آیا “کوانتوم” و “ادراک فرا حسی” با هم ارتباط دارند؟
بیگ بنگ: پژوهش در مکانیک کوانتومی فرایندهایی فیزیکی را آشکار ساخته است که برخی را معتقد کرده آنها دارای شباهتهایی باور نکردی با موارد ادعایی همانند شعور داشتن ذرات، ادراکهای فرا حسی (ESP)، شفا دادن مرموز و … هستند. این حرف های بیهوه ناشی از فقدان تفکر صحیح است، یا تفکر آرزومندانه، یا سو تفاهمی عمدی یا سهوی یا احتمالا مخلوطی از علل ذکر شده که باعث شده چنین نتیجه گیری شود که شاید توضیحی منطقی وجود ندارد و در عوض چنین حالت های فرا طبیعی پدید می آیند.
به گزارش بیگ بنگ، مکانیک کوانتومی نظریه ای فیزیکی برای توضیح رفتار مولکول ها، اتم ها و ذرات زیراتمی است، این نظریه با ریاضیاتی به محکمی نظریاتی که توسط گالیله و نیوتن ارائه شده میباشد که جهان را به دقت تشریح می کند. به همین دلیل است که ما می توانیم پاسخ مغناطیسی الکترون را با دقتی صریح بدست آوریم. همانطور که خواهیم فهمید نظریه کوانتوم توضیحی از طبیعت می دهد که پیش بینی های دقیق و قدرت فوق العاده ای دارد و این نظریه بازه ی وسیعی از پدیده ها از چیپ های سیلیکونی، دستاوردهای الکترونیکی همانند کامپیوتر تا ستارگان و … را در بر می گیرد.
بنابر تفسیری از مکانیک کوانتومی، هر دو ذره ای که در گذشته برهم کنش داشته اند، به گونه ای جدایی ناپذیر با یکدیگر پیوند دارند. بنابراین هر آنچه بر سر یکی بیاید فورا بر دیگری نیز اثر می گذارد و مهم نیست که آنها چقدر از هم دور باشند. بنا بر نظر جان گریبُن، فیزیکدان «ذراتی که زمانی با یکدیگر برهم کنش داشته اند؛ به نوعی اجزای یک سیستم باقی می مانند که نسبت به سایر برهم کنش ها با هم پاسخ می دهند.» از آنجا که بهترین نظریه خاستگاه گیتی، یعنی نظریه بیگ بنگ، می گوید که تمام ماده از یک نقطه در فضایی کوچکتر از قطر پروتون پدید آمده است، هر ذره ای در گیتی شاید به این شیوه ی اسرار آمیز به هر ذره ی دیگری «متصل» باشد.
فیزیکدان دیوید بوهم و بی.جی.هیلی «برهم اتصالی کوانتومی سیستم های دور دست» را که در کتاب جهان هولوگرافیک مایکل تالبوت از آن بعنوان دریای زنده الکترونها یاد کرده بود را بدلیل ناشناخته بودن و بی اطلاعی از نحوه عملکرد اینگونه شرح می دهند: “سیستم کوانتومی چند ذره ای را نمی توان به خوبی بصورت بخش هایی مستقل موجود، دارای روابط دینامیکی ثابت و مشخص بین هر بخش، تحلیل کرد. در عوض بخش ها در ارتباطی بی واسطه دیده می شوند، که در آن روابط دینامیکی آنها به شیوه ای تقلیل ناپذیر به حالت کل سیستم ( و در واقع به سیستم هایی گسترده تر که آنها درون آن اند و در اصل به کل گیتی) بستگی دارد.”
بدین ترتیب به مفهومی جدید از یکپارچگی خدشته ناپذیر ذرات می رسیم که دیدگاه کلاسیکی تحلیل ناپذیری جهان به بخش های موجود جداگانه را رد می کند. ظاهرا چنین دیدگاهی بازتابی از دیدگاهی عرفانی دارد که همه چیز یکی است. اگر واقعا هیچ نوع موجودیت های جداگانه ای وجود نداشته باشد، پذیرفتن برهم کنش لحظه ای بین اشیای به ظاهر دور از هم آسان تر می شود. چنانچه ذرات زیراتمی بتوانند فورا با هم در طول فواصل بسیار زیاد برهم کنش کنند، چرا انسان ها نتوانند؟ البته حتی اگر ذرات زیراتمی در کنشی عجیب درگیر شوند، هیچ دلیلی ندارد که اجسام بزرگتر نیز چنین کنند. آنچه برای اجزا درست است حتما نمی تواند برای کل نیز درست باشد. باور داشتن خلاف این امر، به مفهوم انجام مغالطه ی ترکیب بندی است و حتی چنانچه اجسام بزرگتر مانند انسان، بتوانند فورا بر هم اثر بگذارند، هیچ دلیلی ندارد که اطلاعاتی با معنی بتوانند بین آنها رد و بدل شوند. در واقع به دلیل عدم قطعیت موجود در رویدادهای کوانتومی نمی توان از آنها برای حمل سیگنال های با معنی استفاده کرد.
بنابراین در حال حاضر با توجه به سطح دانش ما نمی توان ارتباط ذرات زیر اتمی را با ادراک فرا حسی در ارتباط دانست. شاید در آینده با کشفیات بیشتری که از فرایند ارتباط بین ذرات زیر اتمی و مغز انسان و … بدست می آید، به درک کامل تری از چگونگی عملکرد مکانیک کوانتومی برای توضیح فیزیکی رویدادهای ادراک فرا حسی دست یابیم. اما در نهایت پس از اینکه ماهیت این رفتارها تایید شد و دانشمندان وظیفه ی جدی تشریح آنها را بر عهده گرفتند، مشخص خواهد شد که آنها هیچ قانون فیزیکی را نقض نمی کنند و برای به حساب آوردن آنها نیازی به رد هیچ قانون طبیعی نیست. بلکه تنها ناتوانی ما در توضیح دادن چیزی شاید ناشی از بی توجهی به نیروها یا اصول عمل کننده ی آنها می باشد، پس هنگام رویارویی با چیزی که از آن سر در نمی آوریم، خردمندانه ترین کار یافتن توضیحی طبیعی است.
