یکی از بزر گترین اسراری که در برابر دانشمندان قرار دارد، مرگ است. این سوال قدیمی پاسخ های مناسبی از سوی ادیان و مذاهب دریافت کرده، اما برای دانشمندان عرصه ای ناشناخته است. به نظر می رسد این عرصه برای مدتهای طولانی به روی دانشمندان ناشناخته و اسرارآمیز باقی بماند اما درباره برخی از تجربیات فیزیکی نزدیک به مرگ می توان صحبت کرد.
اشخاصی که به نظر میر سد از آستانه مرگ باز گشته اند؛ داستانهای مشابهی را در طول تاریخ و در مکان های مختلف بیان کرده اند که به نظر می رسد شباهت آنها تصادفی باشد. به همین دلیل هم دانشمندان سعی می کنند این مشاهدات را که در قالب تجربیات نزدیک به مرگ با NDE شناخته می شوند با کمک عملکردهای مغز توضیح دهند.
اگر بگوییم بزرگترین چالش پیش روی همه انسانها مساله مرگ است، کمتر کسی مخالفت خواهد کرد. مرگ از دید فیزیکی و فیزیولوژیکی پایان وجود ما به عنوان یک موجود فیزیکی است.اما مواجهه با این واقعیت کار چندان ساده ای نیست. تمام زندگی ما، خاطرات، تجربه ها، تمام عشق ها و نفرت ها در لحظه مواجهه با مرگ معنی پیدا خواهند کرد. مرگ آستان های است که گذر از آن مانند ورود آلیس به دنیای شگفتی ها است. همه ما از روزی که به یاد داریم میدانیم که روزی این تجربه را ا ز سر خواهیم گذراند ولی آنچه در پس این گذرگاه در انتظار ما است برای مردم عادی غیر قابل درک است؛ تنها به واسطه پیامبران و ادیان آسمانی است که درکی از جهان پس از مرگ وجود دارد و همین درک است که نحوه زندگی بسیاری از ما در این جهان تعیین می کند.
برای دانشمندان تجربه گرا که تا چیزی را زیر ابزارهای علمی خود مورد بررسی قرار ندهند از اظهار نظر درباره آن خودداری می کنند،این خبر خوشحال کننده ای نیست. آنها از یک سو میخواهند مرزهای دانش تجربی خود را حتی به جهان پس از مرگ گسترش دهند اما از یک سو در دام محدودیت های چنین بررسی هستند.
چرا بررسی جهان پس از مرگ برای دانشمندان سخت است؟
علم تجربی بر مبنای تجربه و مشاهده پیش می رود. اگر بخواهید درباره یک مساله اظهار نظر کنید باید بتوانید آن را مشاهده کنید، رفتار آن را بررسی و قوانین حاکم بر رفتارهای آن را شناسایی کنید. مجموعه این مشاهدات امکان ساخت نظریه ای را میدهد که اگر بتواند از عهده آزمو نهای بعدی بیرون بیاید مورد قبول می شود و در غیر این صورت باطل شده و کنار گذاشته میشود. درباره موضوع مرگ، علم عملا امکان آزمایش و مشاهده ندارد. اگرچه میتواند شرایط مرگ را بررسی کند عوامل به وجود آورندن آن را تعیین کرده و حتی با شناخت این عوامل زمان آن را به عقب بیندازد و آنقدر پیش برود که ادعا کند در آینده با کمک رو شهای فنی و پزشکی قادر خواهد بود انسان را تا مرزهای جاودانگی پیش ببرد؛ اما درباره بعد از آن مرحله با هیچ شاهد و تجرب های مواجه نیست و به همین دلیل به نظر می رسد تنها خواهد توانست تا آستانه مرگ به اظهار نظر بپردازد.
