بیگ بنگ: در تلاش بیوقفۀ ما برای پی بردن به اینکه پس از مرگ چه اتفاقی میافتد، مدتهاست که انسانها پدیدۀ نادر «تجربه نزدیک به مرگ» را مشاهده کردهاند. در این رویداد افرادی که تا سرحد مرگ رفتهاند اغلب گزارش میکنند که رویدادهای تغییردهندۀ زندگی را در «سمت دیگری» دیده و تجربه کردهاند، مانند نوری در انتهای یک تونل طولانی، یا دوباره ملحق شدن به خویشاوندان یا حیوانات خانگی مورد علاقهشان. اما علیرغم ماهیت ظاهراً ماوراءطبیعی این تجارب، کارشناسان میگویند علم میتواند توضیح دهد که چرا اینها اتفاق میافتد- و واقعاً چه چیزی رخ میدهد.
به گزارش بیگ بنگ، تجربه نزدیک به مرگ، یک رویداد روانشناختی عمیق با علائم عجیب است. این تجربه معمولاً در افرادی که نزدیک به مرگ هستند، یا در طول موقعیتهای درد شدید فیزیکی یا احساسی، رخ میدهد؛ اما ممکن است بعد از حملات قلبی یا آسیبهای مغزی آسیبزا، یا حتی در طول مراقبه و غش (از دست دادن هوشیاری به علت افت فشار خون) نیز رخ دهد.
این تجربهها در یک سوم از افرادی که به مرگ نزدیک میشوند، به طور شگفتانگیزی مشترک است و طبق گزارش ِ آنها، حداقل یکی از این موارد زیر را تجربه کردهاند. ویژگیهای مشترک گزارشات، احساس خشنودی، جدا شدن فیزیکی از بدن (مانند تجربههای خارج از بدن)، حرکت سریع در امتداد تونلی تاریک و وارد شدن به نوری درخشان، میباشد. فرهنگ و سن نیز بر نوع تجربهای که این افراد داشتهاند، تأثیر میگذارد.
به عنوان مثال، بسیاری از هندیها میگویند که پادشاه هندوی مرده، یامراج، را دیدهاند؛ در حالی که آمریکاییها اغلب ادعا دارند عیسی مسیح را دیدهاند. کودکان معمولاً دیدن دوستان و معلمان «در روشنایی و نور» را گزارش میکنند. اغلب تجربههای نزدیک به مرگ، مثبت هستند و حتی به کاهش اضطراب ِ مرگ، تصدیق زندگی و افزایش سلامتی کمک کردهاند. با این حال برخی از تجربهها، منفی هستند و شامل احساساتی از قبیل عدم کنترل، آگاهی از عدم وجود، تصاویر جهنمی، یا قضاوت از سوی موجودی برتر، میباشد.
چرا تجربههای نزدیک به مرگ اتفاق میافتد؟
دانشمندان علوم اعصاب، اولاف بلانک و سباستین دیگوز، دو نوع تجربه نزدیک به مرگ را بیان کردهاند. نوع اول، که مربوط به نیمکره چپ مغز است، حس تغییر یافتهای از زمان و تصورات پرواز کردن را برجسته میکند. نوع دوم، که شامل نیمکره راست مغز است، به وسیله دیدن ارواح یا ارتباط برقرار کردن با آنها، و شنیدن صدا و موسیقی توصیف میشود.
در حالی که مشخص نیست چرا انواع متفاوتی از تجربه نزدیک به مرگ وجود دارد، اما مشخص است که تعاملات متفاوتی بین نواحی مغز، باعث ِ این تجارب متمایز می شود. لوب گیجگاهی نیز نقش مهمی در تجربه نزدیک به مرگ دارد. این ناحیه از مغز در پردازش اطلاعات حسی و حافظه دخیل است، بنابراین فعالیت غیرطبیعی در این لوب میتواند احساسات و ادراکهای عجیب و غریبی به وجود بیاورد.
