بیگ بنگ: بسیاری از تعاریف و واژگان حیطه علوم در معرض کژفهمی و سوء برداشت قرار دارند و حتی مفاهیم پایه ای ریاضیات ، نجوم ، زیست شناسی و … ممکن است جابجا فهمیده شوند. مثلاً ممکن است فردی تصور کند مفهوم تکامل داروینی را خوب فهمیده اما اگر در محتوای ذهن او دقیق شویم درمی یابیم که فرد مورد نظر نمی تواند میان رویکرد داروینی و لامارکی تفاوتی قائل شود و در حقیقت این دو را با هم جابجا گرفته است. رد پای این فهم نادرست را غیر از علم، در فلسفه نیز میتوان یافت.

11244

به عنوان مثال بسیاری تصور میکنند متافیزیک یعنی چیزی ورای فیزیک یا مجموعه رویدادها یا پدیده هایی که فیزیک از تفسیر آن عاجز است. حتی افراد تحصیل کرده دانشگاهی نیز اصطلاح متافیزیک را اشتباهاً به پدیده های عجیب اطلاق می کنند . در سالهای اخیر این سوء استعمال لغات و تعاریف، بیش از همه گریبان فیزیک کوانتومی را گرفته و بسیاری تلاش کرده اند مبانی اصلی فیزیک کوانتومی را با مفاهیمی چون عشق؛ عرفان و معنویات و تائویسم پیوند دهند. بسیاری از افراد که این بخش از فیزیک را یا به کلی متوجه نشده اند یا بصورت درهم و مغشوش از سایرین یا ازطریق مجلات و وبسایت های زرد راجع به آن مطالب پراکنده ای شنیده یا خوانده اند ، تصور میکنند که فیزیک کوانتومی به دلیل توصیف پدیده های عجیب جهان، راز آلود و بنابر این معنوی است.

غالباً از سوی این افراد ، اصرار عجیبی روی این موضوع وجود دارد که هرچه فیزیک جدید، از کوانتوم گرفته تا نسبیت به آن رسیده، پیشنیان می دانسته اند. تلفیق عرفان و معنویات با مفاهیم علمی، یکی از پرطرفدارترین بازارهای شبه علم است و در این بین ، فیزیک کوانتومی به دلیل ثقیل و پیچیده بودن مفاهیم، دستاویز خوبی برای فضل فروشی و اظهار نظرهای به ظاهر عمیق (ولی در باطن توخالی) است. در ایران نیز کتاب های پرفروش بسیاری در این خصوص نوشته شده و اقبال عمومی به همایش ها و سخنرانی هایی که اصطلاحات پرطمطراق و پرطنینی مثل فیزیک کوانتومی، جهان های موازی ، متافیزیک ، لوح جهان یازده بعدی، یا عناوین مغلوط شبه علمی مانند”اندیشه کوانتومی مولانا” و … لابلای آن گنجانده شده بسیار بالاست.

حتی دست اندرکاران برنامه های فریب عمومی، رمالان حرفه ای ، فالگیرهای اینترنتی یا کسانی که مدعی اند با وصل شدن به یک مفهوم انتزاعی مثل حلقه های شعور کیهانی می توان بیماری ها را درمان کرد نیز از فیزیک کوانتوم صحبت میکنند تا آموزه های خود را ژرف و به عبارت دیگر علمی جلوه دهند. البته که دنیای عرفان زیباست. رباعیات خیام ، شوریدگی مولانا و رندی حافظ ، دنیایی جذاب و دوست داشتنیست اما این موضوع کمترین ارتباطی به سرفصل های علوم و فیزیک پیدا نمیکند. این سنخ تلفیق ها به صورت بنیادین غلط هستند هرچند که جذاب و زیبا به نظر برسند. درک اشتباهی که از آزمایش دو شکاف Double-slit experiment یانگ در فیزیک، در خصوص شناخت سرشت موجی یا ذره ای نور وجود دارد به این باور دامن زده که عده ای تصور کنند که ذرات نیز شعور و آگاهی دارند و بنابراین می توانند هومیوپاتی و یا باورهای عرفانی را با آن تطبیق بدهند.

نویسنده: عرفان کسرایی

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

58 دیدگاه

  1. بسیارعالی.دنیاسخت رقابتی شده وایناهم ازاین فرصت برای خالی کردن جیب مردم وبزرگ کردن خودشون دست به هرکاری میزنن.مردم بایداگاه بشن.دنیا پیچیده تراز اونه که باچهارتا دعا ورد.ووووو.بشه کنترلش کرد.درددل زیاده

  2. بسیار خوب وآگاهی بخش .هرچندک بازار این بظاهر دانش پژوهان یارمالان عصرجدید بخاطرسطح پایین دانش مردم گرمست.و سرکیسه کنان مشغولن.ولی بازهم تاثیرگذار ومفیده این دست مقالات

  3. با سلام و ادب. واقعیت آن‌است اولین کسانی که نوعی هم‌سانی در برخی مفاهیم کهن‌فلسفه‌های شرقی و انگاره‌های برآمده از فیزیک کوانتوم یافتند و آن را جار زدند، همان فیزیک‌دانان کوانتومی نسل اول (پدران کوانتوم) بودند. اگر خلط و خبطی هم صورت‌گرفته‌است باید رفت یقه پلانک و هایزنبرگ و بور و اوپنهایمر و … را گرفت. درخصوص بررسی اصیل و دقیق و غیر سطحی این هم‌سانی رجوع‌شود به فصل ۱۷ کتاب دومین انقلاب کوانتومی نگاشته لارس یائِگر، ترجمه فواد قاسمی، انتشارات مازیار، سال ۱۴۰۰ (البته بحث اصلی این کتاب تکنولوژی‌های کوانتومی است).

  4. این بیشتر یه ادعا بود تا یه نقد علمی
    من مقاله دکتر محسن فرشاد رو خوندم و مطالبش رو هم تائید میکنم اگر خلاف اون رو میتونید ثابت کنید خوب نقد کنید نه هارت و پارت کردن

  5. آيا آگاهي يك امر سابجكتيو و دروني هست يا يك امر ابژكتيو و بيروني ؟
    آيا این جهان و عوامل بيروني هستند كه ذهنيت ما را مي سازند و حافظه ما را شکل می دهد و پر می كند
    ( بستر ناخوداگاهیمان را )
    و يا اينكه اين ذهن هاي ما هست كه به جهان هستي معنا مي دهد ؟! (نقش نگاه ناظر و خاصیت موج و ذره ای در مکانیک کوانتومی و اصل عدم قطعیت هایزنبرگ )
    اگر هم بگوييم اين دو مقوله لازم و ملزوم يكديگرند بحث تقدم و تاءخر به ميان مي آيد كه كدام مقدم بر ديگري ست. ؟
    به راستي تعریف ما از آگاهي چيست ؟
    حقیقت آگاهی چیست و منشا آگاهي از كجاست ؟؟!
    مثل اين مي ماند كه بگوييم منشاء آفرينش چيست و جهان از چه چيزي بوجود آمده ؟ آيا از هيچ ، چيزي پديد مي آيد ؟
    آیا هیچ به معنای هیچ است؟

    اين دو پرسش به علاوه پرسش های بی پاسخ دیگری مانند ماهیت جهان از چیست؟ ماهیت ماده تاریک و انرژی تاریک از چیست؟ همچنان بزرگترين پرسشهايي ست كه تا كنون علم نتوانسته به آن ها جوابي بدهد و مهم تر آن که اندیشمندان مَتریالیست که در حوزه ماده و تحقیقات آزمایشگاهی دست به تحقیق می زنند چه پاسخی برای این پرسش ها دارند ؟!