نویسنده سمیر الله وردی- بیگ بنگ / مطالعه بیشتر در:
How to Think About Weird Things: Critical Thinking for a New Age
,
کتاب”جهانی کوانتومی”-نویسنده: برایان کاکس-جف فورشاو/ ترجمه:سیامک عطاریان
کوانتوم. و ادراک حسی.
بسیار عالی بود با ترجمه ی روان.
ممنون استاد سمیر.
عرض سلام و ادب خدمت همه نازنینان
خیلی لذت بردم از این مباحثه
همین که مباحثه میکنیم یعنی ما خیلی خوبیم
دم همتون گرم
باسمه تعالی
جای تشکر و قدر دانی است که دوستان در هم افزایی معرفتی در این روزگار وانفسا مشغول هستند .
عزیزان توجه داشته باشند که مدلها و الگوهای فکری که ارائه می دهند ، بر خود این الگوها نیز حاکم باشد ، الگوی تفسیری برای جهان به معنای اعم نباید ناقض الگوهای ارائه شده باشد ، رها شدگی و وادادگی خود بدترین دگم و جزمیت است ،
ممنونم بابت راهنماییتون عالی بود
احمد و کاشف زیادی کتاب های فلسفی خوندن فلسفه یک علم چرته اصلا علم نیست اون را با فیزیک کوانتم یکی نکنید ریچار فایمن درست گفت که هر فیلسوف و یاوه گویی از فیزیک کوانتم سوء استفاده می کنه از فلسفه خارج بشید
دوستان عزیز احمد جان و پویان جان مستند هاوفیلمهای علمی را ببینید علم میگوید ما مدرکی نداریم که جهان خالقی دارد و نه مدرک قطعی که تایید کنیم وجود دارد بسیاری از نظریه های علمی امدند که نظریه های دیگه را باشک روبرو کردند واقعیت بسیار پیچیده تر از این حرفهاست حتی هنوز کوچکترین بلوکهای سازنده جهان معلوم نیستند و ایا تا بینهایت ادامه دارند یا خیر ما فقظ باید بیشتر تحقیق کنیم
اون بالا، 19802=p?/… ، یعنی اینکه نوزده هزار و هشتصد دوتا مطلب پست کردین؟
صرفاً جهت اطلاع: اون p یعنی شماره صفحه منتشرشده (معمولاً در وردپرس) هست و ربطی به کامنت نداره؛ تعداد کامنت تا این لحظه اون بالا نوشته که ۴۲ نظرتا مورخه: 4:20 PM 2/10/2016
اگه کامنت من هم تایید بشه میشه 43 تا
یکی از مشکلات موجود این هست که بعضی افراد هنوز نمیدانند که نمیتوانن تعابیر فیزیک کوانتوم را به مکانیک نیوتنی و یا دنیای اشنا و خوب ما گسترش داد هر چند که تکرار کردن اندیشه های سست و ضعیف و بی ارزش امثال صدرا و چسباندن شان به مکانیک کوانتوم واقعا احتیاج به ذهنی عجیب دارد
مولانا می گه در مورد خدا و حقیقت نمی توان استدلال کرد و با ذهن نمی شود به شناخت آن رسید. پس ای اهل عرفان هیچ گاه سعی نکنید با دلایل مختلف از جمله دلایل علمی و استدلال و برهان به اثبات خدا و یا توضیح معنویات بپردازید چرا که همواره با دلایلی به همان اندازه و شاید قوی تر می توان در ردّ آن نظریه نوشت.
خدا و حقیقت را باید از درون فقط تجربه کرد و به شرح تجربه بسنده کرد. چه اهمیّتی دارد کسی باور می کند یا نه؟ و نباید هم چنین انتظاری داشت.
آگاه شدن از قوانین دنیای مادّی و کشف آن کار دانشمندان است و شهود این قوانین و عشق بردن از آن هم کار عارفان!
با تشکر از امیدشه پور نسبت به نظرات بعضی از کاربران محترم..ضمنا از خانم بهناز تقاضا میکنم که منظورشان را در مورد مطلبشون بیان بکنند ممنون خواهم شد… و یک تقاضا از سایت محترم بیگ بنگ و جناب سمیر عزیز که حقیقتا زحمات زیادی را متحمل میشوند تا مباحث علمی صورت بگیرد..اگر میتوانستید سیستمی پیاده کنید که همین گفتگوها در فیس بوک مستقیما منعکس بشوند خیلی عالی میشد..به دلیل حضور تعداد بیشتری از علاقه مندان در فیس..البته درصورت امکان و داشتن امکانات لازم جهت تقاضای پیشنهادی بنده حقیر… با پیش بینی اینکه این تقاضا ممکن است غیر عملی باشد ..باز از مسئولین محترم سایت علمی Big bang قدردانی و تشکر از زحمات بی دریغشون را دارم…B.KH
من کی گفتم خدا هست یانیست ؟
اینجا تنها مطالب علمی نوشته می شه اما بد نیست که بدونید علم هنوز به همه چیز نرسیده علم نمی تونه چیزی مثل خدا رو اثبات کنه چون خداوند وجودی محدود نیست که ذهن بتونه تجزیه تحلیلش کنه برای مثال اعدد ها ایا کسی می دونه اخرین عدد چیه خوب نامحدوده چرا انقدر مغرور می شیم وتصور کنیم بشر می تونه به همه رمز ورازها جهان پی ببره در حالی چیزهای پیچیده تر از کوانتم می تونه وجود داشته باشه درحالی که قدرت فکر به اون نمی رسه و اقای امید پور چون که معلم شما قادر به جواب نبوده پس دلیل بر نبود خداست عجیبه
علم نتونسته اثبات کنه ولی شما فهمیدی که هست؟ چه جوری به چیزی که قدرت فکرت نمیرسه اعتقاد داری؟ چون از اول بچگیت یه عده گفتن وجود داره و تو پذیرفتی؟ از کجا فهمیدی زئوس و بقیه خداها وجود ندارن و فقط اون یکی وجود داره؟ اگه در نهایت به خشم خداهای مصر باستان گرفتار شدی چی؟
چهار انسان بالغ رو در نظر بگیرید تصور کنید یکی از چهار انسان خودتون هستید که از خودتون اگاهید وحالتی رو در نظر بگیرید که ن شما هیچ کدوم از اون انسان های بالغ واگاه نیستید مثل انسان هایی که در عصر های گذشته بودند ویا در اینده میان پس چه چیزی باعث شد یک عصر ودریک تاریخ مشخص احساس وجود کنید درحالی که می شد که احساس وجود نکنید همون طور که قبل از تولد نبودید امیدوارم منظور خودمو رسونده باشم
نه اصلا اینطور نیست چرا فلسفه مرده؟ انسان وجه تمایزش با حیوانات تفکر و استدلال و فلسفه است آنوقت فلسفه مرده؟!!!
