آیا زمان خیلی سریع سپری میشود؟
بیگ بنگ: گاهی اینطور به نظر می رسد که زندگی از ما جلو میزند. در هنگام کودکی، زمان به آرامی و خوشی سپری می شود. زمان زیادی را صرف مسافرت و تعطیلات تابستانی می کنیم و گویی این لحظات تا ابد ادامه دارد. اما در بزرگسالی، گویی زمان با سرعت ترسناکی در حال گذر است؛ طوری که تعطیلات عید نوروز و سالروز تولد انسانها خیلی زود از راه میرسد. اما شاید درست نیست چنین احساسی داشته باشیم.
به گزارش بیگ بنگ، تجربه ما از زمان، متغیر است؛ در برخی شرایط تسریع شده و در برخی شرایط هم به کُندی می گذرد. حتی حالتهای تغییر یافتهای از آگاهی نیز وجود دارد (مثلا هنگامیکه داروهای توهمزا استفاده می کنیم؛ شرایط دلخراش و تکان دهندهای تجربه می کنیم؛ یا زمانیکه قرار است ورزشکاران وارد بازی شوند.). در چنین شرایطی، به نظر می رسد که زمان به کندی سپری می شود.
پس شاید با درک فرایندهای روانی ِ دخیل در تجارب مختلف ما از زمان بتوانیم زمان را قدری کُندتر کنیم. “استیو تایلور” استاد ارشد روانشناسی دانشگاه لیدز بکت در کتاب خود با عنوان «استفاده از زمان»، چندین قانون پایه برای «زمان روانشناسی» پیشنهاد داده که اکثر افراد آنها را تجربه می کنند. بر همین اساس، همزمان که سنّ مان بالا می رود، احساس می کنیم زمان زودتر می گذرد. دیگر اینکه، وقتی در محیطهای جدید پا می گذاریم یا تجارب جدید بدست می آوریم، اِنگار زمان کُند می گذرد. این دو قانون تحت تاثیر یک عامل قرار دارند: رابطه میان تجربه ما از زمان و مقدار اطلاعاتی که ذهنمان پردازش می کند. هرچه مقدار اطلاعات ورودی به مغز ما بیشتر باشد، زمان به همان میزان کُندتر خواهد گذشت. شاید به همین دلیل است که زمان برای کودکان خیلی کند سپری شده و با افزایش سن، عکس این قضیه روی می دهد.
برای کودکان، جهان جای بسیار زیبا و شگفتانگیز و مملو از تجارب جدید و حس تازه است. اما وقتی بزرگتر می شویم، تجربههای کمتری داریم و دنیای پیرامونمان آشناتر می شود و چیز خیلی تازهای برای عرضه ندارد. حساسیت خود را به تجربههایمان از دست می دهیم، یعنی اطلاعات کمتری را پردازش می کنیم و گویی زمان تسریع می یابد. عامل تاثیرگذار دیگر، شاید جنبه «نسبی» باشد؛ یعنی وقتی بزرگتر می شویم، هر بازه زمانی بخش کوچکی از زندگی ما را بعنوان یک کُل تشکیل میدهد.
اینطور استنباط می شود که وقتی انسان در محیطهای ناآشنا قرار می گیرد، تجربهاش از زمان بسط می یابد، زیرا در چنین وضعیتی است که مغز به پردازش مقدار زیادی از اطلاعات می پردازد. وقتی به یک کشور خارجی سفر می کنید، حساسیت بسیار زیادی به محیط اطرافتان دارید. همه چیز ناآشنا و تازه است؛ پس دقت بیشتری به خرج داده و اطلاعات زیادی را وارد مغز می کنید.
وقتی در یک دوره آموزشی شرکت می کنید، دقیقا همین تجربه را دارید و به همراه گروهی از انسانهای غریبه به یادگیری چیزهای جدید مشغول می شوید. به نظر می رسد که اگر در خانه می ماندید و فعالیتهای عادی روزمرهتان را انجام می دادید، زمان بیشتری می کردید. تمامی اینها به یک سری پیشنهادات ختم می شود که میتوانیم با استفاده از آن تجربهمان را از زمان گسترش دهیم. در ابتدا، چون می دانیم که آشنا بودن با انسانها و محیط، باعث سپری شدن سریعتر زمان می شود، میتوانیم با قرار دادن خودمان در شرایط و محیطهای جدید، زمان را کُندتر کنیم. مثلا با سفر به مکانهای جدید، به چالش کشیدن خود با کارهای جدید، آشنایی با آدمهای جدید، دادن اطلاعات جدید به مغز، تجربه مهارتها و سرگرمیهای جدید و غیره. این کارها باعث می شود مغزمان اطلاعات بسیار زیادی را برای پردازش داشته باشد.
در ثانی، ما میتوانیم آگاهیمان را نسبت به تجربهها افزایش داده و زمان را کُندتر کنیم. مفهوم «ذهنآگاهی» به این معنی است که به حواسمان را کاملا معطوف کاری کنیم که در حال انجامش هستیم؛ به آنچه می بینیم، به آنچه احساس می کنیم؛ به آنچه بو می کنیم و غیره. لذا از افکارمان فاصله می گیریم. ذهنآگاهی به ما می گوید که با احساس و تجربهمان زندگی کنیم، نه با ذهنمان. ذهنآگاهی رویکرد متفاوتی برای پرهیز از وضعیت آشنایی است. این مفهوم نَه با جستجوی تجارب جدید، بلکه با تغییر نگرش نسبت به تجارب تحقق پیدا می کند.
