اصول اخلاقی پژوهش: سه روش افشای تقلب علمی
گزارش سوءظن نسبت به تقلب علمی اغلب دشوار است. اما برخی راهها مؤثرترند. در اینجا سه روایت از افرادی که بر مبنای سوءظن خود اقدام کردهاند، آمده است که میتواند حاوی نکات ارزندهای باشد.
به گزارش انجمن فیزیک ایران، آیا افراد بیشتری کار اشتباه انجام میدهند یا اینکه افراد بیشتری بیپرده سخن میگویند؟ تعداد برگشت مقالات علمی پذیرفته شده به واسطهی سرقت علمی، دست بردن در تصاویر و یا دادهسازی آشکار در طی دههی گذشته ده برابر شده است. هنگامی که نگرانی در مورد کار کسی به نقطهی بحرانی میرسد، بستگی به همکار، مشاور یا اطرافیان دارد که تصمیم بگیرند سکوت کنند و یا اینکه یک گام فراتر نهند و آن را افشا کنند. کار دوم با ریسک قابل توجهی همراه است و مسیر نیز به ندرت آسان است. برخی دلایل خود را میآورند و از ادامهی کار دست میکشند؛ اما برخی دیگر هرگز تسلیم نمیشوند. و آنچه که به نظر میرسد، این است که این روند رو به افزایش است. ناظران ناشناس نگرانیهای خود را از طریق ایمیلها و انجمنهای عمومی بیان میکنند. در اینجاNature سه گزارش کاملاً متفاوت از افرادی که بر مبنای سوءظنهای خود اقدام کردند، بیان میکند. موفق یا غیر موفق، هر کدام شامل نکاتی است که میتواند آموزنده باشد.
تحلیلگر
یوری سیمونسون (Uri Simonsohn) خود را بیشتر تحلیلگر دادهها میداند تا یک افشاگر. کار او به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی در دانشگاه پنسیلوانیا شامل بررسی دقیق دادههای بایگانی میشود؛ از قیمت خانهها و مدارک مربوط به حراجیها گرفته تا پذیرش دانشجویان. او گمان میکند که این سابقه، او را مستعد تشخیص دادن الگوهای ساختگی در نتایج سایر روانشناسان ساخته است. او میگوید: «افرادی که با دادههای بایگانی کار میکنند، عادت دارند که دادهها را با دقت بسیار نگاه کنند.»
همین بینش باعث شد تا هنگامی که به طور تصادفی با مقالههای دیراک اسمیسترز (Dirk Smeesters) از دانشگاه اراسموس روتردام (Erasmus University Rotterdam) هلند و لورنس سانا (Lawrence Sanna) از دانشگاه میشیگان در سال 2011 برخورد کرد، درنگ کند. در هر دو، دادهها به نظر بهتر از آنی به نظر میرسیدند که بتواند واقعی باشند؛ آنها شامل اثرات بیش از حد بزرگ و نتایج آماری مهمی بودند. سیمونسون متوجه شد که در یک آزمایشِ سانا که داوطلبان در آن ظاهراً به گروههای مختلفی تقسیمبندی شده بودند، نتایج با انحراف معیارِ به طرز عجیبی مشابه، بدست آمده بود و در نتایج کار اسمیسترز نیز، فراوانی کم و مشکوکی از اعداد صحیح و شباهتی غیرعادی بین میانگینها را مشاهده کرد. او میگوید: «اگر اختلال بسیار کم و دادهها بیش از حد قابل اطمینان باشند، نمیتوانند واقعی باشند. چرا که دادههای واقعی با خطا همراه هستند.»
او سوءظن خود را از طریق شبیهسازی مکرر آزمایشها بررسی کرد تا ببیند نتایج گزارش شده تا چه حد نامحتمل هستند. سپس تجزیهوتحلیلهای خود را روی سایر مقالههای منتشر شده توسط همان نویسندگان تکرار و الگوهای یکسانی را یافت. سپس کنترل منفی را انجام داد که نشان میداد هیچ الگوی مشکوکی در کار سایر روانشناسان که از همان ساختار استفاده میکردند، وجود ندارد. سیمونسون با هردو نویسنده تماس گرفت و ماهها وقت صرف کرد تا توضیحات جایگزین برای ناهمخوانیهایی را که یافته بود، رد کند. سرانجام به این نتیجه رسید که تنها یک گزینه باقی مانده و آن دستکاری دادههاست. پیگیریهای او باعث شد تا دانشگاههایی که این دو نفر در آن مشغول به کار بودند، نیز بررسیهایی را آغاز کنند و سرانجام آنها از کار خود کنارهگیری کردند.