دوست عزیز احمد جان
باید خدمت شما عرض کنم متاسفانه فلسفه مرده و علم جاش رو گرفته
بحث جالبی بود
من سوالی دارم: ایا با فیزیک و کوانتوم میتوان به حقیقت نایل شد؟
یک پنبه را آغشته به الکل کنید و آن را مشتعل کنید ذهن انسان بسیار شبیه به این است در اینجا تالاموس همان پنبه است. و شعله و تحرکاتش همانسیگنالهای عصبی رد و بدل شده میان تالاموس و قشر مغز_____ حال اگر حبابی شیشه ای بر روی شعله گزاریم این حباب همان قشر مغز ااست، می بینیم حباب روشن و درخشان میشود و نور مثل نوری بر نور تشدید میشود و در پرتو آن نور بر نور اطراف دیده میشود در این مثال نور بر نور همان جان است جانی که از الکل در پنبه تغذیه میشود
و همان نور بر نور است که حس من ایجاد میکند جالب آن است که انبساط کاینات منطبق بر ذهن است در همین ذهن است که آنچه در سیاهچاله ها پنهان است به صورت پیکسل و پیکار باز میشود و زمان مکان را لحظه به لحظه در ذهن باز می کند و از آنجا که آسمان دو بعدی و صفحه ای است ذهن بر همین صفحه است و در نظر ذهن آنچه در آینده است لحظه به لحظه در ذهن آشکار میشود و زمان مکان ساخته میشود
بله متوجه منظورتون شدم .
احتمال اول : نیروی واحدیست که هیچ چرایی بر او وارد نیست و در این واحد عدم و وجود و چیز و هیچ چیز و مرتبه و مرحله و زمان و بعدو مکان وهر چیز دیگه ای به گونه ای نیست که ما فکر میکنیم و چون خود واحد است این سئوالات با مفاهیم این کلمات معنی پیدا نمیکنه.
و ما از درک او عاجزیم و همه در راه او هستیم . و تمام این معانی رو هم فقط با حس کردن میشه درک کرد .
پس او کامل است و فقط باید از نظر احساسی پذیرفت و راه دیگری برای درک کردن نیست . و حتی احتمال دادن هم سدیست برای درک او .
احتمال دوم : انسان به دلیل ضعف ترس و عدم امنیت به وابسته شدن و به نیروی فراتر و به خلق خدایان روی میاره که تمام این متوصل شدن یک عمل احساسی و بدون دلایل علمی بوده و هیچ ربطی به نیروی برتر نداشته و در این میان سنگ چوب اتش خورشید نور و بسیاری موارد دیگر به همون عمقی که شما از او (وجود مطلق ) میگویید گفته شدن و پرستیده شدن و مورد توصل واقع شدن و در تمام موارد اصل ترس و اصل عدم اگاهی حاکم بوده . بر فرض مثال کسی که چوب پرست بوده هیچ اثری از رسیدن به اتش در خود نمیدیده و به هر دری که میزده چوب قابل درک و پرستش بوده و کسی که اتش پرست بوده هیچ رابطه حسی با خورشید نداشته و هر مدل فکر میکرده اتش کمال او بوده . و این راه ادامه پیدا کرد و با پیشرفت اگاهی و علم ، خدایان هم پیشرفت کردن و تا جایی رسید که امروزه نیروی واحدی غیر قابل درک و غیر قابل سئوال ( به دلیل واحد بودن و بی مفهومی سئوال ) جای اونها رو گرفت . و جالب اینجاست تا قبل از اینکه تلسکوپ هابل عمق فضا رو اشکار کنه این وجود واحد محدود به ستارگان قابل رویت با چشم غیر مسلح میشده . این باور بصورت پنهانی از علم سوء استفاده کرد تا خودش رو به روز نگه داره و امروزه هم این تخیل از زحمات علمی دانشمندان و مفاهیمی مثل کوانتوم و ذره هیگز سوء استفاده میکنه تا یه وقتی دل های بی صداقتان از عدم اگاهی و امنیت به لرزه در نیاد .
احمد اقا از توضیحات خوب شما هم در مورد اون احساس و در مورد اون وجود وجود ها ممنونم
درسته یک کم دیره ..ولی پویان جان بسیار زیبا و صحیح بحث کردی با کوانتوم جان و مریدشون ….
به قول هاوکینگ بزرگترین دشمن آگاهی جهل نیست بلکه توهم اینست که میدانیم .
