مکانیک کوانتومی و واقعیت
بیگ بنگ: واقعیت به چه معنا است؟ آیا ما به واقعیت دست پیدا کرده ایم؟ در پاسخ باید بگوییم که انسان همواره به دنبال واقعیت می باشد، اما یک چیز مسلم می باشد و آن است که واقعیت –هر آنچیزی که هست مانند جهان-مستقل از وجود ما قرار دارد و ما با دیدن و مشاهده جهان و اجزای آن در واقع داریم واقعیت را مشاهده می کنیم. اما آیا امکان دارد که ایده غیر قابل باور و ترسناک؛ واقعیت و جهان بدون مشاهده کننده و به نوعی بدون خود ما که موجودیت ندارد، درست باشد؟!!!
به گزارش بیگ بنگ، آیا موجودیت و وجود اشیاء ،الکترون و انسان و در کل جهان و اجزای آن برطبق عقل سلیم مستقل از ما می باشد و یا برخلاف عقل سلیم وابسته می باشد؟ به طبع جواب همه مستقل بودن است. دو چیز هستند که قطعی و حتمی به نظر می رسند: 1-ما زنده و موجودیم 2-ادراک داریم و حس می کنیم. من هر چیزی که باشم، تنها چیزی که قاطعانه می توانم بگویم این است که من وجود دارم. من همان چیزی هستم که این سطور را می نویسد. شاید شما در خواب می بینید که مشغول خواندن این مطلب هستید، اما در هر صورت قطعا در وجود خودتان هیچ شکی ندارید.
در این واقعیت که انسان تجربه می اندوزد نیز شکی نیست، یا بهتر است کمی محتاطانه تر بگوییم که ما بدون هیچ شک و شبهه ای، دریافت های حسی مختلفی داریم. در فیزیک کلاسیک فرض بر آن است که منشاء دریافت های حسی را وجود اشیاء در فضای سه بعدی بدانند، اما هنگامی که این نظریه را دقیقتر بررسی کنیم، معلوم می شود که این تعریف، تعریفی دلخواه و قراردادی است. برای شعور من، جهان مجموعه ای از پدیده هایی نیست که حضور آنها همانند و همسنگ و برابر باشد. جهان بلا واسطه ی دریافت های حسی من یک شلوغی و سر درگمی کامل است: صدای شعله بخاری، درد، رنگ سرخ فنجان قهوه، صدای کلید های صفحه کلید کامپیوتر موقع تایپ، رنگ آسمان، پرندگان در حال پرواز، صدای ماشین ها و به همین ترتیب. شلم شوربایی از دریافت های حسی.
واقعیت چیزی جز یک هذیان و مالیخولیا نیست؛ چون اگر هم اکنون فکر خود را بر نوشته ام متمرکز کنم، فورا آسمان و باران و اتومبیل ها همگی ناپدید می شوند. پس آیا عاقلانه نیست اگر بگوییم که این چیز ها در این لحظه اصلا وجود ندارند؟ مگر هر یک از ما باید همیشه همچون اطلس، قهرمان افسانه ای یونان، جهان را بر دوش بکشد؟ جرج برکلی فیلسوف ایرلندی از فلسفه ای ایده الیستی بنام نفی ماده تبعیت می کرد. جرج برکلی در کتاب رساله اصول شناخت بشری در سال 1710 می گوید: « می گویید چیزی ساده تر از این نیست که انسان وجود مثلا درخت هایی در یک پارک با کتاب هایی در یک قفسه را در نظر مجسم کند، بی آنکه شخص دیگری وجود این اشیاء را احساس یا مشاهده نماید. من میگویم: البته که تصور چنین چیزی مشکل نیست، اما لطفا به من بگویید مگر اینها همه، چیزی جز این است که شما در ذهن خود ایده های معینی می سازید که آنها را کتاب و درخت می نامید و در عین حال از خلق یک ایده دیگر-یعنی ایده حضور کسی که او نیز وجود همین اشیاء را درک و احساس می کند-امتناع می نمایید؟ پس این خود شما هستید که تمام مقوله های یاد شده را به تصور آورده و در ذهن خود خلق می کنید. بنابراین چنین روشی ما را به هدف نمی رساند. سخن شما تنها این را ثابت می کند که شما می توانید افکار نو ابداع کنید و در ذهن خود تصوراتی بسازید، اما به هیچ وجه ثابت نمی کند که شما حق دارید اشیاء و موضوعات ساخته فکر خود را پدیده هایی تلقی کنید که در خارج از ذهن شما نیز موجودیت دارند.»
