آیا “ماه” مقصر فاجعه تایتانیک بود؟
بیگ بنگ: در این مقاله، یک بررسی علمی و دقیق از پیوند احتمالی میان ابرماه و فاجعه ی تاریخی غرق شدن کشتی تایتانیک ارائه می شود.
در تاریخ ۱۰ آوریل سال ۱۹۱۲، کشتی تایتانیک از ساوث همپتون انگلستان راهی نخستین سفر خود شد، این کشتی مسافربری پس از سوار کردن مسافران در شربورگ فرانسه و کویینزتاون (اکنون Cobh) ایرلند، راهی غرب شد تا با پیمودن سراسر اقیانوس اطلس به نیویورک برود؛ ولی هرگز به مقصد نرسید. در ساعت ۱۱:۴۰ شب ۱۴ آوریل، تایتانیک با یک کوه یخ برخورد کرد و تا ساعت ۲:۲۰ بامداد ۱۵ آوریل، این کشتی غول پیکر به ژرفای امواج اقیانوس فرو رفته بود. گرچه ۷۰۰ مسافر به کمک قایق های نجات زنده ماندند ولی نزدیک به ۱۵۰۰ مسافر و خدمه ی کشتی در آب های یخ زده جان خود را از دست دادند. سال ۲۰۱۲ یادآور یکصدمین سال غرق شدن تایتانیک بود، ولی به جز آن، یادآور بیشینه ی کم شناخته شده ی حضیض ماه در ۴ ژانویه ی ۱۹۱۲ نیز بود، در این مقاله ما به بررسی این موضوع می پردازیم که آیا این دو رویداد می توانسته اند به واسطهی اثر ماه بر جزر و مد اقیانوس با هم ربطی داشته باشند.
شبی بدون مهتاب
دیوید رابینکم و دیوید رولندز در صفحه ی ۷۹ اسکای اند تلسکوپ اکتبر ۱۹۹۳ درباره ی ارتباطی میان ماه و غرق شدن کشتی تایتانیک نوشتند: «دیده بان های کشتی به روال عادی همیشه، در آن شب هم به دنبال شکست امواج که پیرامون بخش ِ بیرون از آبِ یک کوه یخ دیده می شود می گشتند؛ موج های سفید به آسان تر دیده شدن کوه یخ کمک می کردند. ولی در آن شب عملا هیچ موج مرده ای یا بادی نبود؛ اگر کوه یخی در آن اطراف بود، تک موج های کوچکی می بایست به وجود می آورد. ولی ماه در آسمان نبود. اگر موج کف داری آن جا بود، یا حتی خود کوه یخ … چه بسا مهتاب دیدنش را ساده تر می کرد.» هنگامی که افسر دوم، چارلز اچ لایتولر در برابر بازجوهای بریتانیا گواهی می داد، از او خواسته شد شرایط آن شب را بیان کند. وی پاسخ داد: «نخست این که، ماه در آسمان نبود.»
لارنس بیزلی، یکی از مسافران، پس از ناپدید شدن تایتانیک از درون قایق نجات به پیرامون نگاه کرد و متوجه چیزی دیگر درباره ی آسمان شد. وی در ۱۹۱۲ در کتابش “نابودی اس اس تایتانیک” نوشت: «نخست این که وضعیت آب و هوا باورنکردنی بود. آن شب یکی از زیباترین شب هایی بود که تاکنون دیده ام: حتی یک تکه ابر هم در آسمان نبود که از درخشش زیبای ستارگان بکاهد، ستارگانی که آنچنان در کنار هم فشرده شده بودند که در برخی از جاها، نقاط درخشانی که بر پهنه ی آسمان تاریک دیده می شد از خود آسمان پس زمینه بیشتر بود… اگر ستاره ای پایین می آمد و به لبه ی آب هم می رسید چیزی از تابناکیش کم نمیشد.»
و سرانجام، اندکی پیش از سر زدن آفتاب پانزدهم آوریل، بیزلی با دیدن یک کشتی مسافربری که در حال نزدیک شدن بود دریافت که گروه نجات سر رسیده. آسمان مشرق روشن شده بود و قایق نجاتی که وی در آن بود به سوی کشتی کارپتیا می رفت: «و سپس انگار که همه چیز برای خوشبختی ما رو به تکمیل بود، سپیده دم آمد. نخست سوسویی آرام و زیبا در دوردست خاور، و پس از آن یک درخشش طلایی ملایم که به آرامی از پس خط آسمان بر می خاست… و در پی آن ستارگان به آرامی مردند — تنها یکی نجات یافت که درست بالای افق و تا زمانی دراز پس از بقیه بر جا ماند؛ و نزدیک آن، هلالی رو به شمال که نوک پایینیش درست چسبیده به افق بود؛ باریک ترین و کم نورترین ماه.» این آخرین “ستاره” ی به جا مانده در واقع چنانچه رابینسون و رولندز نوشته اند، سیاره ی ناهید بود.