علیرغم وجود چندین نظریه که برای توضیح تجریه نزدیک به مرگ استفاده میشود، درک عمیق اینکه چه چیزی موجب آنها میشود، دشوار است. افراد مذهبی اعتقاد دارند که تجارب نزدیک به مرگ شواهدی از زندگی پس از مرگ را نشان میدهد- به ویژه جدا شدن روح از بدن. در حالی که توضیحات علمی برای تجریه نزدیک به مرگ شامل غیرشخصیسازی است. غیرشخصیسازی، حسی از جدا شدن از بدن خود است.
کارل سیگن، حتی بیان کرده که استرس مرگ موجب یادآوری تولد میشود، یعنی «تونلی» که افراد میبینند، تصور دوبارۀ کانال تولد است. اما به دلیل ماهیت خیالی این نظریهها، توضیحات دیگری هم به وجود آمده است. برخی محققان ادعا میکنند که اندورفینهای آزادشده در طول رویدادهای استرسزا میتواند چیزی شبیه به تجربه نزدیک به مرگ را ایجاد کند. همچنین داروهای بیهوشی نظیر کتامین، میتوانند ویژگیهای تجربه نزدیک به مرگ را شبیهسازی کنند- از قبلی تجربههای خارج از بدن. نظریههای دیگر بیان دارند که تجربه نزدیک به مرگ به دلیل دیمتیلتریپتامین(DMT) است؛ دیمتیلتریپتامین داروی روانگردانی است که به طور طبیعی در برخی از گیاهان یافته میشود.
ریک استراسمن، استاد روانپزشکی، در مطالعهای که بین سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ انجام شد، مشاهده کرد که بعد از تزریق دیمتیلتریپتامین، این افراد تجربههای عجیب و نزدیک به مرگ داشتند. طبق گفته استراسمن، بدن در هنگام تولد و مرگ، DMT طبیعی آزاد میکند. با این حال، هیچ شواهد قطعی برای حمایت از این دیدگاه وجود ندارد. به طور کلی، نظریههای مبتنی بر شیمی فاقد دقت هستند و نمیتوانند طیف کامل ِ ویژگیهای تجربه نزدیک به مرگ، را توضیح دهند.
محققان تجربههای نزدیک به مرگ را از طریق آنوکسی مغزی، یعنی کاهش اکسیژنرسانی به مغز، توضیح دادهاند. یک محقق دریافت، خلبانانی که در طول شتاب سریع، عدم هوشیاری را تجربه کردهاند، ویژگیهایی مانند تجربه نزدیک به مرگ، از جمله مشاهدۀ تونل نورانی را توصیف کردهاند. کمبود اکسیژن نیز میتواند موجب تشنجهای لوب گیجگاهی شود که این به نوبه خود موجب توهم میشود. این مورد نیز شبیه ِ “تجربه نزدیک به مرگ” است.
اما گستردهترین توضیح برای تجارب نزدیک به مرگ، فرضیۀ مغزِ در حال مرگ است. این نظریه بیان دارد که تجارب نزدیک به مرگ، توهمات ناشی از فعالیت در مغز، در هنگامی که سلولها شروع به مردن میکنند، میباشد. از آنجایی که این تجارب در طول زمانهای بحرانی رخ میدهد، این میتواند داستانهایی که بازماندگان از مرگ شرح میدهند را توضیح دهد. مشکل این نظریه این است که نمیتواند طیف کامل ویژگیهایی که در طول تجارب نزدیک به مرگ رخ میدهد را توضیح دهد؛ مثلاً نمیتواند توضیح دهد که چرا افراد تجربههای «خارج از بدن» دارند.
