بیگ بنگ: فضاییان بیگانه، اشباح، درمان های معجزه ای، ذهن بر روی ماده، زندگی پس از مرگ: همگی حیرت آورند. اگر این چیزها وجود داشته باشند، جهان اندکی بیشتر شگفت انگیز می شود. دیگر ما در گیتی تنها نخواهیم بود، کنترل بیشتری بر روی زندگی مان خواهیم داشت و نامیرا خواهیم شد. بدون تردید اشتیاق ما برای زندگی در یک چنین دنیایی، در اعتقاد گسترده به این چیزها نقش بازی می کند. اما این نکته که ما به درست بودن چیزی علاقمندیم، هیچ دلیلی بر باور داشتن به درستی آن نمی شود. برای رسیدن به درستی مطلب، ما باید با گذر از تفکر آرزومندانه، به تفکر انتقادی برسیم. باید یاد بگیریم که تعصبات و پیش داوری ها را کنار بگذاریم و شواهد را منصفانه و بی طرفانه بیازماییم. تنها در آن صورت است که می توانیم امیدوار باشیم بین واقعیت از خیال پردازی تفاوت می گذاریم.

Mappe Mentali e lettura veloce

ولی شاید اعتراض کنید که اندکی خیال بافی چه عیبی دارد؟ اگر کسی عقیده ای را خوش آیند یافت، آیا دیگر اهمیت دارد که درست باشد یا نباشد؟ بله دارد، زیرا اعمال ما براساس باورهایمان است. اگر باورهایمان اشتباه باشد، بعید است که اعمال ما به موفقیت منتهی شود. بعنوان مثال باورهای بی منطق و اشتباه در پزشکی نه تنها می تواند به قیمت جانمان تمام شود بلکه زندگی مان را نیز می تواند به مخاطره اندازد. فالگیران و غیبگویان از هر دسته ای، تنها با یک تلفن- یا یک کلیک ماوس – در دسترس اند و البته خدمات آنها ارزان نخواهد بود. بعنوان مثال یک گروه بنام psychic reader’s network در سال 2002 بیش از 300 میلیون دلار از هزینه های خدمات تلفنی درآمد داشته است. تحقیقات نشان می دهد که کارمندان بیشتر خطوط مستقیم غیبگویی، زنان خانه دار بیکار هستند. آنان برای قابلیت غیبگویی هیچ آزمونی را نمی گذرانند و هیچ آموزش غیبگویی ندیده اند؛ تنها آموزش آنان این است که چطور مردم را پشت خط مشغول نگه دارند.

علاوه بر تهدید سعادت فردی ما، باورهای نابخردانه سعادت اجتماعی ما را نیز تهدید می کند. اگر نتوانیم بین معقول و نامعقول تمایز بگذاریم، پذیرای شیادان، بدطینتان و زبان بازها خواهیم شد. هیچکس نمی خواهد اغفال شود، فریب بخورد، یا سرکیسه شود. بدبختانه سیستم آموزشی ما به افراد به مراتب بیشتر یاد می دهد که درباره ی چه فکر کنند تا این که چگونه فکر کنند. در نتیجه، افراد بسیاری از اصول و شیوه های مورد استفاده در کمینه ساختن خطا و بیشینه ساختن فهم، ناآگاه می مانند.

البته مد شده که بعضی ادعا می کنند هر چیزی “ممکن” است، چنین ادعایی اشتباه است؛ چرا که بعضی چیزها هستند که ممکن نیست نادرست باشند و چیزهایی هستند که ممکن نیست درست باشند. به اولی ها- مانند 4=2+2 ، همه مجردها بی همسرند، سرخ رنگ است و … درستی ناگزیر می گوییم، حال آنکه دومی- مانند 5=2+2، همه مجردها همسر دارند و سرخ رنگ نیست و … را نادرستی ناگزیر می نامند. ارسطو در این زمینه می گوید: « چنانچه هر چیزی هم نادرست و هم درست باشد، کسی که در این شرایط است نمی تواند هیچ چیز خردمندانه ای بگوید، زیرا همزمان هم “بله” و هم “نه” می گوید. و اگر هم غیر از اینکه ، بدون تفاوت، فکر کند و فکر نکند و هیچ قضاوتی انجام ندهد، چه فرقی میان او و گیاه هست؟»

واقعا چه فرقی؟ بدون قانون ضد ناپذیری( هیچ چیزی نمی تواند یک ویژگی را همزمان داشته و نداشته باشد) به هیچ طریقی نمی توانیم باور کنیم که چیزها بر یک جنبه اند نه یکی دیگر. ولی اگر نتوانیم باور کنیم که چیزها بر یک جنبه اند تا یکی دیگر، اصلا نمی توانیم بیندیشیم. منطق، مطالعه ی درست اندیشی است. در نتیجه، اغلب به قوانین اندیشه، قوانین منطق اطلاق می شود. گفته می شود هر آنچه که این قوانین را نقض کند، مطلقا ناممکن است و هر آنچه که مطلقا ناممکن باشد نمی تواند وجود داشته باشد. مثلا می دانیم که هیچ چهارگوش گرد، هیچ مجرد ازدواج کرده، هیچ بزرگترین عددی وجود ندارد. زیرا این چیزها قانون ضد ناپذیری را نقض می کند- آنها هم دارای یک ویژگی و هم دارای ضد آن هستند و لذا خود متضادند.

بنابراین قوانین اندیشه نه تنها مرزهای خردورزی بلکه مرزهای واقعیت را تعیین می کنند. هر آنچه که واقعی است، می باید از قانون ضد ناپذیری پیروی کند. منطق دان بزرگ آلمانی “گتلب فرگه” منطق را «مطالعه ی قوانین علم» خواند. قوانین علم نیز باید پیرو قوانین منطق باشند، بدین ترتیب برخی چیزها منطقا ناممکن اند و هر آنچه که مطلقا ناممکن باشد، نمی تواند وجود داشته باشد. سعی داریم نحوه تفکر درست را در چندین قسمت ادامه دهیم، پس می توانید منتظر قسمت های بعدی این مجموعه باشید.