    حال اگر هشیاری چه امری مادی یا غیر مادی باشد به دلیل این که ما در آن قرار داریم و نه خارج از آن، مانند یک ماهی که در دریا به سر می برد و آب تمامی درون و برونش را احاطه کرده و درکی از جهان خارج ندارد، شاید هر گز نتواند به موضوع مطالعه ما تبدیل بشود برای اینکه شناخت این هشیاری من، این خواهد بود که ما ناچار هستیم از خود هشیاری استفاده کنیم، که این یک حلقه معیوب را پدید میارورد.
    آیا واقعا می توانیم به فهم آگاهی برسیم ؟!
    بگذریم…
    دست کم چند شرط لازمه مطالب و مباحث علمی می باشد:
    ۱- قابل مشاهده باشد، حالا نه حتما با چشم بلکه با تجهیزات مناسب بتوان آشکار سازیش کرد.
    ۲- تکرار پذیری به وسیله هر محقق و در هر زمان و مکان.
    ۳-جامع و مانع باشد.
    ۴ حداقل بتوان با فرمول های ریاضی آن را به اثبات رساند،
    تاييد و يا رد فرضيه هاي تحقيق يا همان h0و h1 با نودو پنج و یا نود و نه درصد که خارج از توضیح در این مجال است.

    اما نقدی که بر علم وارد می باشد از این قرار است که :

    ۱- همه چیز را بر اساس مشاهدات نمی توان درک کرد زیرا حواس پنجگانه ما دارای فیلترهای فراوانی است؛ به طور مثال در حس بینایی، ما امواج پرتوی ایکس، گاما ، فروسرخ و یا در حس شنوایی فرکانسهای زیر 20 هرتز و بالای 20 کیلو هرتز را نمی توانیم ببینیم و بشنویم.

    ۲- امکانات و مشاهدات آزمایشگاهی و تجهیزات ما ما محدود می باشند و شاید صدها و یا هزاران سال طول بکشد تا وسلیه ای اختراع شود تا بتواند یک فرضیه و نظریه ای را به اثبات برسانند .

    ۳-به استناد به قضیه ناتمامیت گودل:
    ما نمی توانیم همه چیز رو در جهان به صورت قضایای منطقی و استدلالی مطرح کنیم و به هر مجموعه ای از قضایا شکل بدیم، باز هم یک اصل و قضیه ای هست که درست بودنش ربطی به آن مجموعه ای که مطرح کردیم ندارد.
    بر این اساس:
    1- همه چیز مادی هست
    2- ریاضیات هم مادی هست
    3- قضیه گودل میگوید که ریاضیات مسایل کاملاً لاینحلی دارد
    4- اگر همه چیز وابسته با مادی هست، پس ریاضیات هم حلش وابسته به همان است.

    نتیجه=پس نباید لاینحل باشد، باید توسط ماده قابل حل باشد
    چون اثبات شده است که لاینحل هست
    پس یکی از فرضهای مان غلط بوده است
    یا همه چیز مادی نیست
    یا ریاضیات مادی نیست .

    ۴- ما چه در فلسفه و چه در علم ، همواره فرض گرفته ایم که جهان اطراف ما واقعی و حقیقی ست. ولی حقیقت ؛ آن هست که تا کنون هیچ کسی این را نتوانسته اثبات کند ؛ بهتر است بگویم که هیچ کسی هم نمی تواند آن را به اثبات برساند .
    ما همچنان فرض می گیریم که آنچه در اطرافمان مشاهده می کنیم حقیقت است و نه توهم.
    به استناد به کتاب ساختار انقلاب های علمی توماس کوهن ، بر خلاف باور عموم؛ علم بار انباشتی ندارد، و به صورت انقلاب های علمی در طول تاریخ خودش را نمایان کرده درست همان طور که کوپرنیک با این کشف که زمین مرکز عالم نیست زمانه خود را زیر و رو کرد، امروزه می بینیم که مکانیک کوانتومی و نسبیت عام چگونه دید ما را به جهان و فیزیک نیوتونی تغییر داده اند و چگونه پارادایم های جدید علمی در تقابل با پارادایم های گذشته قرار می گیرند. و البته غالبا طرفداران قبلی با جنگ و ستیز با نظریات و فرضیات جدید خواهند پرداخت تا زمانی که این نظریات جای خودشان را بگیرند و این الگو واره ها تا زمانی که ریاضیات مسائل لاینحلی داشته باشد ادامه دارند. و البته باید خودمان را آماده پارادایم های جدید و شگفت انگیز تر کنیم. این را هم عرض کنم که فلاسفه امروزی ، علاوه بر آزمایش شالوده ی فلسفی و منطقی متدولوژی علمی، توجه خود را به ذات پیشرفتهای علمی نیز معطوف نمودند. در ابتدا، فرض بر آن بود که پیشرفت های علمی، فرآیندی از تحول های پیوسته هستند. همانطور که اشاره کردم تا آنکه در ۱۹۶۲، توماس کوهن ایده ی «تغییر الگو» «پارادایم» را مطرح نمود. وی در تحلیل خود از تاریخ علم پیشنهاد داد که دوره های «بحران»، دوره های «علم عادی» را دچار گسستگی می کنند. در طی دوره های عادی، دانشمندان در چارچوبی توافقی (الگو) کار می کنند و از هر مورد غیرعادی در کارهایشان چشم پوشی می کنند. با این حال، اگر موارد غیرعادی قابل توجه شوند، بحرانی به وجود می آید که مجبورند در آن شرایط این موارد را برای حصول به نظریه هایی جدید و تغییر الگو به حساب بیاورند. حال، علم متعارف کار خود را تحت این چارچوب جدید از سر می گیرد و تا بحران بعدی به کار خود ادامه میدهد. نمونه های تاریخی تغییر الگو شامل نظریه های انقلابی کوپرنیک، نیوتون و اینشتین است.
    و در اینجا مبحث استقرای علم به میان می آید که یحتمل تمام تصورات ما رو راجع به جهان هستی و قوانینش در هم می شکند و خود نقطه شروع پارادایم یا همان الگو واره جدیدی می باشد. هر چند که کارل پوپر اصل ابطال پذیری علم را به میان می آورد اما پاول فارابند در کتاب خود به نام AGAINST METHOD تصویر کوهن از تاریخ پیشرفت علمی را به صورت مجموعه هایی از تحولات دوره ای را به صورتی متفاوت معرفی میکند . در سال ۱۹۷۵، فایرابند گفت زمانی که تغییر الگو (پارادایم) رخ میدهد، تمامی مفاهیم پذیرفته شده تحت تأثیر قرار می گیرند؛ چارچوبی خاص و دائمی برای ایجاد صدق علمی وجود ندارد. دانشمندان رویکردها و روشهای نو را به کار می گیرند و درباره ی آنها اتفاق نظر دارند، اما پیش از آن، آنها را معتبر در نظر نمی گرفتند؛ بنابراین، پیشرفتهای علمی با پیروی از قوانین سخت گیرانه و خشک حاصل نمی گردد. برعکس، زمانی پیشرفت حاصل می شود که این قوانین شکسته شود. فایرابند هرگونه تلاش برای توجیه روش علمی را، آن گونه که پوپر انجام داده بود، رد کرد و در عوض پیشنهاد داد که هیچ قانون روش شناسی جهان شمولی وجود ندارد و تلاش برای یافتن چنین قوانینی تنها پیشرفت علمی را مختل می کند. ایشان معتقد هستند که تفکیک علم از غیر علم نه تنها امری تصنعی بلکه برای پیشرفت دانش هم زیانبار است ،