حضیض ماه در ۱۹۱۲
اگر ماه در آن شب سرنوشت ساز در آسمان بود، دیده بان های تایتانیک احتمالن می بایست کوه یخ را به موقع می دیدند و از برخورد جلوگیری می شد. ولی غیاب ماه در شب غرق شدن، بخش محض داستان است. در بهار ۱۹۱۲ شمار کوه یخ هایی که به مسیر کشتیرانی شمال اقیانوس اطلس رسیدند به گونه ای غیرعادی زیاد بود؛ که دلیلش چه بسا همزمانی و تلاقی نادر رویدادهای نجومیی بود که دامنه ی کشند (جزر و مد) اقیانوس را غیرعادی ساخته بودند. آیا این کشندها نقشی در آوردن کوه یخ بر سر راه تایتانیک داشتند؟
این ترکیب نادر کیهانی (ابَرماه) نخست باعث همگرایی یک رویداد “مه کشند” (spring tide) و یک رویداد “کشند حضیضی”(perigean) شد. مه کشند یا کشند فنری هم در زمان ماه نو و هم در زمان ماه کامل (یکم و پانزدهم ماه) روی می دهد. در آن هنگام، خورشید، زمین و ماه در یک خط قرار گرفته و اثر خالص نیروهای کشندی خورشید و ماه بیشتر می شود. کشندهای حضیضی زمانی رخ می دهند که ماه در مدار بیرون از مرکزش به گرد زمین، در نزدیک ترین نقطه به زمین قرار می گیرد (حضیض مداری)، بنابراین نیروی کشندزای ماه بیشینه است. اگر حضیض ماه در زمان ماه کامل یا ماه نو رخ بدهد، “مه کشند حضیضی” با دامنه ای به طور غیرعادی بلند رخ خواهد داد. مه کشندهای حضیضی منحصرن نادر نیستند. هر گاه یک حضیض با ماه نو همزمان شود، ½۶ و ½۶ ماه قمری پس از آن هم دوباره حضیض ماه نزدیک به ماه کامل رخ خواهد داد، و پس از یک بازه ی زمانی مشابه، دوباره حضیض نزدیک ماه نو می افتد، و همینطور ادامه می یابد.
ولی موقعیتی از این هم کمیاب تر هست که زمانی پیش می آید که مه کشند حضیضی همزمان با حضیض خود زمین (اوایل زمستان) رخ دهد، هنگامی که زمین در مدارش به گرد خورشید، در نزدیک ترین نقطه به خورشید قرار می گیرد. در این هنگام هم نیروهای کشندزای خورشید بیشینه اند. در اوایل ۱۹۱۲ چنین همزمانی نجومی رخ داد:
۳ ژانویه ی ۱۹۱۲، ۱۰h ۴۴m UT، زمین در حضیض
۴ ژانویه ی ۱۹۱۲، ۱۳h ۲۹m UT، ماه کامل
۴ ژانویه ی ۱۹۱۲، ۱۳h ۳۵m UT، ماه در حضیض
زمان محاسبه شده ی ماه کامل و حضیض ماه در ژانویه ی ۱۹۱۲ تنها شش دقیقه با هم اختلاف دارند. این زمان بندی برای روی یک خط قرار گرفتن خورشید-زمین-ماه، همراه با تاثیر نیرومند خورشید، حضیض فوق العاده نزدیکی برای ماه به وجود آورد: فاصله ی ۳۶۵۳۷۵ کیلومتر یا ۲۲۱۴۴۱ مایل از زمین در ۴ ژانویه ی ۱۹۱۲. فاصله ی معمول ماه در حضیض هایش حدود ۳۶۳۰۰۰ کیلومتر است. در آن تاریخ، کل نیروهای کشندزای ترکیبی از نیروهای ماه و خورشید، ۷۴% نیرومندتر از نیروی کشندزای ماه در فاصله ی میانگینش از زمین بود.