ادامه دارد »»»

نویسنده سمیر الله‌وردی- سایت بیگ بنگ / مطالعه بیشتر در:

How to Think About Weird Things: Critical Thinking for a New Age

  Theodore Schick , Lewis Vaughn

پاسخ دادن به asad لغو پاسخ

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

25 دیدگاه

  1. باسلام خدمت نویسنده و خوانندگان
    جدای از شک های ابتدای مقاله، ادامه مقاله که راجع به قانون تناقض است، دارای هیچ ایرادی نیست. دوستان معتقد به امور ماوراءالطبیعه، لطفا چون ابتدای مقاله مورد پسندتان نیست، کل نوشتار را مردود ندانید.
    دوست عزیز نویسنده این مطلب، با شک های ابتدای مقاله تان، باعث میشوید که خوانندگان مخالف با این شک ها، کل مقاله را مشکلدار بدانند. و این کار برخلاف اصول تفکر است.
    برگردیم به بخش اساسی مقاله، قانون تناقض(ممکن نیست: یگ گزاره توامان صادق و کاذب باشد.)
    از قانون تناقض(همان که نویسنده اصل ضدناپذیری نامیدند)، نه چیزی بر علیه ماوراءالطبیعه و مابعدالطبیعه(ماوراءالبیطع و مابعدالطبیعه دو چیز متفاوت هستند[1])اثبات میشود و نه به نفعشان.
    این گزاره را در نظر بگیری: «همه گزاره ها کاذب هستند.» به راحتی با قانون تناقض میتوان نشان داد این گزاره کاذب است.
    اما گزاره «فرشته ها وجود دارند.»، قانون تناقض نمیتواند صدق یا کذب این ادعا را نشان دهد.
    قانون تناقض اساس تفکر، معقولیت، طبیعت و حتی ماوراءالطبیعه[2] است. لطفا توجه به قانون تناقض را همیشه سرلوحه بحثها و تفکرات خود قرار دهید.

    [1] مابعدالبیعه(متافیزیک): شاخه ای از فلسفه است که راجع به وجود، علیت، جبر و اختیار، تغییر و چند مورد کلی دیگر بحث میکند.
    ماوراءالطبیعه(ترانس فیزیک): هنگامی که راجع به موجودات غیرقابل تجربه حسی و حتی آزمایشگاه صحبت میشود، بحث ماورالطبیعه است.
    [2]ممکن است اعتراض شود که ماوراءالطبطعه از قانون تناقض پیروی نمیکند. اما حتما در مورد خواندن داستانهای اساطیری یا دیدن فیلمهای تخیلی، موردی پیدا کردید که بنا بر خود داستان، داستان غیرقابل پذیرش میشود. به این دلیل است که تناقضی در داستان وجود دارد.
    مثلا این نسخه از داستان اورانوس و گایا: همه چیز (چه در طبیعت و چه ورای آن) از آمیزش گایا و اورانوس بوجود آمدند(مثل تایتانها ک پدران زئوس و هرا و …). و گایا خود از خائوس بوجود آمد. خائوس یکتا بود و همراه خائوس هیچ چیزی نبود و از خائوس جز گایا چیز دیگه ای بوجود نیامد!!!
    خوب این اورانوس از کجا سروکلش پیدا شد؟

  2. آقای میعاد لطفأ به کلماتی که به کار بردید دقت کنید : مد شده – نمایاندن برتری – حمله – همه چیز دان – احمق – پوچ و تهی از معنا – توهین – دروغ پراکنی – شایعات – کلاهبردار
    واقعأ این کلمات شایسته یک بحث انتقادی علمی هست ؟؟؟؟؟؟؟؟ من و همه می دانیم که امروزه افراد زیادی مانند شما درجامعه ما هستند که با استفاده از این کلمات هر بحثی چه علمی و چه اجتماعی و چه اقتصادی و فرهنگی رو به بیراهه میکشانند و سعی دارند با استفاده از احساسات افراد نظر خودشون رو به دیگران تحمیل کنند و انرژی زیادی از جامعه به هدر میدهند مثل انرژی زیادی که در همین نظرات از خوانندگان این مطلب گرفته شده که جواب لاطائلات شما رو بدهند لطفأ بس کنید

  3. اقای میعاد عزیز:اگر نظرات شما را مورد کندوکاو قرار دهیم متوجه خواهیم شد که اکثر گفته های شما با علوم ازمایشگاهی منافات پیدا خواهند کرد ولی خود شما به علوم ازمایشگاهی واقف وره اورد انرا پذیرفتید واین مورد وجه مشترک شما و بقیه کاربران و جناب اقای سام خواهد بود مگر اینکه شما پا را فراتر گذاشته و ادعای ثبوت فرا طبیعی ها را داشته باشید ولی من فکر نمیکنم که شما چنین ادعایی را مطرح و خود را در مخمسه قرار بدهید زیرا شما عاقل تراز ان نشان میدهید. منطق براساس علم و علم براساس منطق معنی پیدا خواهد کرد و اگر قانونی که چند صده قبل فرض محسوب میشد حال با تحقیق و تفحص به اثبات رسیده و میشود اذعان کرد که علوم پایه منطقی بوده و برهانش مورد قبول تمامی دانشمدان و نظریه پردازان قرار گرفته است. اگر هزاران بار اب و اهن و مس و …را در ازمایشگاه تجزیه نمایید همان جواب قبل به دست خواهد امد مثلا H2O فقط اب خواهد شد و الی …… ایا اجسام ویا نظریه های فرا طبیعی هم چنین وضعیتی را دارند؟ اصلا میتوان ادعا کرد که چیزی وجود داشته باشد و طبیعی نباشد؟ ویا به زبان ساده موجودی یافت خواهد شد که فرا تراز طبیعت عمل کرده و نهایتا طبیعت از ان بی تاثیر و یا بی بهره بماند؟ حال ببینیم جواب شما به این سوال چه خواهد بود؟ نخیر از این بابت که موجود مذکور وجود خارجی نداشته تا بتواند تاثیر گذار باشد. واگر جواب مثبت باشد بایستی تاثیرش محسوس و فرایندش معلوم بر مفعول واقع شود.ولی اگر نظریه کوانتوم را مطرح کنیم و بخواهیم علت و معلول را به چالش بکشیم باز تاثیرش انچنان نخواهد بود که بخواهیم ادعا بکنیم که ماورا طبیعتی وجود دارد و یا از نیروی خارقالعاده ای استفاده شده باشد که نیروهای طبیعی جوابگویش نباشند و اگر هم چنین فرایندی هم مشاهده گردد که به فرض ما نتوانیم جواب علمی برای ان پیدا کنیم دلیلش ضعف علم ماست نه نیروی مرموز و اگر براثر گذشت زمان ما توانستیم جواب را پیدا و رمز گشایی بکنیم و این فرایند همچنان ادامه پیدا خواهد کرد و قسمتی از مجهولات را پاسخگو خواهد بود و قسمتی را نیز همچنان در پس پرده نگه خواهد داشت تازمانی که ما پاسخی دریافت نمیکنیم دلیلی ندارد که خیال پردازی بکنیم و ندانسته های خود را به غیر از طبیعت خلاق نسبت داده و درنتیجه در ذهن خود نیرویی را خلق بکنیم ان هم به صورت ناظربر منظور که دستورات و راهبری خود را براشیا و موجودات و نهایتا برکل طبیعت تحمیل کرده ان هم با انگیزه های واهی دال بر هدف یا غرض و به صلاحدید و غیره که منجر به عوامفریبی های …. که نمیخواهم زیا د از بحس خارج بشوم و الی اخر… و به قول اقای سام اگر هم درجایی گیرو پاچی پیدا کردیم وطرف مقابل را سفسطه ویا مغلطه گو خوانده و خود را عاری از مغلطه گویی دانسته و تعصبات و باورهای نادرست را به خورد جامعه ….ووو.. قابل ذکر است که ماورا طبیعت در اصل از علومی حکایت میکند که هنور مورد مکاشفه قرار نگرفته و ما درپی کشف ان هستیم با این تذکر که عالمان و دانشمندان فیزیک و کوانتوم و..در داخل طبیعت به جستجو و تحقیق مشغول هستند نه در خارج از طبیعت . چنان که ذره در مولکول خلاصه میشد ولی در اثر ممارست حالا از اتم و ساختار ان ازجمله نوترون و پروتون و کوارک ها سر براورده و نهایتا به ذره GODیا همان ذره هگزرسیده ایم و هنوز این راه به اخر نرسیده همچنان ادامه دارد…. خارج از طبیعت و کیهان چیزی نیست و هرچه هست در داخل ان نهفته است و انسان درپی شکار ان میباشد و بس …

