نظریۀ فرگشت داروین چیست؟
بیگ بنگ: امروز سالروز تولد چارلز داروین میباشد، ضمن شادباش به دوستارانش این مقاله را برای درک بیشتر این نظریه تقدیم می کنیم. نظریۀ فرگشت توسط انتخاب طبیعی، که اولین بار در کتاب “منشأ انواع” چارلز داروین در سال 1859 سازمان یافت، فرایندی است که طی آن موجودات زنده به سبب تغییری که در شکل فیزیکی وراثتی یا صفات رفتاری خود به وجود میآورند، در طی زمان تغییر میکنند. تغییراتی که منجر به انطباق و سازش بیشتر موجود زنده با محیط زندگیاش شود، عملاً به بقا و زاد و ولدش کمک خواهد کرد.
به گزارش بیگ بنگ، فرگشت توسط انتخاب طبیعی یکی از مستحکمترین نظریه های تاریخ علم محسوب میشود که توسط شواهد زیادی از زمینههای علمی مختلف مثل دیرینهشناسی، زمینشناسی، ژنتیک و زیستشناسی رشد پشتیبانی شده است. برایان ریچموند، موزهدار بخش خاستگاه بشری موزه تاریخ طبیعی آمریکا در نیویورک میگوید که این نظریه دو نقطهی اصلی دارد. او میگوید: «تمام حیات روی زمین، بهیکدیگر مرتبط و متصل است. تنوع حیات محصول تغییرات جمعیتی بدست انتخاب طبیعی میباشد، که در برخی مواقع صفات ترجیح داده میشدند و در برخی موارد محیط بر صفات ارجح بود.»
بریانا پوبینر، انسانشناس و محقق انستیتو موزهی ملی تاریخ طبیعی اسمیثونیان واقع در واشنگتن، که متخصص تحقیقات خاستگاه بشری نیز میباشد در اینباره میگوید: «به زبان ساده میتوان این نظریه را در یک جمله بیان کرد: هبوط همراه با تغییر.» پوبینر میگوید که برخی مواقع از این نظریه تحت عنوان “بقای تندرستان” یاد میشود اما این تعریف گمراه کنندست. در اینجا، منظور از “تندرستی” به نیرومندی یا توانایی فیزیکی موجود اشاره ندارد، بلکه منظور بیشتر توانایی بقا و تکثیر است.
منشأ نهنگها
در ویرایش اول کتاب منشأ انواع در 1859، چارلز داروین در این مورد بحث کرده که انتخاب طبیعی چطور میتواند باعث شود یک پستاندار خشکیزی، به یک نهنگ تبدیل شود. داروین برای مثال از خرس سیاه شمالی آمریکایی استفاده میکند، که با شناکردن با دهانباز در آبها، حشرات را شکار میکرد: او مینویسد: «من اصلاً این موضوع را ناممکن نمیدانم که انتخاب طبیعی روی گروهی از خرسها تغییر ایجاد کند، آنها را تدریجاً صاحب ساختارها و عادات آبزیانه کند، دهانهای بزرگ و بزرگتر به آنها بدهد، تا اینکه موجودی ابرجثه مثل نهنگ ایجاد می شود.»
فرضیهی مطرح شده خیلی باب میل افکار عمومی واقع نشد. داروین به قدری بهخاطر این پاراگراف مورد تمسخر قرار گرفت که شدیداٌ خجالتزده شد و تصمیم به حذف پاراگراف خرسهای شناگر از ویرایشهای بعدی کتابش گرفت. امروزه دانشمندان میدانند که داورین فرضیهی درستی داشته اما برای حیوانی اشتباه. به جای در نظر گرفتن خرس، او باید گاو و اسب آبی را در نظر میگرفت. داستان منشأ نهنگها، یکی از شگفتانگیزترین داستانهای انتخاب طبیعی و در عین حال یکی از بهترین مثالهای در دست دانشمندان برای انتخاب طبیعی میباشد.