    در آخر کلام و جمع بندی لازم میدانم که بگویم : مطمعنا سطح ندانسته های ما خیلی بیشتر از دانسته هایمان است . و با عقل گرایی صرف نمی توانیم همه چیز را به اثبات برسانیم .
    پس دریچه ذهنمان را همواره باز بگذاریم و به دور از هرگونه قضاوت یا پیش داوری و یا تعصب به مسائل نگاه کنیم و سعی کنیم آنها را حل کنیم حتی اگر لاینحل باشند که این یکی از ویژگی های یک محقق و پژوهشگر واقعی به حساب می آید .
    داستا یوفسکی در کتاب جدال بین شک و ایمان به نقل از «نیچه.» فیلسوف بزرگ آلمانی چنین میگوید :
    آن کس که با هیولاها پنجه در می‌افکند، باید به‌هوش باشد که مبادا خود هیولا شود، و آنگاه که زمانی دراز چشم به مغاک می‌دوزی، مَغاک نیز چشم به روی روحت می‌گشاید.
    زمانی که با جهل و خرافات و متعصبین سنت گرا به جنگ و ستیز می پر دازیم باید مراقب باشیم که خود تبدیل به یک متعصب مدرنیسم و عقل گراي صرف و علم مدار تبدیل نشویم چون می توانیم چیز بدتری را خلق کنیم . این را در نقد عقل محض از امانوئل کانت نیز میبینیم.
    و «آنگاه که زمانی دراز چشم به مغاک می‌دوزی، مغاک نیز چشم به روی روحت می‌گشاید.»

    وجه خوب علم از این قرار است که فرضیه ای باقی نمی گذارد و هر فرضیه ای تا ثابت شدن پیش می رود و تعصب نمی آفریند. در واقع بهتر است بگویم کمتر تعصب می آفریند و قابل نقد است.

    و وجه بد آن شاید این باشد که ما انقدر زمان و تجهیزات نداریم که بخواهیم همه چیز را با علم قبول و یا رد کنیم و ذهنمان را روی فرضیات ببندیم و در نهایت خیلی از مسائل و یا بهتر است بگویم یکسری از مسائل در حوزه علم قرار نمی گیرند.

    منصور عامریان.

    1. درود فراوان ب این آقای محترم اقا دسخوش
      کاملا حرفاش حرفای خودم بود وقتی داشتم میخوندم مطالبو اینا تو ذهنم بود بعد اومدم سراغ کامنتا دیدم ی اقای باسواد و موادب همرو توضیح داده ک من همچین قابلیت نداشتم ولی ایشون حرفاشون طبق حرفای من هست عالی گفتن کامل کامنت ایشون رو بخونین
      وقتتون بخیر

  6. تمام کسایی که کوانتوم و عرفان رو بی ربط میدونن کسایی هستن که فقط تمرکز و تخصصشون روی کوانتوم و دانش فیزیک بوده…سوال اینجاست شماهایی که رد میکنید این ارتباطو همونجوری که با وسواس فیزیک رو مطالعه کردی مولانا رو هم مطالعه کردید..یا اوشو ویا بودا…شما تمرکزتون روی یک طرف قضیه بوده نه هر دو طرف

  7. سلام.ازبحثهای بالا خیلی لذت بردم.وخیلی به آگاهیم اضاف شد.خداروشکر که افرادی دانا مثل شما داریم که دراین موضوعات تفکر میکنن.(یه چیزی که این حقیر از ویژگی جمعی مردممان فهمیدم که شاید صحت داشته باشه اینه که اغلب ما ایرانیها چه فردی و چه جمعی دچارِخودشیفتگی هستیم، یکی از نشونه های این اختلال اینه که دوست داریم کل کل و مناظره کنیم و نظرمان رو درست و قطعی بدونیم وبا نظر مخاطب بطور مستمر مخالفت و لجبازی کنیم.یعنی اونو در بحث شکست بدیم.

  8. با درود

    محبت می کنید و منبع شعر رو ذکر کنید. من دسترسی خیلی محدودی به منابع مکتوب فارسی دارم و نتوانستم در تألیفات مولانا پیدایش کنم. ممنون.

  9. با نظر نویسنده کاملا موافق هستم و از ایشان بسیار سپاسگزارم که این مقاله را برای اطلاع رسانی و آگاه نمودن نوشته اند
    وارد شدن به حوزه های شبه علم می تواند بسیار خطرناک باشد و فرد را با تناقضات ذهنی و روانشناختی مواجه کند چون خودم با وجودیکه دارای دکترای علوم انسانی هستم این تجربه تلخ را داشته ام و از همه خواهش می کنم که وارد این حوزه ها نشوند.

  10. بنده علمی به فیزیک ندارم

    اما دومطلب توجهم رو جلب کرد

    هم عزیزانی که ادعا دارند فقط علم می تونه به بشر کمک کنه و بشری که به خودش مغرور شده و همه چیز رو با علم می خواد جواب بده

    با اینکه علم هم محدوده

    و جالب تر از اون کسایی هستند که مولانا رو اصلا نمی شناسند و با کتاب های دروغین دارن فریب می خورن

    کافیه همین اشعاری که به مولانا و مثنوی نسبت دادن رو بگردن در مثنوی معنوی و دیوان شمس

    در هیچکدوم اثری از این اشعار دروغینی که بر وزن مثنوی معنوی سروده اند نیست

    چه خوب بود که نویسنده این مطلب یه جست و جویی می کردن و مولانا و عرفان رو از این افراد دروغگویی که به ریش مردم ساده لوح می خندند جدا می کردند

    و ذکر می کردند که اشعار ذکر شده در این کتب دروغین و بی منبع اصلا از او نیست

    1. «شعور و آگاهی نه ارتباطی به روح، نه کوانتوم نه نظریه مُثُل افلاطون و نه هیچ چیز ماورایی دیگه داره.»
      این جمله شما زمانی اعتبار داره که مسلط به علم روح و علم کوانتوم و علم متافیزیک باشید.
      امیدوارم اینطور قطعی سخن گفتن، از روی اعتماد به دانسته های جزئی که دارید نباشد.
      بنیانگذاران نظریه کوانتوم میگن هر کی مدعی بشه کوانتوم را فهمیده، بدونید که نفهمیده!
      خالق روح هم که در کتاب مسلمانها خطاب به انسان میگه علمی از روح به انسان داده نشده، از طرفی هم علم به معنای science نظری در مورد رد یا قبول روح نداره.
      علم science در حوزه ماده substance تمام تلاش خودشو داره انجام میده تا پدیده ها رو کشف کنه و توضیح بده، عجله ای هم نداره، جریانی است آرام و مداوم، مدعی هم نیست، اینکه با تکیه بر علم science با قطعیت علیه حوزه خارج از علم سخن رانده بشه، نشان از عدم پختگی مدعی داره.

  11. سلام
    من اطلاعات درخصوص مطالب بالا خیلی زیاد نیست ولی بهر حال شیفته آگاهی هستم

    اما همین قدر میدانم کسانی که با توهین حالا چه با استفاده از شعر یا نثر میخواهند با دیگران مناظره کنند مشخص است که منطق حرفشان پذیرفتنی نیست

  12. باسلام به همه دوستان. برداشتی که من از بحث های فوق کردم اینه که بعضی دوست دارند همه چیز را خیلی پر رمز و راز ببینند و مسلما چیزهای مرموز به این سادگی قابل دست یافتن نیستند و با این استدلال ها معمولا زحمت فکر کردن را زا خودشان سلب می کنند ، بعضی هم همه چیز را بسیار ساده و دم دستی و حل شده می انگارند تا حدی که برایشان ارزش فکر کردن قایل نمی شوند. باید یاد بگیریم اگر چیزجدیدی دیدیم و شنیدیم قبل از موضع گرفتن کمی بیاندیشیم شاید نکته ای در آن بیابیم که اساس فکر ما را دگرگون کند.
    به نظر من اندیشمند بودن با ارزش تر از دانشمند بودنه.