در حال حاضر هیچ توضیح قطعی برای دلیل رخ دادن تجارب نزدیک به مرگ وجود ندارد. اما تحقیقاتی که در حال انجام است هنوز به دنبال درک این پدیدۀ مبهم و معمایی است. تجربههای نزدیک به مرگ، چه ماوراءالطبیعی باشند چه نباشند، بسیار مهم هستند. این تجربهها معنا، امید و هدفی را برای بسیاری از افراد فراهم میکنند، در حالی که قدردان تمایل انسان به زنده ماندن پس از مرگ هستند.
ترجمه: زهرا جهانبانی/ سایت علمی بیگ بنگ
منبع: theconversation.com
لینک کوتاه نوشته : https://bigbangpage.com/?p=81362
مغز انسان پدیده ای است شگفت انگیز که میتونه مفهومی که همه اسم اش رو “من” میگذاریم تحت کنترل خودش دربیاره.
به نظر میرسه در حالت هایی مثل تجربه نزدیک به مرگ یا پدیده به ظاهر ساده ای مثل راه رفتن در خواب مغز کنترل “من” رو به دست میگیره و قادر هست حتی “من” رو به همراه جسم اش از یک بلندی به پایین پرت کنه.
این پدیده به شکل ضعیف ترش همون خواب دیدن هست که مغز یک فیلم میسازه و “من” رو وادار به تماشای اون میکنه یا نقشی هم به او در فیلم میده.
به نظر من این که بگیم همه اینها حاصل سیگنال های الکتریکی مغز هست به واقعیت و منطق نزدیک تره وگرنه تمام دیدگاه های ماورا الطبیعه ای از جمله حضور در جهان موازی یا ورود به یک سرزمین خیالی همه و همه تلاش مذبوحانه انسان برای ارضای تمایل به جاودانگی خودش هست.
خلاصه مصاحبه دکتر پیم ون لومل متخصص قلب از بیمارستان ریجن استیت هلند و نویسنده مقاله ای در مورد تجارب نزدیک به مرگ در مجله معروف lancet در لینک زیر قابل مطالعه است:
https://dndsi.ir/pim-van-lommel/
خلاصه کتاب پیم پن لومل تحت عنوان اصلی Eindeloos bewustzijn
در لینک زیر
https://dehlinks.ir/link_download.php?Mozojadid_Id=60337
یکم دیدگاه عمیقتر.نه بخوایم الکی ربطش بدیم به ماورا نه کلا بگیم یه مشت توهمه .کلا هردو طرف میخوان خودشونو راحت کنن و از ندانم گرایی دربیان همونطور که متریالیستها اعتقاد دارن همه ایناهم یه مشت چرتو پرت وهمیه و این جلوی تحقیقات عمیقو میگیره.من هم سرچ های انگلیسی زدم و علی رغم یکسری دلایل علمی مدرک قوی وجود نداشت اما مطالب جالبی توجهمو جلب کرد در خاطرات این افراد.اولا برخی مدعی هستن چیزی فراتر از اگاهیشون دیدن مثلا اتفاقی که برای یک نفر افتاد و وقتی بعد هوشیار شدن پرسیدن فهمیدن درست بوده.دوما همگی مشترک بودن و حس های زیادی داشتن یک دکتری نوشته بود شاید با یکم فعالیت کم الکتریکی مغز بگیم یه توهم سطحیه اما ین افراد همه جانبه همه حواس رو تجربه کردن!مثه اینه از تلویزیون خاموش تصویر سه بعدی با لمس و درک و غیره ایجاد شه!اگه صرفا یه تصور سطحی بود میگفتیم اره یه خیاله.دوما اکثرا اعمالشونو دیدن!چرا ندیدن که دارن پیتزا میخورن یا فلان امتحان قبول شدن!؟بلکه عمدتا اعمال و نتیجه اعمالو دیدن.نمیگم این تایید دینه اتفاقا جالبه بدونید بعضا مغایر تعارف دینی هم توصیف کردن!مثلا مراحل رو عین مدلی که ادیان گفتن طی نکردن.نتیجه گیری رو با جمله جالب یک پزشک در موسسه تحقیقات نیویورک تموم میکنم.ایشون در گزارششون نوشتن بنظر این یه پدیده ساده پزشکی نیس و از این به بعد کاری از پزشکی بر نمیاد و خارج از حیطشه!از این به بعد بنظر کار فیزیک مدرن و پیچیده هستش و باید توضیح بده عمیقا معنای اگاهی و ذرات چطور کار میکنه.اینا ماورایی نیس چیزی به نام ماورا نیس هرچی هس طبیعته اما مااگاه نیستیم حتی اگه روح هم باشه یه پدیده هست که بعد شناختش میگیم فلان پدیده علمی هست.