انتخاب طبیعی
برای پیدا کردن منشأ نهنگها، نیاز است که از طرز کار انتخاب طبیعی درکی پایهای داشته باشیم. انتخاب طبیعی قادر است تا تغییراتی کوچک در گونهها ایجاد کند، که به مرور زمان باعث تغییر رنگ یا اندازهی تمام جمعیت آن گونه پس از گذشت چند نسل میشود. این امر را “فرگشت خُرد” مینامند. اما انتخاب طبیعی تواناییهای بیشتری هم دارد. اگر بهقدر کافی زمان و تغییرات انجام شده داشته باشد، انتخاب طبیعی حتی میتواند گونهای کاملاٌ جدید ایجاد می کند، که آن را “فرگشت کلان” مینامند. فرگشت کلان توانایی تبدیل دایناسور به پرنده، پستاندار آبی-خاکی به نهنگ و اجداد میمونها به انسان را دارد.
روی مثال نهنگها تمرکز کنید- اگر مسیر فرگشت را دنبال کنیم و انتخاب طبیعی را در نظر بگیریم، زیستشناسان میدانند که گذار نهنگها از خشکی به آبها طی مراحلی قابل پیش بینی صورت گرفته است. به عنوان مثال، فرگشت مجرای تنفسی ممکن است به صورت زیر شکل گرفته باشد: تغییرات تصادفی ژنتیکی منجر شد تا حداقل در یکی از نهنگها، مجرای تنفسی عقبتر، روی سر قرار بگیرد. حیواناتی که چنین انطباقی یافته بودند، برای سبک زندگی دریایی بسیار مناسبتر بودند چرا که برای تنفس نیاز نبود تا بهطور کامل روی سطح آب بیایند. اینگونه حیوانات موفقتر بودند و فرزندهای بیشتر هم داشتند. در نسلهای بعدی، تغییرات ژنتیکی بیشتری رخ داد و باعث شد مجرای تنفسی این موجودات عقبتر، کاملاً بالای سرشان قرار بگیرد.
اجزای دیگر بدن نهنگها نیز تغییراتی داشته است. پاهای جلویی به باله تبدیل شد. پاهای عقبی ناپدید شد. بدنهایشان سادهتر شد و برای حرکت راحتتر داخل آب، زائدهی دم به بدنشان اضافه گردید. داروین همچنین نوعی از انتخاب طبیعی را شرح داد که به میزان موفقیت موجود در جذب جفت وابسته است، فرایندی که تحت عنوان انتخاب جنسی شناخته شده است. پرهای رنگارنگ طاووس و شاخهای گوزن نر هر دو نمونههایی از صفاتی هستند که تحت این نوع از انتخاب تکامل یافتهاند.
اما داروین اولین و تنها دانشمندی نبود که نظریه فرگشت را مطرح کرد. زیستشناس فرانسوی، ژان-باتیست لامارک این فرضیه را مطرح کرد که یک موجود قادر است صفات اکتسابی خود را به فرزندانش منتقل کند، اگرچه او در برخی از جزئیات در اشتباه بود. حدوداً در زمان داروین، زیستشناس انگلیسی، آلفرد راسل والاس نیز مستقلاً نظریهی فرگشت توسط انتخاب طبیعی را معرفی کرد.
درک امروزی
پوبینر میگوید که در زمان داروین کسی چیزی از ژنتیک نمیدانست. او میگوید: «داروین قادر به دیدن الگوها بود، اما از مکانیزم پشت پرده بیخبر بود.» پس از آشکار شدن طرز کار ژنها و اینکه ژنها چگونه خصوصیات رفتاری و زیستی را حمل می کنند، و آن ویژگیها را از والد به فرزندان منتقل میکنند، الحاق نظریهی داروین و ژنتیک تحت عنوان “سنتز فرگشتی مدرن” مطرح شد. تغییرات فیزیکی و رفتاری که وقوع انتخاب طبیعی را ممکن میسازد، در سطوح دیانای و ژنها رخ میدهد. اینگونه تغییرات را “جهش” می نامند. پوبینر میگوید: «جهشها ابزار در دست و لازمی هستند که فرگشت توسط ِ آنها دست به عمل میزند.»
جهش میتواند توسط خطاهای تصادفی در رونوشت یا بازسازی دیانای رخ دهد. ممکن است در صورت آسیب شیمیایی یا تابش مادهی پرتوزا نیز جهش رخ دهد. در اکثر موارد، جهشها یا مضرند یا طبیعی، اما در موارد نادر، جهش میتواند به سود موجود در بیاید. در اینصورت، پدیدار شدن این خصوصیات در نسل بعدی شایعتر است و میتواند در جمعیت پخش شود. بدین طریق، انتخاب طبیعی فرایند فرگشت را هدایت میکند، جهشهای خوب و مفید را نگه میدارد و جهشهای بد و مضر را پس میزند. پوبینر میگوید: «جهشها تصادفیاند، اما انتخاب آنها تصادفی نیست.»
