اسرار جهانهاي موازي – قسمت ششم (آخر)
در قسمتهاي قبل گفتيم كه بر اساس نظريه چندجهاني، جهان ما صرفاً يكي از بينهايت جهانهاي حبابي است كه پيوسته از يكديگر مشتق ميشوند و هر يك پس از بیگ بنگ خود دچار تورم شده و جهاني جديد را ايجاد ميكنند. هر يك از اين جهانها ميتوانند كاملا با جهان ما متفاوت باشند. نيروهاي بنيادي و ذرات زيراتمي خاص خودشان را داشته باشند. با تمام اين شرايط آنها ميتوانند بر جهان ما تأثير بگذارند و خوشبختانه اين تأثير، نشانههاي مشاهدهپذيري بر جاي ميگذارد. نظريه چندجهاني پيشبيني ميكند اگر جهان ما با يكي از جهانهاي همسايه برخورد كند، انرژي اين برخورد ردي حلقوي و كم نور در تابش كيهاني بر جاي خواهد گذاشت. فضاپيماي پلانك اكنون سه سالي هست كه به نقشهبرداري دقيق از شدت و قطبش تابش زمينه كيهاني مشغول است و پژوهشگران اميدوارند بتوانند نشانههايي از اين حلقهها را پيدا كنند. برخي فيزيكدانان نظري حتي پيشنهاد دادهاند كه ممكن است برخي از اين جهانهاي حبابي از طريق كرمچالههاي فضازمان با جهان ما ارتباط داشته باشند.
چندجهانيهاي كاملاً متفاوت :
نظريه مكانيك كوانتومي كه رويدادهاي دنياي زيراتمي را با دقتي بينظير توصيف ميكند،سالها است كه باعث شگفتي فيزيكدانان شده است. يكي از بزرگترين اسرار اين نظريه اين است كه در حاليكه چارچوب رياضي و معادلات اين نظريه به مجموعه مختلفي از پاسخها منجر ميشود.
چرا هميشه يكي از اين جوابها است كه نتايج آزمايشهاي ما را توصيف ميكند. وجود ديگر مجموعه پاسخها به چه معني است؟
پاسخ كتابهاي درسي به اين سوال اين بود كه عمل مشاهده ذره، ديگر پاسخهاي ممكن را از بين ميبرد، حال به چه ترتيب و مكانيسمي مشخص نبود.
اما در سال 1957، هاگ اورت سوم، دانشجوي تحصيلات تكميلي دانشگاه پرينستون پيشنهاد كرد كه ديگر مجموعه پاسخها، رويدادهايي را توصيف ميكنند كه در تعداد بسيار زيادي جهان موازي و همزمان با ما اتفاق ميافتند. اين ايده كه به ديدگاه جهانهاي متعدد نظريه كوانتومي مشهور شده، به وضوح شبيه به ايده چندجهاني اما به مراتب افراطيتر است. چرا كه ميگويد اين جهانهاي موازي هزاران ميليارد سال نوري با ما فاصله ندارند، بلكه به نحوي در ارتباط با ما وجود دارند. برخي ديگر از نظريهپردازان چنين ادعا ميكنند كه كامپيوترهاي كوانتومي فوق سريع كه به خاطر سرعت فوقالعاده بالاي پردازش اطلاعات مورد توجه قرار گرفتهاند و هم اكنون در مراحل اوليه طراحي و توسعه قرار دارند، اين سرعت نينظير را از تحليل اطلاعات در تمام جهانهاي موازي به دست ميآورند و پاسخ را در جهان ما ارائه ميدهند.
چندجهاني و پيدايش انسان :
چرا شرايط جهان ما طوري است كه همه چيز براي پيدايش ما انسانها مهياست؟
دانشمندان سالها است تلاش ميكنند به اين سوال پاسخ دهند. ولي تا همين اواخر تنها چيزي كه فهميده بودند، اين بود كه اگر نيروهاي بنيادي و ذرات بنيادي سازنده جهان ما خواصي متفاوت، هر قدر اندك با مقدار فعلي داشتند، حيات انسان در اين جهان غير ممكن ميشد و ما هم نميتوانستيم وجود داشته باشيم (رجوع شود به مبحث شش عدد جادويي). براي مثال اگر نيروي هستهاي ضعيف خيلي قويتر از مقدار فعلي بود، انفجارهاي ابرنواختري هم نميتوانستند عناصر شيميايي مورد نياز براي شكلگيري حيات را توليد كنند.