تا جایی که می دانیم، فرگوس جی وود، یک کارشناس جزر و مد در سازمان ملی اقیانوس (بعدها NOAA)، نخستین نویسنده ای بود که با اشاره به نزدیک ترین حضیض ماه میان سال های ۱۶۰۰ تا ۱۹۹۹، توجه ها را به این تاریخ جلب کرد (نقش راهبردی مه کشندهای حضیضی، ۱۹۷۸، صفحه ی ۲۱۹). به طور مستقل، راجر سینوت هم ستاره شناس بلژیکی، ژان میوز را از این رویداد نادر آگاه کرد، و پس از آن هم میوز محاسبات را اصلاح کرد و در کتاب سال ۲۰۰۲ خود – More Mathematical Astronomy Morsels (ویلمن- بل)، دامنه ی سال ها را گسترش داد. برای یافتن حضیضی نزدیک تر از حضیض سال ۱۹۱۲ یا باید به سال ۷۹۶ میلادی برگردیم (۳۵۶۳۶۶ کیلومتر) یا باید به آینده و سال ۲۲۵۷ برویم (۳۵۶۳۷۱ کیلومتر). بنابراین بیشینه ی حضیضی که در ۴ ژانویه ی ۱۹۱۲ روی داد، به عنوان بیشترین حد نزدیکی ماه به مرکز زمین در یک بازه ی زمانی بیش از ۱۴۰۰ سال شناخته می شود.
افزایش یخزایی؟
یخچال های طبیعی غرب گرینلند منبع اکثریت نزدیک به اتفاق کوه های یخی هستند که توسط جریان های اقیانوس وارد خطوط کشتیرانی شمال اقیانوس اطلس می شوند. وقتی یخ های یخچالی به ساحل گرینلند می رسند، بخش انتهایی یخچال ها می شکند (فرآیندی که به نام یخزایی شناخته می شود) و تکه های آن به صورت کوه های یخ در آب شناور می شوند. فعال ترین نقطه ی یخزایی، به ویژه نیمه ی شمالی خط ساحلی می باشد که از یخچال همبولت در حوضه ی کِین تا یخچال جاکوبزهاون در خلیج دیسکو ادامه دارد.
نیویورک تایمز برای یافتن توضیحی درباره ی فراوانی غیرعادی کوه یخ هایی که در بهار ۱۹۱۲ به مسیرهای کشتیرانی رسیدند، با دانشمندان دفتر هیدروگرافی (آبنگاری) آمریکا مصاحبه کرده و آن را طی مقاله ای در شماره ی ۵ می ۱۹۱۲ منتشر نمود. به استدلال این کارشناسان، شرایط آب و هوای قطبی در سال پیش از آن نقشی مهم [در این زمینه] داشتند: «در پیدایش حجم فوق العاده زیادی یخ شناور از یخچالهای غرب گرینلند … یخ هایی که اکنون در اقیانوس اطلس شمالی دیده می شود بسیار فراوانند زیرا مناطق قطبی در طی سال گذشته تابستانی به طور غیرعادی گرم، و در پی آن هم زمستانی به گونه ای غیرعادی ملایم داشتند … این تابستان گرم باعث بیشتر آب شدن یخچال ها شد، که احتمالن به جابجایی سریع تر آن ها، و شکل گیری شمار بیشتری کوه یخ، همراه با آزادسازی کوه های فشرده و انبوه و میدان های یخی که چه بسا فصل های بیشماری آنجا مانده بودند انجامید و پیایند آن هم این بود که رانش یخ ها به سوی جنوب بیش از سال های معمولی انجام گرفت.»
فرگوس وود ظاهرن نخستین نویسنده ای بود که نقش احتمالی بیشینه ی حضیض ماه در ژانویه ی ۱۹۱۲ را در پیدایش کوه یخ تایتانیک بیان کرد. وی در نشریه ی پژوهش های ساحلی ۱۹۹۵ استدلال کرد که افزایش دامنه ی جزر و مد باعث شد زبانه های یخی که از یخچال یاکوبزهاون تا درون آبدره امتداد داشت انعطاف پذیر شده و به بالا و پایین جابجا شود. به گفته ی وود: «در طول پدیده ی مه کشند، شمار یخزایی ها هم به گونه ی چشمگیری بیشتر می شود.» و به ویژه بر جزر و مدهای اقیانوسی تاکید کرد که در اثر “رویدادهای دقیق ستاره شناختی در ۴ ژانویه ی ۱۹۱۲… و تمرکز بسیار زیاد نیروهای گرانشیِ افزایش یافته ی آن ها” به وجود آمده بودند. وی نتیجه گرفت که “تاریخ احتمالی یخزایی کوه یخ تایتانیک [و ورودش به آب های آزاد] حدود ۴ ژانویه ی ۱۹۱۲ بود.”