او میگوید که با این وجود، انتخاب طبیعی تنها مکانیزم برای تکامل موجودات نیست. به عنوان مثال، ممکن است ژنها با مهاجرت از جمعیتی به جمعیت دیگر منتقل گردد، پدیدهای که به “شارش ژن” معروف است. همچنین تعداد دفعاتی (بسامد دفعاتی) که یک ژن میتواند تغییرات تصادفی کند را تحت عنوان “رانش ژن” میشناسند.
شواهد غنی
اگرچه دانشمندان موفق به پیش بینی شکل ظاهری نهنگهای اولیه شدند، نتوانستند برای اثبات گفتههای خود مدارک فسیلی بیابند. برخی نبود فسیل را گواهی بر عدم رخ دادن فرگشت دانستند. آنها دست به تمسخر فرضیاتی همچون وجود نهنگ راهرو زدند. اما از اوایل دههی 90 میلادی، دانشمندان دقیقاً شواهدی بر وجود چنین موجودی یافتهاند.
این قطعهی مهم و گواه این ادعاها، در سال 1994 کشف شد. وقتی که دیرینهشناسان توانستند فسیل قسمتهای باقیماندهی آمبولوستوس را کشف کنند، حیوانی که اسمش عیناً به معنی “نهنگ راهرو-شناگر” میباشد. دستهای جلوی بدنش انگشت و سمهای کوچک داشت اما پاهای عقبیاش از نظر جثه عظیم بودند. پاهایش به طرز آشکاری برای شناکردن مناسب بودند اما او همچنین قادر به راهرفتن ناشیانه، مثل خوک دریایی، روی خشکیها بود.
این موجود باستانی در هنگام شنا مثل یک سمور دریایی حرکت میکرد، بدین صورت که پاهای عقبش را به سمت عقب پرتاب میکرد و دم و ستون فقراتش را موجدار حرکت میداد. نهنگهای امروزی خود را با ضربات محکم افقی دمشان از میان آبها حرکت میدهند، اما آمبولوستوس دمی شلاق مانند داشت و برای تأمین بیشتر نیروی رانشی در آب، از پاهایش استفاده میکرد. ریچموند میگوید: «در سالهای اخیر، گونههای انتقالی و یا “لینکهای گمشده” بیشتر و بیشتر در حال کشف شدن هستند و از تئوری داروین بیش از پیش حمایت میکنند و بر آن صحه میگذارند.»
جنجال
با وجود تمام مدارک فسیلی، ژنتیکی و زمینههای دیگر علوم، برخی مردم هنوز اعتبار این نظریه را زیر سؤال میبرند. برخی افراد این نظریه را محکوم می کنند. اما دانشمندان درگیر با ماجرا، جنجالی در کار نمی بینند. پوبینر میگوید: «بسیاری از مردم عقاید عمیقی دارند و در عین حال فرگشت را هم می پذیرند. واقعاً میتوان مصالحه کرد.» فرگشت، توسط نمونههای بسیاری از تغییرات صورت گرفته در موجودات که منجر به گوناگونی در حیات شده، پشتیبانی میشود. ریچموند میگوید: «اگر کسی واقعاً قادر باشد که توضیح بهتری از فرگشت و انتخاب طبیعی پیدا کند، آن شخص داروین جدیدی خواهد بود.»