  13. سلام دوستان.. سعادت در نادانی نیست.. سعادت در فهم درست وقایع است … دوستانی که معتقد به عدم وجود هوش و آگاهی در جمادات هستند شاید مطلع نباشند که رشد دانش مرهون همین موجودات به ظاهر بیشعور مانند سیلیکون و کربن و … است.. صنعت الکترونیک در شکل پیشرفته خود امروز علوم کوانتومی رو به استخدام خودش در آورده تا سرعت تحلیل محاسبات رو تا چند هزار برابر ارتقا بدن.. و همزمان که ما درگیر مغالطات کلامی تقریبا بی حاصلی هستیم درصد بالایی از تحقیقات در کشورهای پیشرفته درگیر چگونگی اجرایی کردن ایده های کوانتومی در رشد علمی کشورهای خودشون هستند. یکی از بزرگنرین سوالایی که دوستان باید در زمینه کوانتوم بپرسن اینه که با چه ابزاری ما هم از دنیای پر رمز و راز کوانتوم سود خواهیم برد.. دنیای آینده بلاشک در اختیار مهندسین کوانتوم خواهد بود..

  14. با سلام فارغ از این نظریات مختلف ،
    قوانین فیزیک کوانتوم شباهت زیادی به فلسفه ی ایده آلیسم دارند ،و وقتی که قوانین خود فیزیک کوانتوم نشان میدهند این اندازه گیری است که واقعیت یک چیز را نشان میدهد ینی واقعیتی وجود ندارد پس سایر تفاسیر هم نمیتوانند غلط باشند ،طبق قوانین خود فیزیک کوانتوم میتونه هم غلط و هم درست باشه .

    سعادت در نادانیست ….

  15. سلام
    متاسفانه ما هنوز یاد نگرفتیم که متعصبانه با مسایل برخورد نکنیم . این مباحث چه درست و چه غلط نظریه هست . با دید کوانتم به عرفان نگاه کردن . میشه بحث کرد . مگر تمامی مسایلی که اساتید مطرح می کنند درسته؟ مگه نظریه گالیله وقتی مطرح شد اونقدر مخالف نداشت؟ بیان این مطالیپب نه تنها اشکال نداره بلکه مباحث جدیدی رو باز می کنه . متاسفانه بعضی دوستان که خودشون و علامه می دونن و مغزشون قوانین ساده فیزیک رو هم نمی تونه تحلیل کنه و فقط 4 خط شعر مولانا حفظ کردند ظاهرا بهشون بر خورده .

  16. خیلی خیلی از این اگاهی رسانیتون ممنونم…مخصوصا عنوان مطلب خیلی درسته …تو ایران که فضا برای بحث های بی پرده نیست،جوانانی که دنبال پاسخ شبهات دینی و معنوی هستن و با پاسخهای سنتی راضی نمیشن،توسط افراد متوهم به سمت همین شبه علم ها میرن و متاسفانه از اونجایی که خیلی ها جذب سخنوری افراد میشن خیلی از اشتباهات پشت این صحبتها رو نمیبینن و این خیلی بدتره چون هم اشتباهه هم ظاهر علمی داره…امیدوارم روزی بتونیم بدون تعصب پیرو علم باشیم

  17. اولا من به نویسنده ی محترم بگم که وقتی در چیزی اطلاعات کامل و استدلال درست و حسابی ندارین خیلی بد است که با اطلاعات نادرست ذهن مردم رو خراب می کنین.
    دوما که فلسفه ای که شما مسخرش کردین خیلی پیچیده تر از این هاست و شما نه تنها به نویسنده ی کتاب توهین کردین بلکه فلسفه و عرفان نیز به تمسخر گرفتین.
    و سوما اینکه هیچ اشاره ای که بهش نشده اینه که و مهم ترین نکته است و شاید اگه می دونستین این صحبت هارو نمی کردین این بوده که اون زمان فلسفه و علم یک چیز بوده است.در اون زمان فرق زیادی میان فلسفه و علم وجود نداشته است ضمن اینکه تاریخ ظهور علم قرن 15 و16 میلادی بوده یا همون قرون وسطی و عصر رنوساس.دقیقازمانی که علوم تفکیک شد.در واقع فلسفه همه چیز بود و علم ها مثل امروز از هم تفکیک نشده بودند که مثلا بگن فلانی بره تو فیزیک بحث کنه و من میرم تو زیست شناسی بحث کنم به طور مثال فیثاغورس یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ و می توان گفت (طبق تاریخ و شواهد)بنیان گذار فلسفه بوده ولی به علم ریاضیات تسلط زیادی داشته با اینکه در زمانی که 5-6 قرن پیش از تاریخ میلادی میزیسته است.پس دلیل نمی شود که کسی که فیلسوف است و فلسفه می داند به علوم مسلط نباشد.حتی اگر اثبات علمی نداشته باشند دلیلی بر نداشتن اگاهی چیزی توسط اون افراد نیست.پژوهشگران غربي از جمله دكتر موريس باك ، پزشك و فيلسوف كانادائي در كتاب آگاهي كيهاني(Cosmic Consciousness) مولانا را صاحب آگاهي كيهاني مي داند.

    جمله در تغییر وسیر وسرمدی است
    ذره ها پیوسته شد با ذره ها

    تا پدید آمد همه ارض و سماء
    تا که ما آن جمله را بشناختیم

    بهر هر یک اسم و معنی ساختیم
    بار دیگر این ذرات آشنا

    غرق می گـــــردند در گـــردابها
    ذره ها از یکدگر بگسسته شــد

    باز بر شکل دگر پیوســته شد
    ذره ها بینم که از تر کیبشــان

    صد هــزاران آفتــاب آمد عیـان
    صد هــزاران نظــم و آئین جـدا

    علت صــوری این خــورشیدها
    باز این خــورشــیدها آئین هـا

    پـو گرفته سـوی گــرداب فـنـا
    ای زمین پست بــی قـدر و بها

    با تمام بـرها و بـــحر هــا
    آنچـه داری در طـریق کهکشـان

    از ثواب یا که از سیارگان
    جملگی ترکیبتان زین ذره هــا

    تا که روزی میشوید از هم جدا
    هیچ چیزی ثابت و برجای نیست

    جمله درتغییروسیرسرمدی است
    آب در یـاهـای ژرف بـیــکــران

    در بــخار و مه شوند از مـا نهان
    جمله دریـــاهـا همه صحرا شوند

    سنگها و ریگــها پیدا شوند
    این بـــیابــانها و صحراهـا همــه

    باز مبــدل گشته بر دریا همه
    بــعد از آن با موجـــهای داس وار

    سازد از هر سو خلیجی آشکــار.
    (مولوی)

    1. این شعر از مولوی نیست. اگر روزی در یک نسخه‌ی معتبر از او و یا حتی در سایت گنجور این ابیات را پیدا کردید یک خبری هم به من بدهید. سبک شعر و حتی انتخاب کلمات کاملاً نشان می‌دهد که کار یکی از این وبلاگ نویس‌های وطنی است.

      1. دقیقا همینطوره این شعر از مولوی نیست ، دروغه
        متاسفانه مردم ناآگاه و بیسواد و راحت افکارشون و فریب میدن

    2. این شعر اصلا برای مولانا نیست و عده ای فقط اون رو منتسب به مولوی می دونند. در حقیقت معلوم نیست شاعر اون چه کسی است؟! در هیچکدام از آثار مولانا این شعر رو پیدا نمی کنید؟!

