نقدی بر کتاب جهان هولوگرافیک
بیگ بنگ: در نقد کتاب جهان هولوگرافیک، چیزی بیشتر از آن که دکتر توکلی صابری در مجله جهان کتاب1 نوشتهاند، نمیتوانم بنویسم. به درستی به عمدهترین ایرادات کتاب مایکل تالبوت اشاره کردهاند و نیازی به ورود در جزییات، بیشتر از آن نیست. در ادامهی نوشته فرض میکنم که این نقد توسط خوانندهی این نوشته خواندهشده است. به همین دلیل برای شبه علم بودن کتاب، دلیلی ارائه نمیکنم.
نکتهای که میخواهم در اینجا مطرح کنم، این است که چرا کتابهایی از این دست، به راحتی پرفروش میشوند، مورد استقبال گروهی از اقشار تحصیلکرده نیز قرار میگیرند، نقد نمیشوند و حتی راه نقد و بررسیشان بسته میشود. و از آن بدتر، کتابی شبهعلمی موافقانی پیدا میکند که در مقابل انتقادها، نه تنها نیازی به بررسی افکارشان نمیبینند، بلکه رگهای گردن را به حجت قوی میسازند. و این موافقان به طور معمول، حداقل یک لیسانس دانشگاهی نیز دارند. و خودشان را قشر الیت مینامند.
کتاب تالبوت آشکارا شبه علم است، از مقدماتی به ظاهر علمی استفاده کرده و نتیجههایی عجیب و غریب گرفته است. پر است از ارجاعات به آدمها و مراجعی که علمی نیستند، اما او آنها را علمی میخواند. بسیاری از موافقین کتاب معتقد هستند که این نوشتهها نظریه هستند؛ همانطور که نسبیت و بیگ بنگ نظریه هستند. بگذارید از همینجا شروع کنم. ابتدا تصور میکنم که کسانی که از این جملات سود میجویند، درک عوامانهای که از واژهی نظریه دارند را جایگزین کاربرد نظریه در علم میکنند. احتمالا حتی از دوران تحصیلشان در دورهی راهنمایی تحصیلی، تعریف نظریه علمی را از دیدگاه بیکن به یاد ندارند. این خبطی است که در بسیاری از موارد، صاحبان نظراتِ عجیب و غریب، انجام میدهند و خودشان را در نظریه بودن، همردهی نسبیت، بیگ بنگ و فرگشت و … قرار میدهند. همانگونه که برخی مخالفین فرگشت، با گفتنِ جملهی “این تنها یک نظریه است”، در خیال خودشان، فرگشت را رد میکنند. 2
واقعیت این است که نسبیت و بیگ بنگ، مدلهایی از جهان هستند که کار میکنند و از پس آزمایشهای علمی برمیآیند. تقریبا هیچ دانشمندی، ادعا نمیکند که ساز و کار جهان را دقیقا آنگونه که هست، تبیین کرده است. (بر خلاف تالبوت که چنین ادعایی دارد!) بلکه مدلی از جهان را ارائه میدهد که میتوان با آن برخی چیزها را به درستی پیشبینی کرد. حتی شاید برای بسیاری عجیب باشد که بطلمیوس نیز کاری به ساز و کار جهان ندارد، و تنها مدلی از جهان را با توجه به ابزارهای هندسی ارائه میدهد3 ، اینکه بعدها شارحان، چه تصوری از کار او داشتند، و چگونه مدل هندسی او را به عنوان واقعیت جهان گرفتند ربطی به خود بطلمیوس ندارد. نظریهها، روش مشخصی دارند و ادعاهای ثابتی نیز دارند، در حالی که نوشتهی تالبوت تنها به دروغ نام خودش را نظریه گذاشته است.