ترجمه: بهروز شجاعیان/ سایت علمی بیگ بنگ
منبع: livescience.com
سلام،
تقسیم نمودن موجودات به جاندار و بی جان بطور بدیهی اشتباه می باشد ، زیرا موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی دارای جان های انفرادی نمی باشند بلکه کالبد های آنها بهنگام بسته شده نطفه یا مرطوب شدن بذر یا پیوند گردهای گل زندگی خود را از بستر امن و آرام و پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان دریافت می کنند و در لحظه مرگ استعداد ادامه دریافت حیات را از دست می دهند و در اقیانوس ساکن جان تجزیه و تحلیل می شوند. نفس مجرد یعنی من یا خود و نه روح نه روان نه جان نه عقل و نه چیز دیگری. نقش و وظیفه نفس مجرد به عنوان شاهد بیطرف فقط مشاهده زندگی دنیوی می باشد و آنهم نه بطور مستقیم از پشت دریچه های حواس پنجگانه بلکه به کمک فعالیت های قوای ادراکی فهم و عقل. تئوری تکاملی داروین در علم زیست شناسی فقط یک شرح و توضیح علمی بخش زنده این واقعیت و طبیعت در طول سفر می باشد و نه شرح و توضیح حالت اولی و آخری این واقعیت و طبیعت یعنی قبل از آغاز و پس از پایان سفر در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی
دوستان سلام وقتتون بخیر . ممنون از مطالب عالیتون
یه سوالی داشتم . اصلا چه نیازی بوده جهش اتفاق بیوفته ؟
یعنی اصلا چه عاملی باعث شده کفتار یواش یواش تغییر شکل بده بشه نهنگ
اگر تصادفی بوده باشه احتمال اینکه این جهش موفق بوده باشه چقدره ؟ یعنی خب وقتی تصادفیه منطقیه که موفق بوده باشه و همین جوری هی هزاران هزاران جهش تصادفی و در عین حال موفق هم اتفاق بیوفته که کفتار بشه نهنگ ؟
بعد دو اینکه اگر جهش رو تصادفی بگیریم منطقیه که انسان خردمند امروزی با تریلیون واحد اطلاعاتی و ساز و کار های پیچیده همین جوری طی اتفاق های تصادفی اما در عین حال موفق از یه باکتری به وجود اومده باشه ؟
اگر تصادفی نیست و یا حالا بر اثر اتفاقات دیگه مثل پرتو های فرابنفش و صاعقه و اینا اتفاق نیوفتاده و بر اساس انتخاب طبیعی بوده اصن چه نیازی بوده که کفتار تبدیل به نهنگ بشه ؟ یه جانور خشکی زی که توی خشکی شرایط متعادلی برای زندگی داره و بهتره چرا باید انتخاب طبیعی به سمت حالت ناپایدار تر که احتمال بقا کمتره و نیازی هم بهش نیست حرکت کنه و ژن ها تغییر کنن ؟
چیزی که کفتار و تبدیل به نهنگ و موجوداتی شبیه به میمون رو تبدیل به انسان کرده، شرایط محیط بوده:) اون نوع کفتار محیط زندگیش دگرگون شده(اونم نه یهویی، طی سالها!) و نمیتونسته با اون نوع آناتومی تو اون محیط زندگی کنه ، اینطور که مشخصه اون کفتار رفته رفته در یک محیط دریایی قرار گرفته و مجبور شده تو آب زندگی کنه، و طی جهش های متمادی تو میلیون ها سال، دستاش تبدیل به باله شده و تغییر رنگ یافته، بدنش جوری شده که تو اون محیط راحت تر زندگی کنه و نهایتا تبدیل شده به نهنگ امروزی، حالا نکته اینجاست اون کفتاری که جهش پیدا نکرده ازونجایی که نتوسته با محیط سازگار بشه نسلش منقرض شده، ولی اون کفتاری که جهش پیدا کرده تونسته تولید مثل کنه و نسلش ادامه پیدا کنه، همونطور که گفتم همه این اتفاقات طی میلیون ها سال شکل گرفته نه یهویی و تصادفی! جهشم یکی دو تا نبوده بلکه هزاران جهش شکل گرفته تا نهنگ شکل بگیره، همچنانم این جهش ها ادامه داره، البته که جهش میتونه ناموفقم باشه و به مرگ ختم بشه(مثل سرطان)، ولی جهش های موفق کاری میکنن که موجود راحت تر زندگی کنه و نسلشو ادامه بده.
