بیگ بنگ: فیلسوفان علم کوششهای فکری بسیاری کرده اند تا بتوانند معیاری برای تفکیک علم از شبه علم پیدا کنند. حتی راجع به این بحث کرده اند که آیا اساسا چنین معیاری وجود دارد یا نه. به راستی دلیل تلاش برای تفکیک علم از شبه علم چیست؟ چرا فیلسوفان علم این همه تلاش می کنند تا علم را از آنچه که علم نیست؛ ولی دلش می خواهد علمی باشد جدا کنند؟

science-vs-pseudoscienceاز نقطه نظر تاریخی، علم مدرن در قرون اخیر به خصوص پس از قرن ۱۸ و ۱۹ به دلیل نقشی که در بهبود زندگی بشر ایفا کرد بسیار خوشنام و بلندآوازه شد. علم توانست خودرو بسازد؛ داروهای مسکن؛ واکسن هایی که از مرگ و میر و تلفات بیماری های واگیردار جلوگیری می کرد؛ یخچال؛ تلفن و تلویزیون و به کار گیری انرژی الکتریکی و برق و روشنایی و خیلی چیزهای دیگر.

به همین جهت٬ علم٬ در نظر عمومی جایگاه بالایی پیدا کرد و کلمهء (علمی) ارج و قرب بالایی یافت. این ارزش اجتماعی به قدری جایگاه خود را ترفیع داد که از آن پس اگر به کسی می گفتیم: این سخن شما علمی نیست؛ یا شما علمی فکر نمی کنید حتی توهین آمیز تلقی می شد. یعنی هیچکس نمی خواست که عقاید؛ افکار؛ برنامه ها و ایده ها و سخنانش غیر علمی باشد. همه دوست داشتند ایده هایشان از نظر علمی ثابت شده باشد و حتی بگویند که حرف هایشان مورد تایید علم نیز هست.

این شد که هر کسی تلاش می کرد از اتهام غیرعلمی بودن فرار کند و اصرار می کرد که آنچه که می گویم علمی است. تا اینجای کار را داشته باشید تا برویم سراغ نقاط عطف تاریخی توسعه علم. توسعه ای شتابدار که طی آن؛ علم کاربردی روز به روز همگام با توسعه علم نظری پیش می آمد و اختراعی پیش روی بشر می گذاشت که زندگی انسان را از اساس متحول می کرد. درست در همین نقطه؛ سرمایه گذاری روی علم و فعالیت های علمی مورد توجه دولت های دنیا قرار گرفت. تعجبی ندارد. هر جا که پای پول در میان باشد، موضوع پیچیده می شود. در خصوص علم و فناوری نیز همین اصل صادق است. در اینجای داستان؛ عده ای که کمترین سهمی در تولید علم و فناوری نداشتند هم سهم خود را می خواستند. اما یک مشکل اساسی وجود داشت.

برخی از کسانی که از بودجه های علم و فناوری سهم می خواستند، نه می خواستند تولید علم کنند و نه می توانستند! از این رو تلاش می کردند به یافته ها و باورها و دیدگاه های خود رنگ و لعاب علمی بزنند. روش آن هم خیلی ساده بود و نیازی به مطالعه زیاد نداشت. کافی بود یک یا چند اصطلاح علمی بلد باشیم. آن وقت می شود هر موضوع بی اساسی را با گنجاندن کلماتی مثل کوانتوم؛ انرژی ؛ متافیزیک؛ مغناطیس؛ جهان های موازی و… به ظاهر علمی جلوه داد. در این صورت لااقل می توان مخاطبان ساده و بی اطلاع را فریب داد و جوری وانمود کرد که اینجا هم سخن از علم است و یک فعالیت علمی در حال انجام است. این شد که هم فالگیرها؛ هم فروشندگان مهرهء مار یا سی دی راز و خوشبختی؛ هم طالع بین ها و فروشندگان سنگ اعتماد به نفس هم با یاد گرفتن دو سه کلمه علمی پای خود را در کفش علم کردند و آب را گل آلود نمودند.

اینجا بود که نیاز به فیلسوفان علم حس شد. یعنی نیاز به کسانی که ماهیت علم و روش علمی را از نظر تاریخی و اجتماعی و فلسفی بررسی کنند و در عین حال بتوانند بگویند چه چیزی علمی هست و چه چیزی علمی نیست. اگر چه که خود دانشمندان که کار علمی می کنند خوب می دانند که روش علمی چیست و یک پژوهش چه فاکتورهایی باید داشته باشد تا به عنوان یک پژوهش معتبر و استاندارد محصوب شود؛ اما همه ماجرا محدود به این نیست. تفکیک علم از غیرعلم به همین سادگی ها هم نیست. گاهی اوقات شباهت عجیبی بین ادعاهای شبه علمی و علم وجود دارد. به طوری که شاید متخصصان هم دچار بدفهمی شوند و نتوانند مچ یک ادعای شبه علمی را بگیرند. اینجاست که تفکیک علم از شبه علم مهم می شود و لازم است که معیاری در دست باشد تا هر ادعایی نتواند عنوان ٬علمی بودن٬ را جعل کند.

نویسنده: عرفان کسرایی: پژوهشگر مطالعات علم در دانشگاه کاسل آلمان

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

4 دیدگاه

  1. مقاله شما واقعاً عالی است. من این مقاله را با اجازه شما در هفته نامه نشر خواهم کرد.
    ممنون

  2. هر دانشی آنگاه علم دانسته می شود که بتوان رابطه بین مقولات آن دانش را ، به زبان ریاضی بیان کرد.
    علم بدون ریاضیات ، شبه علم است.

  3. با عرض سلام و درود فراوان خدمت جنابعالی مقاله شما واقعاً بسیار عالی و تاثیرگذار نوشته شده است و صد افسوس که در جامعه ما فرشندگان مهمل دکانی پر رونق دارند و خریداران نیز بسیار هستند !!!!