  4. اقای میعاد همان طور که نمیشه اثبات کرد هیولای اسپاگتی پرنده وجود داره نمیشه هم اثبات کرد که زندگی پس از مرگ وجود داره اگر شما دلیلی داری
    ارائه کنید ما استفاده کنیم ( لطفا فقط جواب ندید مغلطۀ توهین به شخص ، مغلطۀ تعمیم جزء به کل، مغلطه واگذاری نتیجه ، مغلطۀ قیاس مع الفارغ و غیره)

  5. آقای سمیر باز هم مغلطه مرتکب شدید. چیزی که بنده به عنوان توجیه تعبیر خواب و حس ششم عرض کردم خیالپردازی نیست. اگر اینطور باشه بخش خیلی بزرگی از علم کیهانشناسی یا فیزیک کوانتومی هم رویا پردازی محسوب میشه.
    دراین مورد آزمایشگاه خود شما و تجربیات شخصصی شما از زندگی هست.

    نظریه‌های ذهن کوانتومی بر مبنای این فرض شکل گرفته‌است که دانش مکانیک کوانتمی برای درک کامل مغز و ذهن لازم است، مخصوصاً برای توضیح پدیدهٔ خودآگاهی آدمی. فرضیه ذهن کوانتومی یا آگاهی کوانتومی پیشنهاد می کند که مکانیک کلاسیک نمی تواند پدیده خودآگاهی را توضیح دهد.در حالیکه پدیده های کوانتومی مانند برهمنهی ودرهم‌تنیدگی کوانتومی ممکن است بخش مهمی از آگاهی را توضیح دهد. فیزیکدانان نظری چندین استدلال در مورد ناتوان بودن ذاتی فیزیک کلاسیک در توضیح جنبه های کلی خودآگاهی نموده اند.اما به نظر می رسد که نظریه کوانتومی جنبه های از دست رفته را فراهم می سازد.ا این حال، برخی از فیزیکدانان و فلاسفه استدلال نقش پدیده های کوانتومی را غیر متقاعد کننده می پندارند. به عنوان مثال ویکتور استنجر (یک فیزیکدان ذرات آمریکایی) خودآگاهی کوانتومی را به عنوان یک “افسانه” و “بدون داشتن هیچ مبنای علمی” توصیف می کند که باید آن را همراه با خدایان، اسب های تک شاخ و اژدها هم تراز دانست. بحث اصلی در برابر نظریه ذهن کوانتومی این است که حالت های کوانتومی در مغز قبل از اینکه به یک حالت فضایی یا زمانی مناسب برای پردازش عصبی برسند دچار پدیده همدوستی می شوند.این استدلال توسط فیزیکدان، مکس تگمارک به صورت دقیقی بیان شد. بر اساس محاسبات وی، Tegmark این نتیجه رسید که سیستم های کوانتومی در مغز به سرعت در معرض پدیده همدوستی قرار میگیرند و نمی تواند عملکرد مغز را کنترل نمایند. از جمله کسانی که به این دیدگاه معتقدند راجر پنروز معروف را می‌توان نام برد که نظریه نظریه ارک-آر را با همکاری استوارت همروف طراحی کرده‌است.
    افرادی مثل دیوید بوهم، هل پوتاف، کارل پریبرام و هنری استپ هم مدلهایی متفاوت ارائه کرده‌اند.

    بازهم پیشنهاد میکنم که طرز فکر خودتون رو محدود نکنید و بیشتر در مورد نظریۀ ذهن کوانتومی مطالعه بفرمایید

    1. شما تا سخنی با دلیل و مدرک و تحقیق ، ضد سخنان خود می شنوید دیگران را به مغلطه متهم می کنید، این در حالی است که سخنان شما سرشار از مغلطه و آسمان ریسمان بافتن است. کاربران بیگ بنگ می توانند از روی سخنان هر دوی ما قضاوت کنند که چه کسی مغلطه می کند، خیلی جالب است شما برای اثبات مغلطات خود از علم و نظریات دانشمندان استفاده می کنید. چون به واقع می دانید که جز این حرفها چیزی دیگری در اینجا خریداری ندارد، ذهن کوانتومی هم یک فرضیه می باشد که با روش علمی سعی دارد یک پدیده ناشناخته را توضیح دهد و هنوز هم اثبات نشده و دلیلی هم بر اثبات روح و فرا طبیعی بودنی که شما مد نظر دارید نمیباشد.