با وجود مباحثی که تا اینجا اشاره شده، می توان این را گفت که اینها همه گفته هایی صرفا فلسفی و حسی هستند و نه یک نظریه پردازی علمی و قابل اثبات یا نقض. در فیزیک کلاسیک نیز واقعیت –به معنای چیزی که در نبود مشاهده کننده وجود داشته باشد-وجود دارد، یعنی جهان چیزی جدا از مشاهده کننده است، یعنی وجود جهان و هرچیزی دیگری وابسته به چیز دیگری نیست. به عنوان مثال یک درخت کاملا واقعی می باشد و مهم نیست که ما آن را مورد مشاهده قرار دهیم یا نه. اما مکانیک کوانتومی، جهان بینی دور از ذهن و بنظر غیر علمی را کشف کرده است که باور کردنی نیست. مکانیک کوانتومی باور اساسی نهفته در تمامی علوم و به واقع در تمام تفکر انسان را،که یک واقعیت عینی وجود دارد که وجودش متکی بر مشاهده نیست، زیر سوال برد. تمام کسانی که سعی در مطالعه در مورد واقعیت، یعنی نسبت به آنچه که هست دارند، چه فیلسوفان، چه الهیون و چه دانشمندان، بهتر است که در مورد این انقلاب فکری، آگاهی داشته باشند، مگر اینکه به مطالعه جهانی ساخته و پرداخته خودشان قانع باشند.
در واقع مکانیک کوانتومی، این جهان بینی کهنه و قدیمی را که گویا جهان در بیرون قرار دارد و ما برای مشاهده ی ان روبرویش نشسته ایم نفی کرده است. جان ویلر، فیزیکدان بزرگ، از مثالی جالب در مورد واقعیت استفاده کرده، او گفته: « هنوز که بازی بیست سوالی را فراموش نکرده اید- یکی از حاضرین را از اتاق بیرون می کنند و دیگران بر روی یک کلمه توافق می نمایند. نفری که نوبت اوست پس از برگشتن به اتاق باید با سوالاتی که پاسخ آنها فقط آری یا نه می باشد، کلمه مورد نظر را پیدا کند. جاندار است؟ نه. روی کره زمین است؟ بله. پرسش ها به همین ترتیب و به تناوب ادامه پیدا می کنند تا کم کم مطلب مورد سوال مشخص شود. هر کس بتواند حداکثر با بیست سوال کلمه را پیدا کند برنده شده و در غیر این صورت بازی را باخته است. و ناگهان نوبت به خود ما می رسد. ما را از اتاق بیرون می کنند؛ پس از بازگشت به اتاق، سوال های خود را شروع می کنیم. در ابتدا پاسخ ها خیلی سریع می آیند، اما بعد، پاسخ به هر سوال بیشتر و بیشتر طول می کشد-عجیب است! جواب که فقط می تواند آری یا نه باشد، پس چه نیازی به این همه فکر؟
به جواب مسابقه خیلی نزدیک شده ایم و بالاخره می پرسیم: ابر است؟، جواب می رسد که بله و آنگاه شلیک خنده از همه سو بر می خیزد. معلوم می شود که وقتی ما را از اتاق بیرون کردند، تصمیم گرفتند هیچ کلمه خاصی را انتخاب نکنند. هر یک از حاضرین می توانستند به هر سوال ما به دلخواه خود آری یا نه پاسخ دهد، تنها به شرطی که در آن لحظه کلمه ای را مد نظر داشته باشد که با این پاسخ –و تمام پاسخ های قبلی-مطابقت داشته و در تضاد نباشد. در فیزیک کوانتومی، هیچ پدیده تا پدیده ای مشهود نباشد، پدیده نیست. در نوع غافلگیر کننده بازی 20 سوالی ما، یک کلمه، تنها هنگامی یک کلمه است که با انتخاب نوع سوال ها و پاسخ ها، به مقام حقیقت ارتقاء یابد. آیا ابر کلمه ای بود که هنگام ورود به اتاق وجود خارجی داشت و تنها در انتظار کشف شدن به وسیله ما بسر می برد؟ چه توهمی!»
اصل برهم نهی کوانتومی، تمام احتمال های ممکن را تا لحظه ی آخر، هنگامی که ناگهان فقط یکی از آنها(به عنوان فعلیت تحقق یافته در آن موقعیت) پدیدار می شود،نگه می دارد. احتمال الکترون در این جا، آنجا و همه جا پخش و متفرق بود، اما وقتی انسان با طرح این پرسش تجربی-که تو کجا هستی؟ آن را مورد خطاب قرار میدهد و پاسخ این جا را در یافت می کند، تمام احتمال ها به این تک فعلیت کاهش می یابد. اینکه این اتفاق چگونه روی می دهد باعث ایجاد تفسیر های گوناگون از تئوری کوانتوم شده است. طبق تئوری کوانتوم، جهان قبل از مشاهده، جهانی در برهم نهی تمام حالات،عدم موجودیت، عدم قطعیت و جهانی بالقوه است!!!
