بیگ بنگ: فکر وجود پشتوانه ی علمی برای وجود اختیار کمی ضد و نقیض و شاید حتی متناقض به نظر می رسد، اما با پیشرفت علم هر روز سوالات عمیق و عمیق تری مطرح می شوند که زمانی تنها در فلسفه قابل پاسخگویی بودند. یکی از این مسائل در مورد اختیار است که ما به عنوان انسان تمایل به وجود آن داریم.
به گزارش بیگ بنگ، اگر ما انسانها کاملا مختار نباشیم چه؟ تاریخ انسانها پر از تلاش برای تبدیل شدن به انسانهای مستقل است و شاید این هدف جزئی از شرایط انسانی است. اما سوال ما همچنان نیاز به تحلیل دارد. سوال اصلی این است:”آیا اختیار یا انتخاب، توهم است؟” جواب به سادگی یک بله یا خیر نیست. این سوال پر از نادانستههایی است که بدون آنها قادر به جواب قطعی دادن نیستیم. به طور مثال: ذات آگاهی انسان، شیوهی کار مغز و تاثیرات خارجی غیرقابل اندازهگیری بر روی انسان. اگر همهی اینها بهتر فهمیده شوند ما را به سمت جوابی قطعی در مورد اختیار سوق خواهند داد.
در این باره به جوابی قطعی نخواهیم رسید پس بیایید سوال را عوض کنیم: آیا ما از اختیار یا قدرت انتخاب خود اطمینان داریم؟ جواب به این سوال با اطمینان بالایی نه است. تمام علم با این فلسفه آغاز شد که جهان قابل پیش بینی است بر اساس یک سری قوانین رفتار میکند. هر چیزی که در این جهان مشاهده میکنیم دستورالعملهای خاصی را پیروی میکنند و هیچ چیزی آزاد از تاثیرات نیروهای خارجی نیست. بنابراین چرا ما که حاصل این جهان هستیم باید از تاثیرات محیط آزاد باشیم؟ بر اساس اختیار، ما به عنوان یک موجودیت باید قادر باشیم تصمیماتی بگیریم که مستقل از محیط بیرون باشد. به طور قطع نیروهای خارجی تاثیر دارند اما در نهایت انتخاب با ماست، درست است؟
اما شاید اینطور نباشد
مطمئنم برایتان قابل باور نیست و چرا باید باور کنید؟ شهود میگوید که شما اختیار دارید و احساس میکنید که انتخابهایتان کاملا از شما میآید. دلیلی که شهود چنین چیزی به شما میگوید احتمالا این است که ذهن شما قادر به شناسایی همهی فاکتورهایی که انتخابهای شما را تحت تاثیر قرار میدهد نیست و نتیجه میگیرد که انتخابهای شما از خودتان میآید.
زمان آن است که با یک آزمایش این نکته را برای شما روشن کنیم. فرض کنید وارد یک شیرینی پزی شدهاید و دو گزینه برای انتخاب دارید: یک سینی دونات شکلاتی و یک سینی دونات وانیلی. فرض کنید شما به این شیرینی پزی آمده بودید تا دونات بخرید. بنابراین گزینهی دونات نخریدن را نداریم. انتخاب ساده است. یکی از این دو تا را باید بردارید. همچنان باید تاثیر محیط را در نظر بگیریم. شاید شما از شکلات متنفر باشید و هیچ وقت در زندگیتان از طعم شکلات خوشتان نیامده است. این فاکتور از کنترل شما خارج است چرا که اینگونه نبوده که یک روز از خواب بیدار شده و تصمیم بگیرید از شکلات بدتان بیاید.
در مورد وانیل هم همین قضیه صدق می کند. اگر به جای وانیلی، شکلاتی را انتخاب کنید چون به طعم نارگیل مذاقتان خوش نمیآید چه؟ شاید یکی از سینیهای دونات تازهتر از بقیه به نظر برسد یا خامهای تر باشد. شاید آن روزباران آمده باشد و بوی باران خاطرهای که در آن شکلات بوده را به خاطر بیاورد. شاید در حال حاضر از وانیل حالتان به هم میخورد چون یک هفته است که هر روز ظهر پودینگ وانیل میخورید و اگر وانیل بیشتری بخورید بالا بیاورید. یا شاید مخالف چیزی که میخواهید را انتخاب کنید فقط به این دلیل که حرفهای من و این مقاله را به سخره بگیرید.