      کلا ما با دو تفکر متفاوت با هم بحث می کنیم، من بر اساس شواهد، منطق و آزمایشات علمی صحبت می کنم، شما می خواهید باورها و اعتقادات خود را با علم ثابت کنید. فکر می کنم هیچ کدام از ما در نهایت در این بحث قانع نمی شویم.

  6. یکی از پرکاربردترین مغلطه هایی که دوستانی چون آفای میعاد به کار میبرن اینه که «اگه شما نتونستی توضیح کامل و درست و دقیقی ارایه بدی پس باید بدون هیچ مقاومتی توضیح من رو بپذیری!»
    دوست گرامی حتی اگه یه پرسشی برای هزار سال در دنیای دانش بی پاسخ بمونه دلیلی نداره تفسیر شما رو بپذیریم, چون خود شما هم باید برای تفسیرتون دلیل بیارین و اگه زمانی تونستین اون پرسش رو با منطق کاملا پاسخ بدی در اون صورت حرف شما درست و قابل اطمینان هستش.

    پاسخی قابل پذیرش هستش که بتونه پرسش رو حل کنه, نه اینکه چون پاسخ های دانش نتونسته هنوز پرسش رو کاملا حل کنه پس بدون هیچ تردیدی باید پاسخ های ماورایی رو پذیرفت! خود این نوع پاسخ ها نیز باید همون خواسته ها رو برآورده کنن.

    1. رو هوا حرف نزنید لطفاً. من اگر طرف مقابلم رو به مغلطه متهم میکنم عین عبارتی رو که استفاده کرده داخل ” ” میارم و با دلیل ، مغلطه بودن اون عبارت رو توضیح میدم. شما هم اگر میخواهید من رو به مغلطه متهم کنید باید همین کار رو انجام بدید.

  7. با سلام به تمامی دوستان عزیز .
    به نظر من هیچ چیزی متواضع تر و مطمین تر از علم وجود نداره.
    ‌و بهترین تعریف رو در کتاب جهانی از عدم دیدم که همین جا باید از اقای عطاریان عزیز بابت ترجمه این کتاب بی نهایت تشکر کنم و اما تعریف علم
    ۱- شواهد و مدارک رو دنبال کن و ببین تو رو به کجا سوق میده
    ۲- در هر نظر علمی حتما باید حداقل دو نفر وجود داشته باشه یکی موافق و دیگری مخالف که هر دو صرفا به روش علمی به رد یا تایید ان نظر بپردازند.
    ۳- و در نهایت تنها قاضی قابل قبول ازمایش می باشد و نه هیچ چیز دیگری.
    با کمک سه اصل بالا هر دو خصوصیت تواضع و اطمینان برای انسان حاصل میشه.
    نکته دیگه ای هم که باید در این مورد تذکر بدم توجه بسیار ویژه به تفکر فازی هست. هزاران سال تفکر ارسطویی بر ذهن و فکر ادمی حاکم بوده. یعنی تفکر صفر و یکی یا تفکر سفید و سیاه. هیچ مرز خاکستری قایل نبوده. بر اساس تفکر ارسطویی تمام جهان هستی و قوانین حاکم بر اون فقط و فقط با عینک صفر و یکی. مشاهده و توجیه میشه در حالی که جهان هستی واقعی و حقیقی خاکستریه.ارسطو و ارسطوییان میگن که یک چیز یا درسته و یا نادرست و جمع نقیضین محاله. و یک چیز نمیتونه هم درست و هم نادرست باشه. و این قانون جهانشمول و بر همه چیز حاکمه. هیچ مرز بینابینی وجود نداره.
    در مقابل با فعالیتهای دانشمندان پیش رو و جسور مثل پروفسور لطفی زاده تفکر فازی متولد میشه و به همگان معرفی میشه. بودا در مقابل ارسطو.
    در تفکر فازی این امکان مجاز شمرده میشه که بعضی چیزها هم درست باشن و هم نادرست. وجود ابهام در واقعیت و حقیقت مجاز شمرده میشه. وجود طیف خاکستری بین صفر و یک و سیاه و سفید مجاز شمرده میشه. به جای دید مطلق دید نسبی و درصدی جایگزین میشه. درستی و نادرستی قابل تبدیل به همدیگه میشه. بعضی چیزها هستند که صد در صد درستند اینها صفر درصد نادرستند. بعضی چیزها هم صد در صد نادرستند و صفر درصد درست. بعضی چیزها هم در بین طیف قرار دارن. بعضی چیزها ۶۰ درصد درست و ۴۰ درصد نادرست هستند.بعضی چیزها هم هستند که دقیقا در وسط قرار دارند. ۵۰ درصد درست و ۵۰ درصد نادرست. اینها همان پارادوکسهای تفکر ارسطویی هستند. در تفکر فازی جمع نقیضین نه تنها محال نیست بلکه یک چیز بدیهی هست. این بحث واقعا مفصله.
    ساده ترین مثالش لیوان محتوی ابه. پر اب بودن لیوان یک پدیده فازیه. وقتی که لیوان تا نصف اب داره هم پر هست و هم خالی.
    شاید هضم این دیدگاه برای ارسطوییان غیر ممکن باشه و با مخالفت شدید روبرو بشه
    ولی صنعت و تکنولوژی روز منتظر اعلام موافقت ارسطوییان باقی نموند و با سرعت سرسام اوری شروع به استفاده از تفکر فازی شد و سیل وسایل هوشمند خانگی و صوت و تصویری به بازار سرازیز شد و البته ژاپن در این مورد نسبت به کشورهای غربی پیشتاز بود .
    خوشحال میشم در این مورد از نظرات دوستان عزیز اگاه بشم
    موفق باشید