برای واضحتر شدن موضوع توضیحاتی عرض می کنم: علل العلل که علت همه چیز است و خود معلول نیست واحد است اگر معنای واحد را درک کنید آنوقت حقایق بیشتری برای شما آشکار میشود، آن واحد بی همتا به معنای واقعی واحد بود یعنی غیر از او هیچ چیز نبود حتی علم هم نبود ریاضیات نبود نظام عقلی (وقتی فلان چیز فلان جور است پس طبق عقل فلان چیز هم فلان جور باید باشد) هم نبود بلکه همه اینها توسط او خلق شد __ما یک چیز را با کلمات و مفاهیم وصف می کنیم وقتی غیر از او حتی کلمه و مفهوم هم وجود نداشت ما با چه چیزی و چگونه می توانیم او را وصف کنیم؟
غیر از او نه تنها کلمه بلکه حتی مفهوم هم وجود نداشت اینها همه معلول و مخلوق او است__ غیر از او نظام عقلی و قانونی وجود نداشت تا بتوان در حیطه آنها او را بتوان چون و چرا کرد به عبارتی غیر از او چرایی وجود نداشت بلکه چرا هم مخلوق اواست__به غیر از او چیزی وجود نداشت تا بخواهد چند تایی و عدد وجود داشته باشد بلکه. واحدی بود که تازه پس از خلقت عدد و ریاضیات خلق شد و معنا یافت__ هم اواست واحدی که نه تنها در چون وچرا و علم و عقل نمی گنجد بلکه همه اینها معلول و مخلوق او است
مفهوم واقعی واحد واقعا عمیق و تکان دهنده است
البته جناب کاشف تعریف اقای احمد یک تعریف دینی و دلی و تخیلیه که وابسته به زمان 1000 سال اخیره و نه یک تعریف علمی و طبق مستندات . و در این نوع تعریف از یک جایی به بعد جمله ی بوده و هست و خواهد بود رو میشنویم و جستجو متوقف میشه . جایی که دلیل خواهی باید متوقف بشه . دلیل وجود محض؟ دلیل وجود وجود؟ دلیلی نیست . چرا عدم وجود نه؟ چرا عدم عدم وجود نه؟ هر مجموعه ی قابل تقسیم در کل مجموعه نیز قابل تقسیم است . چه اتفاقی میافته که ما تقسیم رو متوقف میکنیم؟ چون به دور بی نهایت میرسیم باید مجموعه را با وجوده وجود ببندیم؟ چرا وجوده محض باید تبدیل به مرتبه هایی از سایه شود و ایا این سایه در روی خود وجود محض انداخته شده؟
و تمام این سئوال ها و صحبت ها همه با پیش فرض های وجود محض انجام میشه که ماهیت علمی نداره و فقط در حد احتمال و تخیله .
شما با این پاسخ راضی میشین ؟ اگر اره شاید شما فقط نیاز داشته اید که راضی بشین !
موفق باشین
در مورد علت و معلول: اینکه قبل از بیگ بنگ چه بوده عدهای می گویند فقط انرژی کوانتوم بوده و عده ای نظریه حبابها را مطرح می کنند و غیره…. خود زمان هم نبوده اما نبودن زمان زنجیر علت و معلول را متوقف نمی کند زیرا به جای آنکه بگوئیم پیش از آن چه بوده می پرسیم مرتبه پیش از آن نه زمان پیش از آن چه بوده___لذا زنجیر علت و معلول ادامه می یابد اما نه در بعد زمان بلکه در بعد مرتبه و شدت وجود____بدینصورت که مثلا می فهمیم هر آنچه تا بحال دیده ایم و دانستیم فقط ظاهر یا سایه حقیقتی دیگر بوده است حقیقتی که شدت وجودش بیشتر بوده و پس از آن هم بفهمیم آن هم دوباره سایه حقیقتی باز هم مهمتر بوده و این زنجیر به همین صورت ادامه یابد تا به وجود محض محض برسد که دیگر خود خود وجود است تنها وجودی که بوده و هست و خواهد بود و واحد و بی همتااست(اینها را در جواب جناب کاشف نوشتم)
کاملا موافقم ! با توجه به اینکه اندازه جهان در لحظه و یا لحظات اول تولد از یه ذره ” پروتون ” هم کمتر بوده تنها و تنها میشه گفت بحث ” مرتبه وجود و شدت مرتبه وجودی ” مطرح میشه وغیر از این هم نیست و ما با چالش ها و مسایل حقیقتا عجیب و غیر قابل تصوری روبرو میشیم که اتفاقات و مسایل این جهان سه بعدی خودمون درمقابل اون حقیقتا هیچ چیز به شمار نمیاد و تقریبا اهمیتی نداره و رسیدن به همین قسمت ها در حیطه علم و دانش هست که دانشمندان و فلاسفه و عرفا و بزرگان علم رو تو حیرت و شگفتی عمیق و عجیبی فرو میبره !
آفرین به نکته سنجی شما !
اقای کاشف من نگفتم که پیدایش جهان ما بر اثر علت و معلول هست ویا نیست . من گفتم علت و معلول کردن یک تکنیکه که ما برای دیدن خودمان در فرایند تکامل یاد گرفتیم . ,
و اما سئوال شما سئوالیه که وابسته به زمانه . وقتی میگی قبل یعنی فاکتور زمان رو اضافه کردی و وقتی میگی چه چیزی یعنی فاکتور ماده رو اضافه کردی . یعنی میخوای خصوصیاتی رو بسازی و تصور کنی که با سئوالاتی مثل قبل و چه چیزی قابل تصور نیستن . اگر با این فرمول پیش بریم در دور بی نهایت قبل و قبل ترش چه چیزی و چه زمانی میافتیم . پس به احتمال زیاد برای اگاه شدن این مدل زمانی
دیدن و زمانی پرسیدن میتونه اشتباه باشه . و کلا هر نوع قوانینی که ما شناختیم میتونه متفاوت باشه . حالا باز شما میخوای از قبلش بدونی؟
تمام این صحبت های من افکار و تخیلاتی هست که در ذهن منه . حقیقته؟ نمیدونم. حقیقت نیست؟ نمیدونم
اما نیاز به دونستنم باعث نمیشه تا این تخیلاتمو با حقیقت یکی بدونم . احتمالات زیادی هست . یا باید یکی از این احتمالات رو باور کنم و یا اینکه رو قدم های کوچیک و واقعی که علم و فیزیک بر میداره حساب کنم .
نمیگم تخیل بده . به جناب احمد هم تبریک میگم برای تصویر سازیه زیبا و تخیلشون . فقط میگم که نیاز به فهمیدن باعث نشه که یک تخیل رو با حقیقت یکی بدونیم و بگیم خودشه و خودمون رو فقط راضی کنیم
جناب احمد من چی رو درک نکردم ؟ تخیلات شما رو؟ کوانتوم جان شما رو؟ در نظر جان؟ فوتون های اگاهی؟ عزیز بحث دینی و ادبی نمیکنیم و در علم عالم جان و ریحانی وجود نداره . حس حضور هم فقط یک محصول از خوداگاهیه که در فرایند تکامل انسان ایجاد شده . ما محصول طبیعتیم و تمام عناصری که در طبیعت هست در بدن ما هم یافت میشه . خوداگاهی دقیقا همون راه تکاملی روطی کرد که حس بینایی و یا شنوایی طی کرد . یک رباط این راه رو طی نکرد . رباط محصول ذهن و تفکر انسان هاست . البته امروزه با پیشرفت علم رباط با سیگنال های ضعیف حس خود اگاهی هم قابل تولیده .