تجربیات نزدیک به مرگ اختلاف در تعریف مرگ باعث به وجود آمدن فضایی خاکستری میان زندگی و مرگ شده است و این منطقه میانی جایی است که تجربههای نزدیک به مرگ در آن اتفاق میافتد. حتما همه شما داستانهایی را از کسانی که از آستانه مرگ به زندگی برگشتهاند شنیده یا خواندهاید؛ افرادی که برای مدتی قلب آنها از تپش باز ایستاده و زمانی که دوباره قلبشان شروع به تپیدن کرده از مشاهدات خود گفتهاند؛ کسانی که در اثر تصادفی به شدت زخمی شده و تا زمانی که تیمهای امداد آنها را از مرگ به زندگی بازگردانند شاهد رویدادهای متفاوتی بودهاند. این تجربهها به طور عمومی به تجربههای نزدیک به مرگ یاNear Death Experiences مشهور شدهاند.
این تجربیات برای کسانی که آنها را از سر گذراندهاند معمولا رویدادی تکرارنشدنی و بینظیر بوده است. زندگی اکثر این افراد برای همیشه دستخوش تغییر شده و هیچگاه به زندگی پیش از این تجربه بازنگشتهاند و تغییرات رفتاری و شخصی زیادی برای آنها ایجاد شده است. اگر این مشاهدات متفاوت و تصادفی بودند بهرغم ارزش آنها برای صاحبانشان، برای علم هیچ کارآمدی نداشتند. اما اگر در طول تاریخ، افراد مختلف در نقاط مختلف جهان از تجربههای یکسان صحبت کنند باید این تجربیات را جدی گرفت. در این صورت یکی از مشکلات علم در مواجهه با این داستان که همان نبود گزارشهای متعدد از یک رویداد است حل میشود و دانشمندان کمکم به خود جرات میدهند تا در این باره ابراز نظر کنند.
یکی از تجربههای مشترک نزدیک مرگ در طول تاریخ، تجربهای موسوم به تجربه «تونل نور» است. بسیاری از کسانی که از این فضای خاکستری میان مرگ و زندگی بازگشتهاند در گزارش خود از تجربه مواجهه با تونل نوری طولانی و عظیم در مقابل خود خبر دادهاند که در آخرین لحظهها از آن بازگشتهاند. آنها میگویند تا قبل از بازگشت احساس سبکی ویژهای میکردهاند و پس از بازگشت درد شدیدی را احساس کردهاند.
بر اساس یک آمارگیری حدود ۱۵ درصد کسانی که تجربه سکته شدید قلبی داشته و با عملیات احیا به زندگی برگشتهاند چنین تجربهای را پشت سر گذاشتهاند. رد این تجربه را میتوان در متون قدیمیتر نیز دید. در تصویرگریهایی که از آستانه مرگ شده نقشهایی از تونل نور به عنوان آستانه رسم شده که نشان میدهد این تجربه تجربهای مربوط به دوران ما نیست.
فراگیر بودن چنین تجربههایی باعث شد تا دانشمندان به بررسی آن بپردازند و گروههای مختلفی از آنها بیان کردهاند که این تجربهها بیش از آنکه تجربههایی در آستانه مرگ باشند مربوط به حیطه زندگی افراد هستند. این محققان عصبشناس مغز را عامل به وجود آمدن چنین تجربههایی معرفی میکنند.
مغز ما در حقیقت رابطه و واسط درک ما از جهان و از خود است. تمام احساسات، عملکردها و ساختارهای اساسی بدن ما توسط مغز ما کنترل میشوند. در حقیقت اگر ما چیزی را میبینیم علاوه بر چشمان ما که سیگنالهای نوری را دریافت میکنند این مغز ما است که این سیگنالهای تبدیل شده به پالسهای الکتریکی را تفسیر کرده و به شکل تصویری که میبینیم درک میکند همینطور صدا، بو یا حتی احساساتی مانند نفرت و دوست داشتن. مغز پس از تفسیر این علائم واکنش مناسبی را در برابر هریک از این حالات از خود بروز میدهد.