ولی خود وود یک نقص را در این اندیشه تشخیص داد — یک کوه یخ که در اوایل ژانویه نزدیک خلیج دیسکو پدید آمده می بایست سریع تر از معمول حرکت کند تا بتواند در ۱۴ آوریل وارد مسیر کشتیرانی شده و سر راه تایتانیک قرار گیرد. وی دریافت که «کوه های یخ میتوانند در اثر عواملی بیشمار خرد شوند، تاخیر داشته باشند، تغییر مسیر بدهند، و حتی جایی گیر بیفتند یا به گل بنشینند» و همه ی این ها می توانند زمان سفر آن ها را افزایش دهند. او ناچار شد فرض کند که کوه های یخ پدید آمده در گرینلند در ژانویه ی ۱۹۱۲ راه خود را “با سرعت و بدون وقفه به سوی مقصدهای پایانی خود” پی گرفته بودند و به ویژه کوه یخ تایتانیک یکی از “سریع ترین موارد جابجایی ممکن” را انجام داده بوده.
نسخه ی ۱۹۳۸ راهنمای کاربردی ناوبری آمریکا -Bowditch- برای زمان مورد نیاز یک قاعده ی کلی ارایه داد: «اگر کوه های یخ به محض شکل گیری (یخزایی) وارد آب شده و به سوی جنوب شناور شده باشند و هیچ مانعی هم پیش رویشان نداشتند، سفرشان به طول ۱۲۰۰ تا ۱۵۰۰ مایل [دریایی] می بایست ۴ تا ۵ ماه به طول می انجامید…» فاصله ی خلیج دیسکو تا محل برخورد تایتانیک کمتر از ۱۶۴۰ مایل دریایی بود و بدین ترتیب یک کوه یخ معمولی که بدون تاخیر و یکراست به سوی جنوب حرکت کرده باشد برای رسیدن به آن محل نیاز به ½۵ ماه زمان داشت.»
برای پذیرفتن نظریه ی وود مبنی بر حرکت سریع کوه یخ رو به جنوب پس از یخزایی یک مشکل دیگر هم وجود دارد. جریان غالب غرب گرینلند معمولن یخ های شناور را از چندین ماه قبل از آن که یخ ها سفرشان را رو به جنوب آغاز کنند آن ها را به شمال می برد و سپس در خلاف جهت عقربه های ساعت دور خلیج بافین می چرخاند. چنانچه در راهنمای Bowditch سال ۱۹۶۲ ذکر شده: «پرکارترین منبع شخ های شناور ساحل غربی گرینلند است… جریان های غرب گرینلند یخ ها را به شمال و سپس به غرب می برند تا زمانی که با جریان رو به جنوب لابرادور برخورد کنند. کوه یخ های غرب گرینلند معمولن نخستین زمستان خود را در خلیج بافین می گذرانند. در طی تابستان بعدی توسط جریان لابرادور به سوی جنوب رانده می شوند. در بسیاری موارد، زمستان دوم آن ها در تنگه ی دیویس سپری می شود.»
سفر کوه یخ
اگر کوه یخ تایتانیک در ۱۹۱۰ یا ۱۹۱۱ از یخچال مادرش در گرینلند به دنیا آمده بوده، پس شاید چنین به نظر برسد که جزر و مدهای اقیانوسی در ژانویه ی ۱۹۱۲ ارتباطی با غرق شدن تایتانیک نداشتند. ولی ما می توانیم در نظریه ی وود یک اصلاح انجام دهیم — سناریویی که در آن حضیض بیشینه ی ماه در ۴ ژانویه ی ۱۹۱۲ همچنان نقشی مهم در تاریخچه ی کوه یخ تایتانیک بازی کند، حتی می توان گفت این کوه یخ اصلن از همان آغاز از گرینلند جدا نشده بوده.