متوجه شدید به کجا میخواهم برسم؟ فاکتورهای بسیار بسیار زیادی در سادهترین انتخابهای ما نقش دارند. فاکتورهایی که بسیار بی اهمیت اما واقعی هستند. این مثال را در نظر بگیرید. آیا شما برای یک سلول یا یک میکروب اختیار قائلید؟ در مورد یک بوته علف چطور؟ یا یک درخت؟ یک مورچه یا یک سگ یا شامپانزه چطور؟ در چه سطحی از پیچیدگی اختیار پدید میآید؟ آنتونی کاشمور که یک زیست شناس است اعتقاد به اختیار را به اعتقاد به معجزه تشبیه میکند. حتی روانشناسی هم بر این اصل استوار است که انسان قابل پیش بینی است. به نظر میآید که دانشمندان بیشتر بر ضد ایدهی اختیار و فیلسوفان موافق با آن هستند آنها حتی شواهد را متفاوت از هم تعبیر میکنند.
سنجش شواهد
در مطالعهای که سال ۲۰۰۸ صورت گرفته است از داوطلبان خواسته شد تا یکی از دو دکمهی جلوی خود را فشار دهند. فعالیتهای مغزی آنان میتوانست ۱۰ ثانیه قبل از آنکه تصمیم به زدن دکمه را بگیرند پیش بینی کند کدام دکمه را خواهند زد. بسیاری این مطالعه را گواهی بر وجود اختیار میدانند اما نظر آلفرد مل این نیست. او مخالف این نتیجه بود. چگونه میتوانیم به اتفاق نظر برسیم وقتی شواهد موجود را مثل هم نمیبینیم. صادقانه بگوییم که نمیتوانیم. حداقل تا زمانی که یک چیز محکمتری پیدا کنیم.
آنچه در موردش صحبت میکنیم در اصطلاح دانشمندان تعیین سببی نام دارد. که آن هم مخالفان خود را دارد. میچیو کاکو که یک فیزیکدان نظری است در مورد تاثیرات فیزیک کوانتومی بر روی اختیار نظراتی دارد. او بر طبق اصل عدم قطعیت بیان می کند که این اصل مانع از اطمینان ما از مکان الکترونها میشود و در نتیجه این اصل فیزیکی به جبر و اختیار پایان می دهد. ویدئوی گفتگوی میچیو کاکو را در زیر مشاهده کنید:
استیون هاوکینگ در کتابش به نام تاریخچهی مختصری از زمان(Brief History of Time) میگوید: اگر قادر به اندازه گیری دقیق وضعیت کنونی جهان نباشیم پیش بینی اتفاقات آینده امکان پذیر نیست. این واقعیت دارد (و به همین دلیل است که دانشمندان فیزیک اینقدر از فیزیک کوانتومی متنفر هستند.) چگونه جبرگرایی یا قطعیت امکانپذیر است اگر نمیتوانیم وضعیت قطعی جهان را آنگونه که اکنون است را اندازه بگیریم؟ و سوال همچنان پابرجاست. چگونه ممکن است الکترونها تاثیری بر روی اختیار داشته باشند؟ و ما جواب این را نیز نمیدانیم. احتمال دیگر این است که تمامی فعالیتهای ما کاملا تصادفی هستند. اگر همه چیز تصادفی باشد آنگاه میتوان همچنان از انتخاب صحبت کرد؟
کارلو روولی آزمایشی را پیشنهاد میدهد(که انجامش غیر ممکن است). در این آزمایش افراد در شرایط خطرناکی قرار میگیرد که همهی فاکتورهای موثر در انتخاب از جمله حالت ذهنی، خلق و خو، خاطرات و غیره برای همهی آنها یکسان هستند. فراهم کردن این شرایط امکان پذیر نیست اما اگر امکان انجام این آزمایش وجود داشت با تکرار آن و مشاهدهی انتخاب ها در شرایط مشابه این امکان را میدهد تا در مورد اختیار به نتایجی برسیم. به طور خلاصه: ما در مورد وجود اختیار چیزی نمیدانیم و شاید هیچ وقت هم ندانیم. سوالات بی پاسخ بسیاری وجود دارند و فاکتورهای بسیار زیادی وجود دارند که باید آنها را در نظر بگیریم. در مورد آن فکر کنید، کسی چه میداند، شاید یکی از شما این بحث بزرگ که بر سر وجود اختیار وجود دارد را حل کند.
ترجمه: معصومه رحیمی/ سایت علمی بیگ بنگ
منبع: futurism.com
لینک کوتاه نوشته : https://bigbangpage.com/?p=61846
سلام و ممنون از مطلب عالیتون.
خیلی خیلی ممنون!
من چندین سال هست که به این قضیه که ایا ما واقعا اختیار داریم یا در نهایت محیط اطراف و ژنتیک ما رو کنترل میکنن فکر کردم.
