بنا کنم. نتیجه آن سفرنامه‌ای یکساله از پرسه زدن در مفاهیم فیزیک شد. از ساده ترین ادراکهای مشترک سفرم را شروع کردم(مانند اینکه ما همواره جهان را دو بعدی می بینیم، یا ما فقط حرکت –تغییر را می بینیم نه خود فضا زمان به عنوان “یک چیز”،یا تناظر حرکت چرخشی و خطی و ..). در این مسیر به موضوعات متفاوتی در فیزیک و ریاضی برخوردم. سعی کردم آنچه را از نشانه ها میفهمم، به نگارش در بیاورم. از آنجا که ذهن من به زبان فارسی می اندیشد، نشانه‌های فارسی را بکار بردم. در این فرضیه زمان دو بعد دارد که سطحی از اطلاعات را بیان می کنند. هر آنچه توسط “ناظر” دریافت می شود،”اطلاعات” یک “رویداد” است که در قالب یک”جهان” بیان می شود.
<گ> به معنی رویداد.
<چ> به معنی جهان.
<پ> ناظر و
<ژ> اطلاعات هستند.

• اگر کمی گیج شده‌اید حق دارید. اما از شما میخواهم که با من در این سفر همراه باشید. در این مسیر خواهیم دید که چگونه به پرسش‌های عمیق و اسرارآمیز فیزیک و نجوم پاسخ خواهیم داد. شاید فهرستی از مفاهیم و نتایج معادلات این نظریه که با مقادیر اندازه‌گیری شده موافق است، شما را ترغیب کند:

1-مفهوم زمان-فضا
2- مفهوم دما
3- مفهوم جهان هابلی
4- ماده تاریک
5- انرژی تاریک
6- اندازه‌گیری فرکانس تابش پس زمینه کیهانی
7- اندازه‌گیری دمای فضای خالی در جهان ما
8- اندازه‌گیری شعاع پروتون و الکترون
9- اندازه‌گیری شعاع اتمی هیدروژن
10- اندازه‌گیری شعاع جهان
11- اندازه‌گیری بار الکتریکی پایه
12- و شاید مهمتر از همه اندازه‌گیری “ثابت ساختار ریز”

• اگر دانسته‌هایی از ریاضیات و فیزیک دانشگاهی نداشته باشید، شاید پیش رفتن در همه مباحث کمی مشکل باشد. ولی ماهیت کلی مباحث سرراست است و در هر فصل تلاش کرده‌ام که از معادلات مربوطه بیاورم تا خواننده مشتاق بهتر واکاوی کند. بالاخره این فرضیه در قالب یک کتاب، جمع‌آوری شد و نسخه‌ای برای اغلب فیزیکدانان دانشگاه‌های داخلی و خارجی ارسال شد.

ولی آنچه مرا وادار به نگاشتن این فرضیه کرد، تحریک دوستداران و دانش آموختگان جوان بود تا با ذهنی منعطف، امکان وجود چارچوبی تازه بیازمایند. در چند قسمت آینده مباحثی از آشنایی با مفاهیم اولیه فرضیه را خواهم نوشت‌. هدف نهایی این است که بعد از ترجمه به زبان انگلیسی و ویرایش نهایی، با همکاری “سایت علمی بیگ بنگ” کتاب را چاپ و در اختیار علاقمندان قرار دهیم. از اینرو از همه خوانندگان خواهش میکنم، نظرات خود را با من در میان بگذارند.

حرکت به معنای اطلاعات:

در این فرضیه، جهانی تعریف می شود که باید مورد ادراک قرار بگیرد. ادراک، بنیان اصلی جهان می باشد. هر رویداد «گ»، حاصل تعامل جهان «چ» و ناظر «پ» می باشد. در واقع رویداد به شکل واحدهایی از اطلاعات «ژ» دریافت می شود. وجود اطلاعات، به معنای وجود تغییر میان دو حالت متوالی از جهان است. ساده‌ترین نوع تغییر، حرکت است. حرکت مبنایی را فراهم می کند که از طریق آن می توان زمان و مکان را تعریف کرد.