چیزی که در اینجا باید به آن پرداخت و مرز آن را با کتابهایی مانند جهان هولوگرافیک معلوم ساخت، نوشتههایی است که تحت عنوان ” علم برای عموم ” منتشر میشوند. از نویسندگان خوب در این زمینه، میتوان جرج گاموف، آسیموف، کارل ساگان، فرانسیس کریک، و در دورههای جدیدتر برایان گرین، میچیو کاکو، هاوکینگ، شون کرول و … را نام برد. تفاوت این کتابهای “علم برای عموم” با کتابی مانند جهان هولوگرافیک چیست؟ البته تفاوت که از زمین تا آسمان است. اما مهمترین دلیلی که این تفاوت را میسازد این است که کتابهای علم برای عموم، به توصیف و تشریح یک نظریهی موجود علمی دقیق – و فرمولهشده – به زبان عمومی میپردازد. در هیچ کتاب علم برای عمومی، برای اولین بار یک نظریه جدید ارائه نمیشود. محل ارائهی نظریات جای دیگری است. و این کتابها تنها مدلهای استاندارد علمی را برای مخاطبانشان شرح میدهند. (و عموما نویسندگان آنها خود از دانشمندان بزرگ آن رشته هستند.) در حالی که کتاب تالبوت، تنها با شنیدن نامِ جهان هولوگرافیک و بعد خیالپردازیهای ذهنی نوشته شده است.
یعنی راه را برعکس طی کرده است. به جای این که از یک نظریهی سخت ریاضی، توصیفی همهفهم ارائه شود، یک سری جملات عامهپسند، بدون هیچ پشتوانهی ریاضی ارائه میدهد. تالبوت هیچ درکی از فرمولهای ریاضی ندارد، هیچ درکی از اینکه حرفهایش چگونه باید مدل شوند ندارد، حتی هنگامی که میگوید “باید علم را تجدید ساختار کرد” نمیداند که چه چیز جدیدی از این علم جدید که صحبتش را میکند میخواهد. تنها به عنوان جملهای که احتمالا برایش جالب است، آن را بیان میکند.
پس چرا بسیاری از موافقان تحصیلکردهی آن، متوجهِ ارجاعات غیر علمی آن نمیشوند؟ مهمترین دلیلش، ضعف در ساختار آموزشی ماست. به همین سادگی، ما یاد نگرفتهایم ارجاعات علمی چیست. به همین خاطر هر روز یک نفر میآید و با جملاتی عجیب سرمان را کلاه میگذارد، چیزهایی مانند رژیم کانادایی! گوشوارههای طبی لاغری که با اشعه باعث کمتر خوردن میشوند.4 و دکتری که با عمل، دیابت را درمان میکند، به این دلیل حضور دارند که ما در مقابل واژههایی مانند دکتر، طب و … خودمان را میبازیم و تصور میکنیم حضور این نامهای پرطمطراق دلیلی بر درستی چیزی است. به همین دلیل است که این کتاب در آمریکا (که مردمانش به خرافهپرستی شهرهاند.) یک بار چاپ میشود و در ایران (که مردمانش به کتابنخوانی و تیراژ پایین کتاب شهرهاند.) بیش از 30 بار چاپ میشود.
البته کتابها توسط رسانهها به مردم معرفی میشوند. کتابهای علمی، با توجه به پذیرش یا عدم پذیرششان در اجتماع علمی، بررسی و رتبهبندی میشوند. درست است که کتاب تالبوت، چنان بیپایه و اساس است که هیچ وقت توسط مراجع دانشگاهی، نقد و بررسی نمیشود، اما نبود اجماع علمی در ایران، راه را برای حضور این شبهعلمهای بسیار سطح پایین، هموارتر کرده است.5 در نبود جامعهی علمی، وظیفهی روزنامهنگاران است که به معرفی و نقد کتابها بپردازند. که متاسفانه در فضای فعلی مطبوعاتمان، مخصوصا در بخش روزنامهنگاری علمی، با چنان مشکلی مواجه هستیم که خود جای نقدها و بررسیهای جداگانه دارد. خلاصه این که این اواخر، معروف شدن یکی دو نفر روزنامهنگار علمی (قدیمتر خودشان را ژورنالیست علمی و هماینک ژورنالیست علم میخوانند.) و حضور آنها در رسانهای مانند تلویزیون، باعث شده که برخی از آنان تصور کنند که میتوانند و بایستی جای خالی اجتماع علمی را یکتنه پر کنند. در بسیاری موارد پیش آمدهاست که چیزی غیرعلمی، در بین آنها مد میشود و برخلاف تمام حرفهایی که میزنند خود از مروجین، شبهعلم میشوند.