خیلی عالی بود بنظرم برای درک بیشتر کتاب( منشا انواع )رو بخونید
ولی واقعا هنوز نمیتونم درک کنم چرا مردم به افسانه ای به نام ادم وهوا هنوز باور دارند 🙂
سلام و درود بر آقای شجاعیان امیدوارم که حالتون خوب باشه. بنده گیج شدم، فرگشت ریشه و خانواده جاندار را مشخص می کنه یا اینکه به جانداری با ویژگی های جدیدی تبدیل میشه. بعد اگر جانداران تولید مثل کنند، آن جانداری که به دنیا آمده چطوری از نظر شکل، ظاهر، رفتار و حتی حالت غریزه آن تغییر کرده، مگر نباید جانداران به دنیا آمده به طور دقیق شبیه والدین باشد، پس چطور همچین موضوعی امکان پذیر است؟ آیا این تفاوت اندازه شکل و ظاهر حاصل از شرایط جغرافیایی نیست؟ چون حدس میزنم به دلیل شرایط جغرافیایی کره ی زمین در زمان خودش بر شکل و ظاهر حیوانات زمان خودش نیز تاثیر گذاشته. همچنین اولین جانداری که وجود داشته یکی ماده و دیگری نر نبوده؟ زیرا جانداران از اول گروهی و جمعی نبودند. همچنین اگر انسان هنوز داره به تکامل میرسه چرا از نظر رفتاری و اخلاقی به حد درست و کامل یا به عبارتی توسعه پیدا نمی کنه؟ اگر کمی با دقت دنیای اطرافتون رو ببینید و تاریخ از دوران باستان تا به امروز رو بخوانید متوجه می شوید که انسان حتی از نظر اخلاقی نسبت به گذشته بدتر داره میشه. برای مثال برای هرچیز نادرست و بی شرمی به بهانه های مختلف قانونی میشه. نمی دونم شاید در دوران نادانی به سر می بریم. این سوالات باعث شده که این نظریه از نظر من کمی گنگ بشه. اگر در متن بنده اشتباهی دیدید به خوبی خودتون ببخشید بنده در رشته زیست شناسی تحصیل نمی کنم ولی کنجکاو شدم که بدونم . همچنین اگر حضوری می پرسیدم، شاید خیلی بهتر منظورم رو میرساندم. بابت متن هم بسیار سپاسگزارم. خداقوت بده. در پناه حق.
پاسخ به آرمان عادلی:
1. در رابطه با سوالی که مطرح کردید”مگر نباید جانداران به دنیا آمده به طور دقیق شبیه والدین باشد؟” :
خیر! جهش و کراسینگ اُوِر و تغییرات محیطی مفاهیمی هستند که پاسخی منفی برای پرسش شما ایجاد میکنند.
2. در رابطه با اولین جاندار طبیعت که پرسیدید “اولین جانداری که وجود داشته یکی ماده و دیگری نر نبوده؟”
برای توجیه اولین ارگانیسم، در واقع از “مولکولی خودهمانندساز” یاد میشه که منشأ باکتری است و تکثیر باکتری بصورت تقسیم دوتایی
است و تولید مثل جنسی که مطرح کردید، روشی پیچیده تر است که بعدها طی فرگشت ایجاد شده.
3. در ارتباط با الزام تکامل که در حیطه اخلاقیات مطرح کردید:
شاید ابهام در واژه “تکامل” باشد (واژه فرگشت، صحیح تر است)، چرا که الزامی بر تغییر بسمت پیشرفت وجود ندارد.
در پناه علم
نمیفهمم چرا هنوز بعضیا به جای نظریه ی فرگشت به افسانه آدم و حوا اعتقاد دارند! نظریه فرگشت حتی در برخی کشورای اسلامی نظیر ترکیه و خود ایران هم به طور مستقیم یا غیرمستقیم تدریس میشه. به کتاب زیست شناسی سال دوازدهم مخصوصا فصل 4 همچنین به فصل اول زمین شناسی یازدهم (دبیرستان) رجوع کنید خودتون متوجه میشین. موفق باشید.
سلام .خیلی کامل و عالی بود .کسی میتونه بهم کمک کنه که رفرنس های علمیه جدید پیدا کنم برای تایید نظریه فرگشت .یا کلا تاید شدن و خارج شدن از مرحله نظریه .خییلی خیلی ممنون میشم هرکسی میتونه بهم کمک کنه
@milad_ja آیدی تلگرامم
از ادمین های پیج هم خواهش میکنم اگه میتونن در این زمینه کمک کنند🙏🏼
سلام عزیزم
نظریه به توضیحی گفته میشه که در مورد پاره ای از مسائل داده میشه و مدارک و دلایل کافی برای پشتیبانی از اون وجود داره فکر کنم سخن مورد نظر شما فرضیه باشه فرضیه هنوز مدارک کافی برای تایید ش وجود نداره اما شواهد موجود برای فرگشت کاملا به اندازه و کافی هستن و میشه اونها رو به چهار دسته تقسیم کرد:
• شواهد فسیلی
• شواهد مولکولی
• شواهد ژنتیکی
و در نهایت: • شواهد جنینی
بعلاوه ما در محیط آزمایشگاهی تغییرات موجودات و حتی گونهزایی رو هم مشاهده کردیم پس فرگشت خیلی دلایل محکمی پشتش هست! به همین دلیل برخی از مجامع علمی از فرگشت به عنوان ”واقعیت علمی” یاد میکنن
در واقع تغییر گونه ها یک حقیقته
اما ما به اون توضیحی که درمورد چگونگی این تغییر گونهها میدیم میگیم: «نظریه».😊
پیشنهاد میکنم مستند گشایش رمز زندگی رو نگاه کنید
خیلی جالب بود واقعا.