بنظرم ما در ظاهر اختیار داریم. ولی در اصل تجاربی که دنیای اطراف به ما داده، فرمون زندگی ما رو دستش میگیره
و به این نتیجه رسیدم که اگر شخص الف تجربیات و شرایط محیطی و ژنتیک شخص ب رو داشت، دقیقا همون رفتار های شخص ب رو انجام میداد
چون که ما از لحظه تولد هر اگاهی که پیدا میکنیم از محیط اطرافمون هست که خودمون تسلطی روی اون محیط نداریم و همین چیزا باعث تصمیم گیری و انتحاب ما میشه
مثال شیرینی فروشی فوق العاده بود.
در این مورد حتما فصل سوم کتاب انسان خدا گونه نوشته یووال نوح هراری را بخوانید.
علم ما هنوز خیلی کمه که بخوایم به نتیجه گیری قطعی برسیم.
من یه جبر گرام ولی به نظرم ما تو معنی اختیار دچار اشتباه شدیم؛ مثلا ما انتخاب هامون رو شانسی ک انجام نمیدیم و حتما واسشون دلیل داریم، حالا این دلایل همون تاثیرات محیطی اند که درموردش صحبت شد.پس اولین سوال باید این باشه که خود اختیار چیه؟
من که کاملادرگیرم باخودم ازوقتی به این موضوع فکرکردم دارم دیوونه میشم هیچ وقت فکرنمیکردم درگیراین مسائل بشم
اکثر نظرات جالب و قابل تامل بود
من فکر میکنم که ما مانند قطره آبی هستیم که مانند باران به زمین فرود می آییم و به فرض اینکه به بخار تبدیل نشده و یا جذب خاک نشویم باید وارد رودخانه ای شویم و به سمت دریا حرکت کنیم،به سمت دریا حرکت کردن جبر است ولی کدام رودخانه را انتخاب کردن اختیاری است محدود ،که در نهایت مقصد مشخص است،این وسط فقط اختیار این اجازه رو به ما میده که در طول رسیدن به مقصد شاهد چه مسیری باشیم،شیب تند یا شیب کند ،همراه با آبشار یا مسیری آرام ،با پیچ و خم و یا مستقیم
با عرض سلام. در مورد مثالی که از قطره بارون زدین، قطره، هیچ انتخابی نمیتونه بکنه که کدوم مسیر یا رودخونه رو انتخاب کنه. و باد و عوامل محیطی مسیرش رو مشخص میکنن. لطفا یه مثال بهتر بزنین که عوامل محیطی تاثیر نداشته باشن روی انتخاب، اون وقت میشه بهش گفت اختیار
ببنین سادس. جهان علت و معلوله.
هر لحظه علتش لحظه قبلی کل هستی هست و خودش میشه علت لحظه بعدیش. درمورد الکترونها اتم ها و مولکول ها و فوتون ها باید گفته شه با عمل مشاهده(با دستگاه اندازه گیریشون) باعث میشه ماهیت موجیشون رو به ماهیت فیزیکی تغییر بدن . یچیزی شبیه لود شدن بازیها وقتی جلو میریم و ساخته میشه.
توی یک آزمایش ساده و معروف از توماس یانگ که نور رو از دو شکاف رد میکنه و واقعیتی هولناک رو برملا میکنه( درمورد ازمایشش سرچ کنین).
اینکه اگر بینندهای و ناظری نباشه ذرات بنیادین دنیا موج هستند. توی جدال معروف انیشتن و نیلز بور برسر کوانتوم ، اثبات شد دانشمند دانمارکی بور درست گفته بود : واقعیت خود از چیزهایی تشکیل شده که نمیتوان واقعی تلقی کرد.