    1. درود به همه شما که گفتگو بر سر “هیچ وپوچ” ندارید ، آنچه در باره اش سخن گفته اید پایه اندیشه است که همان پندارنیک میباشد و در پی آن گفتار و کردار نیک خواهند آمد-سخن میگوئید تا نادرستها را بشناسیم و درستها را،هوده از بیهوده را، علامه علی اکبر دهخدا گروهی را چنین نام میبرد
      “شک نیاوردگان کرده یقین “اِن” و “لَو” شان به جای رای رزین”
      نیاز رسیدن به آگاهی درست “شک” است به انچه آزموه نشده،انکه از آغاز بی خواست و آگاهی در جایی چشم به جهان گشوده که بخاطر آنجا پیرو اندیشه ای شده با هر نام مانند:بی دین،بودایی، اتش پرست،شیطان پرست،لائیک،کمونیست،مسیحی،یهودی،مسلمان،یا …. و در فرهنگ آغلب آنها بیرون شدن از این آیین از پیش پذیرفته شده “ارتداد”نامیده شده و سزای آن مرگ آن هم با روشهای شکنجه گرانه است-اندیشیدن آزاد و رها از بندهای خودساخته ناپسند است،بسیاری بر این باورند که نباید در اینگونه “مسائل”اندیشه کرد-باید چشم بسته و ناآزموده پذیرفت -ما کوچکتر از آنیم …و هزاران سخن و نوشته در راه بلندی که از گذشتگان تا کنون به پایان نرسیده سینه به سینه گفته و نوشته شده و پشتوانه آنها برای پیشگیری از “شک” گفتارهایی است که به نمایندگی از “خدا-پیامبران-جانشینان پیامبران-پیروان پیامبران و …”گفته شده.من کسی را ندیده ام که بررسی آگاهانه و راستین در باره آنچه گفته اند و نوشته اند داشته و سپس بین درست و نادرست چیزی را برگزیده باشد-مرزهای اگاهی بیشتر مردم به کوچکی مرزهای سیاسی-دینی-جغرافیایی-خانوادگی ،… است.بی شک هرکس در پشتیبانی از باورهای خود که آنها را از همه درست تر و بهترین میداند با روش و سمت و سویی ویژه اندیشه میکند که در دسترس او بوده و چنانچه دست کم با سه دیدگاه گوناگون آزاد از هربندوزنجیر آشنا گردد دیگر خود را سنگ ترازوی ارزش و درستی نخواهد پنداشت.
      و همچنین هر کس به درستی و بدون پیش داوری حتی فقط در یکی از شاخه های دانایی گام نهاده و پیش برود به همین نتیجه خواهد رسید که در برابر بزرگی و پیچیدگی هستی چه اندازه ناچیز است و هرگز رست و نادرست را بر پایه “خود و اندیشه و باورش” داوری نخواهد کرد-یک با یک هم میتواند برابر باشد و هم نباشد و 2*2=4 نیز میتواند هم درست باشد و هم نادرست،بستگی به جای کاربرد و “مبنا” یا بسیاری چیزهای دیگر دارد.و اینها در آگاهی همه به یک اندازه نیست،پس هر کس با توشه ای که از دانایی و آگاهی دارد چیزی را میبیند که با انچه دیگران میبینند همگون نیست.هیچیک از ما نمیتواند دیدن پاستور-اینشتین-رازی-ناصرخسرو یا قلی خان را داشته باشد شاید بخشی از دیدگاه مانند هم باشد اما همانندی 100% نخواهد بود.دیدن یا دیدگاه هرکس در مرزهایی است تکرار نشدنی که تنها برای او هست،هستی گونه های نو به نو به نمایش میگذارد و دوباره کاری نمیکند-جهان ما و بیشمار جهانهای دیگر آفریده شده و آفریده میشوند ، که هیچیک نیازی به تکرار ندارند نه در اندازه کوچک و نه در اندازه بزرگ-ما در همین یک جهانی که هستیم چه هستیم؟ زندگی ما در برابر زندگی حتی فقط زمین کوچکتر از یک دَم است،در برابر “منظومه شمسی”و در برابر کهکشان راه شیری و مجموعه های بزرگتر دوران زندگی ما و حتی نسل ما نزدیک به هیچ است.کهکشان راه شیری نیز در برابر بزرگی همین جهان نزدیک به هیچ است.و این فقط بخش کوچکی از یکی از ابعاد (در محدوده حواس و ادراک انسان:دیدن شنیدن-جسم-ماده-ضد ماده-مکان-زمان و..)است که تا کنون دانشمندان نوع بشر از آغاز تا کنون درباره یکی از جهانهای بیشمار آفرینش فهمیده اند، ما توانایی کوچکی از چند حس را را داریم برای مدتی کوتاه و در یکی از سیاره های یکی از منظومه های یکی از کهکشانهای ….. را داریم -درست،نادرست و بسیاری از مفاهیم با کمی تغییر زاویه دیدگاه زیر و زبر میشوند.لیکن ما چاره ای جز استفاده از آنچه در دسترس داریم -نداریم.حکیم سعدی شیرازی خوش گفته:
      به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
      با آرزوی نیکی برای همه،که بتوانیم نیک پندار-نیک گفتار-نیک کردار باشیم.

  8. با سپاس فروان از شما برای این سایت پرمغز و وزین سپاااااااااااااااااااااااااااااس

  9. برخی از مشاهدات تأیید کننده و برخی دیگر تکذیب کننده هستند.
    مثلاً تجربیات نزدیک به مرگ که در اون همۀ انسانها به طور مشترک یک چیز واحد رو تعریف میکنند تأیید کنندست.
    یا اینکه گاهی از اوقات خوابهایی که از قیل دیدیم اتفاق می افتند یا…
    مقصود از ماوراءالطبیعه ژانگولر بازی و شعبده بازی و شامورتی بازی نیست. اینکه پدیده ای ناقض قوانین حاکم بر کائنات باشد نیست. طبیعت نظم داره، قانون داره، هردمبیل و کشکی نیست که یک انسان فانی بتونه قوانینی رو که حاکم بر کل کائنات هست بشکنه و نقض کنه. به قول آقای سمیر اون چیزیکه ما امروز ماوراءالطبیعه میخونیم چه بسا فردا جزئی از علوم تجربی باشه. مثل کیمیا گری و تبدیل فلز مس به طلا که در گذشته عملی جادوگرانه و اَمری محال بوده ولی الان با فناوری هسته ای تحت قوانین حاکم برکائنات، ممکن و شدنی هست. یا مثل هیپنوتیزم که در گذشته نوعی سحر بوده ولی الان جزئی از علوم روانشناسی هست.
    در مورد حس ششم یا اینکه چرا خوابهای ما تعبیر میشوند؟ ممکنه الکترونای آزادی که در مغز ما ناقل افکار و احساسات ما هستند از کرمچاله های اطرافشون بتونن عبور کننو وقایعی رو که در زمان یا مکان دیگه ای وجود داره ثبت کنند. یا ممکنه هر جور احتمال دیگه ای وجود داشته باشه.
    چرا طرز فکر خودتون رو محدود میکنید؟

    1. دوست عزیزم، چیزهایی که عرض کردید توضیح علمی دارد، مثلا تجربیات نزدیک مرگ که در همه انسانها تشابه دارد، در اثر رفتاری است که مغز ما در این شرایط از خود بروز میدهد. به نظر میرسد قرار گرفتن در شرایطی که به آن تجربه نزدیک به مرگ میگویند باعث میشود ساز و کاری در مغز آغاز شود که نتیجه اش مشاهده تونل نور است.