احسنت افرین بر دیدگاه بسیار زیبای شما بدور از هر غرض و تعصب به این پدیده نگاه کردید.ولی خب این پدیده فعلا توپ رو به نفع سود جویان پرتاب کرده چراکه فعلا علم توضیحی براش نداره و این افراد این مطالب رو به نفع خرافات و وجود ماورا طبیعی تفسیر میکنند.امیدوارم که روزی بساط شیادان جمع بشه.
دوستان دقت کنید ما فقط محدود به چهار بعد هستیم نمیتونیم بعد ۵ یا بیشتر رو درک کنیم با اینکه صد درصد عوامل فیزیکی هم ذر این تجارب دخیل هستند ولی اگر مسئله فرا تر از این ها باشه چی؟علم فقط محدود به دانسته های ماست
سلام
بنده یه نظر شخصی در مورد مرگ دارم
خواهش میکنم نظرات خود را مرقوم بفرمائید و در این مورد راهنماییم کنید
اکثر افراد که تجربه مرگ دارند گفته اند که از یک تونل خیلی تاریک و وحشتناک عبور کرده و سپس به محیطی نورانی وارد شده و..
حالا آیا نمی توان نتیجه گرفت اون تونل تاریک همون سیاهچاله هست بطوریکه روح پس از خروج از بدن برای ترک این کهکشان و عالم هستی باید از درون سیاهچاله عبور کرده و وارد عالم دیگر شود؟
ممنون میشم نظرات خود را بفرمائید
با سلام دوست عزیز
لفظ سیاه چاله صرفا برای توجیه عامه پسند پدیده تکینگی گرانشی بیان شده.
و سیاه چاله در واقع همانند یک چاه یا تونل نیست.
با سلام و تشکر
درک و تصور این موضوع خیلی سخته
در واقع باید بدانیم انتهای سیاهچاله کجاست
واقعا به دانش و درک زیادی لازم هست
منم مدتهاست دنبال جواب همین قبیل سوالاتم و هم به مسائل مربوط به مرگ و هم متافیزیک و فیزیک علاقه دارم و کمی در این مورد مطالعه داشتم …و جالبه بدونید در فیزیک مطرح شده که سیاهچاله ها میتونن از طریق فضاهای تونل مانندی به اسم کرمچاله به هم مرتبط بشن و با توجه به تجربیاتی که از یک سری افراد مطالعه کردم که تونل نور دیدن یا دید کروی نسبت به اطرافشون داشتن بعید نیست شاید آدم یا اون ذهنیتش یا روح یا حالا هر چیزی که اسشمو بزاریم و فراتر از تصور کنونی ماست بعد از مرگ فیزیکیش به جهان موازی دیگه ای بره…. و نظریه جهان موازی برای توجیه پارادوکس هایی که در فیزیک کوانتوم وجود داره مثل گربه شرودینگر بصورت علمی مطرح شده…و این نظریه جهان موازی تا حالا رقیبی هم نداشته که بتونه ردش کنه… این دنیا فوقالعاده پیچیده و فراتر از تصور ماست!