  18. با سلام
    فکر می کنم از علم تجربی بیش از اندازه اش انتظار داریم که پاسخ گوی همه مسائل مان باشد چرا که به عنوان مثال من هیچ جوری هضم نمی کنم که در همین بدن خودمان ونه در کهکشان های دور ،سلول کلیه با سلول قلب وبا سلول مغز وبا سلول ریه وبا سلول های سایر ارگان های بدن کاملاً متفاوت است ،یعنی خود هر عضوی از بدن به شکل خاصی واز سلول های خاصی است که متناسب با کار آن عضو است.همه اعضا در یک مجموعه به هم پیوسته که هر کدام در ارتباط با دیگر اعضا زنده می ماند ،قرار گرفته اند ،وچیست که به کل مجموعه حیاط میدهد.
    سوال : این همه هماهنگی از کجاست ؟ آیا منطقی است فکر کنیم کار کسی است يا اینکه کار آمار واحتمال وتصادف است؟
    با فرض اگر بتوانیم همه اعضا را با مشابه مکانیکیش عوض کنیم مثلاً قلب را با یک قلب مصنوعی وغیره . آیا اگر همه اعضای بدن را بدین ترتیب عوض کنیم باز هم حیاط خواهیم داشت؟
    نکته دیگر اینکه ملاک حقیقت چیست ؟ آیا صرف آزمایش و تجربه ملاک است ؟ما چه ملاکی داریم که همین طبیعت بسیار هوشمند تر از آن نباشد که ما را فریب ندهد ؟
    نکته دیگر اینکه گاهی ما در سایه شخصیت ها قرار می گیریم و فکر می کنیم به خاطر گنده گی اسمشان هر چه بگویند درست است .ولی انسان های بزرگ با ملاک های ما ونه بزرگ به واقع ،اشتباه های بزرگ هم می کنند که ما به علت گنده‌گی اسمشان نمی بینیم.

    1. سلام
      تنظیم بیان ژن باعث تفاوت سلول ها میشود.
      اکنون به طور وسیع ایمپلنت ها به کار برده میشوند، به خصوص درمورد مغز.
      خود سازماندهی که به واسطه قوانین فیزیک هست باعث این همه نظم میشود.
      دلیل مخالفت اینشتاین با کوانتوم هم همین بود، ایشون فکر میکردند که طبیعت مستقل از ما جریان داره ولی عدم قطعیت ثابت کرد که حقیقت نسبی و وابسطه به مشاهده گر هست.
      من شخصا تجربه گرا هستم تا عقل گرا.
      کسی که پختگی شخصیت داشته باشد تحت تاثیر قرار نمیگیرد، مثلا مجادله اینشتاین و بور که مخالف هم بوند،فکر میکنید مردم عادی چه فکر میکردند.

  19. با سلام
    من با نظر نویسنده این مقاله به طورکامل موافق نیستم.بدون تردید برای اظهار نظر در هر مبحثی ،اطلاعات کافی باید داشته باشیم.اینکه ایا عرفان،الاهیات با فیزیک نوین ارتباط دارند یا خیر مشخص نیست،اما این ارتباط کمی هم به برداشت ها مربوط می شود.به نظر می رسد که قضیه جدی تر از اینهاست که شخصی بخواهد بگوید که اصلا ارتباطی در کار نیست،به همه دوستان پیشنهادمیکنم که درمورد تفسیراگاهی و ذهن در مکانیک کوانتوم را مطاله کنند و حتی ارتباط احتمالی پیش اگاهی با کوانتوم.

  20. با سلام
    از نظر من دوستان چیزهای زیادی را در نظر نمی‌گیرند
    – منظور از علم بخصوص فیزیک در واقع علم به معنی آگاهی کامل وقطعی نیست، در واقع چیزی که شما علم در نظر می گیرید، چیزی نیست جز یک مشت اطلاعات حاصل از تجارب بشری ونوعی توجیه است و الا اسمش را نمی گذاشتند نظریه‌های فیزیکی
    – هر علمی حدی دارد ومی تواند تعدادی از مسائل را توجیه کند نه هر چیزی را
    – باور داشتن یا نداشتن ما دلیل بود یا نبود چیزی نیست ،حتی اگر چیزی را نتوانیم تجربه کنیم نمی توانیم بگوییم که نیست.به عنوان مثال همین مطلب را که می خوانید اندیشه ای در ذهن دارید که قابل تجربه بوسیله من نیست،آیا میتوانم یگویم چیزی در ذهن شما نیست.یا همین جهان های موازی از کجا می گویید هست مگر تجربه شده
    – خطرناک ترین و جنون آمیزترین عقیده این است که ما عقیده و باور خود را واقعیت محض بدانیم.
    «پاول واتسلاویک»

    1. با درود، دوست گرامی دقیقا علم طبق مشاهده و آزمون و خطا پیش می رود و هیچگاه نمی گوید این نظریه درست و ثابت است و به غیر از این وجود ندارد. نظریه ی علمی ماهیتی پویا دارد و بر طبق یک عقیده یا نظر به وجود نمی آید که با یک عقیده و اظهار نظر هم از بین رود. نظریه ی علمی عبارت است از مجموعه ای کوتاه و منسجمی از مفاهیم، دعوی ها، و قوانینی که غالبا به صورت فرمول های ریاضی بیان می شوند و می توان از آنها برای توضیح و پیش بینی دقیق و صحیح پدیده های طبیعی استفاده کرد. نظریه باید شامل ساز و کاری باشد که توضیح دهد که مفاهیم، دعوی ها و قوانین چگونه از نظریه های سطح پایین تر پدید می آیند.

      همچنین علم کارش را به شیوه ای کاملا خوش ساختاری که از مراحلی متوالی و متمایز تشکیل شده، آغاز می کند. نخست، دانشمند جهان هستی را مشاهده می کند و مشاهداتش را به عنوان حقایق جزئی (facts) به ثبت می رساند. سپس به اجرای فرایندی می پردازند که استقرا نامیده می شود: او، با بررسی کردن حقایق جزئی، تعمیمی پدید می آورد موسوم به نظریه که می تواند این حقایق جزئی را تبین کند. سپس در مرحله بعد، یعنی مرحله قیاسی، دانشمند برای پیش بینی پیامدهای نظریه از منطق استفاده می کند و سپس به اجرای آزمایش هائی می پردازد تا دریابد که آیا این پیش بینی ها واقعا روی می دهند. اگر آزمایش ها با توفیق قرین باشند، نظریه تایید شده است؛ اگر نباشد، معلوم می شود که نظریه نادرست بوده است.

  21. همیشه رمز پیشرفت هر تمدنی به چالش کشیدن یک موضوع به ظاهر پیچیده بوده و همین مباحث و انقادات اگر در چهارچوب احترام و آگاهی کامل قرار داشته باشه مطمئنا مفید خواهد بود و انسان رو از سردرگمی رها می کنه. وقتی برای گرفتن توپی که چند ثانیه به هوا پرتاب کردیم و تا زمانی که در دستمون قرار می گیره کلی معادلات دیفرانسیل و ریاضیاتی انجام می دیم بدون اینکه اطلاعی ازش داشته باشیم پس تمام اجزاء دنیای اطراف ما که خودمون جزئی از اون هستیم سعی در تطبیق با هم دارن تا تعادل برقرار بشه! افراط و پافشاری بر سر هر مطلبی راه به جایی نمیبره و این دانشمندانی که هر روز نظریه و تئوری جدیدی ارائه می دن و ما داریم روشون بحث میکنیم مثل ما هستند و امیدوارم همیشه سعی کنیم میانه روی پیشه کنیم چون راهی که علم در پیش گرفته هر روز به روز میشه و باید منتظر
    بمونیم تا ” علم” پاسخ بسیاری از مسائل رو بده نه همشو! ذهن خالق همه این تئوریهاست و هرکس برداشتی از محیط اطرافش داره.