      چندی پیش محققان و پژوهشگران دانشگاه میشیگان آمریکا با بررسی سیگنال های مغزی ۹ موش که با ایست قلبی بیهوش شده بودند ، دریافتند تجربه نزدیک به مرگ از روی فعالیت مغز و ارتباطات عصبی هشیاری حتی پس از قطع جریان خون مغزی در انسان و حیوان قابل شناسایی است.این نخستین بار است که فعالیت مغز به هنگام مرگ بر روی حیوانات بررسی می شود. محققان حدود ۳۰ ثانیه پس از آنکه قلب موشها متوقف شد، همه حیوانات امواج مغزی همگام شده ای داشتند که ویژگی مغز هوشیار است.

      موشهایی که با مونوکسید کربن دچار احتناق شده بودند نیز الگوهای مشابهی از فعالیت مغزی داشتند. آن ها به هنگام فعالیت های مغزی موش در حال مرگ سطح بالایی از فرکانس گاما را مشاهده کردند که نشان می دهد از نظر علایم الکتریکی در حالت تجربه نزدیک به مرگ ، سطح فرکانس گاما نسبت به حالت هوشیاری بیشتر است. این تحقیق همچنین نشان می دهد در مراحل اولیه مرگ بالینی، مغز قادر است فعالیت مغزی اش را به خوبی سازمان دهی کند.تجربه نزدیک به مرگ در ۲۰ درصد از کسانی که از حمله قلبی نجات یافته اند گزارش شده است. دانشمندان معتقدند مشاهده تونل نوری و تجربه نزدیک مرگ بخاطر فعالیت های غیرعادی مغز ناشی از کاهش جریان خون در مغز است.

      در مورد خواب دیدن هم بنا بر تحقیقات ، حیوانات نیز بر اساس آزمایشهایی که انجام گرفته است خواب می بینند، همچنین تحقیقات علمی نشان داده اند، افرادی که مادرزاد نابینا هستند و هرگز بینایی نداشته اند، در هنگام خواب رویاهای تصویری نمی بینند، زیرا مغز این افراد با دیدن آشنا نیست و تجربه آنرا ندارند، این افراد رویا را با سایر حس های بدنشان تجربه میکنند، مثلا آنرا لمس میکنند یا میشنوند یا می بویند.

      در مورد خواب های آشنا و به حقیقت پیوستنش هم باید گفت، از آنجا که هر انسانی بر اساس تحقیقات هر شب حدوداً دویست و پنجاه موضوع را در خواب می بیند. اگر فرض کنیم احتمال به حقیقت پیوستن یک رویا یک بر روی یک میلیون باشد، با توجه به جمعیت هفت میلیاردی فعلی کره زمین در هر شبانه روز رویای بیش از یک و نیم میلیون نفر بر روی کره زمین به حقیقت خواهد پیوست. لذا بر اساس تئوری احتمال ریاضی این ابداً عجیب نیست اگر شخص در تمامی دوران حیات خود 100 بار واقعا خوابی را ببیند که آن خواب به واقعیت بپیوندد.

      در مورد آخر هم هنوز کرمچاله ای در فضا مشاهده نشده و هنوز ما بر عملکرد آن اشراف نداریم بنابراین بهتر است صبر کنیم تا با پیشرفت های علمی در این زمینه دقیقا از موجودیت آن و کاربردهایش اطلاع پیدا کنیم و در حال حاضر کرمچاله را به خواب و رویا وصل نکنیم.

      باز هم تاکید میکنم اینکه دلیل یک مساله را نمی دانیم ، نباید آن مساله را طبق نظریات شخصی خود بدون تحقیق و جستجو جمع بندی و نتیجه گیری کنیم.

      1. اولش هم عرض کردم که بعضی از مشاهدات تایید کننده و برخی دیگه تکذیب کننده هست. در مورد مثالهای نقضی که اوردید پاسخ های زیادی وجود داره. در مستندهای زیادی به اونها پرداخته شده و از حوصلۀ من خارجه مطالب اون مستندها رو اینجا کپی کنم. اینکه چندتا موش مغزشون فعالیت الکتریکی داشته فکر نمیکنم دلیل مناسبی برای رد زندگی بغد از مرگ باشه. در ضمن در پرونده های تجربیات نزدیک به مرگ واقعی که ثبت شده، مغز فرد برای مدت بیشتر از پنج دقیقه هیچ گونه فعالیت الکتریکی نداشته. و دستگاه الکتروانسفالوگراف هم این موضوع رو ثبت کرده.
        بعضی دیگه استدلال میکنن چون با تحریک مغناطیسی قشر بینایی واقع در اُسیپتال لوب شخص فلاشهای نورانی میبینه پس دیدن تونل نورانی هم بخاطر فعالیت الکتریکی مغزه. در حالی که عرض کردم وقتی میگن یکی واقعا مرده و به عنوان پروندۀ نزدیک به مرگ در بیمارستان ثبت میشه که هیچ گونه علایم حیاتی نداشته باشه، فعالیت الکتریکی مغز هم جزء علایم حیاتی هست و مادامی که مغز کسی فعالیت الکتریکی داره زندست، (چون مغزش زنده و فعاله).
        در مورد رویا ها هم از این همه رویایی که ما میبینیم فقط تعداد بسیار معدودی در حافظۀ خوداگاه ما ثبت میشه. شاید در طول یک سال دو سه تا خواب رو بیشتر به یاد نیاریم. اگر از بین تعداد خوابهایی که به یاد میاریم یکیشون واقعا اتفاق بیافته، طبق علم احتمال درصد تصادفی بودنش خیلی میاد پایین.