حرکت به دو معنا قابل بررسی است:

1-حرکت در بعد فضایی:

میزان تغییر در موقعیت فضایی سوژه، میزان اطلاعات را تعیین می کند.

2-حرکت در بعد زمانی:

این حرکت توسط ناظر و به روی محور زمانی انجام می شود.

• در نظریه (گ چ پ ژ)، ناظر، ماشین ادراک جهان است. نوعی ماشین که با حرکت در بعد زمانی، تغییرات را درک کرده و اطلاعات را پردازش می کند. حداقل شرط لازم، داشتن واحدهای زمانی به روی محورهای زمانی است. در این حالت، ناظر در هر دوره دریافت و پردازش اطلاعات، مقدار تغییر را درک کرده و اطلاعات به واحد بعدی زمانی منتقل می شود.

• تحلیل حرکت ابعاد مکانی زمانی:

برای توصیف کامل حرکت یک سوژه، توسط ناظر {مثل خود ما }؛ باید نخست به سه نکته توجه داشت:

1-ناظر اطلاعات جهان را روی صفحه دوبعدی دریافت می کند. از این رو همه اشیاء به صورت موجودات دوبعدی ظاهر می شوند :

یک شیئی سه بعدی، ابتدا به شکل یک تصویر دوبعدی دریافت می شود.

تشخیص بعد عمقی (بعد سوم) سوژه، منوط به دریافت اطلاعات بیشتر است. این اطلاعات را می توان با چرخاندن شیئی به دور یک محور  و با چرخاندن شیئی – ناظر نسبت به هم، بدست آورد.

2-همه حرکت‌ها را می توان در یک صفحه دو بعدی بیان کرد:

حرکت همزمان در سه بعدی بی معناست.

(در واقع همانطور که خواهیم دید، حرکت در سه بعد به معنای وجود انرژی است).

البته، در مورد موقعیت نسبی سوژه و ناظر، حرکت همزمان  در دو بعد هم بی معناست. همه حرکت‌ها را در حالت حداقلی (دیفرانسیلی) می توان حرکت در یک محور (یک بعدی) دانست. از آنجا که چارچوب مرجع وجود ندارد، یکی را ناظر ثابت و دیگری را سوژه متحرک می بینیم. حرکت نسبی را میتوان روی یک محور خط واصل سوژه-ناظر، تعریف کرد.

حرکت همزمان در دو بعد، به معنای تغییر در اندازه سطحی سوژه است. چنین تغییری در حرکت عمقی (به سمت عمق صفحه دریافت اطلاعات از جهان) دیده می شود. اگر چه این حرکت به شکل نقطه‌ای از دید ناظر، مخفی می باشد، ولی اطلاعات حرکت در محور عمقی را میتوان از تغییر سطح سوژه ( عمود بر حرکت) دریافت.

• در فرضیه (گ چ پ ژ) همه انواع حرکت‌ها، قابل تأویل به حرکت دو بعدی خواهند بود. هر بعد مکانی، متناظر با یک بعد زمانی خواهد بود. از این رو برای تحلیل یک رویداد، فضایی چهار بعدی تعریف می شود.

• برای روشن شدن موضوع، حرکت یک جعبه سه بعدی در عمق تصویر را در نظر می گیریم.(شکل ۱-الف)

شکل الف

در جابجایی شیء سه بعدی، اطلاعات به شکل تغییر دو سطح مورد مشاهده (سطح مقطع)، بیان می شود. مثلاً با دور شدن شیئی، سطح مورد مشاهده کوچکتر می شود. برای ناظر، حرکت شیئی سه بعدی در عمق، از طریق تغییر در سطح مورد مشاهده، قابل درک است. برای  ساده‌سازی، می توان یکی از اضلاع (ابعاد) سطح مقطع جعبه را به عنوان محور تغییر، تعریف کرد. در واقع تغییرات سطح، مجذور تغییرات روی یک محور است.