مکانیک کوانتومی عجیب ترین و غیر قابل درک ترین دستاورد بشریت می باشد و در تمامی آزمایشات تجربی اثبات شده است. ما مجبوریم آن را بپذیریم و باید قبول کنیم که واقعیت و موجودیتی وجود ندارد و تنها واقعیت، خود مکانیک کوانتومی است! در پایان باید بگویم که انسان ها نمی توانند حقیقت نهائی را به چنگ آورند و همیشه مرزهای ممنوعه ای برای بشر وجود دارد و این مرزهای ممنوعه، حقیقت کونتومی می باشد، به عبارت دیگر چون جهان (و حتی جهان ها) و تمام اجزا و موجودات و عناصر آن کوانتومی می باشند، هیچگاه قابل درک نخواهد بود. در نتیجه اگر باز اصرار داشته باشیم تا از واقعیت صحبت کنیم، تنها راه این است، واقعیت و حقیقت نهایی=برهم نهی کوانتومی!!!
نویسنده: میلاد اسکندردوست/ سایت علمی بیگ بنگ
منابع بیشتر برای مطالعه:
THE MYSTERY OF THE QUANTUM WORLD/J.SQUIRES
دنیای شگفت انگیز بعد چهارم/رودی راکر
نظریه کوانتوم/پاکینگورن
من این گفته حافظ را بسیار دوست دارم :
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
صورت مسئله اشتباه است.//ازمايش گربه شرودينگر همه حواسها را پرت كرده//مغز ما با توجه به گيرنده هاي حسي جهان فقط ميتواند جهان سه بعدي بسازد.اما مفاهيم ذهني خارج از جهان سه بعدي هستند//ازمايش گربه فقط وجود ابعاد بالاتر جهان را اثبات ميكند/نوعي رابطه ذهني با ابعاد بالاتر جهان وجود دارد كه مغز مانند مودمي فقط ميتواند نوع سوم انرا ترجمه ودر دسترس ما قرار دهد.
پس قوانین کوانتمی به گونه ای هستند که تنها اگاهی رو پدید بیاره ولی چرا چنین قوانینی بابد حاکم باشه شرمند زیاد نظر دادم
پس تنها جهان هایی ایجاد می شود که به نوعی اگاهی موجودی درجهان وجود داشته باشد در غیر این صورت پدید نمی اید
همان طور که وقتی به اسمان نگاه می کنیم سرنوشت فوتون ها را رقم می زنیم وبا این امر گذشته فوتون به گونه ای تغییر می کند که ما مشاهده گر باشیم بنابراین اگاهی ما از وجود خود احتمال بودن ما را به اصلی قطعی مبدل می کند وگذشته را از مبدا به گونه ای تغییر می دهد که ما پدید اییم بنابراین علت وجود جهان اگاهی نسبت به وجود خود است حال باید ببینیم ماهیت این اگاهی چیست اگر ماهیتی کوانتمی داشته باشد پس قوانین کوانتمی عامل وجود جهان ماست حال سوال اینجاست قوانین کوانتمی چگونه ایجاد شدند
خیلی جالب بود.از خوندن متن بالا لذت بردم.سوالی داشتم خدمتتون.آیا در آزمایش دوشکاف پدیده تداخل خودش یک مشاهده محسوب نمیشه؟؟؟ مگه ناظری پدیده تداخل رو ثبت نمیکنه؟ پس چرا تقلیل اتفاق نمیوفته و الکترون رفتار ذره ای از خودش نشون نمیده؟
شاید اینگونه باشد عالم در مقیاس زیر اتمی فقط پرده نمایشند نمایش آن چیزی که نور آگاهی ناظر تعیینش میکند و در نتیجه عالم ماکروسکوپیک همان بازتاب نور آگاهی است شاید اینگونه باشد نور آگاهی اطلاعات در فضای پلانک(ریز سیاهچاله ها) را بر پرده کوانتوم پخش میکند که آگاهی همان جان ما است که از فضاهای پلانک تغذیه میشود درست مانند شعله نور که از نفت تغذیه میشود و اطلاعات آگاهی تکلیف ذرات کوانتومی را روشن میکنند نور آگاهی بر پرده کوانتومی از درون ما به بیرون پخش میشود البته شاید
