بیگ بنگ: به غیر از قوانین رشته های فیثاغورس، سه قانون ارشمیدس تنها قوانین فیزیک دوران باستان  است که به نوعی متعلق به برجسته ترین فیزیکدانان دنیای باستان بودند. 

Ionia Scholars

 در اصطلاح امروز، قانون اهرم توضیح می دهد که با نیرویی کم می توان وزن زیادی را بلند کرد زیرا اهرم نیرو را با توجه به فاصله ی آن نسبت به تکیه گاه ، افزایش می دهد. قانون شناوری بیان می کند که هر جسم غوطه ور و شناور در آب نیرویی رو به بالا برابر با وزن مایع جابجا شده تجربه خواهد کرد « جهت نیروی شناوری نیز همواره در خلاف جهت جاذبه می‌باشد » و قانون بازتاب اینطور بیان می کند که زاویه بین پرتو نور و آینه با زاویه بین آینه و اشعه منعکس شده برابر است «بازتاب عبارت است از تغییر مسیر نور پس از برخورد با یک شی، قانون بازتاب می‌گوید اگر روی نقطه ی بازتاب خطی عمود بکشیم زاویه تابش با بازتابش برابر خواهد بود. این قانون را با اصل کمترین زمان( اصل فرما ) نیز می‌شود اثبات کرد.»

اما ارشمیدس هیچ گاه آن ها را قانون ننامید و هیچ وقت هم با ارجاع به مشاهدات و اندازه گیری ها توصیفشان نکرد. بجایش او اینطور فرض کرد که اگر آن ها تئوری های کامل و خالص ریاضی بودند، در یک سیستم اصل بدیهی، بسیار شبیه به آنچه اقلیدس در هندسه خلق کرد، میشدند « اصل‌ها و قضیه‌ها را برای نخستین بار، دانشمندان یونانی وارد دانش کردند. ارشمیدس (سده سوم پیش از میلاد) در کتاب‌های خود، بارها از “اصل” و “قضیه” استفاده کرده است. تا سرانجام اقلیدس (سده سوم پیش از میلاد) در کتابِ اصول خود در سیزده کتاب، اصل‌ها و قضیه‌های هندسی را منظم کرده است.»

 Anaximanderهمانطور که نفوذ علوم (Ionian ) ایونینی گسترش پیدا می کرد، به نظر می رسد زمانیکه، همه پی برده بودند که جهان دارای نظمی داخلیست، یکی توانست جهان را با مفاهیم، مشاهدات و استدلال درک کند. آناکسیماندر ((546-610 ق.م؛ فیلسوف و دانشمند یونان باستان. آناکسیماندر یا ناکسیماندروس در سال ۶۱۰ پیش از میلاد درمیلتوس زاده شد و از شاگردان ارسطو بود. وی سفرهای بسیاری انجام داد. آناکسیماندروس به عنوان نخستین کسی شناخته شده که نقشه ی جغرافیایی را رسم کرده ‌است. او نقشه‌های دریاییش را با راهنماییها و ملاحظاتی درباره ی اقوامی که احتمال داشت دریانوردان در راه با آنها برخورد کنند، تکمیل کرده بود. وی همچنین مخترع گونه‌ای ساعت آفتابی بود. وی مانند طالس، در جستجوی عنصر اولی و نهائی همه اشیاء بود: لیکن بر این عقیده بود که آن نمی تواند نوع خاصی از ماده ، مثلاً آب ، باشد، زیرا آب یا رطوبت خود شبیه به هم می باشند،که کشمکش و دست اندازی و تجاوز هر کدام را باید تبیین کرد.

بنابراین آناکسیمندر به این اندیشه رسید که عنصر اولی، ماده المواد، نامعین است. این عنصر اولی(به یونانی : آرخه) را آناکسیمندر علت مادی نامید، و بنابر نظر نئوفراستس وی نخستین کسی بود که آن راچنین نامید. این عنصر نه آب است و نه هیچ یک از دیگر عناصر،بلکه طبیعتی است مغایر با آنها و نامتناهی،که تمام آسمانها وعوالم درون آنها از آن ناشی می شوند. آن بیکران (به یونانی :آپایرون) است،یعنی جوهر بی حد است. (ازلی و بی زمان) است و تمام جهان ها را فرا گرفته است.))، یکی از دوستان و احتمالاً از شاگردان تالس، اینطور استدلال می کند که از آنجاییکه نوزاد انسان در بدو تولد ناتوان و آسیب پذیر است، پس اگر اولین انسان بصورت نوزاد بر روی زمین ظاهر شده باشد قاعدتاً جان سالم بدر نمی برد. و این شاید اولین تصور مردم از قوانین تکامل بوده است که احتمالاً آناکسیماندر با مشاهده حیوانات جوان تر به آن پی برده بود.