از طرفداران نظریه داروین تعجب می کنم که چگونه وقایع به قول خودشان تکاملی را اینقدر ساده و پیش پا افتاده در نظر می گیرید! بگذارید با یک مثال توضیح بدهم. ماهی گل خورک، در زیر گلهای ساحلی برای تخمهای خودش لانه ای حفر می کند، و تا زمانی که نوزادهای این ماهی بزرگ شود از آنها مراقبت می کند. مهمترین کاری که می کند آن است که هر چند دقیقه از گل بیرون می آید و هوای بیرون را در کیسه دهانی خود نگه می دارد و در لانه نوزادها آزاد می کند تا آنها بتوانند تنفس کنند و زنده بمانند. در این مثال من توسعه یک اندام را مطرح نکردم، بلکه فقط یک “رفتار” را مثال آوردم.
فرض کنید شما یک ربات به شکل ماهی گل خورک دارید و می خواهید این رفتار را انجام بدهد. به چه چیزهایی احتیاج دارید؟ پاسخ آن است که شما به برنامه نویسی برای انجام هر یک از مراحل حفر لانه، تخم گذاری درون لانه، رفتن به سطح گل، حبس هوا درون دهان، برگشتن به لانه، و خارج کردن هوا نیازمند هستید. هر کدام از مراحلی که گفتم نیز دارای مراحل جزئی است. مثلا مرحله حبس هوا درون دهان شامل باز کردن دهان، مکش هوا به سمت داخل، و بستن دهان است. حتی هر کدام از مراحل جزئی نیز به مراحلی جزئی تر تفکیک می شود. مثلا در مرحله بستن دهان ممکن است ماهیچه های حرکت دهنده فک بالایی، فک پایینی، لب بالایی، لب پایینی و چندین عضو دیگر دخالت داشته باشند.
در واقع در کل مراحل این رفتار ده ها عضو با زمان بندی مشخص و کمیت و کیفیت معین دخالت دارند. اگر احتمال یک جهش را مثلا یک در میلیون بدانیم، و فرض کنیم هر جهشِ درست یک مرحله را پیش ببرد، و ما برای این رفتار مثلا 50 مرحله داشته باشیم، در واقع احتمال وقوع این رفتار یک تقسیم بر یک میلیون به توان 50 خواهد بود. که عملا محال است.
بگذارید پاسخ طرفداران داروین را حدس بزنم. آنها احتمالا سعی خواهند کرد این پدیده را به صورت مراحل جزئی در طی میلیونها سال بیان کنند، تا برای نظریه تکامل قابل هضم شود! می دانیم که این امر نیز محال است. نوزاد ماهی گل خورک نمی تواند برای هوا میلیونها سال صبر کند. او یا هوا دارد و زنده می ماند، یا هوا ندارد و می میرد!
منطقی بود نظرتون
سلام
اقای سید جواد
به نظر من شما مسئله رو خیلی سطحی مطالعه کردی
اگر مطالعه دقیقتری انجام بدی متوجه میشی مثالهای بسیار متعددی در اثبات تکامل وجود داره
اگر نتونیم امروز برای بعضی از حرکت ها پاسخ داشته باشیم دلیل بر رد اصل نظریه نیست همونطور که زمان زنده یاد داروین خیلی از حرفهای ایشون رو تمسخر میکردن ولی امروز اثبات عملی شده
خواهش میکنم وقتی نظر قطعی در هر موضوعی بدید که حداقل ده ها جلد کتاب و مقاله و ِِِِِِ غیره در اون موضوع خونده باشید
یک سوال:
چرا هیچکدام از حلقه های واسط بین فرگشت موجودات مثلا بین شامپانزه تا انسان الان وجود ندارند.
