اصول نظريات داروين (قسمت اول)
اصل تنازع براي بقا
يكي از مسائلي كه بايد به آن توجه داشت، مسئله افزايش نسبت نوزادان به والدين است كه اين مسئله محدود به انسان نميشود و در ميان جانداران عموميت دارد. همچنين كثرت نوزادان نسبت به والدين در ميان جانداران بسيار بيشتر از انسان است. به عنوان مثال يك ماهي آزاد ماده، در يك فصل تخمگذاري بيش از 28 ميليون تخم توليد ميكند و يا برخي از قارچها تعدد اسپورهايي كه توليد ميكنند، به ارقامي نزديك به ميليارد بالغ ميگردد.
در اينجا امكانات محيط محدود است و اجازه رشد و بقا به همه نوزادان را نخواهد داد. پس در اينجا براي استفاده از امكانات محيط مبارزهاي بين نوزادان بروز ميدهد. در اينجا داروين مسئله تنازع براي بقا را ارائه داد و معتقد بود كه روند مبارزه محدود به نوزادان يك گروه نيست. افراد متعلق به گونههاي مختلف نيز براي استفاده از منابع محدود محيط درگير مبارزه با يكديگر ميشوند. همچنين شكل ديگر تنازع براي بقا، مبارزه موجودات در برخورد با شرايط دشوار محيط است. داروين ميگويد:
«تنازع براي بقا، تنها مبارزه تني و شاخ به شاخ دو جانور نيست، بلكه مبارزه با عوامل ناسازگار محيط مثلا زندگي يك گياه در حاشيهي كوير، نيز نوعي تنازع براي بقا است».
اصل انتخاب طبيعي
اصل انتخاب طبيعي نتيجه منطقي اصل تنازع براي بقا است. اگر عده محدودي از نوزادان ميتوانند به بقاي خود ادامه دهند و بقيه از بين بين ميروند، چه فرايندي باعث ميشود كه اين عده محدود انتخاب شوند؟ اگر همه نوزادان كوچكترين تفاوتي با يكديگر نداشته باشند و اندكي از آنها باقي بمانند و تغييري در آنها رخ ندهد، پس دليل اين همه تنوع در تاريخ تكامل موجودات زنده چه بوده است؟
در عصر داروين پديده جهش ژنها هنوز شناخته نشده بود و داروين به توارث صفات اكتسابي اعتقاد داشت. پس داروين حداقل قسمتي از تفاوتهاي بين نوزادان را نتيجهي توارث سازشهايي ميدانست كه در والدين رخ داده است.
داروين به تصادفي بدون برخي از تغييرات در جانداران اعتقاد داشت. او ميگويد:
«چون تغييراتي كه ظاهراً براي انسانها مفيدند، منحصراً به صورت تصادفي ظاهر ميشوند، بنابراين وقتي كه تعداد افراد نگهداري شده زيادتر باشد، احتمال و شانس ظهور آنها بيشتر است».
داروين نقش انتخاب طبيعي را دليل اصلي تغييرات نميداند، بلكه ماهيت عمل انتخاب را حفاظت از تغييراتي ميداند كه به علل گوناگون در موجودات زنده پديد ميآيند.
داروين همچنين مقايسهاي بين انتخاب طبيعي و انتخاب مصنوعي كه از طرف انسانها به منظور اصلاح نژاد گياهان و حيوانات اعمال ميشود، دارد. انسان در عمل انتخاب به صفات مفيد و مطلوب توجه دارد. به عنوان مثال در اصلاح نژاد گاوهاي شيري، ملاك افزايش ميزان توليد شير و در انتخاب نژادهاي گوشتي، ملاك افزايش ميزان گوشت است. نتيجه نهايي انتخاب مصنوعي، حصول حيواناتي با وزن بسيار زياد و طبعاً توان تحرك و چالاكي بسيار محدود است. بالطبع اين حيوانات توان زندگي بسيار كمتر از نژاد وحشي دارند و از لحاظ توان دفاع در قبال حيوانات درنده و يا سهولت در اخذ غذا و زندگي در شرايط طبيعي قابل مقايسه با نژاد وحشي كه وزن كمتر و توان تحرك و دفاع بالاتري دارند، نيستند. براي مثال گاوهاي وجشي صفاتي دارند كه براي انسانها كمتر مفيد است اما براي زندگي خود جاندار در شرايط طبيعي مفيدتر و سازگارتر است. مقدار شيرشان محدود است كه براي تأمين حيات نسل خود استفاده ميشود و شاخهاي نيرومند آنها با جثه كوچكتر و چالاكي بيشتر توان دفاع طبيعي آنها را بالا ميبرد.