در سیسیل، ایمپیودیکلیس استفاده از ابزاری به نام ساعت آبی را  مورد مطالعه قرار داد. آن سطلی بود که از یک کره، یک گردنی و سوراخ کوچکی در زیرش، تشکیل شده بود. این شی، زمانیکه در آب شناور شود، پر خواهد شد و اگر گردنی قبل از شناور شدن ، کاور شود ، ساعت آبی از آب پر نخواهد شد. ایمپیودیکلیس اینطور نتیجه گرفت که یه چیز نامرئی از پر شدن آب از طریق آن سوراخ کوچک جلوگیری می کند، او هوا و اثراتش را کشف کرده بود.

در همان دوره ذیمقراطیس ( دِموکریت، دِموکریتوس: از آخرین فیلسوفان پیش از سقراط بود. وی مهم‌ترین شارح و بسط‌دهنده ی افکار لئوکیپوس درباره ی اتم گرایی بود. دموکریت نظامی فلسفی تأسیس کرده‌است که تبیینی مادی از جهان طبیعی به حساب می‌آید و در این راه البته وی از معلمش لئوکیپوس متأثر است. اتم‌گرایی وی و پیروانش در بین مکاتب مادی‌ مسلک، از تأثیر گذارترین و معروفترین مکاتب به شمار می‌رود. حتی ارسطو که منتقد جدی این مکتب فلسفی به شمار می‌رفت، دموکریتوس را به جهت تاملات ژرف در فلسفه ی طبیعی تحسین و ستایش می‌کرد. وی اولین ارائه دهنده ی نظریه ی اتمی بودن جهان بوده است. وی برای اتم شکل های گوناگونی تصور میکرد، مثلا برای آب شکل دایره، برای سرکه شکل لوزی، و…) از مستعمره ایونی در شمال یونان، به این می اندیشید که چه می شود اگر شی ای را به قطعات زیاد بریده یا بشکنیم. او اینطور استدلال کرد که نمی شود بطور نامحدود این کار را انجام داد.

duck_chopping_atoms در عوض او اینطور فرض کرد که همه چیز من جمله همه موجودات زنده از ذراتی بنیادی که نهایتاً نه می توان شکستشان یا بریدشان، تشکیل شده است. او این ذرات نهایی را اتم نامید که از صفت (uncuttable ) به معنای غیر قابل تقسیم، گرفته شده است. به نظر وی، همه ی اتم ها در فضا حرکت می کنند، مگر آنکه دچار اختلال شده « دخالت نیرو » و به طور نامحدود و نامعین  به جلو حرکت کنند. امروز این ایده را قانون اینرسی می نامیم « اینرسی، لختی، یا ماند، تمایل جسم به حفظ وضعیت فعلی است. یعنی جسم ساکن تمایل به حفظ سکون دارد و جسم متحرک تمایل به ادامه حرکت بر خط مستقیم، با سرعت ثابت. برای غلبه بر اینرسی نیرو لازم است.

در واقع، اینرسی در مقابل تغییر موقعیت حرکتی نوعی مقاومت ایجاد می کند.  رازی می گوید که ماده نمیتواند در فضایی پر شده با ماده حرکت کند (اصل رازی در باره حرکت ذاتی اجسام) و بنابراین باید که جایی خالی برای حرکت ماده وجود داشته باشد و وجود فضای تهی برای حرکت ماده ضروری به نظر میاید. با این حساب رازی با یک اصل ارسطویی دیگر هم در فلسفه طبیعی مخالفت میکند: زیرا ارسطو مخالف وجود فضای تهیست و حتئ دموکریتوس را برای چنین اعتقادی مورد نقد قرار میدهد. هر جسم كه در حالت سكون، یا در حال حركت یكنواخت بر خط مستقیم باشد همان حالت را ادامه می‌دهد مگر اینكه تحت تأثیر نیروهای خارجی مجبور به تغییر آن حالت باشد. این گرایش اشیاء برای حفظ حالت سكون یا حالت حركت یكنواخت خود، را گاهی اصل اینرسی می‌نامند. به همین سبب گاهی به قانون اول نیوتن، قانون اینرسی گفته می‌شود. اینرسی خاصیتی از تمام اشیاء است. می‌توان گفت اجسام مادی در ارتباط با حالت حركت خود نوعی سرسختی نشان می‌دهند.»

Aristarchus_working

این ایده انقلابی که ما موجوداتی عادی در جهان هستیم نه آفریدگانی خاص که در مرکز جهان زندگی می کنند ، ابتدا توسط  آریستارکوس (Aristarchus. 230-310 ق.م؛ وی اولین دانشمند شناخته شده‌ای است که به الگوی منظومه شمسی و گردش زمین و سیارات دیگر به دور خورشید باور داشت. نظرات وی در دوران باستان طرفدار چندانی نیافت و جهان علم تا مدت‌ها از نظریه مرکزیت زمین و کیهان‌شناسی بطلمیوسی پیروی می‌کرد. ۱۸۰۰ سال بعد کپرنیک ایده ی مرکزیت خورشید را دوباره مطرح کرد.) یکی از آخرین دانشمندان ایونی، ارائه و دفاع شد. تنها  اثر محاسبه ای که از او باقی مانده، آنالیز هندسی پیچیده ای از اندازه گیری سایه زمین بر روی ماه طی یک خسوف، توسط مشاهدات دقیق او می باشد. وی با توجه به اطلاعات بدست آمده از مشاهده اش اینطور نتیجه گرفت که خورشید می بایست بارها از زمین بزرگتر باشد. شاید از این ایده که اجسام کوچک می بایست به دور اجسام عظیم بگردند نه در اطراف، الهام گرفته شده، بهرحال او نخستین فردی شد که استدلال کرد که زمین مرکز سیستم سیاره ای نیست بلکه آن و سایر سیارات به دور خورشیدی بسیار بزرگتر می گردند. این قدمی کوچک از درک این اصل بود که زمین فقط یکی از سیارات است و خورشید هم خیلی ستاره ای خاص نیست. آریستارکوس به موردی بودن موضوعات مطروحه مشکوک بود « معتقد بود آن ها جهان شمول هستند» و باور داشت که ستاره هایی که در آسمان می بینیم در حقیقت چیزی بیشتر از خورشیدهایی در فواصل دور دست نیستند.