  10. سلام
    جناب سمیر برای زحماتی که میکشین ازتون متشکرم . ثبات راه علم من رو با شما هم عقیده کرده .
    از نظر من هیچ ماورائی وجود نداره . جواب هر مسئله ای در زیر مجموعه قوانین طبیعت یافت میشه . ممکنه این قوانین پیچیده باشن و یا هنوز علم اثباتشون نکرده باشه . چراغ راه ما اثبات علمی و ازمایشگاهی قوانین هست و این چیزیه که میتونیم روش حساب کنیم مانور بدیم و تکیه کنیم و راه حقیقت رو پیدا کنیم و به غیر این با حدس و گمان و تکیه بر احتمالات و تکیه بر وحی و تکیه بر مسائل اثبات نشده علمی به هزار راهی برمیخوریم که اگر هر یک از راه ها رو هم میلیون ها سال طی کنیم به تهش نمیرسیم . قصد ما فهمیدن و اگاه شدن و لذت از کشف کردن و اثبات علمیشه و نه صرفا به یک جواب رسیدن . اگر صرفا یک کلمه ما رو راضی میکرد کلمه و جواب “خدا” بود و دیگه نیازی به کنکاش نبود . 10 قدم اثبات شده علمی ازمایشگاهی به اندازه میلیاردها قدم اثبات نشده ماورائی اگاه کننده تر و نزدیک تر به حقیقته . فکر کنین نیاز به هیچ اثبات علمی و ازمایشگاهی نبود و اگر چنین میبود تمام خیال پردازان و ماوراء دوستان به جای پرداختن به اینگونه مسائل باید انرژِیشونو صرف شکار و غارنشینی در جنگل ها و کوه ها میکردند . میلیاردها انسان با میلیارد ها نظر و اعتقاد وجود دارن و نمیشه روی تمام این نظر ها حساب کرد تا خلافش ثابت بشه .
    به قول دوستمون در کهکشان اندومدرا سیاره ای وجود داره که در اون موجودی با 2 سر در حال خوردن نون و پنیر با یک موجوده 3 سره . ایا این نظر قابل استناده؟ ایا چون علم نمیتونه در حال حاظر عدم وجود این قضیه رو ثابت کنه پس باید این مورد رو باور کرد و اعتقاد داشت و طبق این باور زندگی کرد؟ اگر بحث بر اثباته اون فردی باید شواهد ازمایشگاهی و علمی بیاره که ادعا کرده .

      1. من میتونم به رفتار شما نسبتی بدم و شما در ادامه میتونین به حرف های من نسبتی بدین و این روند پایانی نداره . یکی از دلایل وجود علم و اثبات ازمایشگاهی مسائل برای گرفتار نشدن در همین دور باطل هست . من میتونم بحث رو به فرافکنی شما ربط بدم و شما میتونی بگی از کجا معلوم که خودت فرافکنی نمیکنی. پس باید واحدی باشه برای تشخیص درست از نادرست که اقدام برای اثبات ازمایشگاهی هر ادعا این کار رو انجام میده . من باور هایی دارم و شما هم باورهایی داری و میلیارد ها باور دیگه وجود داره . حالا کی میتونه بگه که کدوم درسته؟ من نمیگم فکر نکنیم و به احتمالات نگاه نکنیم . فقط احتمالات رو درست و حقیقی فرض نکنیم . کسی نمیخواد قوانین رو نقض کنه فقط میخوایم طبق قوانین حرکت کنیم و این کار با خیال پردازی امکان پذیر نیست . امیدوارم متوجه حرفام بشین

  11. به نظر من:
    1- زندگی بعد از مرگ باوری نابخرادانه است
    2- به طور کل ماوراءالطبیعه دروغ است
    اگر دلیلی هست که زندگی پس از مرگ و یاماوراءالطبیعه وجود دارد از میعاد میخوام که بیان کنه.

    1. مغلطۀ “واگذاری نتیجه”.
      چرا من؟ شما بیا از لحاظ علمی ثابت کن که زندگی بعد از مرگ یا ماوراءالطبیعه وجود نداره.

      1. دوست عزيز شما كه همه مغلطه ها رو بلدي بايد بدوني كه اثبات ادعا بر عهده مدعيه.

  12. همین که نظر بنده را نشان دادید اثبات میکند که به شیوۀ علمی متعهد هستید. ایراد من به دگم اندیشیست. اینکه کسی با قعطیت و یقین صد در صد در مورد حقایق گیتی نظر بدهد اشتباه است.
    موفق باشید

    1. شما نه میدونی مغالطه چیه نه اینکه آدم باهوشی هستی … کسیکه بدونه اصول منطق رو محاله به خیالات برساختی-تاریخی مملو از مغلطه و سفسطه اهمیتی بده چه برسه به سینه چاک بودن برای مفاهیم بی اساس …. در ضمن هیچی هم از نوروساینس نمیدونید … بدونیم و کمتر حرف بزنیم …. وقت واسه حرف زدن زیاد و دونستن کمه