همچنين داروين معتقد است كه در انتخاب طبيعي، مفهوم انتخاب به معناي واقعي كلمه نيست. بلكه گزينش انجام يافته در شرايط طبيعي، عملي مبتني بر اراده و آگاهي و تصميم قبلي نميداند اما در انتخاب مصنوعي اين نگرش فرق ميكند.
در انتخاب طبيعي از ميان افراد زياد و داراي تفاوت با يكديگر، كساني كه توان سازگاري و قدرت حياتي بيشتري دارند، باقي ميمانند و افراد ناسازگار و يا كمسازگار حذف ميشوند، بيآنكه تصميم و ارادهاي قبلي در اين مسئله وجود داشته باشد. اين نكته سنگبناي نظريهي داروين است.
داروين به انتخاب ديگري نيز اعتقاد داشت و آن انتخاب جنسي بود. او ظهور برخي از اختصاصات در بين حيوانات را نميتوانست به انتخاب طبيعي نسبت دهد. به عنوان مثال پر و بال و نقشهاي زيبا در جنس نر برخي از پرندهها مثل طاووس را نميتوانست نتيجه برتري آنها در امر مبارزه طبيعي تلقي كند و عقيده داشت كه افراد ماده اين قبيل جانداران در امر انتخاب زوج، براي دارندگان اين نوع مزايا و زيباييها نوعي ارجحيت و تمايل بيشتري قائل ميشدند و همين برتري و انتخاب به تقويت اين نوع صفات منتهي ميشد.
البته ديدگاه نظريه تحول درباره نحوه وقوع انتخاب طبيعي با نگرش داروين در اين زمينه تفاوتهاي بسياري دارد.
ادامه دارد …
فرگشت بیشترازاینکه واقعیتِ تنوعِ زیستی گونه هاباشه،خیلی خیلی زیباست.
آنقدرزیباست که طی دوسال گذشته که بااون آشناشدم باعث تغییرژرفی درمن شده.مثلا چون دانستم که تفاوتی بابقیه موجودات زنده ندارم،به طبیعت ودنیابا دیدی دیگه نگاه میکنم وبرای تک تک موجودات زنده احترام قائل هستم ومیدونم که حق زندگی کردن دارند.دیگه سگ روکه ازکوچیکی یادگرفته بودم یه حیوون نجس و…هست وازلمس کردنش بیزاربودم رونوازش میکنم وباعشق بهش نگاه میکنم.
اماگاهی انتخاب طبیعی رونمیتونم هضم کنم.مثلاً افعی دم عنکبوتی.
نمیشه که یدفعه ماری براثرانتخاب طبیعی برای گیرانداختن طعمه ودسترسی به غذابرای بقای بیشتراینجورشده باشه.این خودش یه روندی بیش ازچندقرن رومیطلبه.
واگه اول یه ضایعه کوچیک بوده بعدشده چندین ضایعه مثل پاوبعدضایعه ای مث بدن یه عنکبوت …..تارسیده به اینجا،پس بایدالان شاهدمارهایی باشیم که ضایعه هایی گوناگون درانتهای دم دارن.درحالی که هرگزچنین چیزی دیده نشده.وخیلی سوالهای دیگه که برام قابل هضم نیست.وشایدهم علم جوابی براشون داره ومن پیدانکردم؟؟؟؟