بیگ بنگ: اثر کشف های بزرگ بر کاشفان بزرگ جنبه ی دیگری نیز دارد، که در زندگینامه ی هیدکی یوکاوا به قلم خود او به نام “مسافر” آمده است. یوکاوا این کتاب را زمانی نوشت که سنش از پنجاه سال گذشته بود. انتظار می رود که زندگینامه ای به نام مسافر به قلم کسی که زندگی اش دست کم از دید ناظر خارجی غنی و پر ثمر بوده است شرح سراسر زندگی اش باشد. اما شرح یوکاوا از سفرها یش با انتشار مقاله ی سال 1934 او درباره ی کشف بزرگش با چنین لحنی به پایان می رسد: « بیش از این نمی نویسم، زیرا نسبت به آن روزهایی که خستگی ناپذیر مطالعه می کردم احساس غربت می کنم، از طرفی وقتی می بینم که چگونه به مسائلی غیر از مطالعه اشتغال یافته ام اندوهگین می شوم.»

21225به گزارش بیگ بنگ، همه ی ما ضمن اینکه در شادمانی کشف های مردان بزرگ سهیم هستیم، از اینکه آن همه چهره ی ناشناخته تر و بد اقبال تر چه چیزی را عزیز می شمرند و به یاد می آورند سرگشته و حیران می شویم. آیا محکومند در انتظار بمانند، یا خود را به این فکر دل خوش کنند که “ایستادگان و منتظران نیز خدمت می کنند؟” تلاش های انفرادی آرتور ادینگتون در جستجوی نظریه ی بنیادی اش معروف است. ادینگتون به رغم اطمینان کاملش به درستی این نظریه، بی شک از اینکه هم روزگارانش کار او را نادیده گرفتند سخت اندوهگین بود. این اندوه را در نامه ای که چند ماه پیش از مرگش به دینگل نوشت می توان دید:« مدام تلاش می کنم که دریابم چرا دیگران این روش را گنگ و مبهم می بینند، اما یادآوری می کنم که حتی اینشتین را هم مبهم می دانستند و هزاران نفر لازم می دانستند حرف او را توضیح دهند. واقعا نمی توانم باور کنم که میزان ابهام من از دیراک بیشتر باشد. اما در مورد اینشتین و دیراک، مردم فکر می کردند که شکافتن ابهامات ارزش دارد. اعتقاد دارم که وقتی دست به کار شوند آن گاه حرف مرا هم خواهند فهمید-آن گاه توضیح ادینگتون هم مد می شود.»

عدم قبول معاصران گاه پیامدهای تراژیک دارد، آن هم زمانی که این عدم قبول با انتقادهای تند و خشن در آمیزد. برای مثال لودویگ بولتسمان در اثر شدت حمله ی اوستوالد ماخ علیه نظراتش مبنی بر اینکه اتم ها وجود دارند را سخت نا امید و افسرده کرده بود و سرانجام خودکشی کرد و به قول نوه اش،فلام:”شهید اندیشه هایش شد”. جورج کانتور، واضع نظریه ی مدرن مجموعه های نقاط و مرتبه های بی نهایت، به علت کینه توزی و عداوت آموزگارانش لئوپولد کرونکر نسبت به خود او و اندیشه هایش، عقل خود را از دست داد و سالهای طولانی را پیش از مرگ در آسایشگاه روانی گذراند.

تصویری از "ارنست رادرفورد"
تصویری از “ارنست رادرفورد”