شما به راحتی میگی خوداگاهی یک نوره . کجا و در کدوم ازمایشگاه ثابت شده خوداگاهی مانند فوتنون های نور بوده؟
تمام توانایی های مغز نه یک جا بلکه دونه به دونه و از صفر مطلق در طی میلیارد ها سال ذره به ذره شکل گرفته تا به امروز که ما توان دیدن نوع فکر کردن خودمان رو هم از طریق تکنیک علت و معلول کردن داریم و این امکان وجود داره که در اینده و در روند تکامل این تکنیک هم تغییر شکل بده و به شکل پیشرفته تری کاربردی بشه . و تمام اینها نه ربطی به نور داره و نه ربطی به کوانتوم جان .
در جواب شما اقای خلیل نسب فرمودند که اگر مادی باشد قابل تحلیل است .
اون چیزی که شما دوست دارین بسیار عمیق توصیفش کنین چیزی به جز محصولی از مخلوطه تخیلاتتون و اعتقادات مذهبیتون و کمی از قوانین فیزیک و مقداری بی صداقتی با خود به نظر نمیرسه
ببینید ! جنس فکر و بحث من و افرادی مثل من و شما و افرادی مثل شما چیز تازه ای نیست و این بحث قدمتی به درازای تاریخ داره ! . در هر صورت من که از حرفای شما قانع نشدم و همش رو تکراری میبینم . فقط واسه روشنتر شدن موضوع یه سئوال ساده ولی در عین حال عمیق که اگه میدونید جواب بدید اگرم نه لطفا بگید نمیدونم ! . قبل از انفجار بزرگ و به وجود اومدن جسم و ماده و ذرات بنیادی و به طور کلی فضا زمان واقعا چه چیزی وجود داشته و به عبارت درست تر علت انفجار بزرگ چی بوده ؟! آیا علتش از جنس خود ماده و انرژی ( که خود انرژی هم طبق معادله هم ارزی جرم و انرژی آلبرت انیشتین معادل با ماده هست ) بوده یا نه ؟! وخلاصه از چه جنسی بوده ؟! . اگه این جهان معلوله پس علتش چی بوده ؟! . با توجه به اینکه جهان ما یه سیستم بسته اس مگه میشه علت ماده و انرژی خود ماده و انرژی باشه ؟! .
پویان جان منم باهات موافقم… خودتو درگیر نکن
به نظر من کاربر احمد نمیدونه نور چیه که آگاهی رو به نور تشبیه میکنه
به جناب کاشف تبریک می گویم چون درک کردند و در نتیجه تایید کردند به جناب خلیل نسب هم تبریک می گویم چون شاید کامل متوجه آن نشدند اما انکار هم نکردند بلکه خیلی معقول گفتند نمی دانم اما به جناب پویان تسلیت عرض می کنم چون درک نکرد و انکار کرد در حالی که اگر می گفت نمی دانم به عقل نزدیکتر بود جناب سمیر گفتند الگوها مهم است خب من می گویم الگوها و مدارها در رایانه ها و رباتها هم هست آیا آنها حس حضور و (من) دارند؟ دانستن از چه جنسی است؟ اگر بگوئیم دانستن از فلان جنس است آنکس که دانسته ها را می فهمد از چه جنسی است؟ همانطور که جناب کاشف گفتند صحبت از حقیقتی بسیار عمیق تر از این حرفها است
جناب کاشف
حرف های شما چیزی به جز توهم و تخیل نیست و حتی ذره ای قابل بحث یا استناد نیست. لطفا خیالات خودتون رو با حقایق یکی نکنین و اگرهم یکی میکنین با یقین و به عنوان حقیقت انتشارش ندین . و از اونجایی که طرز نوشتارتون رو با جناب خلیل نسب عزیز دیدم ترجیح میدم با شما وارد گفتگو نشم . اما تفکر شما یه نمونه واضح از همون نوع تفکری هست که در پست قبل تر مورد نظرم بوده و در اسارت زمان و مکانه اعتقادی قرار داره .
قسمت راحتش اینه که این فقط یه تفکره و قابل تعویضه و قسمت سختش اینه که با ناخود اگاه خودتون طرفین .
امید وارم ناخوداگاهتون حداقل اجازه ی دیدن خودشو بهتون بده
در هر صورت امیدوارم شما از من باهوش تر باشین و حرف جدیدی واسه گفتن داشته باشین . ولی بعید میدونم اینطوری باشه و مثل خیلی های دیگه فقط دارین من و بقیه رو متهم میکنید که این کارتونم اشتباهه ! . همچنان به نظر من کاربر Ahmad نظراتش بیشترین قرابت رو با واقعیت و در نتیجه حقیقت داره وبقیه حرف تازه ای واسه گفتن نداشتن … ! .