شاید امروز که دیگر تشتِ این کتاب از بام افتاده است، هیچیک از روزنامهنگارهای علمی، از این کتاب تعریف نکند، اما همچنان کسانی هستند که میگویند به توصیهی فلان روزنامهنگار در فلان مقاله و مجله، این کتاب را خواندهاند. از آن بدتر، کسانی را دیدهام که میگویند به توصیهی فلان استاد دانشگاه این کتاب را خواندهاند. در مورد روزنامهنگاران غیرعلمی نیز، روابطی در معرفی کتابها جریان دارد که باعث میشود گاهی کتابهایی به تیراژهای بالا دست پیدا کنند که بسیار تعجب برانگیز است. اولین نمونهای که به ذهنم میرسد کتاب بیشعوری است. جالب اینجاست در بین ریویوهای بیشعوری در سایت گودریدز از بین 1954 نفری که آن را خواندهاند، تنها پنج ریویو به زبان انگلیسی وجود دارد، که دو تای آن را نیز خوانندگان فارسی زبان نوشتهاند. یعنی راهنمای تشخیص خطرناکترین بیماری تاریخ بشریت، تاکنون کمتر از تعداد انگشتان دو دست خوانندهی غیر فارسی داشته است. و تعداد خوانندگان فارسیزباناش؟ (احتمالا خوانندگان غیرفارسیزبان منتظر هستند تا شاید روزی بتوانند کتاب را با خودکار بیشعوری تهیه نمایند.)
از این دست تعاریف، در مورد کتاب تالبوت نیز به صورت فوقالعاده زیادی شنیده میشد. مترجمِ نامدار کتاب، که روابط خیلی خوبی با روزنامهنگاران و اهالی حوزهی کتاب دارد، ادعاهای عجیب و غریبی که در مورد عرفانهای شرقی در کتاب شده است، و حتی اینکه کتاب توسط داریوش شایگان برای ترجمه پیشنهاد شده است، به این تعاریفِ بدون بررسی دامن زده است. و حالا چه کسی جرات نقد کتابی را دارد که این همه از آن تعریف شده است، داریوش مهرجویی آن را ترجمه کرده است، و توسط هرمس منتشر شده، با این همه ارجاع درون متن، توانسته “بسیارى از مفاهیم متافیزیکى راکه ریشه درفلسفه وعرفان شرق دارد، در قالب زبانى روشن و امروزى”برای خوانندهی ایرانی بازشناساند.6 و توسط داریوش شایگان که خود به فلسفه و عرفان شرق تسلط دارد، به مترجم معرفی شده است.
معرفی کتاب در سطح مطبوعات ما، معمولا بدون داشتن نگاه انتقادی، و بر اساس دوستیها و آشناییها صورت میپذیرفت. خوشبختانه امروز دیگر نقدهای علمی و بدون غرض راه خودشان را باز کردهاند و میتوان آنها را در بین سایتها و مجلات دید. هرچند هنوز در مقابل جریان اصلی معرفی کتاب، به راحتی دیده نمیشوند. احتمالا نقد کتابهای علم برای عموم و یا شبهعلمیهایی مانند کتاب تالبوت، آنهایی هستند که با توجه به ماهیتشان میتوانند بهتر این راه را باز کنند.
نویسنده: مصطفی یاوری آیین/ سایت علمی بیگ بنگ
پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران
پی نوشت:
[1] www.ensani.ir
[2] در این زمینه، میتوانید ترجمهای از آقای علی پیرحیاتی با عنوان “بیچاره نظریه! جایگاه نظریه درعلم و نگاه عوامانه به آن ” را بخوانید.