برای مثال، وقتی اول صبح دوش می گیرید، به جای اینکه به ذهنتان اجازه دهید دربارۀ کارهایی که قرار است آن روز انجام دهید، بیندیشد یا چیزهایی که شب گذشته انجام دادید، سعی کنید به اینجا و اکنون توجه داشته باشید؛ به حسی که آب در اثر برخورد به بدنتان و پایین آمدن از آن ایجاد می کند، توجه نمایید؛ به حس تمیزی و گرمایی که آب ایجاد می کند، به دقت توجه کنید. وقتی از سر کار برمیگردید یا در قطار یا اتوبوس هستید، به جای اینکه به مشکلات کاری و دغدغههایتان بیندیشید، به بیرون از خودتان توجه کنید. به آسمان، خانهها و ساختمانهایی که در حین عبور می بینید، بطور عمیق توجه کنید.
با این کار درخواهید یافت که چیزهای زیادی وجود دارد که می توانید با اندیشیدن به آنها لذت ببرید و جنبههای تازۀ آنها را کشف کنید. ذهنآگاهی باعث افزایش مقدار اطلاعاتی می شود که ذهن میخواهد آنها را پردازش کند. با این دیدگاه، نیازی نیست زمان را بعنوان دشمن خود بدانیم. تا قسمتی این امکان هست که تجربهمان از گذر زمان را درک و کنترل کنیم.
ترجمه: منصور نقیلو/ سایت علمی بیگ بنگ
منبع: theconversation.com
پس چرا انیشتین میگه به آدم که داره خوش میگذره انگار زمان متحول میشه و تند تر میگذره؟؟ اگه نسبت به این جمله بررسی کنیم که پس برا یه کودک که همه چی براش جالبه زمان باید به سرعت بگذره …
فکرکنم ,چون کودکان درزمان حال زندگی می کنندو ما بزرگترها خیلی در زمان حال زندگی نمی کنیم.درخیالات خودمان یا در گذشته هستیم یاآینده.
بزرگترها فقط با تمرکز می توانند در حال زندگی کنند.
برای کودکان همه چیز جالب است,چون همه چیز برایشان جدید است,دایما در حال کشف کردن هستند,ولی برای بزرگترها خیلی چیزها تکراری است.
در جمله ي با احساس و تجربه مان زندگي كنيم نه با ذهن مان. منظور از ذهن فقط مرور خاطراته يا پردازش اونها هم هست؟ چون اگه منظور پردازش باشه اونوقت ميشه مصداق جمله ي بعدي كه ميگه اين مفهوم نه با جستجوي تجارب جديد بلكه تغيير نگرش نسبت به تجارب تحقق پيدا ميكند. مشكل من با مثالش شروع ميشه كه ميگه اگه زير دوش حمومي به كارهايي كه شب گذشته كرده اي فكر نكن، به آبي كه داره ميريزه فكر كن. اين كه ميشه جستجوي تجارب جديد نه تغيير نگرش!
جالب بود.
کودکان چون در حال و اکنون زندگی می کنند,زمان برایشان کند می گذرد.
اشخاصی که تمرکز راازطریق عبادت یا مدیتیشن یاد می گیرند,به گونه ایی زمان برایشان متوقف وکند می شود.
این جا کسی هست که اعتقاد داشته باشه زمان ماده است و میتونه بعد مادی داشته باشه؟ یا کمه کم تا حالا بهش فکر کردهاید؟!!
سلام.
چه دیدگاه عجیبی!
میشه بیشتر توضیح بدین!
زمان وجود نداره انتزاع ذهن ما از تغییرات ماده اون رو به زمان مفهوم سازی میکنه
bsiyar zibas, ensan bayad ba dide behtari be atraf negah kone ke zaman kontar va lezzatbakhshtar begzare.
سلام، در جمله ي با احساس و تجربه مان زندگي كنيم نه با ذهن مان! ذهن به معناي مرور خاطراته يا پردازش اون هاست؟ چون اگه به معناي پردازش اونها باشه ميشه معناي جمله ي بعدي كه ميگه اين مفهوم نه با جستجوي تجارب جديد بلكه با تغيير نگرش نسبت به تجارب تحقق پيدا ميكند. مشكل من با مثالش شروع ميشه كه ميگه وقتي زير دوش حمومي به آن چيزهايي كه شب گذشته انجام داده ايي فكر نكن به آبي كه الان داره ميريزه فكر كن! اينكه ميشه جستجوي تجارب جديد نه تغيير نگرش نسبت به تجارب!
با تشکر ، جناب آقای نقی لو ، مقاله بسیار زیبایی بود. من به مدت شش سال هر شب دارم مقالات وبسایت بیگ بنگ رو مطالعه می کنم و هر روز بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرم. پیروز و سربلند باشید
زنده باشید. کمترین کاری هست که مجموعه بیگ بنگ در راستای گسترش علم انجام میده.