3-نکته مهم آخر در توصیف حرکت: ناظر، جهان را به شکل دوره‌ای ادراک می کند.

این به معنای وجود یک  بازه زمانی مرجع، به روی محور ناظر است. بدون داشتن یک واحد زمانی، تغییرات قابل تعریف نیستند. در واقع سرعت تغییرات به عنوان واحد اطلاعات غیرقابل بیان خواهد بود. از این رو هر حرکتی به هر میزانی از اندازه و با سرعت دلخواه، به معنای یک تغییر صرف بوده و با بقیه متمایز نخواهد بود.

در این حالت شتاب و نیرو قابل تعریف نخواهند بود. ناظری را تصور کنید که در دوره‌های زمانی نامساوی به یک حرکت شتابدار نگاه می کند. در مورد جابجایی سوژه در حرکت خطی داشتیم:

dx = ½ at2 + v0 t

اگر ناظر نتواند رویداد را در واحدهای زمانی مساوی بیان کند، مقدار t  را تعیین نمی کند. او قادر به ادراک (پردازش) اطلاعات رویداد نخواهد بود.{مقدار شتاب a  نامعین خواهد بود}

او رابطه dx2 با dx1 را برقرار نخواهد کرد و جهان را ادراک نمی کند.

• ناظر با تعریف بردار زمان، حرکت خود در محور زمان را تصویر می کند. روی این محور، بردار یکه tx را تعریف می کنیم؛ تشخیص رویداد، در بازه‌های زمانی tx صورت می گیرد. بردار زمان tx عمود بر بردار حرکت مکانی قابل تعریف است. از دیدگاه <گ چ پ ژ>، زمان به عنوان بردار اولیه اطلاعات، عمود بر بعد مکانی حرکت است. زمان نه به روی محور بلکه به شکل سطح زمانی تغییر(دیفرانسیلی) برای ناظر درک می شود.

– تشخیص حرکت در عمق، تعریف بردار زمانی دوم:

میله‌ای را تصور کنید که روبروی ناظر ایستاده است و به سمت عمق، از ناظر دور می شود. ناظر در سطح مقطع رویداد، تنها میله‌ای را می بیند که در حال کوتاه شدن است. (از ضخامت میله صرف نظر کنید یا نه، مهم نیست – ضخامت هم به نسبت درازا کوتاه می شود). ناظر می تواند با داشتن اطلاعات کوتاه شدن، به اطلاعات حرکت میله در عمق پی ببرد.

• نکته مهم:

حرکت میله در عمق تا وقتی قابل ادراک است که به نقطه پرسپکتیو نرسیده باشد. مثلاً اگر در یک بازه زمانی ادراکی، میله ای از پشت چشم و مماس با ناظر، به سمت عمق حرکت کند، تا وقتی سوژه قابل ادراک است که در یک دوره زمانی حداقلی، به نقطه پرسپکتیو نرسد.

از آن به بعد، نه ضخامت و نه درازا و تغییر آنها قابل تعریف نخواهد بود (نقطه، بعد ندارد). بنابراین فاصله Dz قابل تعریف است. بردار dz روی محور Dz و بردار زمانی tz عمود بر آن قابل تعریف است. این دو بازه زمانی، بردارهایی با اندازه برابر هستند. tz=tx

شکل ب

اگر میله در زمان یک دوره ادراک(بازیابی اطلاعات ) tx=tz به نقطه پرسپکتیو برسد، بیشترین فاصله ممکن از دید ناظر را طی کرده است از این رو ناظر می تواند قائل به مفهوم «حداکثر سرعت ممکن» باشد. اگر میله با سرعتی بیشتر از «حداکثر سرعت ممکن» به عمق برود، در کمتر از واحد  زمانی ناپدید شده و رویدادی قابل تعریف نخواهد بود.