موردی که بسیار متفاوت با این موارد است، به ارنست رادرفورد مربوط می شود. به سابقه ی رادرفورد نگاه کنیم. در سال 1897 تابش های رادیواکتیو را به ذرات آلفا(α)،پرتوهای بتا(β) و پرتوهای گاما(γ) تجزیه کرد که نامگذاری خود او بود. در سال 1902 قوانین فروپاشی رادیواکتیو را فرمول بندی کرد، و این نخستین بار بود که قانون فیزیکی بر حسب احتمال فرموله می شد نه بر حسب قطعیت. بدین گونه رادرفورد از پیشگامان تعبیر احتمالاتی مکانیک کوانتومی بود که بیست و پنج سال بعد عمومیت یافت. در سال 1905 تا 1907 با همکاری سادی، قوانین جابجایی رادیواکتیو را فرمول بندی کرد و ذره ی آلفا را هسته ی اتم هلیوم دانست و همراه بولتوود تعیین سن سنگها و کانی ها را با استفاده از رادیواکتیویته ی آنها ابداع کردند. در سال 1909 تا 1910، با آزمایشهای گایگر و مارسدن،کشف پراکندگی بزرگ زاویه ی پرتوهای آلفا و فرمول بندی رادرفورد از قانون او درباره ی پراکندگی و مدل اتم هسته دار صورت گرفت. سپس در سال1917 رادرفورد نخستین تبدیل آزمایشگاهی اتمها را انجام داد و با بمباران پرتوی آلفا، ازت14 را به اکسیژن17 و یک پروتون تبدیل کرد. رادرفورد همچنین با همکاری آلیفنت، هیدروژن3(تریتیم)و هلیم3 را کشف کرد.

نظر رادرفورد درباره ی کشف هایش را در در لحظه ی پاسخ به یک پرسش می توان یافت: جناب رادرفورد، شما همواره در ستیغ موج ایستاده اید؟ پاسخ رادرفورد: « موج را خودم برانگیختم، مگر نه؟ » از دید برتری طلبانه ی رادرفورد، هرچه او می گفت درست می بود، حتی این گفته اش که”نمی گذارم بچه های من وقت تلف کنند”در پاسخ به اینکه از او خواسته بودند شاگردانش را به مطالعه ی نظریه ی نسبیت اینشتین تشویق کند. اگر به وجود جنگاوران خوشبخت نگاهی بیافکنیم، رادرفورد یکی از آنها خواهد بود.

تا اینجا جنبه هایی از علم جویی را با گوشه هایی از زندگی بعضی از دانشمندان بزرگ نشان داده ایم، حال به مسائل کلی تر می پردازیم. نمونه ای می آوریم… می گویند که وقتی از آبراهام مایکلسون در اواخر عمرش پرسیدند که چرا این همه وقت صرف اندازه گیری سرعت نور کرده است پاسخ داد: « خیلی کیف داشت»… البته کیف کردن در علم جویی جای خود را دارد، اما لفظ”کیف کردن” نوعی عدم جدیت به ذهن شنونده متداعی می کند و حتی در بعضی از فرهنگ های معتبر به معنی”شوخی و لودگی” آمده است. ما مطمئنیم که مایکلسون وقتی مشغله ی اصلی زندگی اش را “کیف کردن” خواند چنین منظوری نداشت. پس منظور از کیف کردن مایکلسون چه بود؟ به طور کلی، نقش خرسندی و رضایت بخشی چیست؟ غالبا در مورد تلاشهای علمی لفظ “خرسندی”و”رضایت بخشی” را به کار می برند، اما ناکامی و اضطراب و نا امیدی نیز دست کم به همین اندازه در تجربه ی علمی نقش دارند. بی تردید، غلبه بر دشواریها در رضایت یا کامیابی نهایی دانشمندان اهمیت دارد، اما آیا ناکامی جنبه ای صرفا منفی در علم جویی به شمار می رود؟

تصویری از پل دیراک سمت راست تصویر و آبراهام مایکلسون سمت چپ تصویر
تصویری از پل دیراک سمت راست تصویر و آبراهام مایکلسون سمت چپ تصویر