به نظر من اگر بخواهیم انسان رو مختار بدانیم باید بین مغز و خودآگاهی تمایز قایل بشیم زیرا مغز از یک سیستم اجباری تبعیت میکنه و اگر بخواهیم به اختیار برسیم نیاز به موجودیتی محیط بر مغز باشیم که میتونه مستقل از اون عمل کنه
برای ثابت کردن نداشتن اختیار به دو اسپرم و دو تخمک کاملا همسان نیاز داریم (کاملا همسان)و لقاح و رشد کاملا همسان و همزان بادیدن حرکات این دو جنین قدرت اراده قطعا نقض خواهد شد
یه مثال خوب دیگه در اثبات توهم اختیار اینه: فرض کنید یه انسان کاملا به لحاظ ژنتیکی خوب و از یه خانواده خوب (انتخاب با شماست:))) رو ول کنیم تو یه جنگل یا یه محیط کاملاً ایزوله، و فقط کاری کنیم که زنده بمونه، بعد از بیست سال شما چه انتظاری از این انسان دارین؟ ملاحظه می کنید که نکته اصلی این مثال اینه که تنها فاکتور تاثیر گذار محیطه، و حتی ژنتیک هم تاثیرش باندازه محیط نیست. خوبّ، دوستان اختیارگرا میتونن جایگاه اختیار رو تو این مثال نشون بدن؟
یکی از راههایی که به درک مفهوم جبر و اختیار کمک میکنه بازیه روپولیه، تو این بازی هر کسی یه مهره داره و تاس میریزه، بعد میتونه بر اساس انتخاب خودش یه مغازه بخره یا بفروشه، نهایتا هم هر کسی که بیشترین درآمد رو داشته باشه و باعث بشه که بقیه بازیکنها پولشون به صفر برسه برنده است. با این فرض که این بازی مدل کوچک و دقیقی از واقعیته، دوستان اختیارگرا باید جواب بدن که کجای این مدل، اختیار خودشو نشون میده؟ اگه منظورشون از اختیار حق انتخاب بازیکناست، باید به این نکته توجه کنن که انتخاب بر اساس قوانین بازی (سود بیشتر) انجام میشه، پس حق انتخاب یه دونه بیشتر نیست، البته این وسط ممکنه کسی تصمیم اشتباه بگیره و ضرر کنه، ولی این ضرر بواسطه محاسبات اشتباه اون فرد بوه و قاعده رو تغییر نمیده، بقیه جاها هم که کاملا شانس دخیله. پس به نظر میاد که خبری از اختیار، حتی تو یک بازیه خیلی ساده هم نیست، چه برسه به بازیه بزرگ و پیچیده ای مثل واقعیت که ما توش هستیم. نکته جالب دیگه تفاوت بین انتخاب و اختیاره که تو این مثال در موردش صحبت شد.
جبرگرایی یعنی این که انسان ها هیچ کنترلی بر زندگی خودشون ندارند و مانند یک ماهی مرده در جریان آب در حرکتند و تنها محیط سرنوشت و آیندشون رو رقم میزنه تا انسان ها باور نکنند که توانایی کنترل زندگی خودشون رو دارند هیچ وقت برای تغییر زندگی دست به تلاش نمیزنند هیچ وقت برای خودشون هدفی رو تعیین نمیکنند انسانی که در زندگیش هدف نداره یعنی داره بیهوده زندگی میکنه تا انسان باور نکنه که افسار زندگیش دست خودشه هیچ وقت اقدامی برای کنترلش نمیکنه .نمیتونم درک کنم چرا یک شخص جبر گرا در زندگیش هدف داره و براش تلاش میکنه با این که اعتقاد داره عوامل محیطی آیندش رو رقم میزنه بسیاری از انسان ها جبر رو میپزیرند تا با عنوان اینکه اختیار ی بر روی اعمالشون ندارند از زیر مسئولیت اشتباهات زندگیشون در برن تا عذاب وجدانی براشون نباشه البته اون ها باید این رو هم در نظر داشته باشند که اگر مسئول رفتار و اعمال زندگیشون نیستند پس دلیلی و جود نداره که به خاطر دستاورد های زندگیشون احساس افتخار کنند در حقیقت جبر باعث میشه که انسان ها در زندگیشون نه احساس رضایت و افتخاری داشته باشند و نه احساس سرزنش و پشیمانی.زندگی که نه توش افتخاری وجود داره نه پشیمونی نه هدفی چه فرقی با زندگی یه انسان مرده داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
البته یه نکته ریز هست، اونم اینه که توهم اختیار همیشه با آدم هست، حتی جبرگراترین آدمها هم به توهم اختیار اعتقاد دارن، ولی مساله طرز فکر ما نیست، واقعیت و درک واقعیت مهمترین مساله است. بنابراین نباید انقدر از جبرگرایی ترسید، چون به هر حال ذهن ما، ما رو در مورد داشتن اختیار فریب میده!! و البته این کارو خیلی ماهرانه انجام میده:)