اگردر 5 میلیارد سال پیش و در کهکشان دیگری حضور داشتیم و با قوانین ثابت طبیعت ( فیزیک ) فکر میکردیم به همان نتیایجی میرسیدیم که امروز در کره ی زمین فکر میکنیم و میرسیم و این است درستیه راه علم . اما بعضی از انسان ها جوری فکر میکنن که وابسته به زمان و مکانند . زمانی 1000 ساله و مکانی به وسعت خاور میانه یا کره ی زمین . این انسان ها به دلیل عدم اگاهی از قوانین و ترس از ناشناخته ها برای به دست اوردن احساس امنیت نیاز شدیدی به متوسل شدن به قدرتی برتر و نیرویی خاص پیدا میکنن . و این عدم اگاهی و عدم امنیت باعث میشه در خیالشون نیرویی قدرتمند رو پرورش بدن و با باور وجود این نیرو به اون حس امنیت برسن . در گذشته این توسل به سنگ به چوب به خورشید و به اتش و چیزهای دیگه بوده . وقتی متوسل شوندگان با پیشرفت علم به این اگاهی رسیدن که سنگ و چوب و اتش نمیتونه اون نیرویی باشه که بهشون حس امنیت بده در ذهنشون نیروی بزرگتری رو پرورش دادن و این بار به چیزی در اسمان ها پناه اوردن . با چیزی که دیدنی نباشه و فقط ذهنی و خیالی باشه . و امروزه همین نمونه از ادم ها به دنبال استفاده از علم برای تایید تخیلاتشون هستن و سعی در به روز کردن نیروی مخلوقشان با استفاده از قوانین فیزیک هستند . چیزی که در این ادم ها عوض نشده عدم صداقت عدم اگاهی و احساس ترس و نا امنی و نیاز به وصل شدن به قدرتی فراتر هست . کسانی که روزگاری از علم روز برای بر حق بودن پرستش خورشید حرف میزدن امروز میخوان با استفاده از قوانین فیزیک زیر اتمی بر صحت عالم جان و تخیلاتشان بپردازند . دوستان لطفا اینقدر با ناخوداگاه اعتقادیتون به مسائل علمی نگاه نکنین چون به همون چیزی میرسین که دوست دارین برسین و این به کوانتومه جان و ریحان هم ربطی نداره . از خودتون بپرسین ایا اگر 30000 هزار سال پیش هم به دنیا میومدم این مدل فکر میکردم و یا اگر در کشور دیگه ای هم به دنیا میومدم این مدل فکر میکردم . خیال پردازی خوبه اما اونو با حقیقت و قوانین طبیعت یکی ندونیم
با تشکر از جناب سام عزیز و دوستان همکارشون بابت جدیت و زحماتشون
دوست عزیز ! اگه ” کوانتوم جان و ریحان ” نبود که الان شما به این قشنگی و پیوستگی و با این اعتماد به نفس و بدون غلط املایی این کامنت طولانی رو نمینوشتید و ریاضی دان ها و فیزیک دان ها این فرمول ها رو با این نظم و ترتیب و پیوستگی و ارتباط عمیق درونی نمینوشتن ! . اگه 30000 یا 30 میلیون سال پیش هم دست ” کوانتوم جان و ریحان ” در کار نبود من و شما الان ” نئاندرتال ” باقی مونده بودیم ! . در مورد این مقاله به نظر من همچنان بهترین کامنت ها متعلق به کاربر Ahmad هست و هنوز کسی توضیحی واضح تر و معقول تر و به جا تر و به واقعیت و حقیقت نزدیک تر نزده … اگرچه که خود من هم شاید با خیلی از نظرات دیگه ایشون و بقیه در خیلی از زمینه ها اختلاف نظر داشته باشم ! .
یادمون باشه عنوان و محتوای این مقاله توضیح و تبیین معادله هم ارزی جرم و انرژی آلبرت انیشتین نیست و بحث ” به مراتب ” عمیق تر و عظیم تر از این حرفاس !! .
حسن علم همینه که با پیشرفتش پازلهای حقایق گسترده شده وکار انسانها را در یافتن حقیقت بسیار مشکل می کنه همه چی ۵۰به ۵۰ است فقط این حس و ذهن ما نسبت به عوامل محیطی و تاثیر پذیری از انها است که مقدار کمی و کیفی این درصدهای را تعیین می کنه .
برای آنکه منظور خود را بهتر منتقل کنم توضیحی می دهم: برای فهمیدن و توجیه ماهیت ذهن علم مادی به تنهایی برای آن توجیه کننده نیست مغز مکانی است که علم مادی و فیزیک با غیر مادی پیوند می خورد و کوانتوم مرز این پیوند است_ یک تصویر هولوگرام از یک سیب را در نظر گیرید با نور خاصی هاله ای از جنس همان نور از سیب می بینیم اما خود سیب چیز دیگری است_ نوری غیر مادی وجود دارد که از جنس دانستن،حضور،احساسات مثبت و….. است احساس حضور در مغز شعله ای از این نور است که همان (من) انسان است و مغز مثل مثلا نفت است که این شعله را در خود حفظ و تغذیه می کند از طرفی تمام اطلاعات و معنویات از ازل تا ابد در مغز نهفته است نور حضور اطلاعات موجود در مغز را به صورت هاله ای از جنس حضور نمایش می دهد که همان ذهن است پس ذهن نمایش اطلاعات با هاله ای از جنس حضور است اما اصل آنچه به صورت هاله در مغز نمایش داده می شود جای دیگری است در لامکان و از جنس حضور و جان و لذت غلیظ است که همان اصل سیب در مثال است پس ذهن همان هولوگرام است که اصل آن در لامکان است(جان محض و روح و ریحان)
پس جنس و ماهیت ذهن از جنس همان نور حضور و جان است و برای همین است که آنچه در ذهن نموده میشود آمیخته با احساسات و عواطف است زیرا هاله ای از جنس همین نور حضور است اما اصل این نور که احساسات و لذایذ و کمالات در اوج شدت است در لامکان است___ هاله حضور که ذهن است در بستر ذرات کوانتومی تشکیل میشود و بدینصورت لحظه به لحظه هاله ذهن در قالب زمان مکان شکل می گیرد از آنجا که همه اطلاعات عالم در ذرات کوانتومی هم وجود دارد این ذرات قادر به نمایش هر صحنه ای هستند اما در وضعیت احتمالاتی و غیر قطعی قرار دارند تا اذن از نور حضور به آنها برسد ذرات کوانتومی لحظه به لحظه تحت فرمان نور حضورند و در هر لحظه تشکیل بستر مناسب برای هاله نور حضور را می دهند____آنچه در اطراف خود می بینیم و می چشمی و لمس می کنیم همان هاله نورانی است همان نوری که جنس حضور و احساسات است اما اصل آنها در عالم جان است_____ هنگامی که منظره ای زیبا می بینیم این نمایشی است از جنس زیبایی، لذت، صفا (نور حضور) در بستری از ذرات کوانتومی اما اصل این زیبایی و صفا جای دیگری است که عالم روح و ریحان است
مرسی ! توضیحاتتون دقیق و مناسب و به جا بود ! . به نظرم توصیف از این بیشترنیاز به تجربه شخصی داشته باشه . در هر صورت توصیف شما خیلی کامل و جامع بود ! . تقریبا چیزی شبیه به اون چیزایی که ملاصدرا و بوعلی سینا و فارابی از شرق و هایدگر و امانوئل کانت از جهان غرب راجع به ارتباط بین ذهن و جسم گفتن .