پل دیراک در توصیف پیشرفتهای پر شتاب فیزیک در پی پایه ریزی اصول مکانیک کوانتومی در نیمه و اواخر دهه ی1920، نظری داده است که ذکر آن در اینجا بی مناسبت نیست: «توصیف مناسب این است که به بازی بسیار جالبی می مانست. وقتی یکی از مسائل کوچک را حل می کردید، می توانستید مقاله ای درباره ی آن بنویسید. در آن روزها برای هر فیزیکدان درجه ی دوم نیز آسان بود که کار درجه ی اول کند. دیگر چنین دوره ی پر افتخاری تکرار نشده است.» در همین زمینه، به ارزیابی جوزف تامسون، درباره ی لرد رالی در خطابیه ی یاد بودش در کلیسای وست مینستر توجه کنید: « جذابیت بعضی از دانشمندان بزرگ در این است که نخستین حرف را درباره ی موضوعی زده اند ، اندیشه های تازه ای آورده اند که پرثمر از کار در آمده اند. جذابیت عده ای دیگر در این است که آخرین حرف را درباره ی موضوع زده اند و وضوح و سازگاری منطقی به آن موضوع بخشیده اند. به نظر من، لرد رالی از لحاظ منش و خلق و خو در زمره ی گروه دوم است.»

رالی بنابر طبع و خوی خود تصمیم گرفت به مقابله ی مسائل دشوار برود. درباره ی طبع و خوی رالی، پرسشی را به دنبال دارد: پس از آنکه دانشمندی به پختگی رسید، معیارهایش برای ادامه ی علم جویی کدامند؟ این معیارها تا چه مقدار شخصی اند؟ و معیارهای زیبایی شناسانه ای چون ادراک نظم و الگو، قالب و مضمون، تا چه حد مناسبت دارند؟ آیا این گونه معیارهای شخصی منحصر به فردند؟ آیا احساس تعهد به معنی تعهد نسبت به شاگردان، تعهد نسبت به همکاران و تعهد نسبت به جامعه نیست. حال باید دید مضمون تعهد در علم جویی به خاطر علم چیست؟

در پایان به جنبه ی دیگری نیز اشاره می کنیم، ج.ه.هاردی کتاب دفاعیه ی یک ریاضیدان را با این جملات روشنگر به پایان می برد: « در زندگی من یا هر کس دیگری که ریاضیدانی همچون من بوده است، مسئله این است، من چیزی به دانش افزوده ام و به دیگران کمک کرده ام که آنها هم چیزی بیفزایند و این چیزها ارزشی دارند که با آفریده های ریاضیدانان بزرگ یا هر هنرمند دیگری، اعم از کوچک و بزرگ، که نوعی یاد بود از خود به جا گذاشته اند، و فقط از نظر درجه تفاوت دارند.» سخن هاردی در مورد ریاضیدانان است، اما در مورد تمام دانشمندان مصداق دارد. به ویژه توجهتان را جلب می کنم به اشاره ی هاردی به اشتیاق هر کس در مورد به جا گذاشتن نوعی یاد بود و چیزی که آیندگان درباره ی آن قضاوت می کنند. حال باید پرسید قضاوت آیندگان تا چه حد انگیزه ی هشیارانه ای در علم جویی به شمار می رود؟

« علم جویی را غالبا با کوهنوردی مقایسه کرده اند. اما چه کسی در میان ما حتی در خیال خویش امید دارد که اورست را در نوردد و هنگامی که آسمان آبی و هوا آرام است به قله اش برسد و در آرامش هوا سراسر سلسله ی هیمالیا را در سفیدی خیره کننده ی برف هایی که تا بی نهایت گسترده اند را نقشه برداری کند؟ به همین گونه، هیچ کدام از ما نمی تواند به منظره ای این چنین از طبیعت و عالم پیرامون مان امید ببندد. اما ایستادن در دره ی پایین و انتظار بر آمدن خورشید را از فراز قله کشیدن، اصلا بی ارزش یا کم مقدار نیست.»

نویسنده: محمد پرگلی / سایت علمی بیگ بنگ

منابع بیشتر:

مجله دانشمند مهر ۱۳۶۹
مقاله ی پروفسور چاندراشکر – پژوهشکده ی علوم هند در بنگلور فوریه ی ۱۹۸۵ به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاسیس فرهنگستان علوم هند _ترجمه ی رضا رضایی

قسمت اول

قسمت دوم

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.