دقیقا وقتی برای زایمان سزارین بیهوش شدم از یک تونل مارپیچ تنگ با فشار شدید روحم ازش رد شد که انگار تمام وجودم جیغ میکشید و صدای عجیبی داخلش بودم و مطیعش شدم و خودمو سپردم بهش و روح منو انگار حین رد کردن بلعید بعد انگار وارد یه محیط آروم و بدون درد و سراسر نور بی پایان وارد شدم و داخل اونجا نوزاد خودمو بدون اینکه حتی قبلا دیده باشمش به من دوبار نشونش دادن و این خیلی برام عجیب بود
دقیقا درسته عبور از سیاه چاله است من تجربه نزدیک به مرگ داشته ام
تجربه های ما از پدیده های مختلف تحت تاثیر تکیه گاههای ذهنی هستند ! بنظر من چیزی که تحت تاثیر ذهن باشه و ذهن در اون راه داشته باشه به هیچ وجه قابل تعمیم و تسری به همه جنبه های زندگی که مرگ هم بخشی از اونه نیست ! چیزهایی که ما در مورد مرگ و زندگی و ماورا می دونیم گمانه زنی های نسل های مختلف هست و مثل جنبه های دیگر زندگی به مرور زمان کاملتر شده . این مقاله تحت تاثیر خوانش علمی است و فقط تونسته تجربیات اینور مرز رو تا حدی توصیف کنه ، اما حتی نتونسته یک اپسیلون هم به اون طرف مرزهای حیات نزدیک بشه ! بنظر من مرگ یک قدم بسوی ساحت بی ذهنی محسوب میشه و در اون جایی برای توصیفات ذهنی _علمی وغیرعلمی _ وجود نداره . تمام آنچه که ما از اون با عناوین مختلف مثل تولد، مرگ، زندگی، جاودانگی، خدا، ماوراء، مذهب، عرفان، سلوک و … یاد می کنیم خوانش های ذهنی مقتضی از جنبه های مختلف “بودش” هستند
با تشکر از سایت خوبتون
ساحت بی ذهنی همان قوری پرنده ی راسل نیست؟
که توسط به اصطلاح معلمان معنوی هپروتی مثل اوشو و تله و اسکاول شین و … اینقدر تبلیغ میشه؟
چه شواهدی براش دارین؟
تحت تاثیر خوانش علمی بودن با علمی صحبت کردن دو چیزه
اگر ما علم رو بشناسیم خیلی مسایل برامون حل میشه
افسوس که اغلب از سطح رمان و کتاب های دلخوش کن به اصطلاح عرفانی گامی فراتر نمیزاریم.
نظرات رو می خوندم کلی تو دلم بهتون خندیدم . آخییی
اقای مسعود چه توجیهی برای نشانه های دقیقی که این افراد از افراد اتاق عمل یا بیمارستان یا افراد دیگری که دور از محل بیمارستان داده اند وجود دارد برای تحقیقات میتونین سرچ کنین چون من قبل این در سایت دیگری هم مطلبی رو مانند این خوندم ولی باز هم توضیحی بر این نشانه وجود نداشت در اصل قوی ترین ادله برای درست بودن این تجربه همین نشانه هایی ست که بعدا توسط دکتر ها و افراد دیگه تایید شده یعنی ممکنه که اتم های در و دیوار و صورت پزشک و وسایل جراحی و مکالمات افراد بیرون از اتاق عمل با اتم های مغز ارتباط برقرار کنن و اون رو هشیار کنن که چه اتفاقاتی افتاده این واقعا قابل توجیه نیست اگر هم متریالیست ها بگن که این افراد دروغ گو هستند که این هم بی انصافی است یعنی این همه پزشک به دروغ ادعا میکنند که این نشانه ها درسته پس این تجربه هم واقعیته ؟
سلام.
من dmt مصرف کردم و اونجور که من میدونم باعث تحریک غده پینه آل میشه و باعث رویا دیدن، ولی خیلی عمیق تر از هر شب! تجربه ای شیش ماهه رو تو سه دقیقه داشتم! این غده در طول عمر دو بار به مقدار زیاد ملاتونین ترشح میکنه، تولد و مرگ، و با استفاده از کاتالیزور هایی مثل قرص های dmt ، یا اسفند چون حاوی هارمالین هست، میشه این غده رو تحریک کرد و اون حس و حالی که قبل از مرگ اتفاق می افته رو میشه تجربه کرد.