یک مقدار از بحس فیزیک خارج میباشد چون هاله جان و حضور بیشتر بحس های متافیزیکی میباشند. احترامی که به اطلاعات علمی شما قایلم بیش از این وقتتان را نمیگیرم و اگر لازم شد این مبحث را سردبیر محترم تذکرات لازم را بدهند. با تشکر فراوان…
دوست عزیز احمد متاسفانه مبحث آگاهی را به نوعی با ترکیبی از کلمات پیچیده، گنگ و نظرات شخصی که پایه ای غیر علمی دارند به متافیزیک ربط داده اید. انگار که فیزیک و دانشمندان نمی توانند توضیحی به آن بدهند و چون ما در این مورد نا توان هستیم باید به عوامل فرا طبیعی متوسل شویم. در صورتی که بهتر است به الگوهای فیزیکی آگاهی توجه کنیم.به قول مکس تگمارک: چرا دوست دارید فکر کنید که آگاهی را چیزی به جز فیزیک باید توضیح دهد؟ به این ایده فکر کنید که به چیز دیگه ای واقعا نیاز نداریم. چون آگاهی آن چیزی است که در موقع پردازش اطلاعات در مغز احساس میشه، به طرق پیچیده ای که ذرات به اطراف حرکت می کنند و با الگویی بسیار خاص. باید سوال کرد، این الگوها چی هستند؟ خصوصیت فیزیکیشون چی هست؟ چون ذرات مهم نیستند، این الگوها هستند که مهم اند. پیشنهاد میکنم توضیح مکس تگمارک را در مورد مبحث آگاهی مشاهده کنید.
با تشکر از مدیر محترم که با تذکر به جا و منطقی مبحث مورد نظر را به خوبی اداره نمودند . به قول ایشان فیزیک انقدر غنی میباشد که خود میتواند جوابگوی خیلی از سوالات باشد و اگر دانش ما از علوم فیزیک به حد اعلا خود برسد لزومی نخواهد داشت که به نا محتمل ها پناه ببریم.
منم با شما موافقم
فلسفه بافی برای کسانی است که چیزی نمیدونند و زحمت این رو هم به خودشون نمیدن که دنبالش باشن تا چیزی بدونن، برای همین سعی می کنن همین جوری رو هوا به سوالات پاسخ بدن
دقیقا مثل این میمونه که سر تعداد دندونهای اسب جر و بحث کنیم و کسی به خودش زحمت نده بره بشماره
واقعا نمیدونم این جور بحثارو چی بنامم، چون اگه بگیم فلسفه ست بی احترامی به فلسفه میشه
چون فیلسوفهای واقعی به علوم روز آگاهی دارن و میخان پیشرو علم باشن
اما بعضی ها ……..
جهان هنگام تولد کوچکتر از نوترون بوده است مشخصا تمامی اطلاعات کیهان داخل همان اندازه با همان جرم خواهد بود وایا بوزون هگز نمیتواند شامل همه اطلاعات فوق باشد؟!…
این دیگه خیلی تخیلی (فیلم هندی) شد، یعنی همه اطلاعات اعم از اینکه چند میلیارد سال بعد از پیشدایش جهان هر ذره در چه موقعیتی قرار داشته باشه وجود داشته؟ پس از زمان بیگ بنگ معلوم بوده که بعد از چند میلیارد سال من اینجا کامنتی میذارم و شما می بینید؟!!
اگر بخواهم خیلی خلاصه بگوئیم: عالم هولوگرام است و در هر ذره آن اطلاعات همه عالم نهفته است مغز هم مستثنی نیست آنچه شما در عمر خود می بینید همان اطلاعات و رویدادهای نهفته است شما همان رویدادهای نهفته در مغزی و خود شما هم از جنس همان رویدادها هستی
آنچه می بینید معنویات نهفته در مغز است همانگونه که آتش شعله همان نورها و انرژیهای نهفته در نفت است
معنویات در همه ذرات عالم نهفته است منتها مغز قادر به سوختن و آشکار کردن آنهاست احساس حضور(من) هم از همان معنویات نهفته در مغز است فقط این ایده است که احساساتی همچون مهربانی و زیبایی و غیره را توجیه می کند
این نظریه بی شباهت با نظریه ناهشیار جمعی کارل گوستاو یونگ نیست که کار زبان رو خیلی راحت کرده وگرنه ما از طذیق زبان نمی تونستیم به این دقت با هم ارتباط برقرار کنیم.
افلاطون هم به همین دلیل می گفت که دانش ما فقط یادآوری چیزهایی هست که میدونیم.
اگر مادی باشد قابل تحلیل خواهد بود
بحث کردن با شما بی فایده اس ! شما تنها نیستی ! میلیون ها نفر در حال حاضر و میلیارد ها نفر در زمان گذشته و احتمالا خیلی ها هم در آینده مثل شما فکر میکنن ! در هر صورت مشخصا و مسلما کاربرAhmad ذهنش از شما بازتر و دقیق تره و افکار شبیه افکار شما یواش یواش باید از اذهان خداحافظی کنه ! .
به چشم قربان. کاربر محترم اقای احمد خودشان جوابم را منطقی فرمودند شما خیالت راحت باشد. موفق باشید.