کوه های یخ همچنان که در راستای سواحل لابرادور و نیوفوندلند رو به جنوب حرکت می کنند، می توانند به سوی آب های کم عمق رانده شده و به گل بنشینند. واژه نامه ی خدمات آبنگاری کانادا دو واژه برای توصیف یخ های ایستا تعریف کرده: “grounded ice” یخ شناوریست که موقتن در یک آب کم ژرفا به گل نشسته، در حالی که “stranded ice” یخیست که پس از شناور شدن، در اثر جریان آب به عقب برگشته و در ساحل ماندگار می شود. برخی از کوه های یخ به گل نشسته سر جایشان می مانند و بدون دورتر رفتن از بین میروند، ولی مواردی دیگر هست که دوباره شناور میشوند و حرکتشان به سوی جنوب را پی می گیرند. به گفته ی راهنمای Bowditch در سال ۱۹۳۸ ، کوه های یخ به همین شیوه ی ایستادن و رفتن “در مسیر جریان لابرادور پیش رفته و سفر خود به سوی جنوب را آغاز می کنند”: «بسیاری از آن ها در حوضه ی قطبی به گل می نشینند و همان جا فرو می پاشند؛ بقیه به سواحل لابرادور می رسند و از این سر تا سر دیگرش به طور پیوسته به گل می نشینند و دوباره راه می افتند… با این همه درنگ و تاخیر و این همه بی نظمی و سرگردانی در سفر یخ های شناور، بسیاری از یخ هایی که در هر فصل دیده می شود [در واقع] ممکن است چندین فصل پیش از آن پدید آمده باشند.»
دقیقن همین شیوه ی جابجایی در کتاب سال ۱۹۸۳ ی ریچارد براون به نام “سفر کوه یخ” توصیف شده؛ کتابی که نگاهی یگانه و منحصر به فرد به فاجعه ی تایتانیک دارد: از چشم خود کوه یخ. گرچه این یک کتاب داستان تخیلیست ولی به گمان خود نویسنده، می تواند از نظر علمی پذیرفتنی باشد. در کتاب براون، یخزایی کوه یخ تایتانیک در سال ۱۹۱۰ در یخچال جاکوبزهاون انجام گرفته، به سوی خلیج دیسکو حرکت کرده، و سپس با جریان غرب گرینلند، رو به شمال و تا ساحل رفته. کوه یخ براون زمستان ۱۹۱۱ -۱۹۱۰ را در انتهای شمالی خلیج بافین گذرانده، و در تابستان دوباره به سوی غرب شناور شده و حرکتش به سوی جنوب را در اوت ۱۹۱۱ آغاز نموده است. این کوه یخ چندین بار به گل می نشیند و دوباره شناور می شود تا در ۱۴ آوریل ۱۹۱۲ به مسیر تایتانیک می رسد.
بی گمان ما هرگز منشا و مسیر واقعی کوه یخ تایتانیک را نخواهیم دانست، ولی روایت براون با کوه یخی که بارها به گل مینشیند و دوباره به راه می افتد، سناریویی پذیرفتنی است. جریان های کشندی شاید به فرسایش پایه ی کوه های یخی که به گل نشسته اند کمک کند، و بالا آمدن زیاد آب طی مه کشندهای حضیضی هم می تواند در شناور شدن دوباره ی این کوه های یخ و حتی “یخ های بازگشته به ساحل” نقش داشته باشد، به ویژه آن هایی که به هنگام بالا آمدن معمولی آب به ساحل برگشته بوده اند.
در ۶ دسامبر ۱۹۱۱، یک ماه کامل ۲۲ ساعت پیش از رسیدن ماه به حضیض روی داد. در ۴ ژانویه ی ۱۹۱۲، ماه کامل و حضیض ماه تنها ۶ دقیقه با هم فاصله داشتند. در ۲ فوریه ی ۱۹۱۲، ماه کامل ۲۲ ساعت پس از حضیض ماه روی داد. ما به عنوان یک اصلاحیه در نظریه ی آغازین وود در پیوند دادن ستاره شناسی و تایتانیک، چنین مطرح می کنیم که مه کشند حضیضی در هر یک از این سه ماه — به ویژه زمان نزدیک به حضیض بیشینه ی ماه که در ۴ ژانویه رخ داد – می توانستند به بازشناور شدن کوه های یخ کمک کنند.
کوه یخ تایتانیک شاید زمان زیادی را در میان یخ های به گل نشسته یا بازگشته به ساحل نزدیک تنگه ی هادسون یا در راستای سواحل لابرادور و نیوفوندلند سپری کرده بوده. این جاها آنقدر جنوبی هستند که یخ های بازشناور شده ای که راهشان را دوباره به سوی جنوب پی گرفته اند، تا نیمه های آوریل زمان کافی برای رسیدن به مسیرهای کشتیرانی داشته باشند، زمانی که دیده بان کشتی، فردریک فلیت به آسمان پرستاره نگریست و این واژگان را گفت: «کوه یخ، راست به طرف ما می آید»
سایت علمی بیگ بنگ -منبع: skyandtelescope/ برگردان: ۱star-7skies