[3] به همین دلیل و برای نجات پدیدهها (saving the phenomena) بطلمیوس مدلهای مختلفی مانند معدلالمسیر را ارائه میکند. به مقالهی سوم از کتاب مجسطی مراجعه کنید. و یا این مقاله را بخوانید
[4] میدانم که سالهاست دیگر این گوشوارهها وجود خارجی ندارند، به همین دلیل آن را مثال زدم تا به علت گذشت سالهای زیادی از حضورشان، بتوان راحتتر به آنها خندید.
[5] فصل سوم از کتاب “معماری علم در ایران” نوشتهی دکتر رضا منصوری به مباحثی در مورد نبود اجتماع علمی در ایران و پیامدهای آن میپردازد.
[6] جملهی داخل گیومه از پشت جلد کتاب نقل شده است.
نویسنده ی این متن حاضر در سایت، بیشتر از اینکه بخواد منطقی و علمی بحث کنه، عصبانیت خودشو نشون داده.
من که یک استدلال منطقی در این متن ندیدم. برای مطالب تالبوت هم کم قرینه ی علمی و شهود و مکاشفه نداریم.
البته که برای اذهان علم زده، نمیشه صحبت از کشف و شهود زد.
من این کتاب رو چند سال پیش به پیشنهاد یکی از دوستان خریدم و فقط فصل اولش رو مکه فیزیک بود خوندم و نظرم رو جلب نکرد و کنار گذاشتم، چند شب پیش بین کتابها دیدمش و شروع به خوندن فصل دومش کردم و حدود ۱۰۰ صفحه که گذشت و ارجاعات رو با تعجب بررسی میکردم تصمیم گرفتم تمومش نکنم و نقدش رو بخونم که خب به همون چیزی که فکر میکردم رسیدم، به قدری عجیب بود یه جاهایش که دیگه نتونستم به شعور خودم بیش از این توهین کنم
یکی از بهترین کتابهایی که خوندم شاید همه نکاتی که در کتاب بود علمی و ثابت شده نبود مگه جز اینه که کتابهای علمی بسیاری وجود دارده که هنوز صحت و سقم نظریاتشون مشخص نشده با این همه این کتاب به من از لحاظ ماورالطبیعه خیلی کمک کرد و به درک بیشتری از جهانم ، خودم خوندن اینچنین کتبایهایی روترجیح میدم به خوندن کتابهای رمان چند جلدی، یه جا درانتقاد میگه مردم ایران به کتاب نخواندن مشهورن و یه جای دیگه میگه بخاطر همین نبود اجتماع علمی برخی کتابهای به چاپ چندم میرسن پس خود منتقد هم درنوشتن مشکل داره و این کارش هم قابل نقده
با توجه به اینکه بیشتر از50صفحه از کتاب رو نتونستم بخونم،با اینکه موضوعش جلب توجه کرد و همینطو که در متن اومده بود نوع انتشارات و مترجم توجه ادم رو جلب میکرد که کتاب رو بخون و تمام کن ولی تصمیم گرفتم نقد کتاب رو بشنوم، که دقیقا درست بود ، و کنار گذاشتمش مرسی از راهنمایی دذست
من این کتاب و کامل خوندم تا دویست صفحه اول که مرد میخواد تحمل کنه ، از دویست صفحه به بعد هم میره تو توهمات و حرف های رویایی که نه عقلی هست نه علمی ، بعد خواندن این کتاب تا چند روز تبدیل میشی به یه آدم خرافاتی و متوهم و علم گریز