  22. ضمنا اقا میعاد عزیز: من میدانم که چیزی نمیدانم ولی متاسفانه شما نمیدانید که چیزی نمیدانید…… بیشتر مطالعه بکنیم هم شما وهم من …

    1. بسیار خوب، هرچه شما میفرمائید کاملاً درست و حقیقت مطلق است و من همه را با جان و دل پذیرا هستم.
      موفق باشید

  23. اقا میعاد واقعا اگر فکر میکنی که حرفها ی من ربطی به طبیعت ندارد برات بسیار متاسفم. جاهلان از هر چیزی به حیرت میافتند.{اسپینوزا}……..دوباره تکرار میکنم : تعجب و حیرت ما عدم اگاهی مارا میرساند نه دانایی ما. شما ادعا کردی که بنده طبیعت را بی خیال بشوم . خوب اگر من زلزله را به نیروهای ماورا طبیعت و یا به خدا نسبت میدادم ایا شما همین قضاوت را میکردید؟ شما مشخصا به مسایل فرا طبیعی بیشتر علاقه نشان میدهید تا به مسایل فیزیک و با اینکه کلمات علمی را به کار میبرید ولی زیر بنای فکری شما به فرا طبیعت بسته است نه به مسایل واقعی طبیعت که در اصل چیزی به عنوان ماورا طبیعت وجود خارجی ندارد.

    1. گویا خیلی بخاطر دانستن علت زمین لرزه احساس دانش و آگاهی میکنید. در کتاب علوم کلاس پنجم ابتدایی هم در اینباره توضیح داده. الان شما چی رو میخوای دقیقاً اثبات کنید؟ جملات شما گنگ و نامفهومه.
      معلومه که دنیا از نظر یک پرنده یا یک جانور اصلاً هم عجیب و پیچیده نیست. چون قدرت درک و تحلیل نداره.
      شما فقط مغلطه میکنی. من با شما دیگه در این رابطه بحثی ندارم.
      هر طور که دوست دارید آزادید که فکر کنید.

      1. خیلی خوشحال شدم که کلمه مغلطه را برای من هم بکار بردید چون برای همه کاربران سایت بیگ بنگ خرج کرده بودی و حالا…… موفق باشی بهلول داننده

      2. معلومه که دنیا از نظر یک پرنده یا یک جانور اصلاً هم عجیب و پیچیده نیست. چون قدرت درک و تحلیل نداره.جناب میعاد با سلام
        از کجا معلومه ؟

  24. فلسفه مرده و جای خودش رو به علم داده. درسته که فرضیات فیلسوف ها و عرفای گذشته قابل احتراما ولی نمیشه به زور با علم توجیهشون کرد

    1. جناب آقای بصیر عزیز فرموید فلسفه و عرفان مرده و علم ای ون رو گرفته!
      پیشنهاد می کنم در باب فلسفه علم یک کم مطالعه بفرمایید. در ضمن امروز در کشورهای توسعه یافته سران جوامع را در سطوح تصمیم گیری و تصمیم سازی عمدتا فارغ التحصیلان علوم انسانی از جمله اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی و … تشکیل میدهند.
      پزشکان و مهندسان بر عکس کشورهای جهان سوم در جایگاه خدمات و تولید یعنی چرخ دنده های سیستم عمل می کنند.
      حتما می دونید که خاستگاه اصلی علوم انسانی فلسفه است و مکاتب سیاسی، اقتصادی، روانشاسی و جامعه شناسی ریشه های فلسفی دارند. به طور مثال پیشرفت های علمی دنیای غرب مدیون توسعه اقتصادی و مفاهیمی چون اعتبار در اقتصاد است که باعث بزرگ شدن کیک اقتصاد گردید و سرمایه گزاری در پروژه های علمی و فناوری را مکان پذیر کرد.
      البته سوئ تفاهم نشه بنده خودم مهندس نرم افزار هستم و قصد توهین ندارم.

  25. اقا میعاد عزیز. دراین دنیا هیچ چیز عجیب و غریبی وجود ندارد و هرچه که هست از بابت عدم اطلاع ما از قوانین علمی و فیزیکی است که انها را غیر عادی تصور میکنیم و به قول شما بیگ بنگ ویا سیاهچاله ها را عجیب می یابیم تازه بعضی از اینها به عنوان نظریه شناخته شده است ولی صدرصد ثابت نشده اند. طبیعت هیچ کاری را به میل خود عمل نمیکند بلکه به ذات خود انجام میدهد. مثلا زلزله یا اتشفان فعل و انفعالاتی هست که بایستی باشد نه اینکه ان را لازم بداند و جهت هدفی ان را انجام بدهد . زلزله ای که باعث مرگ و میر هزاران نفر میشود چه رمز رموزی میتواند داشته باشد . اگر بهتر بیندیشیم خواست و نیاز خودمان را بهتر تامین خواهیم کرد و یا برعکس. موفق باشید.

    1. این حرفهای شما، چه ربطی به نظر من داشت؟ نه واقعاً چه ربطی داشت؟ شما اصلاً ذهن خودت رو درگیر طبیعت نکن. همین نفس وجود، موجودات خود آگاهی مثل ما انسانها، اونقدر عجیب و پیچیده هست که برای قرنها دانشمندان علوم مختلف رو به خودش مشغول کرده و هنوز هم پرسش های اساسی در اینباره بی پاسخ مونده. خود آگاهی از کجا میاد؟ اونوقت شما میگی چه چیز عجیبی؟
      سو تفاهم پیش نیاد ولی درک اعجاز و اعجاب جهان هستی قدرت تحلیل و هوش بالایی میخواد. برای افراد قشری نگر و سطحی اندیش هیچ چیز عجیبی وجود نداره.

      1. منم کاملا باهات موافقم همین زندگی و حیات خودش رمز رازه دوستان چطور از هیچ چیز بوجود اومده

    2. جناب خلیل نسب عزیز فرمودید “طبیعت هیچ کاری را به میل خود عمل نمیکند بلکه به ذات خود انجام میدهد.” سوالی که برای بنده پیش میاد این است که منظور شما از کلمه ذات دقیقا چیه؟ شما احتمالا واقف هستید که ذات یا essence یک واژه فلسفی است که تعریف علمی دقیقی نمی توان برایش ارایه کرد. از طرفی بر اساس اثر پروانه ای اگر زلزله ای در کرمانشاه اتفاق بیافتد اثرات آن جای جای جهان را متاثر می کند. بدیهی است که وقتی همه پدیده ها در کنش و واکنش با یکدیگر هستند پس طبیعت برای حفظ نظم و حیات خود نیاز به یک هوشمندی کل نگر و همه جانبه نگر دارد و گرنه امروز جهان در اثر کنش و واکنش های غی قابل کنترل از بین رفته بود. بر اساس نظر اسپینوزا که شما در فرمایشاتتون از شاهد آوردید این همون هوشمندی حاکم بر کائنات یا Intelligent Design است. که ما به طور سنتی به آن خدا می گوئیم.
      جالبه بدونید که بودائیها یک واژه دارند که به زبان سانسکریت دارما و به زبان پالی دامما تلفظ می شود. این واژه به معنای خدا، کائنات و قوانین حاکم بر کائنات و همینطور هوشندی حاکم بر کائنات است. پس می بینید که هر چیز قدیمی لزوما نسوخ نیست.
      حالا سوال: هوز هم فکر می کنید دراین دنیا هیچ چیز عجیب و غریبی وجود ندارد؟!
      دوست عزیز تفکر در پیچیدگی و عظمت دنیایی که در آن زندگی می کنیم نوعی تواضع و افتادگی را طلب می کند. شما بهتر می دانید که علم در برابر سوالات بیشماری پاسخی ندارد و حواله به آینده ای نامعلوم می دهد. پس این همه تعصب برای چیست؟