** واحد زمانی از دیدگاه نظریه حاضر، واحدی جهانی است. سوژه‌ای که ناپدید شود، سوژه‌ای است که به سطح صفر می رسد و به شکل نقطه‌ای  ساکن از دید ناظر در میاید. هر سوژه‌ای که با سرعت حداکثر به پوسته فضا زمان جهان ما برسد، در واحد زمانی- شعاع مرجع جهانی را طی کرده است.

tچ=?چ/?

زمان مرجع جهانی: چ t

شعاع جهان: چ D

سرعت نور: c

(گ چ پ ژ) راه خود را باز می کند: تعریف بردار زمانی قابل ادراک : tΔ

میله مثال قبل را در نظر بگیرید. اگر این میله نامرئی باشد و تنها یک سرش را رنگی کرده باشیم، برای تشخیص کوتاه شدگی، نیاز به تعریف یک نقطه رنگی دیگر روی آن خواهیم بود. اگر سر دیگرش را هم رنگی کنیم، آنگاه  رویداد دور شدن میله، با “رویداد حرکت نسبی نقاط رنگی به روی میله نامرئی” متناظر خواهد بود.

همینطور می توان هر حرکتی را با چنین فرایند کوتاه شدگی متناظر دانست. در <گ چ پ ژ> همه تغییرات به شکل حرکت متغیر (سوژه) روی سطح اطلاعاتی با دو محور مرجع، بیان می شوند. تغییر در یک محور به شکل کوتاه شدگی میله خواهد بود. میله نامرئی فضاگونه را در میان دو نقطه رنگی تصور کنید که یکی مبدا ساکن و دیگری سوژه متحرک باشد. اگر یک سوژه نسبت به مبدأ (سر میله نامرئی) در یک خط راست حرکت کند، مانند این است که سوژه و مبدأ، دو نقطه رنگی روی میله‌ای نامرئی (فضاگونه) هستند که در عمق حرکت می کند. این چنین تناظرها در میان رویدادها، می تواند شکافی در واقعیت تعریف شده به وجود بیاورد. در ادامه خواهیم دید که (گ چ پ ژ) چگونه از چنین شکافی به درون می تابد.

ادامه دارد »»»

نویسنده: دکتر حامد شهابی

سایت علمی بیگ بنگ: bigbangpage.com

 

پاسخ دادن به hamed لغو پاسخ

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

24 دیدگاه

  1. سلام از نظر من زمان یه بعد دوم حرکت است که آن را تکامل می نامم
    جرم در یه بعد حرکت می کند که همان بعد مکان شامل دو بعد فضا و زمان است، که جرم باعث تغییر بعد اول که متشکل از دو بعد دیگر است می شود. جرم در بعد اول به جرم مکانی و جرم زمانی تبدیل می شود که در آخر این دو بعد در هم آمیخته می شوند و پیوند فضا-زمان را ایجاد می کند البته دو بعد فضا و زمان نیز می توانند با افزایش سرعت به بعد های دیگر زمان و جرم برودند. اگر در گذر زمان تغییری رخ دهد این تغییر پیامد تغییر جرم را میدهد پس می شود گفت که بعد جرم مکانی هم بعد زمانی است و هم بعد مکانی پس میشود زمان را حذف کرد و بعد مکانی را جایگزین کرد ولی باز این بعد مکانی تقسیم بر دو بعد دیگر می شوند یعنی زمان و جرم و این مشکل مهم است.
    البته باید گفت که بعد اصلی فضا می تواند به بعد های دیگر برود که این عمل تاثیر در دو بعد فضا و زمان می کند
    با افزایش سرعت فضا به یک بعد دیگر می رود و این عمل در بعد جرم مکانی نیز تاثیر می گذارد و به یک بعد دیگر می رود (انتهای این روند سرعت نور است) همانطور که من گفتم جرم مکانی همان جرم زمانی هست پس با تغییر جرم مکانی جرم زمانی نیز تغییر می کند و کند شدن زمان
    امید وارم که این جملات صحیح باشند
    با سپاس

    1. تحلیل جالبی ارائه دادید. خوشحال میشم خلاصه اش را بر اساس تصاویر هندسی کلی این تبدیلها بخوانم. شاید واقعا صحیح باشند.