آرمانگرا
هلن هیل (Helene Hill) روزی در سال 1999 هنگامی که فکر میکرد به بازنشستگی نزدیک میشود، تصمیم گرفت نگاهی مخفیانه به ظروف کشت همکارش در آزمایشگاه بیندازد. او که یک زیستشناس تابشی از دانشگاه پزشکی و دندانپزشکی نیوجرسی در نیویورک بود، در آن زمان با آنوپام بیشایی (Anupam Bishayee) روی موضوع «اثر تماشاچی»، پدیدهای که به موجب آن سلولها در معرض یک عامل (در اینجا تابشی) قرار داده میشوند، مطالعه میکرد. آنها اثر همسایههایی را که تحت تابش نبودند، بررسی میکردند. او در حال آموزش این روش به بیشایی، دانشجوی مقطع فوق دکترا بود و با این بررسی، میخواست ببیند او تا چه اندازه موفق عمل کرده است. هیل میگوید: «آن ظرفها خالی بود اما بیشایی بعدها گزارشی مبنی بر تعداد سلولهای شمارش شدهی آنها ارائه کرد.»
او چهارده سالِ بعد را صرف افشای این تقلب علمی نمود. شکایت خود را در کمیتههای نظارتی دانشگاه، دفتر نظارت بر درستی پژوهشهای ایالات متحده و دو دادگاه قانونی دیگر مطرح کرد که همگی پس از ارزیابی رد شدند. این پیگیریها برای او هزاران دلار و ساعتهای بیشماری جهت جستجو میان بیش از 30,000 سند هزینه برداشت و حتی میتوانست به قیمت از دست دادن کارش تمام شود. اما هنوز او که اکنون 84 سال دارد، هیچ تمایلی برای عقبنشینی ندارد و میگوید: «شخص موظف است در صورتی که میتواند کار درست را انجام دهد.»
بعد از آن مشاهده، او و یکی دیگر از دانشجویان مقطع فوق دکترا تصمیم گرفتند که به طور پنهانی آزمایشهای بیشایی را با عکس گرفتن از نمونههایش کنترل کنند. هنگامی که او نتایج آزمایش را گزارش کرد، آنها او را متهم به دست بردن در نتایج کردند و کمیتهی نظارتی دانشگاه را مطلع ساختند؛ اما در نهایت به دلیل نبودن شواهد کافی هیل نتوانست ادعای خود را ثابت کند. بیشایی نتایج کار خود را در قالب یک مقاله منتشر کرد و نام راجر هول (Roger Howell) و هیل را به ترتیب به عنوان استاد راهنما و همکارش ذکر کرد (اینجا را ببینید). اما هیل همچنان سعی میکرد تا آنها را قانع کند که دادههای بیشایی را مجدداً مورد بازبینی قرار دهند. سرانجام او از طرح دعوی دیگری به نام qui tam کمک گرفت که مستلزم گذشت چندین سال و صرف هزینهی 200,000 دلاری برای او بود. هیل میگوید: «من فکر نمیکنم فرزندانم از اینکه من چنین مبلغی را اینگونه از دست بدهم، زیاد خوشحال شوند. اما احساس کردم وظیفه دارم تا ببینم پیگیری ادامه دارد.»
در نهایت دادگاه در اکتبر سال 2010 به نفع بیشایی رای داد و در سال 2011 درخواست هیل در دادگاه تجدیدنظر نیز رد شد. اما او معتقد است که پیگیریهایش به نتیجه رسیده است. به او اجازهی دسترسی به یادداشتهای ده سال آزمایشگاه هول داده شد و او توانست با دادههایی که بدست آورد، دست بردن در نتایج را آشکار کند و تاکنون در تلاش بوده است تا نتیجهی این بررسیها را اثبات و منتشر کند. رابرت جانسون (Robert Johnson) ریاست دانشگاه روتگرز (Rutgers University)، محل کار فعلی هیل، به او هشدار داده است که عدم موفقیت در اثبات ادعاهایش میتواند به تنبیه انضباطی او و یا حتی حذفش از دانشگاه منجر شود. اما هیل همچنان مصمم است و میگوید: «من میخواهم این کار را به اتمام برسانم. آن تمام ذهن مرا به خود مشغول ساخته است.»