  26. ما فقط قادر به درک چهار درصد از دنیا هستیم، باقی دنیای اطراف ما، ماده تاریک و انرژی تاریک هست که ما هیچ درکی ازش نداریم. ممکنه هر نوع رویدادی پیرامون ما در حال اتفاق باشه ولی ما به هیچ وجه ازش خبر نداشته باشیم. قسمت عمدۀ ذهن ما رو ضمیر ناخودآگاه شامل میشه که ما از محتویاتش نا آگاهیم. ما حتی نمیتونیم از محتویات ذهن خودمون به طور کامل آگاهی داشته باشیم. چه برسه به اینکه بخوایم تمام حقایق گیتی و واقعیات محیط اطراف رو درک کنیم. بعضی از همه چیز دانها، برای اظهار فضل و زیرکی خود نسبت به عوام طوری به مسائل ماوراءالطبیعه حمله ور میشن که انگار از تمام علوم و از تمام اسرار گیتی با خبر و آگاهند. این افراد با مغالطات گونان سعی در اثبات برتری خود نسبت به عوام دارند. بعضی از مغالطات اونها شامل موارد زیر هست:
    1_ توهین به شخص: استفاده از واژه هایی مثل رمالان حرفه ای، کف بین، فریب عمومی و…
    در یک مباحثۀ علمی استفاده از چنین واژگانی برای تخریب فرضیۀ طرف مقابل اصلا پذیرفتنی نیست.
    2_ تعمیم جزء به کل: این افراد با دست آویز قرار دادن بعضی از خرافات و باورهای نادرست قدیمی مثل، آل ، بختک ، صیر بعد از عطسه و… سعی دارند به طور کلی تمام موضوعات مربوط به ماوراءالطبیعه را زیر سوال ببرند. در حالی که از پاسخ دادن به سوالهای اساسی در این باره عاجز هستند.
    چرا بجای آنکه هیچ چیزی در دنیا نباشد چیزی وجود دارد؟ خودآگاهی از کجا می آید؟ چگونه مواد بیجان تبدیل به یک موجود زنده میشوند؟ چرا بعضی از خوابهای ما دقیقاً اتفاق می افتد؟ چرا گاهی اوقات قبل از انکه اتفاق بدی بیافتد بی هیچ نشانه ای احساس بدی پیدا میکنیم؟ و….
    وگرنه هر کسی میتواند ادعا کند که من تحصیل کرده هستم و از آل و بختک و لولو نمیترسم.
    برای افراد باهوش و تحصیل کرده دنیا بسیار عجیب و پر از رمز و راز است، سیاهچاله های فضایی، نظریۀ بیگ بنگ، فضای خالی درون اتم و ….
    در نقطۀ مقابل برای انسانهای دگم اندیش و بیسواد هیچ چیز عجیب و رمز آلودی وجود ندارد، برای این انسانها دنیا در آسفالت خیابانها و ساختمانهای اطرافشان خلاصه شده.
    مغالطات فراوان دیگری نیز در کلام این فراد همه چیز دان وجود دارد که بخاطر کمبود وقت و طولانی شدن پاسخ بعداً به آنها میپردازم.

  27. من با کلیات مطلب موافقم ولی متاسفانه بر خلاف انتظار من این پست یک مطلب علمی با دلیل و توضیح دست نبود. بیشتر به بیانیه بود.

    لطفا در صورت امکان یک مطلب با توضیح مفصل درباره علت غلط بودن این کتابهای به ظاهر علمی بنویسید.

    بنیانگزار برای مطالب خوبتون

  28. در ضمن، مگر دانشمندان و فیزیکدانانی که صرفا با فیلتر مادیگری به این جهان نگاه میکنند، از مفاهیم عرفانی و دینی و از این دست، سوءاستفاده نکردند؟؟ (سوءاستفاده از مفاهیم عرفانی و دینی)
    بجای شمشیر گرفتن، بیایید قلم به دست گیریم و کمی وجدان خفته ی خودمان را بیدار کنیم و «پیوندی منطقی و به دور از تعصب بین علم و عرفان برقرار کنیم.»
    با این طریق است که جهان برایمان بهتر و زیباتر جلوه خواهد کرد.

  29. جمله ذرات عالم در نهان / با تو میگویند روزان و شبان
    ماسمیعیم و بصیریم و هشیم / با شما نا محرمان ما خامشیم… (مولانا)
    آقا عرفان (نویسنده ی محترم این مطلب)، شما و امثال شما نیاز به بازنگری و تجدید نظر در مبانی فکری دارید.
    متاسفم که کتاب های مفید و معتبر دکتر محسن فرشاد رو با این نوع نگاه، ناقص، ناچیز، بی ارزش و… (شرمم میاد از القابی که استفاده کردید من هم استفاده کنم) قلمداد میکنید.
    جواب شماها رو مولانا به بهترین شکل در این دو بیت داده بود.

  30. حرکت جوهری ملاصدرا = ثابت پلانک (پدر علم کوانتوم) هر زمانی که توان توضیح اولی را ارائه فرمودید منکر تطبیق ان با کوانتوم فیزیک شوید ِ باشد که بیشتر بیاندیشیم نگران به یغما رفتن علم نباشید مطلب چند سطری شما فاقد نتیجه گیری علمی میباشد عرفان جان عزیز پایدار باشید

  31. بنده با نظر نویسنده کاملاً موافقم. متأسفانه یک عده افراد (به نظر من شارلاتان) با نوشتن یک سری مقالات و کتب، شبه علم را علم قالب می کنند و مثلاً تفاسیری از اشعار مولانا و سایر شعرا ارائه می دهند که انگار آنچه را هیزنبرگ و انشتین بهش رسیده اند این شعرا کامل ترش را بلد بودند. و همچنین است مستند ما و فرازمینی ها که واقعاً وقتی آدم این به اصطلاح مستند را می بیند به شعورش توهین می شود. پدیده ها را آنگونه تفسیر می کنند که به ذهنیاتشان نزدیک شود و همچنین یک سری سوالات بدیهی را بی پاسخ رها می کنند و اسم کارشان را هم مستند علمی می گذارند. خوب این توهین به علم و همه دستاوردهای بشری نیست؟

  32. عزیزان واقعا ممنون میشم جواب این سوالو بدید من واقعا قصدم یادگیریه راه انداختن بحث الکی
    مثلا اوشو میاد میگه هستی یک توهمه . از نظر علمی ( کوانتوم ) هم این قضیه بسیار محتمله
    یا میگه زمان اینده و گذشته و حال همزمان وجود دارند . که اینهم یه جورایی با فیزیک کوانتوم جور در میاد
    یا میگه ما تا وقتی به چیزی نگاه نکنیم وجود نداره و وقتی نگاه میکنیم به وجود میاد . که این هم توسط فیزیک کوانتوم اثبات شده

    الان چطور شما ادعا میکنید فیزیک کوانتوم ربطی به این مسائل نداره ؟!
    ممنون و موفق باشین

  33. بگذارید مردم حالشان را با “جهانی از عدم” ببرند و بجای “طی الارض” به امید اختراع دستگاه “تله پارت انسان” باشند. شما هم تعصب علمی را کنار بگذارید، برای علم فیزیک خطری ندارد.