      1. سلام آقایی شهابی عزیز
        سپاس و تشکر برای نظرتون سعی میکنم در اسرع وقت تصاویر هندسی شو بزارم.نظری که جدیدا داریم اینه که حرکت توهمه و عملا وجود نداره و اینکه زمان به نوعی به حرکت وابسته است اما حرکت یک نسبت حالت توازن برای ناظر است و میشه گفت که زمان ارتباطی با حرکت ندارد چرا که اگر حرکت را تغیرات بدانیم و زمان هم همینطور از دیدگاه نسبیتی این امر بی معنی میشود که حرکت یا تغیرات از بین میرود

  2. به نظر من اين ديگا با وجود داشتن فرمول هادو استدلال هاي فيزيكي مبناي خودش رو سوژه قرار داده نه ابژه و نميشه گفت نظريه فيزيكي رو بيان كرده گرچه فيزيك معاصر بادتوجه به نظر هاي بالا مبنايش بازسازي راهاييي شناخت هايي بر اساس داده هاي عيني و انتزاعي است كه تبذيل به فرضيه هاي غير شهودي ميشن مثل جهان هاي موازي و… و كاربرد فيزيك امروز به نظر مياد مدل سازي از جهان ماست و شناخت نحو عملكودش و تا جايي كه ميشه بتونه خارج از محدوديت هاي ذهني سوژه جهان رو مدل سازي كنه ..تمركز فيزيك جديد بيشتر روي شناخت است تا ارايه راه حل براي زندگي اينده و اما راجب اين نظريه نميشه گفت كه نظريه فيزيكي چون كاملا از ديد سوژه تبيين شده در حالي كه بايد از اون دور شه و به عينيات نزديك بشه و وقتي از ديد سوژه نگاه كنيم اين نظريه جاي تامل داره ولي يقينا در فضا هاي صرفا علمي جايي نخواهد داشت چون از اين گونه نظريات زياد وجود داره

    1. سلام.
      ممنونم بابت توضیحاتتون. امیدوارم با ما همراه باشید .به شما اطمینان میدهم نظریه (گ چ پ ژ) کاملا متفاوت خواهد بود.