آنچه من می گویم این است که: احساس حضور یک نور غیر مادی است و مغز توسط این نور هولوگرام عالم را می خواند در تشبیهی: یک چراغدان که شعله ای در آن است در نظر بگیرید این چراغدان در ظلمات شب اطراف خود را با هاله ای از نور می بیند توجه کنید که آنچه توسط نور در ظلمات دیده می شود بازتاب و انعکاس خود نور از روی اشیا است پس شعله نور است و همه چیز را در قالب و جنس نور می بیند جان را در همین تشبیه به جای نور بگذارید_ شعله احساس حضور است(جان) و از طریق ابزاری به نام مغز هولوگرام عالم را می خواند پس عالمی که می بیند هالوگرامی است از جنس همان نور یعنی عالم مادی همان ذرات کوانتومی است که فقط جنبه احتمالاتی دارند نور جان خود انسان در بستر این ذرات هاله ای از جنس همان نور وجودی خود تشکیل می دهد و در همان لحظه خصوصیات کیفیتی و کمیتی مثل طعم و لمس و غیره که از جنس نور غیر مادی هستند با آنها منطبق می شود بنابراین ما عالم را در پرتو نور خود می بینیم و ذرات عالم فقط بستر ی با شدت وجود کم است برای تشکیل هاله نوری طعم و مزه و…….
باتشکر از سمیر عزیز که مطلب بسیار عالی و با ارزشی را توضیح داده و بخصوص که در اخر مقاله اشاره به جا و ضروری بابت طبیعی انگاشتن تمامی موارد در قوانینی که ثابت شده وقوانینی که در اینده ثابت و به ظهور خواهد رسید و اگر مفاهیمی که فرا طبیعی جلوه بکنند باز نکته اتکایش ذرات زیر اتمی خواهد بود نه فرایندی فراتر از ماده و نظایر ان که به عنوان غیر مادی تلقی شود به دور از واقعیت خواهد بود.
یکی از مطالب که در فیزیک کوانتوم کشف شده و همه را متعجب کرده است این است که در عالم ذرات زیر اتمی یک ذره تا وقتی که اندازه گیری نشود در عین واحد در چندین مکان به صورت احتمالی وجود دارد فقط هنگامی که اندازه گیری شود مکان و قدر آن قطعی و مشخص میشود این چیزی است که شما هم می دانید اما چیز جدیدی که می خواهم ذکر کنم آن است که عالم ذرات مادی که در اطراف خود می بینیم در واقع وجود کم دشتی همچون وجود سایه دارند و از آنجا که انسان از طریق عالم جان(احساس حضور) که نوری غیر مادی است به عالم می نگرد تا وقتی که به چیزی نگاه یا توجه نکرده است آن چیز حالت سایه و احتمالی و غیرقطعی دارد اما به محض آنکه به آن چیز نگاه یا لمس کند بالا فاصله کیفیات و قدر و اندازه و وجود از عالم جان مطابق و منطبق بر سایه ها نازل میشود و انسان آن را ذره یا جسمی با کیفیات بصری و چشایی و لمسی و وجودی نازل شده می بیند به طوریکه گمان می کند اینها در سایه نهفته است اما خبر ندارد که عالم مادی فقط سایه ها است و سایر خصوصیات کیفی و کمی از عالم جان است یا به عبارتی از درون خود او است و این است علت عدم قطعیت در کوانتوم_ در واقع عالمی از جنس جان وجود دارد که عالم مادی فقط سایه آن است و از آنجا که انسان با عینک جان به عالم می نگرد سایه هم فقط در نظر او طعم جان(کیفیات) می یابد خواهش می کنم این را حذف نکنید بلکه شاید سرلوحه ای برای کشفیات آینده شود
با این کامنت خیلی موافقم ! به ذهن روشن و دقیق نویسنده کامنت تبریک میگم !
اقای احمد این عالمی که میفرمایید از جنس جان میباشد و عالم مادی هم فقط سایه ای از عالم جان هست و سپس نتیجه میگیرید که در نظر جان این سایه هم طعم کیفیات را میدهد ایا منظور از کیفیات ذکر شده همان عالم مادی که قابل لمس هست میباشد که در اصل به نظر شما تصور ویا احساس جان با عینک جان خواهد بود و یا به بیان دیگر حقیقتی جز عالم جان وجود خارجی ندارد وادراکات و احساسات و تماسهای ما با اشیا اشباح گونه است ویا سایه ای از جان میباشد که دراصل به تصور عالم جان زنده و محسوس به نظر میایند و سپس این موضوع را به عدم قطعیت هایزنبرگ ربط میدهید و منظورتان عدم ثبات عالم ماده و هستی به غیر از عالم جان که ان هم با عینک جان به عالم که سایه اثی بیش نیست مینگرد. سوالی که این ایده را به چالش میکشد این است که عینک جان که انسان با ان به سایه حقیقت خودش یا همان جان به عالم مادی نگاه میاندازد از نوع مادی میباشد یا اینکه ان عینک هم از جان بهره میبرد ؟ و ازکجا معلوم که ان عینک خود از عدم قطعیت پیروی نمیکند وباز عالم جان را با خطا مواجه نسازد؟ البته متوجه هستم که منظور شما از عدم قطعیت از نگاه عینک جان است که میفرمایید و الا دراصل عدم قطعیت را نوعی خطا از جانب عالم جان ویا لااقل از عینک عالم جان میدانید به دلیل اینکه خود میفرمایید که ..این است علت عدم قطعیت در کوانتوم… خیلی خوب من فقط میتوانم بگویم که بلکه بنده استنباط اشتباهی از نظریه شما کرده ام و نظرم موهوماتی بیش نیست. چون این همه تشکیلات و عالم ماده و عالم کیهان قبل از ظهور انسان بوده و نزدیک به14میلیارد سال قدمت دارد مگر اینکه همین عالم هم سایه ای از عالم جان باشد!
بله فقط یکی از ما اینجا حضور داریم.فقط یک آگاهی وجود دارد.
شما دارید با این فرضیات برای ذرات بنیادی شعور قابل میشوید .. زمانی من کتاب cet esprit inconnu دکتر فرشاد را خواندم . .امواج esp هم میتوانند این شعور را منتقل سازند ..و. لی شاید مقدمه ای برای سیبرنیتیک بود ..که اکنون حل شده است ……..در ضمن اصل عدم قطعیت هایزنبرگ در یک فاز دیگری است…… ….
در فرصپتی دیگر نظر متافیزیکی خود را ارایهدخواهم داد
کامنت خیلی قشنگی نوشتی من از این قصه خیلی خوشم میاد. کاشکی فیلمشو میساختن
هولوگرافیک