آلبرت اینشتین: در اندیشه هایت غرق شو!
بیگ بنگ: درخشش اندیشه های اینشتین با اخلاق کاری او پیوند خورده بود. او تا چند لحظه قبل از مرگش قلم و دفترچه کهنه ای در دست داشت و همچنان مینوشت. توماس ادیسون میگوید: “نبوغ یک درصد از الهام و شهود حاصل میشود و نود و نه درصد از کار سخت و پیگیر” هر چند نسبت هایی که ادیسون تعیین کرده قابل بحث است، اما باید گفت این امر به طور کلی در مورد اینشتین صدق میکرد.
به گزارش بیگ بنگ، اینشتین معتقد بود کسی که میخواهد کار سختی انجام دهد، باید خود را وقف آن کار کند. او در سال 1927 گفت:« اگر قیمتی پرداخت نشود، ارزشی هم در کار نخواهد بود» به پسرش هانس آلبرت گفت: انسان ها باید بفهمند زمانی از معمولی بودن فراتر خواهند رفت که با سال ها کار سخت کردن، تمام وجود خود را وقف یک هدف غیر شخصی کنند. اما همانگونه، بعدا خواهیم دید واقعیت این است که کارهای او آن چنان هم غیر شخصی نبودند و گاهی نیز مشکلاتی برای خودش و دیگران به وجود می آوردند. او برای یک ناظر معمولی فردی گوشه گیر که آماده هیچ کار مهمی نیست به نظر می آمد، ولی کار کردن برای آلبرت عوارضی هم داشت او کسی نبود که وقتی با پاسخ هایی مواجه میشد، از ادامه کار صرف نظر کند یا پاهایش را روی میز بگذارد و منتظر لحظه ای شود که جرقه دیگری در ذهنش زده شود.
محیط کار او ساده اما با هرج و مرج غریبی همراه بود. میز کار اینشتین(و هر چیزی که دم دستش بود) پر میشود از کاغذ های باطله. او هرگز از یک سطل آشغال در کنار میزش استفاده نمیکرد تا کاغذهایی را که به قول خودش پر بود از اشتباهاتش به داخل آن بیندازد او عادت داشت زمانی که یک با یک معادله دشوار روبروی مواجه میشد، برخیزد و قدم بزند. گاهی اینیشتین چندین روز حتی آب هم به سر و صورتش نمیزد و این بهداشت و سلامتی او تاثیر منفی می گذاشت. حتی زمانی که آلبرت در دانشگاه تحصیل میکرد، ظاهرش بیشتر به ولگردان شباهت داشت. سرش به کار خودش بود و اهمیت نمی داد که اطرافیانش در مورد او چه میگویند. خیلی سخت کار میکرد. در تمام مدت فعالیت های علمی اش به ندرت پیش می آمد که به خاطر کارهایی که انجام داده بود احساس افتخار کند و خوشحال باشد بیشتر مواقع سرخورده و نامید به نظر میرسیداین طور نبود که مسئله یا چیزی ناراحتش کند. این حالت های انتخاب خود او بود.
از نظر اینشتین، خوشحالی و خوشبختی در این نبود که انسان از زندگی اش راضی باشد یا ثروتی برای خود بی اندوزد(هر چند به هیچ از یک از اینها بهای کمی هم نمیداد) او فقط زمانی احساس خشنودی میکرد که به یک موفقیت علمی دست می یافت. اینشتین در مصاحبه با مجله نیویورک چلنجر(newyork challenger) گفت: « اگر میخواهی یک زندگی خوبی داشته باشی عمر خود را متصل به یک هدف کن، نه اشیا یا افراد.»
اکثر اوقات اینشتین سرش تو لاک خودش و زندگی خودش بود حتی از معروف شدن هم خوشش نمی آمد طبق نوشته های بانش هوفمان(banesh hoffman) شرح حال نویس اینشتین او در تمام زندگی خود چیزی نمی خواست جز اینکه یک گوشته بنشیند و بدون اینکه عده ای به خیره شوند به کارهای علمی اش بپردازد و همیشه اذعان داشته که یک زندگی آرام و دل نواخت او را به اندیشیدن وا میدارد. او همچنین اظهار داشته “که بهترین شغل برای کسی که میخواهد به کارهای تئوریک بپردازد نگهبان فانوس دریایی است” وقتی که اینشتین به پنجاه سالگی رسید به بانش هوفمن اظهار داشت: « کار تنها جوهر با ارزش زندگی در طول عمر یک انسان شریف است.»
نویسنده: آرین خوشرنگ/سایت علمی بیگ بنگ
بر گرفته از کتاب زندگینامه آلبرت اینشتین/ به قلم دکتر دشتی
در پاسخ به شروین به این نکته میخوام اشاره کنم که در یکی از زندگینامه های انیشتین خواندم که خود او بارها با حسرت فروان به دوستانش به خصوص آنهایی که فیزیکدان بودند گفته است که : ایکاش من هم همانند شما توانایی مدیریت و رسیدگی به خانواده را همزمان با کارهای دائمی علمی داشتم . (البته این جمله نقل به مضمون بود) . از این حرف بر میاد که چقدر از این موضوع ناراحت بوده که نتونسته وقت زیادی رو برای خانواده اش بزاره .
بسیار عالی و انرژی خوبی گرفتم
خیلی زیباست
اینکه به علم ب عنوان وسیله برای شهرت (برخلاف بسیاری از به اصطلاح اندیشمندان امروزی) نگاه نمی کردند ، اهداف شخصی نداشتند و تمام فکرشان درگیر کمک ب بشر بوده.
فقط هنوز نمی توانم قبول کنم ک چنین فکری زیبا ، کمترین توجه را ب خانواده اش داشته باشه
آدم وقتی زندگینامه نوابغی مثه اینشتین رو میخونه به خودش میگه ما داریم چیکار میکنیم اونا چی کردن
این بشرفوق ا لعادس!
بسیار عالی .