آیا همه فرگشت یافته اند؟ یعنی شرایط طبیعی براید بقای حداقل یک گونه از میلیاردها گونه فراهم نبوده تادبهدهمان صورت باقی بماند؟
آیا همه آنها از بین رفته اند؟ به چه دلیل؟
ممنون میشم کسی که واقعا اطلاع دارهدجواب بده.
اصلا سوال شما از بیخ اشتباست دوست عزیز
کی گفته انسان از شامپازه هست که بخواد بینشون حلقه بوجود بیاد
این درسته که پسرعموهای انسان هستند و این دوتا گونه(انسان و میمون ها) یک جد مشترک دارند
اما اینکه بخواید یک نوع شباهت پیدا کنید بین انسان و میمون
باید به فسیل ها سر بزنید:
شما فسیل انسان نئاندرتال و از اون قبل رو بررسی کنید متوجه میشید(فسیل لوسی)
ستون مهره های این نوع انسان ها تقریبا قوز (برای بالا رفتن از درخت)اما نه به اندازه ی یک شامپازه(برای زندگی راحت روی دوپا و حرکت بهتر)
دارای دست های پهن و کشیده(برای بالا رفتن از درخت)
و بعد از اونها بدلیل تفکر بهتر غار نشینی رو به زندگی درختی ترجیخ دادند
و در نهایت به انسان هوشمند تبدیل شدند
و اینکه شما دوست ندارید قبل از حرف زدن تحقیق کنید دیگه مشکل از این سایت و ما نیست!
جهش در مورد “رفتار” ها ی جدید موضوعیت نداره بلکه کسب ابزارهای طبیعی جدیده که نتیجه ی جهشه. یعنی همون “توسعه ی اندام”.در توسعه ی رفتارها این فرض که “هر جهشِ درست یک مرحله را پیش ببرد” فرض درستی نیست.کافیه ما موجودی شبیه به این ماهی توی ساحل داشته باشیم که قبلا تخم گذاریش روی سطح زمین انجام میداده و بعد با درک پیدا کردن از تهدیداتی که جانداران دیگه برای تخم ها ایجاد میکردن به این نتیجه رسیده که باید تخم ها رو استتار کنه و بعد هم با آزمون و خطا به این نتیجه رسیده که بدون جریان هوا این کار امکان پذیر نیست.اینجا هوش ماهی برای پیدا کردن راه حل مسئله کفایت میکنه.و این چیزیه که رباط از اون برخوردار نیست.پس مقایسه ی ماهی با رباط از همون ابتدا اشتباهه.
البته رفتارها بوسیله ی ژن قابل انتقال هستن ولی بروز یه رفتار جدید لزوم و حتی معمولا ناشی وجود یه ژن جدید نیست.
سید جواد عزیز
رفتار به کمک ژن قابل انتقال است. اما سوال مهمی که اینجا مطرح است این می باشد، که شما از کجا می دانید ماهی گل خورک از میلیون ها سال پیش در روی زمین وجود داشته است؟
از کجا معلوم که تک تک این رفتارها در طول زمان و مرحله به مرحله انجام نشده است.
بگذارید من هم مثالی بزنم، هرچند این حرف با تکاملی که من میگویم کیلومترها فاصله دارد، اما اگر خلقت هوشمندی در کار باشد، چرا باید بعد از 290 هزار سال انسان بداند که می تواند آتش روشن کند؟
هم اکنون تصور کنید هیچ دارویی وجود ندارد، با جزئیاتی که خیلی پیشرفته تر از گل خورک ها هستند، انسان در این مدت چگونه با این همه ویروس و میکروب زنده می ماند؟
مطمئناً که در مثال شما، این موجودات شاید شرایط زندگی میلیون ها سال قبل اینگونه نبوده و اکنون تغییر کرده و تنها آنهایی زنده ماندند که توانسته اند خود را با تغییرات وفق دهند.
هیچ شکی نیست که موجوداتی شبیه به انسان مانند نئاندرتال ها و هایدلبرگ ها، ارکتوس ها و رودولفی ها، زندگی می کردند که اکنون فسیل های آنها یافته شده اند. آنها انسان هایی بودند که تا یک میلیون سال هم دوام آورده اند. دقت کنید 1 میلیون سال، آقا سید جواد شما (انسان خردمند مدرن) با همه تاریخ و فرهنگتان نهایتاً 20 هزار سال قدمت دارین. موجوداتی بودند که یک میلیون سال شبیه انسان در روی زمین زندگی می کردند و الان حتی اثری از آنها نیست، تضمین کنید که انسان خردمند مدرن، نه زیاد، 500 هزار سال دیگر وجود دارد؟
500 هزار سالی که در مقابل 4 و نیم میلیارد سال زمین عددی نیست. عددی نیست.