ولی، جهان تصور ماست، اصلن ما به این دنیا اومدیم که دنبال این هستیم که بعدش چی میشه؟ بیشتر سوال اینجاست که ما اینجا چیکار می کنیم؟
این دارو توهم ایجاد می کند.
رویای صادقه با توهم متفاوت است.
رویای صادقه ازقوه خیال وتخیل کمک می گیرد,اماتوهم از وهم سرچشمه می گیرد.این دو باهم تفاوت دارند..
احتمالا ایده ی بهشت و جهنم هم به سبب همین دو حس متفاوت یعنی (احساس خشنودی، جدا شدن فیزیکی از بدن “مانند تجربههای خارج از بدن”، حرکت سریع در امتداد تونلی تاریک و وارد شدن به نوری درخشان و یا تجربههای منفی که شامل احساساتی از قبیل عدم کنترل، آگاهی از عدم وجود، تصاویر جهنمی، یا قضاوت از سوی موجودی برتر، میباشد) در ذهن گذشتگان شکل گرفت که امروزه به شکل یک باور به ما مخصوصا مذهبیان رسیده است.
به نظر من پدیده طبیعی و هیچ ارتباطی به ماورا و این جور داستان ها و افسانه سرایی نداره
با پیشرفت های فناوری و تکنولوژی جواب این رویداد پیدا خواهد شد فقط نیاز داریم کارکرد و پیچیدگی های ذهن و مغز بیشتر شناسایی کنیم
واقعا ممنونم از این محققان که به من فهموندن همه چیزایی که در تجربیات نزدیک به مرگ رخ میده با ترکیب و آزاد شدن چندتا عنصر شیمیایی و قلیایی و نیمکره چپ و راست مغز هست که دیده میشه. واقعا ممنونم که اینقدر این کارشناسان گرامی تلاش دارن بگن روحی در بدن انسان نیست و هرچه هست همین بدن مادی و فیزیکی و فعل و انفعالاتشه . ضمنا این تجربه برای منم پیش اومده نه حالم بد بوده نه تصادف کرده بودم نه مشکل تنفسی داشتم ونه قرص و دارویی خورده بودم و نه مراقبه ای. کاملا اتفاقی… بنابراین با جزئیات و چیزایی که من دیدم در اون حالت این نظریات ارزشمند در کت و کول نیمکره چپ و راستم نمیره.امیدوارم این تجربه برای شما هم پیش بیاد بعدش خودتون میتونید قضاوت کنید.