یک سوالی که منو درگیر کرده اینه که ما کی هستیم که ذهن ماا داره ما رو فریب میده ( جملات سنگین خیابانی طور ) چرا اصلا ذهن همچین توهمی باید به ما بده ؟ چه نیازی به این توهم هست وقتی قراره کار خودش رو انجام بده ؟
دقیقا
جبرگرایی یعنی این که انسان ها هیچ کنترلی بر زندگی خودشون ندارند و مانند یک ماهی مرده در جریان آب در حرکتند و تنها محیط سرنوشت و آیندشون رو رقم میزنه تا انسان ها باور نکنند که توانایی کنترل زندگی خودشون رو دارند هیچ وقت برای تغییر زندگی دست به تلاش نمیزنند هیچ وقت برای خودشون هدفی رو تعیین نمیکنند انسانی که در زندگیش هدف نداره یعنی داره بیهوده زندگی میکنه تا انسان ها باور نکنند که افسار زندگیشون دست خودشونه هیچ وقت اقدامی برای کنترلش نمیکنن .نمیتونم درک کنم چرا یک شخص جبر گرا در زندگیش هدف داره و براش تلاش میکنه با این که اعتقاد داره عوامل محیطی آیندش رو رقم میزنه بسیاری از انسان ها جبر رو میپزیرند تا با عنوان اینکه اختیار ی بر روی اعمالشون ندارند از زیر مسئولیت اشتباهات زندگیشون در برن تا عذاب وجدانی براشون نباشه البته اون ها باید این رو هم در نظر داشته باشند که اگر مسئول رفتار و اعمال زندگیشون نیستند پس دلیلی و جود نداره که به خاطر دستاورد های زندگیشون احساس افتخار کنند در حقیقت جبر باعث میشه که انسان ها در زندگیشون نه احساس رضایت و افتخاری داشته باشند و نه احساس سرزنش و پشیمانی.زندگی که نه توش افتخاری وجود داره نه پشیمونی نه هدفی چه فرقی با زندگی یه انسان مرده داره؟
فرض کنیم میخان از زیر بار مسئولیتشون در برن، اما این دلیل نمیشه که ادعاشون غلط یاشه. به این نکته توجه کن. اتفاقا من هرجا این بحثو میکنم بهم میگن تو میخای بخودت بقبولونی که شکستها و ناکامیهای زندگیت تقصیر خودت نیست. در حالیکه اینطور نیست، من این ادعا رو دارم نه برای اینکه عذاب وجدان نداشته باشم بلکه برای اینکه واقعا بهش اعتقاد دارم. از روی دلیل و منطق و مشاهده و تجربه بهش باور پیدا کردم نه از روی سلیقه و توجیه. یکبار برای همیشه بیاید حداقل اینو قبول کنیم که انسان اختیار مطلق نداره. این بدیهیه فک میکنم. اگر قائل به خلق خودمون باشیم که به نظرم بحثی نمیمونه، در این صورت مختار نبودن انسان حتمیست. اگرم قائل به خلق خودمون نباشیم تازه بازم اختیار ثابت نمیشه و میرسیم به همین بحثها.
این طور که شما میگید نیست که همه ی دانشمندان مخالف اختیار باشند بسیاری از روانپزشکانی و فیزیکدانانی هستند که موافق اختیا ند مثل ویکتور فرانکل روانپزشک و عصب شناس اتریشی و یا ریچارد مولر استاد فیزیک دانشگاه برکلی . دکتر فرانکل در کتاب انسان در جست و جوی معنی این چنین شرح میدهد:آن چه نادرست و خطرناک است جانبداری از جبر مطلق است انسان موجودی نیست مشروط که رفتارش قابل پیشبینی در قالب شرایط باشد، بلکه در هر لحظه تصمیم میگیرد که تسلیم شرایط بشود و یا ایستادگی کند به عبارت دیگر انسان موجودی است که در نهایت خود سرنوشت خویش را به دست میگیرد.
فرض کنید هواشناسی پیش بینی میکنه که فردا هوا بارونی هست. فردا اگه بارون بیاد اصل عدم قطعیت زیر سوال میره؟ فکر نکنم. نهایتا میتونیم بگیم بصورت اتفاقی بارون اومده.
حالا اگه بارون نیاد چی؟ آقای هایزنبرگ خدابیامرز اگه زنده شه و بگه دیدین؟ دیدین گفتم اصل عدم قطعیت برقراره؟ اونوقت هرکس یه چیز میگه. مثلا اینکه دستگاه های اندازه گیری هواشناسی درست کار نکرده. یا یکی یا چند تاش خراب بوده. یکی دیگه میگه نرم افزارای مدلسازی پیش بینی هواشناسی ناکارامد هستن. اون یکی میگه عواملی مثل گرم شدن زمین و پروژه ی هارپ و آتش سوزی جنگل های آمریکای شمالی و ضعیف بودن مغناطیس اون نقطه از زمین و پرتوهای کیهانی فلان ابر نواختر توی مدل سازی ها اعمال نشده پس پیش بینی غلط از آب در اومده. اون یکی یه سیلی محکم میزنه توی صورتش و میگه ببخشید. اون لحظه که این کارو کردم ریزذرات کوانتومی مغز من نه مکانشون اونجایی که باید میبود، بود. نه تکانه شون اونقدری که میباید، بود. این شد که زدم توی صورتتون.