  3. فیزیک یافتن و فیزیک بافتن با هم متفاوتند اینکه بنشینیم و یافته های گذشته در علم فیزیک را به شیوه ذوقی تفسیر و از دل آن مدلی به ظاهر جدید بیابیم به شرطی خوب خواهد بود که ما را یک گام به جلو ببرد و چشم انداز جدیدی جلوی پای بشریت قرار دهد یک نظریه از نظریات رقیب زمانی بهتر خواهد بود که با حداقل فرضیات حداکثر توضیحات را بیان نماید و در ضمن آزمایش پذیر تر باشد. قصد توهین به نویسنده را ندارم ولی در عرصه فیزیک امروز کم از این نظریات ذوقی نیست و بسیارند افرادی که با ذکاوت بالا و خوش ذوقی خود تفسیری قشنگ و جدید از یافته های فعلی فیزیک ارائه میدهند و به نظر خود مدل جدیدی ارائه داده اند که میتواند گره های بسیار را باز کند و اگر این ذوق و قریحه را در ادبیات به خرج دهند اشعار و داستان های بسیار زیبایی تولید خواهند کرد ولی باید دقت کنیم که دنیای عینیت همیشه یک گام جلوتر از ذهنیت ما بوده و همیشه بشر از جانب دنیای حقیقی غافلگیر شده است. مانند تجربه شیرینی یا تلخی برای کسی که تا حالا چیز شیرین یا تلخ نچشیده، دنیا برای ما عجایب و تجربه نشده های فراوان در آستین دارد (وضعیت فیزیک در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را ببینید). آنچه که امروز دانشمندان به درستی دریافته اند جمع آوری هرچه بیشتر دیتا و اطلاعات به طرق مختلف و ردیابی ناهنجاری های موجود در این اطلاعات با حوجه به فرضیه های موجود است که افقی جدید پیش روی بشریت خواهد گذاشت مانند یافتن رخنه هایی در مدل استاندارد ذرات از طریق بررسی دیتای جمع آوری شده در شتاب دهنده های بزرگ. جمع آوری دیتای جدید و ادرک جدید به دو طریق ممکن است یا ابزار جدید و جمع آوری دیتا از طریق آن از سیگنال هایی که ماهیتا جدید میباشند مثلا ساخت ابزاری جدید برای دریافت اطلاعات از سیگنال های تولیدی توسط ماده تاریک که فعلا از ماهیت آنها هیچ نمی دانیم و یا بررسی دیتا های متعارف با ابزارهای متعارف شناخته شده اما با دقت بسیار بیشتر از قبل و از آنجایی که میدانیم دنیا موجودیت واحدی میباشد و قسمت های مختلف آن و در نتیجه دانش های نشات گرفته از آن قسمت ها مانند جزایر دور افتاده و جدا از هم نمیباشند و حتما به شکل شناخته شده و یا ناشناخته ای باهم برهمکنش خواهند داشت این برهمکنش اگر ناشناخته باشد خود را از طریق ناهنجاری هایی در دیتای متعارف نشان خواهد داد که تنها از طریق بررسی بسیار دقیق با حجم بسیار بالایی از دیتا های متعارف قابل دستیابی است چرا که مدل های فعلی، دنیای شناخته شده و قابل اندازه گیری را با دقت بسیار بالایی توصیف میکنند ولی میدانیم که این مدل ها ناقص اند و بدین ترتیب افق جدیدی جلوی بشریت ظاهر میشود مانند آنچه که در کشف ماده تاریک و انبساط کیهانی اتفاق افتاده و یا سایر کشفیات کنونی بشر. به نظر من عصر فرضیه بافی و مدل سازی به شیوه نیوتنی و انیشتنی گذشته چرا که شهود کنونی بشر به انتهای ادراک خود رسیده و باید دانش را از طریق آنچه طبیعت به ما تحمیل میکند به پیش برد مانند آنچه اکنون طبیعت از طریق مکانیک کوانتوم به بشریت تحمیل نموده است تا به شهود جدیدی دست یابیم و آنگاه شاید شاهد عصر جدیدی در عرصه مدلسازی و فرضیه بافی باشیم.

    1. سلام دوست عزیز.
      کاملا با شما موافقم. فیزیک بافتن با فیزیک یافتن متفاوت است.من هم از نظریات فلسفی(و نه فیزیکی ) خسته شدم.
      به همین دلیل تصمیم به بیان چارچوب جدیدی گرفتم.
      امیدوارم قبل از اظهار نظر عجولانه، چند قسمت همراه ما باشید.
      برخلاف آنچه گفتید، در این نظریه با جهانی روبرو میشویم که باید اینطور باشد.
      همچنین برخلاف نظر شما ، من تنها راه خروج از بن بستهای حاضر در فیزیک را مدلسازی میدانم.
      انسان نیوتونی و اینشتنی رو به انقراض است و آنچه از نسل بشر در صد سال آینده باقی میماند، احتمالا موجوداتی سطحی و کم عمق است که حافظه و ادراکشان بدست اینترنت به فنا رفته است(کتاب کم عمقها از نیکلاس کار را بخوانید)
      من نه متخصص فیزیک هستم و نه مدعی فیزیکدان.
      من خودآموخته ای مشتاق هستم.
      نیازی به رتبه علمی و یا تشویق فیزیکدانان هم ندارم.
      میدانم که متخصصان فیزیک از دست اندازی من به حیطه شان ناراضی خواهند بود.
      ولی من تنها تلاش خود را برای بیان مفاهیم به زبان نو با همزبانانم شریک شدم.