. وقتی کتاب جهان هولگرافیک را میخونم بین آنچه را که هگل و پیشینیان او در رابطه با دیالکتیک و یکی بودن هستی( جرم) با نیستی( انرژی) وسنتز آن گردیدن ( جهان) بیان میکردند ( تعاببیر داخل پرانتز فهم شخصی نگارنده از دیالکتیک میباشد)، با مفاهیمی که تالبوت در این کتاب قصد بیان آنرا به صورت درک عامه پذیر را دارد، وجه اشتراکات و شباهتهای را یافتم که بنظرم با تلفیق هر دو این نوع نگاه به جهان و هر انچه درآن به نظر وهم یا واقعیت به نظر میاید، بتوان درک بهتری به آنچه که برای همه ما بصورت یک راز و معمای حل نشدنی باقی مانده است، حاصل آید. مطمنن دوستان فلسفه و کسانی که با اندیشه های هگل آشنایی دارند میتوانند بحثهای جدیدی را در این رابطه باز کنند. من به سبب اینکه رشته دانشگاهیم باستانشناسی بوده وظیفه خودم میدونم که مطلبی را راجع به کسانی که پا تو کفش دیگران میکنند و اصلا معنی نقد را نمیدانند و به خودشون اجازه انتقاد از چیزی که سر رشته ای در ان را ندارند میدهند بگویم که سه فاکتور مهم در نقد وجود دارد1- بیان بی کم و کاست و غیر غرض الود آنچه را که نویسنده قصد آنرا داشته است. 2- بیان نکات مثبت و ارزشمندی که نویسنده به ان پرداخته است. 3- ارایه راه حلی بهتر از انچه که نویسنده در بیان آن ناموفق بوده است. چیزی که از درون کتاب تالبوت میشه فهمید اینکه هیچ اداعایی ندارد که بخواهد به زور چیزی را ثابت نمایید. مصللبی را در جایی دیگر میخواندم که اقای توکلی راجع به ناصر خسرو با یک دیدگاه سطحی نظر قطعی داده اند.که هیچ گونه اشتباهی در توصیفات ناصر خسرو دیده نمیشود در صورتیکه خود باستانشناسان و مورخان هنوز بر سر اصل داستان و اینکه نسخ اصلی ان کجاست و چه جوری نوشته شده است بحث دارند. حال چه به رسد بر سر محتوی. هنر این نیست که روی یکی که هزار سال پیش میزیسته، و شناخت چندانی از اون در دسترس نیست تعصب بورزیم و حکم صادر کنیم و کسی دیگر را تخطه نماییم. به نظر حقیر کتاب تالبوت میتواند دریچه های بیشتری را برای درک و فهم جهان بر روی ما بگشاید. به نظر منطقی میامد که شخصی مثل داریوش شایگان و متخصصانی که دستی بر اتش دارند و عمرخود را در وقف دانش و آگاهی، خرد ورزی نموده اند بیایند نقدی بر این کتاب بکنند نه کسانی که منافع شخصی خودر ا در تعارض با این کتاب میبینند.
من سالهاست كه كتاب ميخوانم. از ده سالگي به نجوم علاقه مند بودم. الان ٤٣ سال دارم و استاد دانشگاه با پايه دانشياري هستم. مالف يك كتاب و مترجم دو كتاب دانشگاهي هستم. بلافاصله كه كتاب را دستم گرفتم متوجه شدم متن و دلايل و منابع و رفرنس ها علمي نيست. حتي نحوه و شيوه نگارش و به واسطه آن ترجمه متن نيز قوي نمي باشد. بسيار عوام پسند هست. دليل اينكه بعد از خواندن حدود ٢٥ صفحه به دنبال نقدهاي معتبر نوشته شده براي اين كتاب افتادم هم اين بود كه با خودم گفتم نكنه من دارم اشتباه ميكنم و در ذهنم قضاوت نامنصفانه در مورد كتاب ميكنم. در اينستاگرام صفحه بيگ بنگ رو دنبال ميكنم چون تمامي مطالب با رفرنس معتبر و بر پايه مقالات معتبر نوشته ميشود.
کی تا حالا برچسب زدن شده نقد علمی؟!!!!
این کتاب خصلت انعطاف پذیری رو در من زنده کرد چیزی که در نقد شما نه تنها نیست بلکه … !
درود بر وجود نازنینت داریوش مهرجویی عزیز با این کتاب زیبات .