مهم نیست احساسات ما چی میگن. احساسات
دقیقا اشکان جان برای من هم اتفاق افتاد. وقتی برای کسی اتفاق نیفتاده اصلا و به هیچ وجه قابل درک نیست و نمیشه سرزنش کرد. امیدوارم لیاقت تجربه ی این حس رو دوباره پیدا کنم. بنظر من توفیق میخواد. اگر براتون اتفاق نیفتاده دعا کنید که براتون اتفاق بیفته. دوستانی که شک دارند که آیا فقط به مغز مربوط میشه یا روح هست میتونند مراجعه کنند به زندگی نامه افرادی که از مرگ برگشتن و دقیق توصیف کردند حتی شماره تخت بیمارستان رو. یعنی اینها را بی هوش آوردند بیمارستان و اینها بعد از هوشیاری گفتند مثلا شماره تخت من ایکس ایگرگ هست. این واقعا به مغز مربوط نمیشود. من تجربم به این شکل بود که داخل تونل مشکی مورب به سمت بالا شدم که عرضش رفته رفته کم میشد. نور سفید ندیدم. خیلی آرام و حالت سبکی و پروار بالا رفتم و در یک نقطه ایستادم با مادربزرگم که فوت شده بود صحبت کردم. صدا بود فقط. تصویر نداشتم. مادربزرگم فاصله داشت. یعنی من متوجه شدم که دوره. صدا واضح بود، فاصله مثل این جهان نبود اما فاصله بود، هم بالاتر بود و هم دور تر…. زمان هم نفهمیدم یعنی بگم مثلا دو ثانیه بود یا یک دقیقه یا همچین چیزی… شبیه تله پاتی متوجه شدم یکی من رو نگه داشت و به مادربزرگم هم خبر داد که من اومدم. شبیه پلیس که میگه اینجا واستا جلوتر نرو. اصلا نمیتونستم برم. اصلا اجازه نداشتم. کنترلش دست من نبود. کسی هم نبود اما من متوجه شدم تله پاتی که یکی خبر داد و به منم گفت میتونی صحبت کنی… مکان هم نبود بین زمین و هوا معلق بود. نه زمین بود نه هوا. یه فضای سیاه رنگی بود که ترسناک نبود اصلا. خیلی آرامش بخش بود. نور نبود اما سیاهی رو میدیدی و متوجه میشدی که داری جلوتر میری. متوجه هم بودی این سیاهی داره هی کمتر میشه. الان بگیم سیاهی، خب یه عده که تجربه نکردن متوجه نمیشن چون سیاهی اولا ترسناکه ثانیا هیچی نمی بینی ولی اونجا سیاه مطلق بود اما میدیدی، چیزی نبود ببینی.. ولی میدیدی…. بعد با سرعت زیادی برگشتم و وقتی برگشتم بسیار خوشحال بودم چون یقین کردم زنده است اصلا خواب نبود. واقعیت بود. خواب فراموش میشه. این اصلا فراموش نمیشه. من اصلا نه مستند تماشا کرده بودم و نه میدونستم همچین تونلی بقیه دیده اند یعنی تحت تاثیر کسی نبودم. بعدا متوجه شدم. اولین و آخرین نقطه ای که روح وارد و خارج شد از بدنم نوک پاهام بود. بقیه هم اگر تجربه کردن بگن.. کسی که تجربه میکنه نمیدونم چرا نمیخواد بگه… منم اینجوریم… اصلا دلم نمیخواست بگم… نمیدونم علت چیه… خیلی عظمت داره… انگار نمیتونی حرف بزنی… همین الانم میخواستم همینا را پاک کنم.. دوست نداری حرف بزنی… واقعا عجیبه.. اشک هم ناخودآگاه در چشم آدم جمع میشه… اصلا ارتباطی به احساساتی بودن نداره.. واقعا به یه جایی میرسی که هی میخوایی بگی نمیدونم.. نه اینجوری خوب نگفتم.. بعد نمیخوایی بگی… هی انگار باید بهتر توصیف کنی ولی نمیتونی.. سکوت میکنی… ولی بگید دوستان.. شاید ترس یه عده رو از مرگ بریزه… شاید بفهمیم.. افسوس که نمیفهمیم…
الان خودت که میدونی داری دروغ میگی.
این چرت و پرتا چیه که نوشتی.
حتی اگه تجربه کرده باشی هم چیزی جز توهم نبود ولی من حس میکنم همشو از خودت در آوردی. یعنی چنین توهمی هم تجربه نکردی حتی!
من خودم تجربه نزدیک به مرگ داشتم در عین حال همون موقع میدونستم در حال گذراندن یک تجربه وهم آلود هستم و چیزایی که مشاهده و حس میکنم واقعی نیست.
در دنیای فیزیکی ما هیچ چیز فرافیزیکی توسط ما قابل درک نیست، کسانی هم که دنبال این خرافات هستند یا نوادگان کلیسا و گوبلز و غیره هستند که شغلشون همینه یا افرادی که اسیب مغزی به اسم Magical thinking دارند