بیگ بنگ: « چگونه سفالگر ناچار شد تخته های سقف خانه اش را به جای هیزم بسوزاند». فیلسوف برنار دوفونتنل در سال 1720 نوشت:« یک سفالگر، که نه زبان لاتینی می دانست نه یونانی، نخستین کسی بود که در اواخر قرن شانزدهم، در پاریس در حضور جمعی از دکترهای دانشگاه جرئت کرد بگوید، گوش ماهیهای فسیلی روی سنگها گوش ماهیهای واقعی اند که در گذشته های دور، دریا آنها را همین جا که هستند، به جا گذاشته است و جانوران به خصوص ماهی ها نقشهای گوناگونشان را به سنگهای پر نقش و نگار داده اند…او با حمله به استدلالهای ارسطویی، دلیرانه کل مکتب ارسطو را به مبارزه طلبید. او «برنارد پالیسی» اهل سنتونژ فرانسه، فی الواقع بزرگ ترین دانشمندنی است که تنها طبیعت می تواند چنین کسی را پرورش دهد.»

Bernard Palissyبه گزارش بیگ بنگ، در سومین سال جمهوری فرانسه «کنوانسیون ملی» تصمیم گرفت “به پاس حق شناسی از نابغه، در هر قرنی که زیسته باشد، به پاس خدمت به دانش و ملت، ساختن مجسمه ی نیم تنه ی برنارد پالیسی، به یک هنرمند سفارش داده شود تا در تالار اجتماعات نصب گردد.” تاریخ دقیق تولد برنارد پالیسی روشن نیست. احتمالا در حدود سال 1510 در دهکده ی لاکاپل- بیرون، نزدیک آژن، به دنیا آمده باشد. پدرش سفال ساز بود و به او چیزهای مختصری آموخته بود که به برکت آن، بعدها به حرفه های مساحی، پیکرتراشی، نقاشی و شیشه گری اشتغال ورزید. برنارد پالیسی سفری به دور فرانسه کرد و منزل به منزل از پیرنه، سون، بورگونی، آردن، تا وال و دولوار دیدن کرد. او به فنلاند، هلند و دره ی راین، نیز سفر کرد و آنجا به بررسی هایی پرداخت که وی را یکی از بنیانگذاران علم زمین شناسی تبدیل ساخت.

حدود سال 1535 به زادگاه خود سنتونژ بازگشت؛ در آنجا اقامت گزید و به حرفه های گوناگون خود مشغول شد و با دختر جوانی از همان شهر ازدواج کرد. در این احوال به مناسبتی به یک جام لعابدار نفیس ایتالیایی برخورد. از همان لحظه، تصمیم گرفت راز این صنعت لعابکاری را پیدا کند. از قدیم ترین ایام، ظروف سفالی اشیای مصرفی بوده اند، بعدها که در ساختن آنها از مواد مرغوب تر استفاده شد به تدریج به عنوان اشیای هنری و تزیینی خواستار پیدا کردند. در دوران باستان پی برده بودند که اشیای سفالی را قبل از پختن در کوره هایی که دمای آن 800 تا 1000 درجه ی سانتی گراد است، می توان نقاشی و آنها را با لعاب اندود کرد. بعدها این نوع را سفالهای نرم نامیدند، چرا که با اشیای آهنی می شد رویشان خط انداخت.