      ممنون میشم اگر در جایی نظر تخصصی دارید بفرمایید.امیدوارم با همکاری شما و دیگر دوستان بتوانیم به نظریه ای خالی از ایراد برسیم.

      1. در ابتدا از جنابعالی بابت آنچه به نظرتان شتابزدگی اینجانب در قضاوت مطالب تان به نظرتان رسیده عذر خواهی میکنم و اونچه که گفتم رو به صورت کلی بیان نمودم و در رد کلام شما نبوده قطعا کامنت من هم خالی از اشکال نیست. من هم منکر مدلسازی در فیزیک نمیتونم باشم اصلا فیزیک یعنی مدلسازی و مدلسازی یعنی ایجاد مفاهیمی که ریاضیات هم در آن نقش اساسی بازی میکنند جهت ایجاد قرابت هر چه نزدیکتر دنیای ذهنی و حقیقت عینی و قطعا فیزیک طبیعت نیست، فیزیک در ذهن ما زنده است و طبیعت هم کار خودش رو میکنه. منظور من از تمام شدن دوره نیوتنی و انیشتنی هم بیانگر اینه که به نظرم بشر ما قبل این بزرگان به تکینگی از ادراکات و دریافت ها از محیط اطرافش رسیده بود و به این واسطه شهودی ظهور یافته بود که کسی مانند نیوتون فقط در آزمایشگاه ذهن خود قوانین معروف دینامیکش را و قانون گرانش نیوتنی را بدست آورد و همچنین انیشتن هم به مدد کارهای بسیار زیاد گذشتگانش به شهودی رسید که توانست با همان آزمایشات ذهنی اش نسبیت خاص و عام را بدست آورد. ولی اکنون با توجه به مدلهای بسیار قوی ظهور یافته در فیزیک و دقت بی نظیر شان در توصیف بخش محدودی از طبیعت و عجزشان در ارائه توصیف کلی از طبیعت، چیزی به نظر گمشده می آید شاید این گمشده مدل جدیدی باشد که نگاه نویی به طبیعت اندازد و با استفاده از پارامترهای از قلم انداخته و نادیده گرفته این معضل را بتواند حل کند که فکر میکنم شما ادعای ارائه چنین مدلی را دارید در این صورت بیصبرانه منتظر بیان مطالب شما خواهم بود ولی از نظر بنده آن چیز گم شده میتواند دیتا ها و داده هایی باشد که مبین قلمرو های جدید در طبیعت است و این داده های جدید میتواند حتی از نا هنجاریهایی که در الگو های پیش بینی شده داده ها توسط مدل های کنونی یافت میشود بدست آید. به عبارت دیگر دریافت بیش از حد داده های تکراری و مورد انتظار و عدم دریافت داده های جدید و در عین حال اطلاع فیزیکدانان از نقص مدلهای شان آنها را سر در گم کرده و به دنبال داده های جدید میباشند تا افق جدیدی بدست آورند تا بلکه همچون تکینگی در یافته های بشری پیش آید تا یکبار دیگر انیشتن و یا نیوتونی پیدا شده و مدلی جدید ارائه دهد و مشکل حل شود. البته این فقط یکسوی ماجراست تا از معماهایی چون ماده تاریک و انبساط کیهانی و انرژی تاریک و امثال این نایافته ها پرده بردارد اما سوی دیگر ماجرا ناسازگاری مدلهای بسیار شناخته شده و دقیق در حوزه خود با یکدیگر است که در جایی که به حضور هر دوی آنها برای توصیف پدیده ای در طبیعت نیاز است بن بست به وجود می آید مانند وضعیت نسبیت عام و مکانیک کوانتوم در توصیف سیاهچاله ها. هر دوی این مدلها با مبانی بسیار درستی شروع به کار نمود ولی دو نتیجه بسیار ناسازگار ارائه داده اند برای حل این معضل هم مدلهای پیشرویی چون استرینگ تئوری و گرانش کوانتومی حلقوی پیشنهاد داده شده که بنده هم فقط نام آنها را شنیده ولی از محتوای آنها به صورت ریاضیاتی بی اطلاعم البته ادعا میشود که این مدلها میتوانند با همین دیتا ها مشکل ماده تاریک و انرژی تاریک را هم حل کنند. امیدوارم جنابعالی هم اگر به چیز جدیدی رسیده اید بتوانید آنرا به طور صحیح و با موفقیت بیان نمایید.