بدین ترتیب گاه بدون آنکه پارامترهای بیرونی رایج وجود داشته باشند مغز میتواند دست به تفسیر دیگر نشانهها بزند. برای مثال زمانی که ما خواب میبینیم اعصاب بینایی ما فعال نیستند و نوری را دریافت نمیکنند، بلکه مغز ما است که بر اساس رفتاری که هنوز هم جزئیات آن معلوم نیست شروع به تولید تصاویری در خواب میکند و آن را به صورت بینایی درک میکنیم. همینطور وقتی در بیداری به یاد موضوعی میافتیم و تصویری در ذهنمان شکل میگیرد هیچ محرک بینایی خارجی وجود ندارد، اما مغز ما این تصاویر را میسازد و ما به شکل تصویر آنها را درک میکنیم.
پوریا ناظمی
ادامه دارد »»»
با سپاس…
جالبه .تقریبا مسئله تجربه تونل نور بین همه این افراد وجود داشته. اما درباره تحلیل و بررسی جهان پس از مرگ طبیعتا چنین امری با بهره گیری از قواعد تجربی و طبیعی علم و در جهت ادراک حسی “غیر ممکن” خواهد بود.دلیلش را میتوان با علت عدم امکان خلق رایانه یا ابزار هوشمند صرفا با براهین فلسفی یکی دانست. تجربه با مرگ حواس پایان می یابد و براهین عقلی نیز بدون علم ابزاری قابلیت ظهور و بروز حسی پیدا نمی کنند
فیلمای تخیلی هم چنین چیزایی رو به تصویر کشیدن گاهی
این حس شباهت زیادی به زمانی داره که سر ضربه شدید میخوره
بی ارتباط با مغز نیست
من خودم تجربه شو داشتم ولی فقط یه فضای نورانی میدیدم که برام دایره ای شکل بود و نور ها به رنگ های متفاوتی بودن و خیلی لذت بخش بود طوری که من دلم نمیخواست اصلا برگردم ولی وقتی فکر کردم که هنوز باید اینجا باشم و چشمامو باز کردم دیگه برگشتم
نگاه این بحث ها عجیبه و یکم فراتر از علم ماست!البته یکم فراتر نه خیلی فراتر!
موضوع مهم و عجیب NDEدیدن تونلو ،بستگان فوت شده نیست!موضوع عجیب مرگه!مدگه از لحاظ زیستی یعنی علایم حیاتی بطور برگشت ناپذیر دیگه وجود نداشته باشه!
عده ایی میگن دیدن علایم بخاطر هورمونه یا نرسیدن خونه به مغز یا حتی شما با تزریق کیتامین میتونید حس نزدیک به مرگ تجربه کنید یا حتی نرسیدن خون به مغز باعث دیدن تونل نورانی میشه مثل تجربه ایی ک خلبانان تو آزمایش گریز از مرکز تجربش میکنن!ولی موضوع آگاهیه!این علایم برای ابتدا و زمان مرگه در اخر کار مغز همه چیو از کار میندازه و در اخر خودش و کلا نوران های مغز از کار میوفته و شما میمیرید!ن هورمونی ترشح میشه ن خونی در جریانه ولی جالب اینجاس پس از مرگ آگاهی وجود داره!یعنی طرف مرده مغزشم از کار اوفتاده ن هورمونی ن چیزی ولی بطور معجزه وار زنده میشه و صحبت های دکترش ب خانوادش یادش میاده در حالیکه مغز مرده!بحث فراتر از علایم این تجربس بحث اصلی اگاهی پس از مرگه !پس بطور یقین نیاین اینجا بگید اون دنیا وجود نداره و بعد مرگ نیستیه!کسایی ک ب زندگی پس از مرگ اعتقاد دارنو به حساب عقب موندگی علمیشون نذارید چون خود شماهم هیچ جیزی نمیدونید و این غرور کاذبتونو میرسونه و بدونید اول قدم برای دونستن ندونستن چون ما هیچ چیزی هنوز نمیدونیم!
خوشم اومد چه عجب یکی از مغزش استفاده میکنه دمت گرم
حرف حساب
بعضیا چنان مطمئن حرف میزنن که زندگی بعد از مرگ وجود نداره که انگار خودشون رفتن دیدن چیزی نیست (هر چند این جمله پارادوکسه ولی صرف مثال)
خب حرف شما درست
ولی در عین حال اونطرف هم جوری با اطمینان از جهان بعد مرگ صحبت میکنن انگار همین امروز صبح اونجا بودن!!