آخه خیلی بعید هست که اصل عدم قطعیت اگه درست باشه و از ضعف دستگاه های اندازه گیری ما نباشه، ربطی به قابل پیش بینی بودن یا نبودن مسایل در ابعاد بزرگتر داشته باشه.
من تا زمانی که هیوم رو نخونده بودم بنابر قانون علیت منکر قدرت اختیار بودم اما این حرف هیوم که شاید چیزی که ما ازش به عنوان علیت اسم میبریم فقط رخداد متقارن رویداد ها باشه من رو به فکر کردن در مورد اعتقاداتم واداشت. گرچه هنوز یک جبرگرام.
در واقع، اون آزمایش غیرممکن که در آخر آوردی، کاملا قابل اجراست. فقط کافیه یکی داوطلب شه و روش کلون رو انجام بدن و ۲۰تا هم شکل ازش بسازن. برای یه مدت که می تونن این فرایند همسان سازی رو از حالت ممنوعه اش دربیارن. پس این علم به چه دردی می خوره، که حتا وقتی که بهش نیاز هست، ازش استفاده نمی شه؟!
اگر کسی بخواد بپذیره که تمام کارهایی که انجام داده و بعدا می خواد انجام بده ، از قبل مشخص بوده و نقشی در اون ها نداره معلومه که ناراحت می شه . اما در واقع این طور نیست .
باید توجه کرد که ما ( یعنی بخش ناخودآگاه مغز ما ) ، با پردازش اطلاعات محیطی و تجربیات قبلی اش و در تعامل با سایر بخش های مغزمان تصمیم می گیره . پس وقتی تصمیم درستی می گیریم هنوز هم می تونیم برای پردازش خوب اطلاعات خوشحال باشیم و در زمان تصمیم گیری بد ، بابت اینکه پردازش خوبی رو اطلاعات نداشتیم شرمنده باشیم .
اصل فلسفی به عنوان اختیار وجود خارجی نداره و کسی هم منکرش نیست ، اما این موضوع ناقض قدرت تصمیمگیری انسان ها نیست . حس اختیار در کنار حس خود آگاهی همیشه وجود داشته و وجود خواهد داشت .
ضمن تایید کلیت سخنان شما بر این باورم که پدیده ای به نام شرم و خجالت ناشی از آموزش است نه ذات انسان. در واقع از دیدگاه منطق الزامی نیست که زمان تصمیم گیری بد ، بابت اینکه پردازش خوبی رو اطلاعات نداشتیم شرمنده باشیم . به عنوان مثال انسان با عریان بودن بدن خود مشکلی ندارد تا زمانی که این اندیشه به او آموخته (تحمیل) شود که دیده شدن بدنش رویدادی شرم آور است.
چرا باید نبود اختیار برای انسان ها ناخوشایند باشد ؟
آیا اگر اعمال ما بر اساس تجربیات قبلی ما و مکانیزم های عصبی مغز ما نباشد ، پس بر چه اساسی باید تصمیم گیری انجام شود ؟ آیا اگر تصمیم گیری های ما بر اساس شانس و تصادف انجام می شد بهتر بود ؟
معلومه وقتی انسان به این نتیجه برسه که هیچ کنترلی بر زندگی خودش نداره و مثل ماهی مرده در جریان آب در حرکته و توانایی گزینش سرنوشت خودش رو نداره خب این خیلی دردناکه تا انسان ها باور نکنند که توانایی کنترل زندگی خودشون رو دارند هیچ گاه برای تغییر چیزی دست به تلاش نمیزنند. جبرگرایی مثل ویروس فلج کننده شادی و تحرک رو از جامعه میگیره تاثیر مخربی بر زندگی انسان ها داره.