اگر دو مشاهده گر بخواهند شی واحد کوانتومی را همزمان مشاهده کنند آنگاه آنرا چگونه خواهند یافت. چون مشاهده گران خود شی ای کوانتومی برای یکدیگر محسوب میشوند پس یقینا نتیجه مشاهده هر کدام بر نتیجه مشاهده دیگری اثر میگذارد پس شاید بشود گفت که جهان مشاهده پذیر حاصل مشاهده جمعی نوع موجودات مشاهده گر است که مشاهده هر مشاهده گر بر مشاهده دیگران اثر دارد و بنابراین میتوان مشاهده گر را به جای مشهود صاحب اصالت دانست که استقلال ظاهری جهان مشهود ناشی اصیل بودن و تعدد مشاهده گران میباشد. حال آیا عدم حضور یک مشاهده گر که قبلا در حال مشاهده بوده تاثیری بر سایر مشاهده گران دارد و اگر دارد آن تاثیر چه خواهد بود؟ طبق مفروضات بالا جواب مثبت میباشد اگر بپذیریم یک مشاهده گر به طور کامل از میدان مشاهده محو شده است چون پذیرفتیم که جهان مشاهده پذیر فاقد اصالت است و اصالت از آن مشاهده گر است و چون پذیرفتیم که هر مشاهده گر خود شی کوانتومی و بخشی از جهان مشهود برای سایر مشاهده گران است و نتیجه مشاهده او بر نتیجه مشاهده سایر مشاهده گران موثر است نتیجه میشود که عدم حضور آن مشاهده گر باعث عدم جهان مشهود توسط او و در نتیجه عدم حضور سایر مشاهده گران در میدان مشاهده میشود و چون چنین چیزی را نمی یابیم پس دو مفروض باقی میماند یا جملات بالا کاملا نادرستند و یا اینکه هیچ مشاهده گری از میدان مشاهده هرگز محو نخواهد شد و اگر دومی را بپذیریم باید به جای تمرکز بروی مشهودات و وارسی آنها به خود مشاهده گر و ماهیت امر مشاهده بپردازیم تا از شر این همه معماهای لا ینحل در مورد طبیعت نجات یابیم نتیجتا برای شناخت جهان بیرون شاید نیاز به سفری در درون داشته باشیم.
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی… که تویی…
درود بر شما؛ شما واقعا انسان باهوشی هستید؛ همواره چندتا از کامنتاتو خوندم عمیق بودن
فکر کنم فیزیک خونده باشی؟!
در واقع کوانتوم مکانیک درست است اما خودِ حقیقت نیست، … کوانتوم بیان میدارد که من مشاهده گر صاحب سنجش و آگاهی بر تمام عالم ارجح می باشم و بلکه حتی تمام کهکشانها و زیبایی ها بخاطر وجود من است …. ولی من مشاهده گر عبارت از وجود یا حقیقت اصیل نیستم….بلکه نور آگاهی از درون من جهان را نظاره میکند …. و منشا این نور خورشید حقیقتی است که در زمین مشاهده گر تابیده است … لذا باید حرف کوپرنیک را گوش کنیم، و زمین را که همان مشاهده گر کوانتم مکانیک است را مرکز عالم قرار ندهیم…یعنی بیان نکنیم که جهان بخاطر وجود مشاهده گر است و همچون جاهلان و متعصبان بطلمیوسی به مخالفت با گالیله براییم….. بلکه جهان بخاطر وجود حقیقی است که ناظر ناظران است ….یعنی خورشید مرکز عالم است و همه مجبوریم دور او بگردیم…..
در ضمن داستانی اگر هست فقط بین مشاهده گر و ناظر مشاهده گر است … یعنی بین انسان و حقیت اصیل …. و این داستان آغازی نداشته و پایانی هم ندارد….هیچ مشاهده گری محو نخواهد شد…
بقول حافظ: ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست….هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام
بنابراین حلال همه ی مشکلات ما تنها در یک “تغییر فیزیکی” و فرمولبندی آن نهفته است!!! تا تمام مشکلات عالم را حل کرده و منشا همه قوانین و معماها را بیابیم… به نظریه نهایی دست یابیم و فیزیک جدید و برتری را پایه ریزی کنیم!
آن یک تغییر فیزیکی چیست؟
ایده ای عمیق که هر که آنرا به روشی که بیان میدارم، انجام دهد … به همه چیز، دقیقا به همه چیز در میدان محاسبات فیزیک دست خواهد یافت!! …. و چنین کسی برترین نابغه تاریخ بشر خواهد بود.
هیچ کس نمیداند که از کجا باید شروع کند ولی ما میدانیم.