  13. امروز مُد شده هر دانشمند نمایی که قصد نمایاندن برتری فهم خود نسبت به عوام را دارد به مسائل ماوراءالطبیعه حمله میکند. آقای نویستده برای اثبات نظرات خودتان هیچ دلیل منطقی ای ارائه ندادید؟ چرا زندگی بعد از مرگ خیالبافی است و واقعیت ندارد؟ شما هیچ دلیلی ارائه ندادید و فقط با مغلطۀ “پیش فرض نا درست” سخنان خود را ادامه میدهید.
    تاریخ علم نشان داده که همیشه علم کنونی بشر نسبت به علم زمان گذشته کاملتر و از علم زمان آینده ناقصتر و چه بسا در بسیاری موارد کاملا اشتباه است. دانشمندان همه چیز دانی نظیر شما در گذشته بسیار بودند که منکر گرد بودن زمین میشدند و هرکس که به این امر معتقد بود را احمق میخواندند.
    یا تا همین اواخر وجود ماده تاریک و انرژی تاریک را حماقتی علمی مینامیدند. و… تاریخ علم پر است از چنین مثالهایی
    گاهی اوقات وقتی علم کنونی انسان قادر به بررسی مسقیم پدیده ای نیست، میتوان از روی نتایجی که آن پدیده بر زندگی انسان میگذارد آن را مورد بررسی قرار داد.
    نتایج دیدگاه شما : یک زندگی پوچ و تهی از هرگونه معنی است، چرا که انسان از زمان تولد تا مرگ فقط یک ماشین براورندۀ نیاز است. نیازهای خود را براورده میکند تا روزی که بمیرد و این چرخۀ بی معنی نسل بعد از نسل هی تکرار میشود. هر انسانی برای براوردن نیازهای خود مجاز است از هر طریقی که میتواند اقدام کند زیرا فقط یک فرصت برای زندگی کردن دارد و بعد از آن همه چیز تمام میشود. به غیر از براوردن نیازها، هیچ هدف دیگری در زندگی هیچ انسانی نمیتواند وجود داشته باشد.
    شما ادعای آموزش طرز فکر درست را دارید، ولی با دگم اندیشی در مورد مسائل ماوراءالطبیعه مغالطات مختلفی را در نوشتۀ خود به کار بردید:
    1_ مغلطۀ توهین به شخص، شما به عوض اثبات نظرات خود، با کلاه بردار و متقلب خواندن طرف مقابل، سعی در اثبات درستی نظر خود دارید. استفاده از واژه هایی مثل کلاه برداران حرفه ای، رمالان و زبان بازان ، فالگیران و غیبگویان از هر دسته ای و…
    این که طرز نوشتن مقالۀ علمی نیست. یعنی چه “فالگیران و غیبگویان از هر دسته ای”؟ از کدام دسته؟ یعنی آنکه هرکس مخالف نظر من است فالگیر و غیبگویی بیشتر نیست.
    یا مثلاً عبارت : تنها با یک تلفن- یا یک کلیک ماوس – در دسترس اند، برای بی ارزش نشان دادن طرف مقابل در مباحثه بکار رفته و هیچ ارزش علمی و بار معنایی ندارد.
    شما باید اول اثبات کنید که زندگی بعد از مرگ باوری نابخرادانه است بعداً از واژۀ “باورهای نابخرادنه” در نوشتۀ خود استفاده کنید. در غیر این صورت نوشتۀ شما در حد یک گفتگوی بعد از ناهار است و اسم مقاله یا گزارش بر آن نمیتوان گذاشت.
    2_ مغلطۀ تعمیم جزء به کل، چون در زمینۀ مسائل ماوراءالطبیعه دروغ پراکنی و شایعات وجود دارد شما نتیجه گیری میکنید که به طور کل ماراءالطبیعه دروغ است. هیچ دلیل علمی ای هم نمیاورید.
    مثل این می ماند که بگوییم چون دکتر سیاهتیری در تهران، پول لنز پنج میلیون تومانی از مریض خود گرفته ولی زیر عمل، لنز سیصدهزارتومانی در چشم مریضش قرار داده، پس تمام چشم پزشکان متقلب و کلاهبردارند.
    مغالطات زیادی در کلام شما وجود دارد که سر فرصت یکی یکی به آنها خواهم چرداخت.
    شما که مثالهای دو دو تا چهارتایی میزنید حتما میدانید که مجموعۀ اعدا {1و2و3} یک مجموعۀ متناهی است. ولی در دل این مجموعۀ محدود و متناهی بینهایت مجموعۀ نا متناهی و نامحدود وجود دارد. اعدا اعشاری، گنگ و….
    ریاضیات به مراتب پیشرفته تری از 4=2*2 در گیتی وجود دارد.
    کمی در مورد هندسۀ فراکتالی و نظریۀ اِم مطالعه بفرمائید.

    1. کسی که باور دارد مسائل ماوراطبیعه وجود دارد باید طبق اصول علمی آن را بررسی و اثبات کند، نه فقط با خیال پردازی خود دروغ را در جامعه ترویج دهد و عامه مردم را گول بزند. علم اصول علمی و منطقی را دنبال می کند، این نوشتار طبق اصول علمی نوشته شده است. بله در تاریخ علم وجود شهاب سنگ ها را محال اعلام کرده بودند، اما فقط چندین سال بعد با پیشرفت علم مشخص شد که واقعا شهاب سنگ ها وجود دارند، این انعطاف پذیری علم را نشان می دهد، علم چیزی را با قطعیت اعلام نمی کند، چرا علم اینقدر پیشرفت داشته چون برای خودش هیچ سد راهی نزاشه و راه را برای آینده خود باز گذاشته تا یک فرضیه در نهایت به نظریه و حتی به قانون بدل شود. شاید توضیح چیزی که اکنون ماوراء طبیعی می نامیم چند سال بعد طبق قوانین طبیعت بتوانیم آن را توضیح دهیم و راه حلی برایش پیدا کنیم. بهتر نیست توضیح چیزی که نمی دانیم را به ماوراء طبیعی نسبت ندهیم؟

      این متن مغلطه و توهین به هیچ شخصی نکرده است، بلکه کسانی که با این مسائل ماورا طبیعی قصد گول زدن مردم را دارد، فریبکار نامیده است، هر کسی آزاد است تا با نابخردی در دام این فریبکاران بیفتد. باور کردن بعضی واقعیت ها بسیار تلخ است. این نتیجه گیری شما از دانستن واقعیت است که آن را پوچ گرایی می دانید، اما دانستن واقعیت آرامش عجیبی در شخص محقق ایجاد می کند و باعث می شود تا باز هم در ادامه تحقیقش به این راه ادامه دهد و بدون هیچ ترسی با رعایت اصول علمی جهان خود را بهتر درک کند.

      البته این را هم قبول دارم که در راه شناخت جهان انسان با مشکلاتی مواجه هست اما دلیلی بر این نیست چون نمی توانیم آن را توضیح دهیم، دلیلی بر فرا طبیعی بودن و ماورا طبیعی بودن آن باشد. به قول داوینچی « طبیعت هیچگاه قوانین خود را بر هم نمی زند.»

      در ضمن شما نباید زود نتیجه گیری کنید، این یک بحث دنباله دار است و در ادامه به مباحثی از قبیل: قوانین طبیعت، امکان پذیری منطقی، امکان پذیری و ناپذیری فیزیکی، امکان پذیری فنی و … هم اشاره خواهیم کرد. موفق باشید.