البته جبرگرایی فوایدی هم داره:
1-از بین رفتن غرور ۲-حسرت گذشته رو نخوردن ۳-استرس حال و آینده رو نداشتن ۴-عدم تلاش برای تغییر آدمها و تلاش برای درک بیشتر اونها و ۵-عدم قضاوت آدمها
بزرگترین مشکل نه تو خود این مفهوم بلکه در مصادره به مطلوب اونه که البته ایرادی به اصل این دیدگاه وارد نمیکنه
دقیقا بهروز جان. من ینوع آزادی میدونم جبرگرایی رو. این یعنی تو یک شخصیت توی فیلمی هستی که پی بردی توی فیلم هستی. از اول هستی علت و معلول پشت سرهم لحظه به لحظه اتفاق افتاده تا رسیده به عصر انسان و اگاهی و پی بردن به ماهیت جهان در علم کوانتوم.ما توی شبیه سازی ای هستیم که تک تک الکترونها و ذرات بنیادیش همزمان در کل هستی حضور دارن و عمل مشاهده به ماده تبدیلشون میکنه. این اثبات شده و نظریه نیست. ما همیشه قرار بوده ما پی ببریم به عدم اختیار ولی از شانس افتاده به دوره زندگی ما. بنظر من این یه شانس خوبه که آزاد و بی کینه بود.درلحظه بود.حسرت نداشت. مثل یه تماشاگر یه فیلم از زاویه اول شخص…
سئوال : اگه قدرت اختیار داریم آیا میتونیم به اختیار خودمون سال ۳۰۱۷ میلادی یعنی دقیقا ۱۰۰۰ سال دیگه رو دقیقا و با تمام جزئیات فقط تصور کنیم …؟! اگه نمیتونیم تصور کنیم یعنی اختیار حتی ذهن و قدرت تجسم خودمون رو هم نداریم و ذهنمون در تصرف و تسخیر نیروهای دیگه ای (!) قرار داره !
در واقع این طور برمیاد که ذهن ما هم در تصرف (جبر) زمان-مکان هست
این مثال که شما گفتید. اختیار مطلق رو نقض میکنه نه اختیار نسبی
در یک فضا-زمان چهاربعدی (هم چون جهانی که می شناسیم)، هر چه روند افزایش بی نظمی و کاهش سطح انرژی سریع تر رخ دهد، نمود و احساس اختیار بیشتر شده و بلعکس، به عبارت دیگر به نسبت تغییرات درجات آزادی، سطح اختیار نیز تغییر می کند. صفحه شطرنج را در نظر بگیرید. این صفحه دو بعدی است با ۶۴ خانه، یعنی این صفحه حد و مرز مشخصی دارد و محدود است اما تعداد بازی های ممکن بر روی این صفحه دو بعدی ۶۴ خانه ای بسیار بسیار زیاد است. حال اگر ابعاد را از دو بعد به چهار بعد افزایش دهیم و تعداد خانه ها را بسیار بسیار زیادتر کنیم (یک ابر ماتریس چهار بعدی) چیزی شبیه به جهان را پیش روی خواهیم داشت، تعداد حالات غیر تکراری کوچک ترین ذره شناخته شده در این ابر ماتریس تقریبأ بی نهایت است. با افزیش تعداد ذرات، درجه آزادی ذرات کاهش و در مقام قیاس از اختیار ذره اولیه ما برای اشغال “هر” موقعیت اختیاری کاسته و منوط به موقعیت سایر ذرات می شود. به شخصه اعتقاد عمیقی به این گزاره دارم که: چیدمان جهان در هر لحظه (بعد چهارم) و هر مکان (سه بعد دیگر) و شکل خاصی از آن که حیات را و شکل بسیار خاص تری از آن که آگاهی را به وجود می آورد، زیباترین چیدمان ممکن در صفحه شطرنج این جهان است. از آن جا که یک ذره نمی تواند در یک لحظه تمام موقعیت های ممکن را اشغال کند، احساس اختیار (در سطوح مختلف تعریف آن) بروز می کند. از آنجا که تغییر موقعیت یک ذره از یک موقعیت به موقعیت دیگر مستلزم گذشت زمان است، همین تأخیر زمانی سبب بروز به یک معنا اختیار می شود. به نظر بنده رمز مفهوم درجات مختلف اختیار (همچون مفهوم دما که انعکاسی از انرژی جنبشی ذرات در بخشی از این جهاناست، زیرا نمی توان در یک لحظه از زمان انرژی جنبشی تمام ذرات عالم را محاسبه و درک کرد، مفهوم دما با هدف ایفای نقش یکشاخص که انعکاسی از انرژی جنبشی بخشی از این عالم است، به وجود آمد) در درک مفهوم نقش زمان در نحوه چیدمان ذرات عالم در این ابر ماتریس زیبای چهار بعدی است.
بنا بر قانون علت و معلول نتیجه هر پدیده ای از جمله فرایند تصمیم گیری متاثر از مجموعه ای از عوامل است . اختیار توهمی است ناشی از تعدد و پیچیدگی های عوامل اثر گذار در فرایند تصمیم گیری که پیش بینی رفتار انسان را دشوار و حتی ناممکن ساخته . مفاهیمی مانند تصادف و شانس نیز همینگونه اند .به طور مثال اگر بتوان تمام علت های یک رویداد را شناخت تصادف و شانس مفهوم خود را از دست می دهند
قدرت اختیار توهمی بیش نیست . تعدادی از دانشمندا به وضوح این قضیه رو بیان کردن و بقیه هم واسه رد گم کردن ادعا کردن که اختیار وجود داره در صورتی که اونا هم قطعا میدونستن که اختیار توهمی بیش نیست !
