اسرار جهانهاي موازي ( قسمت پنجم )
سوال اصلي اينجاست كه آيا در طول 14 ميليارد سالي كه از بیگ بنگ جهان ما گذشته، برخوردي بين جهان ما و ديگر جهانهاي همسايه اتفاق افتاده است؟ اگر پاسخ مثبت باشد، اين برخورد ميبايست بسيار ملايم رخ داده باشد. چيزي در حد ماليده شدن يا تماس لحظهاي دو حباب صابون به يكديگر. چرا كه در غير اين صورت ما امروز نميتوانستيم وجود داشته باشيم.
در طول دو دهه اخير، دو تلسكوپ فضايي كوبه و WMAP به نقشهبرداري از تابش زمينه كيهاني مشغول بودهاند. كوبه نشان داد كه تابش زمينه كيهاني بسيار يكنواخت است و نوسانات جزئي دما با پيشبينيهاي مدل تورمي از آغاز عالم سازگاري دارد. WMAP با رصدهاي دقيقتر توانست نرخ انبساط عالم را با دقت اندازهگيري و مقدار ثابت هابل را 70 كيلومتر بر ثانيه بر مگاپارسك تعيين كند. بر اساس اطلاعات WMAP بود كه ما توانستيم با دقت تعيين كنيم كه بیگ بنگ 13 ميليارد و 700 ميليون سال پيش اتفاق افتاده است. اما اكنون سه سال است كه تلسكوپ بسيار ارزشمند آژانس فضايي اروپا در نقطه دوم لاگرانژي مدار زمين، تغييرات دمايي تابش زمينه كيهاني را با دقيقترين آشكارسازهاي فضايي ساخته شده در طول تاريخ نقشهبرداري ميكند.
شبيهسازيهاي رايانهاي نشان دادهاند، اگر برخوردي بين جهان ما و ديگر جهانها اتفاق بيافتد، يكنواختي تابش زمينه كيهاني تحت تأثير قرار خواهد گرفت و يك پالس انرژي، الگويي حلقوي ولي كمنور را در تابش زمينه كيهاني ايجاد ميكند كه شايد با آشكارسازهاي پلانك قابل تشخيص باشد. البته تاكنون نشانههايي در اطلاعات تحليلشده از پلانك يافت نشده است. اما اين تلسكوپ فضايي حجم زيادي از اطلاعات را توليد ميكند و شايد سالها طول ميكشد تا همه آنها تحليل شوند. ولي حتي اگر در آينده نزديك هم نشانهاي از اين برخوردهاي احتمالي پيدا نشود، بدين معنا نيست كه ايده چندجهاني نادرست است. بلكه ميتوان نتيجه گرفت فرضياتي كه شامل تعداد بسيار زيادي جهانهاي ديگر هستند و برخوردهاي متعددي را پيشبيني ميكنند، احتمالا درست نيستند.
برخي ديگر، نشانههاي برخورد را در تغيير قطبش تابش زمينه كيهاني جستوجو ميكنند.
به زبان ساده، قطبش يعني جهت نوسانهاي فوتونهاي نور.
پيشبيني ميشود طي برخورد دو جهان با يكديگر، موجي گردابي از ماده كه روانه جهان ما ميشود تابش زمينه كيهاني را پراكنده كند. شبيه وقتي كه پرتوهاي نور از سطح مواج آب بازتاب ميشوند و اين باعث تغيير قطبش پرتوهاي نور ميشوند.
– جريان تاريك
اما تلسكوپ فضايي پلانك هم تنها ابزار ممكن براي يافتن شواهد جهانهاي ديگر نيست. شايد بتوان شواهدي مستقيم از چندجهاني را در پديدهاي موسوم به جريان تاريك (Dark Flow) پيدا كرد.
جريان تاريك به حركت كشندي كل خوشههاي كهكشاني گفته ميشود كه در اثر انبساط عالم خودمان اتفاق ميافتد. پژوهشگران مركز پروازهاي فضايي گدارد ناسا متوجه شدهاند كه گويي نيرويي مرموز، كل اين مجموعه را با سرعتي بيش از يك ميليون كيلومتر بر ساعت به سوي صورتهاي فلكي قنطورس و بادبان ميكشد.
البته براي مطمئنشدن از درستي اين نتايج هنوز خيلي زود است. حتي برخي شك دارند كه جريان تاريك وجود خارجي ندارد و اين اثر عجيب و غريب ممكن است در نتيجه اشتباه در پردازش اطلاعات بهدست آمده باشد. اما اگر اين اطلاعات تأييد شوند و كماكان چنين اثري مشاهده شود، ميتوان بدان معنا باشد كه جهان ديگري در جهت صورتهاي فلكي قنطورس و بادبان قرار دارد و گرانش آن ساختارهاي ماده جهان ما را به سوي خود ميكشد. اين سادهترين توضيح ممكن براي جريان تاريك است!
اما هستند فيزيكداناني كه اميدوارند نشانههاي چندجهاني نه در پهنه كيهان و نه در آينده دور، كه همين روزها و روي زمين يافت شود. در بزرگترين شتابدهنده ذرات بنيادي يعني برخورددهنده بزرگ هادرون در آزمايشگاه هستهاي اروپا.
پروتونها آنقدر شتاب ميگيريند تا با انرژي جنبشي زيادي به هم برخورد كنند و مجبور شوند ساختار داخلي خود و ذرات بنيادي تشكيلدهندهشان را نشان دهند. به تازگي نتايج دو آشكارساز اصلي الاچسي، مشاهده ذرهاي شبيه به بوزون هيگز را تأييد كرده است. اما گروهي از پژوهشگران دانشگاه كاروليناي شمالي در حال بررسي تأثير احتمالي جهانهاي ديگر بر بوزون هيگز هستند. ذرهاي كه مسوول پديدآمدن جرم ماده است.
تحقيقات اين پژوهشگران نشان ميدهد كه منشأ ذره هيگز، ذرهاي بسيار سنگينتر است كه در چندجهاني وجود دارد و فقط با برخورددهندههاي بسيار بسيار پرانرژي (خيلي بزرگتر از الاچسي در سرن) قابل تشخيص است.
شايد اگر الاچسي اثبات كند كه بوزونهيگز، پسرعموي كمانرژي يك ذره بنيادي بسيار پرانرژيتر باشد، به مدركي ديگر از وجود جهانهاي موازي دست پيدا خواهيم كرد.
ادامه دارد …
It’s so wonderful