    1. یکی از آموزه های اصلی علم، دوری از تعصبه. همواره زمانی که یک نظریه مقبول علمی ارائه میشه دو گروه (از دانشمندان) دست به کار می شن:
      1- گروهی که در تلاشه تا با پیدا کردن شواهد جدیدی، نظریه رو معتبر تر کنه
      2- گروهی که دست به هر آزمایش یا یافتن پدیده هایی می گرده تا نظریه رو نقض کنه
      همه اینا به خاطر اینه که ما بر روی هیچ چیز تعصب نداشته باشیم.
      نکته دومی که دوست دارم خدمتتون عرض کنم اینه شما بر چه اساسی اعتقاد به وجود طی الارض دارید؟ آیا با چشم خودتون دیدید؟ یا از کسی شنیدین یا مثلا تو کتابی خوندید که فلانی از فلان کس نقل میکنه که یه نفر این کار رو می کرده؟
      خوبی تله پورت اینه که اگر بشه بهش دست پیدا کرد، بلاخره یه روزی وارد صنعت میشه و همه مردم با چشم خودشون میبینن که چنین اتفاقی می افته. اگه هم نشه خب نشده. به سادگی رد میشه.

  34. پس میشه نویسنده مقاله به من بگه شعور و آگاهی از کجا میاد ؟! اگه میدونه بگه ! اگه نمیدونه بگه نمیدونم و کامنت منم پاک نکنه ! .

    1. 1- شعور و آگاهی از هرجایی که بیاد، ارتباطی به نظریه کوانتوم نداره. نظریه کوانتوم مجموعه قوانین فیزیکیه که بر ذرات زیر اتمی حاکمه و از قضا یه سری نتایجی داره که چون تجربه ی مواجهه با اونا رو نداشتیم، برامون عجیب خواهد بود، مثل احتمال حضور الکترون در چند جا به طور همزمان و …
      2- مغز انسان کارکرد پیچیده (اما کاملا فیزیکی) داره که هنگام فکر کردن، یادگیری و … قسمت های مختلفش به کار می افته. مجموعه ای از سیگنال های الکتریکی هم مسئول اتفاقات مرتبط با مغز هستند. این شعور و آگاهی که می فرمایید هم نتیجه ای از همین تبادلات شیمیایی و الکتریکی داخل مغز هستن. علم و البته فلسفه راه طولانی برای پاسخ دقیقتر به این سوال داره.
      3- علمِ هوش مصنوعی داره به سمتی میره که برنامه هایی رو بنویسن که بعد از اجرا، اون برنامه و موجودات داخلش احساس خود آگاهی داشته باشن. مثلا میتونن یک دنیای کامل رو با مجموعه ای از موجودات کاملا با شعور بسازن و این موجودات (کامپیوتری) بتونن تصمیم بگیرن، جامعه و قوانین تشکیل بدن، ممکنه حتی دست به کشف ریاضیات و یا قوانین مرتبط با محیط زندگیشون (که همون کامپیوتره) بزنن. حتی شاید دست به آزمایشاتی بزنن تا بفهمن که آیا جهانشون کاملا مستقل و منحصر به فرده، یا مثلا بازیچه دست یه سری موجودات بالادستیه (مثلا انسان ها). همون کاری که دانشمندان مدت هاست دنبالشن تا بدونن که آیا جهان ما هم ساخته دست یه سیستمیه که مثلا اونا ما رو ساختن و تحت سیطره شون هستیم.
      4- شعور و آگاهی نه ارتباطی به روح، نه کوانتوم نه نظریه مُثُل افلاطون و نه هیچ چیز ماورایی دیگه داره. هر چی هست نهایتا از لحاظ علمی قابل درک خواهد بود. خوبه که به جای ربط دادن سوال های عمیقمون به مسائل ماورایی، ما هم یکی از آدم هایی باشیم تا به روش علمی اقدام به یافتن پاسخی برای این سوالاتمون بکنیم، شاید با این کار بتونیم در پیشرفت فهم بشریت از جهان سهمی رو ایفا کنیم.

      1. اولا بگم من با کتابهایی مثل کتاب بالا موافق نیستم چون در نهایت از نظر علمی درست نیستند. ولی:
        1.شما از کجا با این قطعیت گفتید که شعور و اگاهی ربطی به کوانتوم نداره؟ بعضی از دانشمندها معتقدند که میکروتوبول‌ها ارتباطات کونتومی دارند.
        2. خود آگاهی با هوشمندی متفاوته. فعلا ما کامپیوترهای هوشمند داریم ولی کامپیوتر خود آگاه نداریم. من خودم رشتم کامپیوتر هست و با هوش مصنوعی و شبیه سازی آشنایی دارم. نیاز نیست هوش مصنوعی را آنقدر قوی کنید ما کامپیوترهایی دارم که از نظر سرعت پردازش به اندازه مغز انسان یا بیشتر باشند ولی این فقط سرعت پردازشه.
        3. تعصب زیاد به وجود یا عدم وجود ماورا الطبیعه به یک اندازه خطرناکند!

        1. 1. ببینین یه وقتی هست من میام ادعا می کنم یک سیاره ای در کهکشان آندرومدا وجود داره که توش یه غاری هست و توی اون یه اژدهای دو سر زندگی می کنه. بعد شما مخالفت می کنی، من میام می گم حالا که مخالفی تو بیا ثابت کن حرف من اشتباهه.
          نوع قطعیتی که من به کار بردم از این جنس بود، چون کسی که مدعیه یک شعور کوانتومی وجود داره و ما هم جزئی از اون هستیم، اونه که باید حرفش رو ثابت کنه یا حداقل یک شواهدی ارائه بده که ارزش فکر کردن داشته باشه، نه اینکه امثال بنده بیاییم ردش کنیم.
          در سیستم عصبی انسان گویا به علت ریز بودن برخی اجزا، بعضی از عصب شناسان مدعی شدن (یا یافته هایی داشتن) که رفتار کوانتومی در اون سطوح حاکمه. و به این طریق سعی کردن اصول نظریه کوانتوم (عدم قطعیت هایزنبرگ) رو وارد بحث جبر و اختیار کنن. این یک فرضیه علمی قابل قبوله که میشه روش کار کرد چون به روش علمی داره پیش میره. نتیجه نهاییش هم این می تونه باشه که آیا جبر مطلق حاکمه بر رفتار انسان یا چیز دیگه ای.
          اما مطالب کتاب های اینچنینی یک چیزی به عنوان شعور کوانتومی یا الفاظ مشابهی می سازن و شروع می کنن راجع بهش فلسفه بافی می کنن. این موارد حتی ارزش بحث نداره.
          2- من نگفتم که امروزه چنین سیستم هایی داریم، عرضم این بود که داریم به اون سمت میریم و از همین الان خیلی از اندیشمندان (دانشمندان یا فلاسفه) به عواقب این کار فکر می کنن که آیا می توانه برای وجود بشریت خطرناک باشه یا نه. پایان نامه ارشد خود بنده قسمتیش مربوط به شبکه های عصبی می شد و منم یه حداقل اطلاعاتی دارم تو این زمینه. قصدم فقط بازی با کلمات و پیروز شدن تو بحث نیست.
          3- در مورد سوم حرفتون درسته.

          1. موافقم. دقیقا من هم با کتابهای اینچنینی مخالفم چون پایه و بنیاد علمی ندارند.