ناشناس
تذکر از جانب افراد ناشناس چیز تازهای نیست. اما از سال 2010 تاکنون شخصی با نام مستعار کلاری فرانسیس (Clare Francis) صدها ایمیل به ویراستاران life-science فرستاده است مبنی بر آنکه به سرقت علمی و یا دست بردن در نمودارها مشکوک است. ایمیلهای او منجر به تعداد انگشتشماری برگشت یا اصلاح مقالات شده است؛ اما ویراستاران اغلب با انبوه تذکرات او روبرو میشوند که در بسیاری از موارد راه به جایی نمیبرد.
به هر حال فرانسیس بحثی را برانگیخته است مبنی بر آنکه ویراستاران تا چه حد به تذکرات افراد ناشناس توجه میکنند و این به لطف گسترش وبسایتهاست که به عموم اجازه داده است تا در مورد مقالات منتشر شده نظر دهند. سابین کلینرت (Sabine Kleinert) ویراستار ارشد COPE افزایش اخیر نظرات افراد ناشناس را «پدیدهی کلاری فرانسیس» مینامد. تا سال 2011 ویراستاران به طور فزایندهای از دست او خسته شده بودند و بسیاری از ادعاهایش را مورد بررسی قرار نمیدادند. اریک مورفی (Eric Murphy) ویراستار ارشد Lipids میگوید: «من مشکلی ندارم که اینگونه نظرات را نگاه کنم. اما دوست ندارم افراد وقتم را تلف کنند.» بعلاوه بسیاری از نظرات فرانسیس غیرمستقیماند و دنبال کردن آنها دشوار است. بسیاری از ویراستاران به فرانسیس هشدار دادهاند که درخواستهای او را با احتمال کمتری در مقایسه با سایر نظرات بررسی میکنند. روی کافمن (Roy Kaufman) از Wiley’s ایمیلی به او فرستاد مبنی بر آنکه تضمین نمیکنیم که همهی نظرات شما را مورد بررسی قرار دهیم. فرانسیس این یادداشت را منتشر کرد و به این ترتیب این بحث برانگیخته شد که تا چه حد باید به چنین مواردی رسیدگی شود.
طی دو سال بعد نگرش ویراستاران تا حدودی تغییر پیدا کرده است. به عنوان مثال COPE در این زمینه رهنمودهایی را در وبسایت خود برای پاسخ به نظرات منتقدان قرار داده است. اما برخی نسبت به نحوهی کار او ابراز نارضایتی میکنند. آنچه که آنها مطرح میکنند در مورد ناشناس بودن هویت، لحن تهاجمی و پیگری دلایل رد شدهی اوست. از نظر ویرجینیا باربر (Virginia Barbour) از COPE شیوهی فرانسیس، روش مناسبی برای الگوبرداری سایرین نیست. برای جبران از دست رفتن اعتمادی که به واسطهی ناشناس بودن فرد منتقد پدید میآید، باید تذکرات دقیق، همراه با ذکر جزئیات و مؤدبانه باشند. فرانسیس گاهی اوقات این استانداردها را رعایت میکند، اما اغلب اینگونه نیست.
فرانسیس در پاسخ مینویسد: «من لحن خاصی ندارم. بلکه تلاش میکنم آنچه را که میبینم، شرح دهم.» او میافزاید هنگامی که به ویراستاران ایمیل میفرستم که نمودارهایی که من میبینم از ژورنالهای دیگری استخراج، به یکدیگر متصل و دستکاری شدهاند، باعث میشود تا آنها اغلب با دقت روی ژورنال خود متمرکز شوند.
ویراستاران و فرانسیس هر دو موافقند که با افزایش دسترسی به مقالات از سرتاسر جهان و همچنین دسترسی به ابزارهای آنلاین تشخیص سرقت علمی و یا دستکاری تصاویر، تعداد منتقدان ناشناس رو به فزونی است. در حال حاضر وبسایتی به نام PubPeer تبدیل به مکانی برای ثبت نظرات افراد ناشناس با روشی مشابه روش فرانسیس شده است.
منبع: nature
نویسنده خبر: مونا عجمی