قبول کنید این حرف زدن با اطمینان دوطرفست و تازه توی افرادی که باور دارن خیلی بیشتر هم هست این اطمینان کاذب
تا زمانی که مصخص نشه هیچکس نباید عقیده خودش رو تحمیل کنه
من هم تجربه ی نزدیک به مرگ داشتم.تونل تاریکی رو ندیدم اما ی نوره بی نهایت زیادو خیلی نزدیک به خودم حس میکردم جوری که اطرافمو خیلی روشن کرده بود اما چون خودمو دیدم و ترسیده بودم دیگه متوجهه هیچ چیز نبودم فقط چون میدونستم دارم میمیرم که روحم بلند شده وحشته زیادی کرده بودم که فقط گریه میکردمو التماس که خدا ی فرصته دیگه برای جبران بهم بده تا من برگردم
از نظره من مرگ واقعا وحشتناکه بیشتر ازونکه فکرشو کنی
اون لحظه هیچ چیز جز اعمالی که کردی برات اهمیت نداره.هیچ چیز
مگه کسی بهت تو اون لحظه گفت که تو جهنمی هستی که خواستی برگردی و جبران کنی؟؟
جالبه ، خودت میگی واقعا ترسناک بود و گریه میکردی، ولی جالبیش اینجاست که شما که ترسیدی، چطور اعمالتون به ذهنتون آمد، خب انگار میدونستی که چه بلایی سرت میخواد بیاد و تصورات جهنم و … رو داشتی… یعنی میشه بگیم خود مرگ که یک تصور بوده باز شما اونجا توی افکار خودتون فکر میکردین. یا میشه بگیم خواب میدیدی که خواب میبینی، خود این فکر کنم ترسناکتر باشه
از اینکه وقت گذاشتید و نظریات منو خوندید، بسیار سپاس گذارم. فکر می کردم که شاید نظرم را پخش نکنید.
به هر حال به خاطر زحماتی که میکشید از شما صمیمانه ممنونم.
با آرزوی موفقیت
با عرض سلام خدمت دوستان عزیز و وب سایت بسیار زیبای بیگ بنگ
در ابتدا از زحمات دوستان در ترویج علم و هم چنین گذاشتن مستندهای زیبا بسیار ممنونم.
فقط یه عرضی داشتم:
واقا نمیدونم چه اصراریه که همه چیزهایی که اتفاق می افته رو با رویکرد مغز فقط و فقط توضیح داد.
دوستان(کارشناسان عزیز وب سایت ) متاسفانه اصل بی طرفی رو در اشاعه مطلب رعایت نکردند. انتظار می رفت در این مقاله نظریات سایر محققانی که باور داشتند تجریات NDE حاصل توهم و انفعالات شیمیایی نیستند و نمیشه همه اون اتفاقاتی رو که برای افراد در اون لحظه رخ میداد رو با عملکرد مغز توضیح داد. چون در این شرایط اصلا مغز توانایی تولید اینچنین تصاویری با محتویات کاملا دقیقی رو نداره. بسیاری از افرادی که NDE داشتند، می گویند لحظاتی رو که تجربه کردند هیچ شباهتی رو با رویاهایی که در خواب میدیدند یا بر اثر استفاده از مواد مخدر حالات توهم رو احساس می کردند، نداشته و اون حسی رو که داشتند کاملا واقعی ببوده.
اکثریت ما آقای ریموند مودی رو میشناسیم که به عنوان یک روان پزشک و هم چنین دارای مدرک دکترای فلسفه(از لحاظ ظرفیت علمی ایشون ) به مدت بیش از ۳۰ سال بر روی این تجربیات با یک دیده کاملا محققانه و به دور از باور های مذهبی بر روی این موارد تحقیق کردن. حداقل انتظار میرفت اسم ایشون رو به عنوان یکی از محققان مشهور در این زمینه رو ذکر می کردید و نظریات ایشون رو هم نقل می کردید.