حدود 2000 سال قبل در چین فن ساختن سفال سخت(که حتی با فولاد هم خط بر نمی داشت) کشف شد و همین سفال است که در اواخر سلسله ی پادشاهی تانگ، در قرن نهم میلادی، به «چینی» مبدل شد. چینی، نوعی سفال سخت است که با ماده ای کاملا شیشه ای و پر دوام، شفاف، نفوذناپذیر ساخته می شود. این فن در دوره ی پادشاهی مینگ، در قرن پانزدهم، تعمیم یافت. برای تهیه ی چینی باید مخلوطی از خاک رس سفید، کائولن و نوعی فلدسپات «کانه ای است با ساختار شکافت پذیر» که به صورت سیلیکات مضاعف آلومینیم و سایر فلزات به فراوانی در قشرهای جامد زمین یافت می شود. در سده های میانی با کاروانهایی که در مسیر «جاده ی ابریشم» رفت و آمد داشتند، چند تکه ظرفهای چینی به اروپا می رسد. مارکو پلو طرز ساختن آن را در کتاب شگفتی ها عنوان می کند:« نوعی خاک را از معدن استخراج می کنند و توده ی بزرگی از آن را فراهم می آوردند و به مدت سی یا چهل سال آن را در معرض باد وباران و آفتاب رها می کنند، بدون آنکه به آن دست بزنند، بدین سان ،خاک،نرم و تمیز می شود…آنها که این خاک را استخراج می کنند، این کار را برای فرزندان یا نوادگانشان انجام می دهند!»

برنارد پالیسی چهره اش را در یک سفال نقاشی کرد.
برنارد پالیسی چهره اش را در یک سفال نقاشی کرد.

در دوران رنسانس در اروپا هنرمندان می کوشند فنون لعابکاری سفالها را بهتر کنند و به دنبال آن در صدد بر می آیند شیوه های کار چینی ها را از نو پیدا کنند. نخستین بار در ایتالیا در شهر فائنزا موفق می شوند ظرفهای چینی لعابدار را با روش حرارت زیاد روی لعاب خام، بسازند: در این روش پس از پخت اول، ظرف سفالی را در لعاب فرو می بردند و پس از خشک شدن، روی آن با قلم نقاشی می کردند. این فن به مهارت زیادی نیاز داشت، زیرا “رتوش” کاری روی آن مقدور نبود. به یقین جامی که برنارد پالیسی دیده بود و شوق دستیابی به فن ساختن آن را در او برانگیخته بود، از همین نوع بوده است. سالهای متمادی 15 تا 20 سال به رغم تمسخر و نیش زبان اهل خانواده و همسایگان روی آن کار می کند تا موفق می شود! و همه ی دار و ندارش را بر سر این کار خرج می کند. از کارها و از فداکاریهایش در کتاب درباره ی هنر سفالگری خود یاد می کند:« اول چیزی که باید اینکه توی جوینده، کوشنده و پرکار باشی. دوم، باید ثروتی داشته باشی تا زیانهایی را در پیگیری این هنر پیش می آیند جبران کنی.»

در سال 1543، زمان پادشاهی فرانسوای اول، مباشر خانم آن دومو مورانسی، به سنتونژ می آید تا مالیات نمک وصول کند. پالیسی را به عنوان مساح، مامور تهیه ی نقشه های معادن می کنند، همین که پولی بدست می آورد، آن را خرج ساختن کوره های جدید می کند و مورد عنایت مباشر سلطنتی قرار می گیرد. وی در مورد کارش چنین نوشته است:« من شروع به جست و جوی لعابها کردم، درست مثل آدمی که در تاریکی، با احتیاط پیش می رود…طی یکی از تجربه هایم رنگی سفید و زیبا پیدا شد، چنان شادمانی به من دست داد که انگار آدمی دیگر شده ام…کوره ی جدیدی برپا کردم، شبیه کوره های شیشه گران، با چنان شوق و پشتکاری که گفتنی نیست، کار بنایی، خشت زنی، آب کشی از چاه، همه و همه را با دست تنها انجام دادم، چون در این ایام ایام نمی توانستم حتی یک نفر را اجیر کنم که در کارها کمکم کند. پس از آماده شدن کوره، پخت اول ظرفها را انجام دادم، اما وقتی کار پخت دوم به پایان رسید چنان افسردگی و خستگی برایم ماند که هیچ کس تصورش را نمی تواند بکند…

تصویر یک ظرف سفالی با پوشش لعاب یشمی اثر برنارد پالیسی
تصویر یک ظرف سفالی با پوشش لعاب یشمی اثر برنارد پالیسی