اختیار و جبر دو مقوله مشابه و ناشی از وجود قطعیت در عالم هستند برخلاف تصادف. بدین صورت که وقتی ما از اختیار صحبت میکنیم یعنی حوادث در کنترل شخص انتخابگر هستند ولو انتخاب میان دو یا بیشتر باشد و همچنین است وقتی از جبر سخن میگوییم یعنی حوادث و وقایع عالم تحت کنترل نیروی غیر از شخص انتخابگر هستند که میتواند از نگاه یک دانشمند آن نیروی کنترلگر برتر، قوانین فیزیک و طبیعت باشد و از نگاه یک دیندار، موجودی قدرتمند که در راس هرم انتخاب و اختیار قرار دارد و اختیار و انتخاب سایر موجودات در ذیل اراده و اختیار او و تحت اعمال نیروی جابره او محقق میشود که در سایه اختیار او، رفتارهای موجود فرودست به جبر تعبیر میشود و از ناحیه موجود بالادست اختیار و اراده الهی تعبیر میشود.به هر صورت چه قایل به جبر باشیم و یا اختیار هر دو به معنای تحت کنترل بودن اتفاقات و حوادث و وضعیت عالم است. در حالیکه تصادف، به این معنی که هر واقعه ای که در عالم رخ میدهد و هر پدیده ای که حادث میشود، امریست خارج از کنترل، که لزوما غیر قابل پیش بینی یا توضیح خواهد بود . لذا به نظر میرسد جبر را نباید در تقابل با اختیار معنا کرد بلکه باید ایندو را (جبر و اختیار) را در تقابل با تصادف بررسی کرد تا شاید بتوان ماهیت جهان و نوع عملکرد آنرا تبیین نمود….
این بحث تکراریه، و فکر نکنم به نتیجه قطعی برسه، مگر اینکه به کشفی ملموستر برسیم. البته که شرایط و جبر میتونن تاثیر زیادی بر انتخاب و تصمیم ما بگذارن، اما مثال انتخاب شیرینی و مسئلهای در فیزیک یا شاخهی کوانتومی اون هنوز نمیتونه توضیحی برای پیچیدگی میلیاردها تصمیمی باشه که در طول تاریخ گرفته شده. فکر کنم این مطلب هم دقیقا علم آزمایشگاهی نبود، فلسفه علم بود. و نکته بامزه اینه که همین تاثیر شرایط بودن شامل خود کسانی اختیار رو زیر سوال میبرن هم میشه! انها با عقل و اراده خودشان به این نتایج نرسیدن که اختیار وجود نداره، بلکه تحت تاثیر شرایطی به این نتیجه رسیدن که انتخاب وجود نداره. در همینطور میشه این مسئله رو به همه چیز تعمیم داد، از جمله خود علم و دانشمندان.
حیف از نقش خیالی که توهم شده است…
سلام بقیه کلیپ بالا کجاست ؟ از کجا ببینیم؟
خانم رحیمی موضوع جالبی بود وبه نظر من خیلی هم گسترده هست طوری که به نظریه جهانهای موازی هم ربط پیدا میکنه یعنی تمام اتفاقات ممکن(احتمالات)اتفاق افتاده دربک دنیا یک تصمیمی گرفتیم در دنیای دیگر تصمیمی دیگر…ترک ها ضرب المثلی دارند به این معنی سرانجام هر چیزی همان است که باید میشد.من همان شکلاتی رو انتخاب خواهم کرد که زنجیره اتفاقات جبری (چه شرایط ذهنی وچه محیطی من)مرا بدان سوق خواهد داد
جبرگرایی رو شاید کوانتوم نقض کنه ولی در ابعاد کوچیک و حتی اگه کمی در ابعاد بزرگ هم رخ بده اونقدر نمیتونه سلسله وار باشه که قدرت اختیار نامیده بشه حتی برای یک انسان به طور شانسی چه برسه به این که عمومیت هم بهش بدیم پس شاید فیزیک کلاسیک تو پیش بینی کردن موقعیت ذرات زیر اتمی ما اشتباه کنه ولی تو کل یه تصمیم تقریبا صفره
عالی بود
لطفا به این موضوع بیشتر بپردازید