هم چنین آقای دکتر پیم ون لومل به عنوان یک پزشک میگن که امکان تداوم هوشیاری و آگاهی بعد از مرگ وجود داره و یک مقاله هم به نام تداوم هشیاری بعد از مرگ رو ارائه دادند.
هم چنین آقای دکتر ایبن الکساندر که ایشون هم متخصص و جراح مغز هستند و این رشته رو تدریس می کنن و اتفاقا همین حادثه براشون پیش اومده بود.در کل ایشون میگن که به عنوان یه جراح مغز هیچ دلیلی مبنی بر اینکه این تجربیات کلا توهم هستن رو نداره.هم چنین آقای دکتر سام پرنیا(ایرانی هستن) با ۴ سال پژوهش در این زمینه در چندین بیمارستان و سازمان تحقیقاتی در اروپا به این نتیجه رسیدن که امکان داره هوشیاری در خارج از بدن بیمار بعد از مرگ بالینی دستکم برای مدتی باقی بمونه. همین طور نظریه معروف آقای دکتر همروف که همون ارک-ار هستش، که میگه نظریه اش میتونه NDE رو توضیح بده و آگاهی انسان بعد از مرگ به صورت اطلاعات کوانتومی میتونه در فضا باقی مونه.
هم چنین تحقیقات آقای دکتر ملوین مورس در مورد NDE کودکان
و بسیاری از محققان(که اکثریت آنها حتی اعتقادات مذهبی آنچنانی ندارن که بگیم این حرفارو واسه دفاع از عقیدشون گفتن) که در این زمینه تحقیق کردن .
کاش ذکری از این محققان هم می کردین تا ثابت بشه شما در ارائه مطالب واقا حقوق رو رعایت می کنین. اما متاسفانه فقط از یک دیدگاه حرف زدید.
از اینکه زیاد حرف زدم ، معذرت میخام
در کل از سایت بیگ بنگ بسیار متشکرم. به خصوص به خاطر مستندهای علمی که در اختیار ما قرار میدین.
واقا ازتون ممنونم
با درود و سپاس از توجه شما، دوست عزیز برای گروه ما فرقی ندارد، ما هر زمان تحقیقی جامع در این خصوص انجام شود را منعکس می کنیم، همانطور که پیش از این، این مقاله و مقاله ای با عنوان «هوشیاری پس از مرگ هم از بین نمی رود» و مقاله هایی در خصوص نظریه ارک-اُر، را برای آگاهی رسانی بیشتر منتشر کردیم.
بعضی چیزها را علم توضیح میدهد و بعضیها را فلسفه. فیزیک مربوط به علم و متافیزیک مربوط به فلسفه است.علم و فلسفه دوبال یک پدیده هستند که به یاری هم کل هستی را تفسیر میکنند.
چگونه بعضی ها تونلی از تاریکی و تجربه های وحشتناک داشتند؟
من خودم تجربه مرگ رو داشتم. همه جا پر از نور بود و من با سرعت سرسام آوری بالا می رفتم. خبری از تونل تاریک و وحشت و ترس نبود . چیزی که من تجربه کردم پر از شگفتی و لذت بود.
ترجمه فارسی تعداد به نسبت زیادی از تجربه های غربی را می توانید روی سایت زیر بخوانید:
NEARDEATH.ORG
به نظر من بعد از مرگ هیچ و هیچ است .
جسمی بیجان از گوشت و مابقی تخلفات که بزودی حتی از زیر خاک هم نابدبد خواهد شد .
تنها شاید بازهم از وجود و باطنی دیگر به دنیا بیاییم .
که اگر اینطور بود از علتش عاجزانه خواهشمندم اجازه دسترسی و استفاده به مغزمو بدهد چونکه آخرین بار انگار شلغمی بهم داده بود و نتواستم دلیل وجود داشتنم را بفهمم و خاصیتی برای محیطی که درآن بودم داشته باشم .
از کجا میدونی؟ رفتی و برگشتی؟
“تمام احساسات، عملکردها و ساختارهای اساسی بدن ما توسط مغز ما کنترل میشوند”
این اشتباه است.