اگه خلقت هوشمند وجود داشته باشه دلیل اینکه انسان 290 هزار سال اتش روشن کرده میتونه این باشه که اون ژن جدیده دیگه!حتی با جهش ژن هم اثبات میشه اما با فرض خلقت انسان خردمند حدود 10 تا 20 هزار سال پیش رو زمین زندگی میکرده که در کتاب های مقدس هم همین حدودا اومده.پس قبل از انسان موجوداتی هم بودن بسیار مشابه انسان اما دقت کنید انسان نبودن انسان نما بودن مثلا انسان نئاندرتال.فسیل انسان امروزی رو با نئاندرتال ها مقایسه کنن شباهت 100% وجود نداره هرچند مقداری شباهت داره اما بشر نبوده.
پاسخ به سیدجواد:
اولا که این اشتباهه که بخوایم موجود رو بصورت مُنفک از طبیعت پیرامونش بررسی کنیم، اگر برای جهش، احتمالی قائل هستیم که نمیدونم چجوری به مقدار دقیق 1میلیونیوم رسیدید، باید احتمالی رو هم برای تغییر شرایط محیطی کنار بگذاریم.(یک برهم نهی دوطرفه میان کالبد-طبیعت) صورت میگیره.
دوما جهش ها و کراسینگ اور و به هم ریختگی های ژنتیکی بسیار متداول تر از احتمالی که مطرح کردید صورت میگیره!
همانطور که در متن هم اومده، تغییرات بسیار کوچیک، تغییرات عظیمی رو طی زمان ایجاد میکنن.
صفت یعنی خصوصیت در یک جاندار چه رفتاری و چه فیزیکی . تمامی احساسات و رفتار ها نیز از ساختار عصبی و ساختار ساختمان عصبی نیز از ژن ها تبعیت میکند . بعدشم ساخت یک حیات دیجیتال با یک حیات کربنی بسیار متفاوت هست . حتی در حیات رباتیک و دیجیتالی نیز با برنامه ریزی و ساخت هوش می توان یک هوش مصنوعی ساخت . هوش مصنوعی ممکن است یا زنده باشه یا غیر زنده و یا در سه سطح مختلف هوش ساده و متوسط و سوپر تقسیم میشه . هوش مصنوعی پیشرفته علاوه بر اینکه اطلاعات رو میگیره و و طبق یک الگوریتمی داده میده خودش میتونه الگوریتم رو بر حسب اطلاعات بگیره (یعنی همون تجربه ) .
اقای یاشار بادفر ..چه ربطی داره هر موجودی به قلب کبد خون و…. نیاز داره تا زندگی کنه ؟منظورتون چیه تافته جدابافته؟ انسان از لحاظ درک..شعور..شهوت..و عقل مقام بیشتری داره نه اجزای بدن
درک و شعور و شهوت و عقل نیز در دیگر موجودات زنده همچون حیوانات و جانواران بسیار هویدا هستش بعدش همه این موارد یا تحت تاثیر اعصاب بدن هستن و یا هورمون ها
ابر مرد تاریخ بود،به راستی چرا اجزای بدن ما با تمام جانداران یکیه؟؟خون،کبد،قلب و…مگه ما تافته جدابافته نیستیم؟؟
عشق منه داروین،،،،فداشم که–دوس داشتم مسافر زمان بودم سریع میرفتم پیش داروین??
اگه اطلاعات جدید در مورد DNA و شارش ژن و جهش و آل ها رو به داروین برسونیم،،،،چه کارها که نمیتونه انجام بده””فقط با خصوصیات ظاهری حیوانات به این نتیجه رسید اونوقت الان میفهمن که انسان نود درصد DNA میمون رو داراست
شایدم میمون و موش و ماهی از انسان تکامل یافته چرا این طوری به قضیه نگاه نمیکنی
یه کاری بکن برو یه چند تا مقاله و کتاب بخون بعد بیا می فهمی چرا این طور حساب نمیکنیم البته من خودمم خیلی سطح بالا نیستم