        1. ممنونم از توضیحات به جای شما.
          به نظر من شما درک بسیار خوبی از مسئله دارید و نکات به جایی رو گوشزد کردید.
          این کتاب،در بیش از ۵۶۰ صفحه آماده شده و در بخشی از آن به ارتباط فرضیه (گ چ پ ژ ) و نظریه ریسمان و گرانش کوانتومی حلقه و دیگر نظریات مدرن از این دست اشاره کرده ام.
          خواهیم دید که در این کتاب با ریاضیات و فیزیک سرو کار داریم.معادلات به زیبایی فرضیه را توصیف خواهند کرد.

  4. نظریه بسیار جالبی است. خیلی دوست دارم ادامه اش را بخونم
    میشه با معادلات فیزیکی مخلوطش کرد و حتی نظریه نسبیت رو هم ازش استخراج کرد
    خیلی منتظر ادامه اش هستم

    1. سلام.
      همینطور که فرمودید در بخش سوم خواهیم دید که چگونه نسبیت خاص و عام از این نظریه استخراج میشود

  5. پاسخ به پرسش های عمیق و اسرار امیز فیزیک کمی غیرمعقول بنظر می رسد. البته تا زمانی که کل کتاب را مطالعه نکرده ام چنین اظهار نظری نمی کنم پس لطفا کل کتاب را بجهت مطالعه در اختیار ما قرار دهید. ضمن اینکه عجالتاً اعلام می کنم شما در کتابتان مسائله ای از قبیل “مفهوم زمان-فضا” را پاسخ گفته اید که بنظر شخص بنده این مفهوم بی پایه و اساس و عامه پسند می باشد. چرا که تعریف درستی از “فضا-زمان” وجود ندارد . یکی از واژه های اصلی در تعریف این مفهوم واژه “خمیدگی” می باشد , این مفهوم مربوط به دنیای سه بعدی می باشد و در صورتی ک دنیای سه بعدی به صورت دو بعدی در نظر گرفته شود فقط باید در همان دو بعد خمیده شود و نه در بعد سوم و …….

  6. لطفا در تصاویری که قرار میدهید زیرش متنی هم بنویسید که مربوط به چین.تصاویر اصلا گویا نیستند.

  7. دوستان من عاشق فیزیکم موضوعات فیزیکی رو تا حدودی میفهمم. ولی به مشغله های گوناگون فرصت مطالعات تکمیلی برای کار روی این فرضیه رو ندارم.دمتون گرم محکم پیشو بگیرید شاید بشه فیزیک رو بعد حدود صد سال یه تکون اساسی داد.

  8. آقای دکتر فقط شما رو به سیاه‌چاله قسم، بفرمایید انتخاب حروف گ چ پ ژ از روی عرب‌ستیزی و نژادپرستی نیست :)))))))

    1. قسم به سیاه چاله ؟ قربونت برم حداقل به ستاره نوترونی قسم میخوردی یا حداقل به کوتوله سفید .

      1. سلام. دوست عزیز اصلا این آفت عرب ستیزی که به جان فاشیستها میوفته چه ربطی دارد به نظریه علمی؟؟؟

  9. سلم فرضیه بستیلر حساب شده ای به نظر میاد هرچند من هنوز زیاد در این باره اطلاعتت چندانی ندارم . آقای دکتر چطوری میتونیم با شما حرف بزنیم درباره این موضوعات؟

  10. به نظر فرضیه نو و جدیدی می باشد و باید در سمینارهای معتبر بین المللی مطرح و داوری شود