ظرفها را با آب لعاب اندود کردم و در کوره چیدم و مرتبا دمای کوره را در حد بالا حفظ کردم، اما شوربختی تازه ای به سراغم آمد که بسیار متاثرم کرد و آن این بود که در وسط کار، ذخیره ی هیزمم به اتمام رسید، ناچار شدم اول پایه های درختهای باغچه ام رابسوزانم، سپس ناگزیر شدم میز و تخته های سقف خانه ام را بسوزانم تا بتوانم ترکیب دوم را ذوب کنم. در چنان غم و غصه ای فرو رفته بودم که زبن از بیانش عاجز است، زیرا خودم از فشار کار و از گرمای کوره، چلانیده و خشکیده شده بودم، بیش از یک ماه می گذشت که پیراهن به تنم خشک نشده بود، حالا اینها کم بود، کسانی هم که باید کمکم می کردند و دلداریم می دادند، مسخره ام می کردند و بر سر بازار جار می زدند که فلانی تخته های سقف خانه اش را به آتش کشیده است، تا مرا بی آبرو کنند و خلایق تصور کنند که خل شده ام…از گذرها مثل آدمی شرمنده و سر افکنده رد می شدم،به چند نفر مقروض شده بودم، دو بچه ی کوچکم را به دایه سپرده بودم، چون نمی توانستم خرجشان را بدهم، گل و آجر کوره، گداخته و شیشه ای شده بودند به قسمی که وقتی خواستم کوره را خراب کنم، همه ی انگشتانم بریدند و چاک چاک شدند، به طوری که با انگشتهای پارچه پیچی شده، تا مدتها نمی توانستم غذایی جز آش بخورم..»

برنارد پالیسی سرانجام در سال 1555، موفق شد ظرفهای سفالی با پوشش لعاب یشمی بسازد و برای این کار، او فنی را به تصور آورده بود که ظرفهای سفالی را موقع پختن با چیدن در دیگهای گلی از شعله ی مستقیم آتش حفظ کند. گلدانها، بشقابها و تندیسهایی که او ساخت به سرعت مورد پسند اشراف سنتونژ، سپس مباشر سلطنتی قرار گرفتند، مباشر حامی او شد و پالیسی را مامور زیباسازی و آراستن املاک خود کرد. در این روزها افکار نوین لوتر و کالون به سنتونژ می رسد و پالیسی به کلیسای اصلاح شده می پیوندد. بعد از فرمان سال 1559، پارلمان بوردو او را زندانی می کنند. چند تن از نجیب زادگان به شفاعت او بر می خیزند و پس از مدتی پالیسی را عفو می کنند.

پالیسی در سال 1575 در پاریس به آموزش عمومی پرداخت و اولین مرکز علوم طبیعی را تاسیس کرد. در این میان سختگیری در حق کسانی که از کلیسای کاتولیک روی برگردانده بودند به شدت ادامه داشت. به دستور لیگ در سال 1576، پالیسی را با وجود سن زیاد به زندان باستیل انداختند و محکوم به زنده زنده سوختن کردند. شاه هانری سوم برای دیدن او به دخمه اش رفت و از او خواست که از دین خود برگردد و به آئین کاتولیک بگرود. پالیسی در پاسخ گفت:« اعلیحضرتا، این سخن، شاهانه نیست. شما نمی توانید یک سفالگر را وادارید در پای مجسمه ها و شمایلها زانو بزند، زیرا که من بلدم چگونه بمیرم.» هانری سوم موفق شد او را از کیفر آتش برهاند، اما پالیسی در زندان ماند و چند ماه بعد در سن 80 سالگی درگذشت. یکی از جمله های کوتاه او این بود:« فقر نمی گذارد مردمان هوشمند به هدفهای بزرگشان برسند.»

نویسنده: محمد پرگلی/ سایت علمی بیگ بنگ

منابع بیشتر:

Bernard Palissy

کتاب تاریخچه ی اتم

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.