26متاسفانه، دیدگاه ها ایونین ها درباره طبیعت که ( می توان آن را توسط قوانین کلی شرح و در نهایت به مجموعه ای واحد از اصول کاهش داد ) فقط برای چند قرن نفوذ قدرتمندی پیدا کرد. یکی از دلایلش این بود که نظریات ایونین (Ionian ) اغلب اینگونه به نظر می رسید که جایی برای مفهوم اراده آزاد یا هدف، یا مدل مفهومی ای که  خدایان در کار جهان دخیل هستند، نداشت. این حذفیات به قدری تکان دهنده بود که نگرانی عمیقی برای بسیاری از متفکران یونانی ایجاد کرد همانطور که احتمالاً امروز، برای بسیاری همانگونه خواهد بود.

بطور مثال اپیکور (( اپیکور یا ابیقور (Epicurus) فیلسوف یونانی در 341 پیش از میلاد در ساموس واقع در دریای اژه زاده شد. پدر و مادرش از خانواده‌های فقیر و بینوای این شهر بودند. ولی اپیکور با اینهمه در زادگاه خود به تحصیل مشغول گشت. او  مکتبی را پایه‌ریزی کرد به نام “اپیکوریسم” یا طرفداران زیبایی و لذت. او را از اولین فیلسوفان مادّی شمرده‌اند. بعد از چندی باغی را در حومه آتن مرکز نشر عقاید خود قرار داده و برای همیشه همانجا ماند و کم کم طرفداران زیاد پیدا نموده و خود شهرت فوق‌العاده‌ای کسب کرد و بعد از مرگش نیز مکتب فلسفی او مورد توجه عده زیادی قرار گرفت. اپیکور ۳۰۰ جلد کتاب، رساله‌ها و طومارهای زیادی برشته تحریر درآورده که به جز چند نامه از آنها اثری باقی نمانده است.

علتش هم آن بود که تعالیم اپیکور تمایل به ماتریالیسم داشته و روحانیون و مخالفان ماتریالیسم آثار او را نابود کرده‌اند. فلسفه اپیکور حول مساله لذت دور می‌زند و این موضوع به حدی مهم بود که گویند بر روی درب باغ اپیکور این جمله نوشته شده بود: «ای میهمان تو در اینجا شاد و خرم خواهی زیست زیرا در اینجا سعادت خیر اعلی است» ولی منظور اپیکور از لذت، لذات جسمانی نبود، بلکه لذت در اطاعت از عقل و زندگی بر طبق موازین خرد بود. اپیکوربا هر نوع لذت جسمانی به خصوص لذت شهوت جنسی مخالف بود، زیرا عقیده داشت: «هیچکس از آمیزش جنسی خیر ندیده است، اگر کسی زیانی از آن ندیده باشد باید خیلی خود را خوش شانس بداند» به عقیده اپیکور بالاترین لذت نبودن درد است و آنچه درد را برطرف می‌کند، خردمندی است و خردمندی هم در این است که ما خود را از شر شهوت، پرخوری، خرافات مذهبی و ترس از مرگ برهانیم و از رقابت، حسادت و شهرت‌طلبی بپرهیزیم و فقط به فکر تحصیل آرامش ضمیر باطن باشیم.)) با اتمیسم در همه ی زمینه ها مخالف بود: ( بهتر است به دنبال اسطوره های خدایان باشیم تا اینکه تبدیل به برده ای برای فیلسوفان طبیعت گرا شویم).

ارسطو نیز مفهوم اتم را رد کرد زیرا او نمی توانست بپذیرد که انسان از اجسام و اجزائی بی روح و بی جان تشکیل شده است. این ایده ایونی که جهان انسان محور نیست و انسان در مرکز عالم قرار ندارد، نقطه عطفی در درک ما از کیهان بوده است. اما این ایده ای بود که به تدریج محو گشت تا تقریباً بیست قرن بعد،تا قبل از گالیله، بار دیگر احیا گشت.

پایان بخش دوم از فصل دوم.

ادامه دارد …

استیون هاوکینگ – طرح بزرگ

دانلود فایل صوتی متن

 

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

2 دیدگاه