مجموعه اين مشاهدات منجر به مطرحشدن اصل انساندوستي (Anthropic Principle) شد كه ميگويد نفس وجود ما انسانها ميتواند شواهدي در مورد برخي ويژگيهاي جهان به دست دهد.
در دهه 1950،فرد هويل، منجم انگليسي با استفاده از همين اصل، وجود خاصيتي شناختهنشده از اتمهاي كربن را پيشبيني كرد. چرا كه در غير اين صورت ستارگان منفجرشونده نميتوانستند عناصر پايهاي حيات را توليد كنند. استيون واينبرگ، فيزيكدان نظري بزرگ و برنده جايزه نوبل از همين اصل براي پيشبيني وجود انرژي تاريك استفاده كرده بود.
حال ميتوان براي پرسشي كه در آغاز اين مباحث مطرح شد، توضيحي ارائه داد.
شايد پاسخ اين باشد كه تمام اين ويژگيها بطور تصادفي كنار هم جمع نشدهاند و وجود چنين جهاني، عملاً نشانهاي است از اينكه اين جهان اختصاصاً براي ما آفريده شده است. اما نظريه چندجهاني از زاويه ديگري به ماجرا نگاه ميكند. طبق اين نظريه، تعداد بينهايت جهانهاي موازي بدان معني است كه ميتوان در برخي از اين جهانها، شرايط مستعد حيات را حتي در توزيع اتفاقي ايجاد كرد.
خطرناكترين علم امروز :
تصورش را بكنيد وقتي آن سيب مشهور روي سر آيزاك نيوتن افتاد، قانون جاذبه عمومي به او الهام نميشد و مثلاً چنين استدلال ميكرد كه برخي سيبها به پايين و برخي ديگر به سمت بالا سقوط ميكنند. ولي ما فقط ميتوانيم سيبهايي را ببينيم كه به پايين سقوط ميكنند. چرا كه سيبهايي كه به بالا سقوط ميكنند، زودتر از آنكه متوجه شويم، از ميدان ديد ما خارج شدهاند.
البته مثال بالا فقط يك شوخي است. اما هدف از طرح آن مسئلهاي جدي است. ايده چندجهاني ميتواند ما را مرتكب اشتباهي تاريخي كند كه يوهانس كپلر سالها براي يافتن پاسخ آن وقت گذاشت و موفق نشد. اينكه در جستوجوي پاسخ به پرسشهايي برآييم كه پاسخي ندارند.
از هر منظري كه به چندجهاني بنگريد، در قلمروي علوم پرخطر قرار ميگيرد.
كافي است اندازهگيري جديدي براي انرژي تاريك انجام شود كه نتيجه آن با محاسبات نظري سازگار باشد، يا مدلي جديد از كيهانشناسي تورمي تدوين شود كه فقط به شكلگيري يك جهان منجر شود يا حتي مشخص شود كه نظريه ريسمان با جهانهاي متعدد سازگار نيست و مانند آن!!!
هر قلمرو پرخطري ميتواند جايزههاي بزرگي را در خود پنهان كرده باشد. در طول پنج قرن گذشته از قدرت مشاهدات و آزمايش و استدلالهاي رياضي استفاده كردهايم تا سد باورهاي اشتباه گذشته را بشكنيم. نوع بشر راهي طولاني و پر فراز و نشيب را در تغيير درك خود از عالم، پشت سر گذاشته است. از عالمي كه زمين كوچك مركز آن بود تا كيهان وسيعي كه صدها ميليارد كهكشان چون ذرات گرد و غبار در آن پراكندهاند. آن هم در زمان كوتاهي كه در مقايسه با صدها هزار سال زندگي بشر در اين سياره خاكي به چشم برهمزدني ميماند.
ايده چندجهاني هم ممكن است اشتباه باشد و ممكن است واقعيت داشته باشد.
به نظر شما تلاش براي پاسخ به اين سوال، ارزش خطركردن را ندارد؟؟؟
بنده به غایت از این مقاله شما لذت بردم و بسیار اموختم…با تشکر از شما و تمام ترویج دهندگان علم
مقاله ی بسیار جالبی بود…تشکر