مثلا کارکرد گلبول های سفید نیاز به دستورالعمل مغز نداردو حتی دستگاه گواش که خود به عنوان مغز دوم یاد می شود.
نظری هم بر زیست فرگشتی داشته باشید.
نه به اون آدمایی که می گن ما از ده درصد مغز استفاده می کنیم نه به شمایی که داری بزرگی مغز را با دستگاه گوارش مقایسه می کنی!!
ایشون بزرگی مغز رو با دستگاه گوارش مقایسه نکرد، کنترل دستگاه گوارش مد نظرش بود
تن آدمی شریف است، به جان آدمی نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت
تن آدمی شریف است، به جان آدمیت نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت؟
خور و خواب و خشم و شهوت، شغب است و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش، وگرنه مرغ باشد که همی سخن بگوید، به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی؟ که فرشته ره ندارد، به مقام آدمیت
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد همه عمر زنده باشی، به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی، که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است، مکان آدمیت
طیَران مرغ دیدی؟ تو ز پایبند شهوت به در آی تا ببینی، َطیَران آدمیت
سعدی
از آنجائیکه حیطۀ علم بسیار وسیع تر از دانسته های ماست و اطلاعات ما میتواند به اندازۀ سر سوزن در مقابل دریایی باشد مسلماً آنچه امروزه بنام ماوراءالطبیعه معروف شده است فارغ از شاخ و برگ هایی که به جهت ایجاد هیجان به آن میدهند صددرصد جنبۀ علمی دارد.لذا محدود بودن دانسته های ما در مورد یک مطلب دلیلی بر رد کامل آن موضوع نمیباشد.فرضاً در ۱۰۰۰ سال قبل دیدگاه نسبت به امواج رادیویی و یا الکتریسیته و یا الکترومغناطیس چه میتوانست باشد. لذا نداشتن پاسخ برای اتفاقات ناملموس دلیلی بر رد رد کامل آن اتفاق نمیتواند باشد. و شاید واقعییت خیلی وسیعتر از آنچه در قوۀ تخیل ماست باشد. خلاق ترین ذهن، در درک ، کشف و خلق مطالب صد در صد علمی، ذهنی است که بالاترین قوۀ تخیل را داشته باشد.
عجیب است که بعضی ها در محیط علمی جو گیر میشوند وفکر می کنند که تمام هستی به همین علوم فیزیک و ریاضی و شیمی ختم می شوند و تاب تحمل در باره متا فیزیک را ندارند .در حالی که یافته های ما از علوم به شدت ناقص و پیش پا افتاده است
سلام.
به هیچ وجه عچیب نیست و ربطی به جوگیری در محیط علمی ندارد. از همان دوران طلایی فلسفه یونان تا الان این بحث ها مطرح بوده.
http://www.gomaneh.com/3090/%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D8%AA-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F/
—–
http://en.wikipedia.org/wiki/Realism
——–
http://www.hupaa.com/20000000000003334/%D9%85%D8%AA%D8%A7%D9%81%DB%8C%D8%B2%DB%8C%DA%A9-%D9%88-%D9%BE%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%AA%DB%8C%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82%DB%8C
—————————
http://bigbangpage.com/?p=18581
——————————-
http://en.wikipedia.org/wiki/Materialism
———————–
اگر میخواهید تعجب بکنید پیشنهاد میکنم از اینجا شروع بکنید و به واقعیت ربط بدهید:
http://en.wikipedia.org/wiki/Consciousness
————————————————
درمورد علت محدودت علم و شناخت محدود ما:
http://www.knowclub.com/paper/?p=395
————————–
توضیح تکمیلی اینجانب:
یک مطلب کهنه به اسم اینکه علم دارای محدودیت هست و ما دانش کافی نداریم و … هست که برای توجیه یا بستر سازی برخی از افکار بدون پایه علمی اورده میشود که اینگونه پاسخ داده میشود:
علم وجود خارجی ندارد و شناخت ما از طبیعت و هرچه در هستی است را علم مینامند، دلیل اینکه علم ما کامل نیست این است که نمیشود در یادگیری علم جهش کرد و به عبارتی علم پیوسته است و هر علمی که می اموزیم نیازمند پیش زمینه ای هست که قبلا اموخته ایم. مثلا با دانش های بسیار پیش پا افتاده شروع کردیم و با استفاده از این زنجیره ها توانیستیم شتاب دهنده هایی بسازیم که بر روی بنیادی ترین ذرات کار بکنیم. علم اینگونه کار میکند. و هرچه جلو تر میاییم میبینیم که ابزار ما برای تحلیل نظریه های علمی دقیق تر و پیشرفته تر شده است. مثلا تا چند صد سال پیش تیوری های فراوانی درمورد نجوم بود که الان تقریبا یک تیوری نه چندان محبوب کنونی به اندازه همه انها ارزش علمی دارد و پیچیده تر هست. اما درمورد انچه که متافیزیک نامیده میشود چون با چیز هایی سر و کار نداریم که قابل اندازه گیری و ازمایش باشند ازادیم که جهش بکنیم. مثلا روح که کسی بخواهد برای ان توجیه علمی بکند چارچوب باز به او اجازه میدهد هرطوری که میخواهد انرا توصیف بکند و بدون فرض های دقیق و اثبات شده هر جهشی میخواهد بکند ولی با این وجود باز هم محدودیت توصیف دارد، بحث ما این هست حد فاصل بین این محدودیت ها در دنیای تجربی ما همین است و ان مسایل متافیزیک مرسوم هم که عرض کردید در علم به عنوان بخشی از کار مغز به اسم قوه تفکر و تخیل دسته بندی میشود.
موفق و سربلند باشید.
واضح میگویم -بعید هست از گردانندگان سایت علمی که برای جلب توجه مخاطبان بیشتر بخواهند از کلمات فریب دهنده و خرافی انهم برای تیتر موضوع استفاده نمایند لطفا احترام فیزیک مدرن را حفظ کنید . کلمات راز و نیازو اسرار و غایت و غیره..برازنده مقاله های غیر علمی -همچون ماوراطبیعت و….میباشد . نابودی ماهیت جرم نیست بلکه تغییر درهویت ان است. سیستم قطعی نیست محتمل است . ناظر نیست ولی هستی هست و ….
ضمن تشکر از مقاله خواندنی شما پیشنهاد میکنم راجع به کتاب دکتر مورفی که در همین زمینه میباشد مقاله ای مرقوم بفرمایید .
سلام بسیاز جالب و زیبا بود
موفق باشید
درود بر آقای ناظمی.مثل همیشه مقاله هاشون عالیه.آدرس وبسایت ایشون:http://pourianazemi.com
سلام.
بهتره اسم عنوان رو از راز زندگی نزدیک مرگ به بحث درمورد زندگی نزدیک مرگ تغییر بدهید.
چون اگه رازی هم باشه کسی نمیتونه بفهمه چه از نظر علمی و چه فلسفی،هیچ وقت،مطمئن باشید.
تجریه های نزدیک مرگ ناشی از ضربه به مغز،خون رسانی نا منظم و بد به مغز و یا اختلال در شبکه عصبی مغز میباشد.که باعث ایجاد حالات و تصاویر غیر صحیح و تحرییف شده از واقعیت میباشد.
درمورد زندگی جاودانه هم مغز کشش بی نهایت نداره(از نظر ذخیره اطلاعات) ولی زندگی طولانی مدت امکان پذیره.نه لزوما بینهایت.(هرچند فرایند پیری خود در مبحث زیست شناسی هنوز تا حدودی شناخته شده است! و چندین جاندار کشف شده که زندگی جاودانه دارند ولی با تکرار چرخه تولد نه با زنده ماندن به صورت ثابت)
خیر
بر روی افرادی که این تجربه را داشتند مشاهده شده که سیناپس های مغزشان کاملا غیر فعال بوده و همین موجب شگفت انگیز بودن پدیده شده!
همه کسانی که این تجربه را از سر می گذراندند حتما مشکل مغزی براشون پیش نیومده بعضیا در اثر سکته قلبی این تجربه را دیدند و ضربه مغزی نشده بودند!!