به نظر من این نقد بر کتاب، و البته بدون داشتن هیچ گونه تعصبی، این نقد، تنها نقدی مغرضانه و انعکاس لحن ناخوشایند منتقد به مخاطبان این کتاب می باشد. ضمن این که این کتاب خودش را در دسته بندی کتابهای آکادمیک علوم کوانتومی و یا در رسته ی کتاب های نظریه پردازان علم فیزیک مدرن، جا نزده که بخواهیم با آن ها مقایسه کنیم، که آیا اساسا فرضیات و نظریات مطرح شده درست هستند یا خیر. چرا که حتی خود نویسنده صراحتاً در مقدمه اشاره کرده اند که:
“در این کتاب جهت تنوع لحن من همه این تسمیه ها و تعاریف و نیز الگوی هولوگرافیک و نظریه هولوگرافیک را به کار برده ام بی آنکه قصدم آن باشد که ایده هولوگرافیک به آن حد از ارج و اعتبار رسیده است که بتوان آن را الگو یا نظریه به معنای خاص این واژه نامی”
این کتاب صرفاً بیانگر دیدگاه و نوع زاویه دید نویسنده به رخداد های جهان هست، و البته بسیار نو، زیبا و در عین حال حداقل قابل تامله.
لذا خواندن این کتاب رو، به عنوان شخصی که دروس فیزیک کوانتوم رو به صورت دانشگاهی خوندم، بسیار بسیار توصیه اکید می نمایم!
با عرض سلام خدمت دوستان
بنده چند ماه پیش این کتاب رو تا ابتدای بخش فضا و زمان مطالعه کردم و بعد از اون چون دنبال مطالعه مطالب علمی ثابت شده بودم دیگه رغبتی برای ادامه نداشتم و رهاش کردم و قصد دفاع از این کتاب رو ندارم چون عمده مطالب کتاب به شرح وقایعی میپردازه که از صحت و سقمشون اطمینان نداریم اما بنظر من مشکل اصلی این کتاب همینطور که دکتر توکلی در نقد اشاره کردن این هست که در ژانر درستی طبقه بندی نشده و بهتر بود از ابتدا در قالب یک داستان علمی تخیلی منتشر میشد و در اینصورت با این انتقادات شدید روبرو نمیشد. این کتاب اگر ارزش علمی نداشته باشه حداقل داستان جالبی هست و همین ذات داستانی این کتاب هست که باعث شده مورد توجه افرادی از جمله مترجم که در حوزه هنر فعالیت میکنن قرار بگیره و شاید به همین دلیل در امریکا فقط یکبار به چاپ رسیده که مردم امریکا با این کتاب مثل هزاران داستانی برخورد کردن که هر ساله در این کشور پر جمعیت منتشر میشه.
اما کوبیدن و تحقیر نویسنده با این شدت بنظر من کار درستی نیست، شخصی که شاید بخاطر نداشتن راهنمایی درست، دانش کافی کسب نکرده و در مسیر درستی قرار نگرفته اما از یک ذهن خلاق و خیال پرداز با توانایی داستان نویسی بهره مند بوده که باید بهش احترام گذاشت.
خود نویسنده در ابتدای کتاب ذکر میکنه که با مخالفت ها و برخوردهای متعصبانه روبرو خواهد شد که همین دلیلی هست که نویسنده اونقدرها هم که دکتر توکلی سعی دارن نشون بدن ساده لوح نیست.
در نقد ذکر شد که از هفت هزار مورد معجزات پزشکی که مورد بررسی قرار گرفت برای ۶۸ مورد توجیه علمی پیدا نشده که همین ثابت میکنه که علم هنوز راه درازی در پیش داره و نباید در مورد یک مطلب که صرفا یک ایده رو مطرح میکنه با این شدت قضاوت بشه.
با تشکر
همه نظر و نقدشون مهمه ولی دوست عزیز چیزی رو که لمس نکردی رو قضاوت نکن من با این کتاب به خیلی چیزهایی که لمس کردم پی بردم
متاسفانه در جوامع علمی بعضی عزیزان چنان روی برخی مسائل غیرت دارند که به سختی کوچکترین سخن مخالف رو می پذیرند. تالبوت در کتابش به این معضل بزرگ در جوامع علمی به صراحت اشاره دارد. به علاوه این بنده خدا کوچکترین ادعایی در علم ندارد کما اینکه وقتی به 15 جلد کتابی که تا 38 سالگی و قبل از مرگش نوشته نگاه کنید در سایر زمینه ها به جز علم هم کتاب نوشته است. در مورد نظریه جهان هولوگرافیک هم به کارهای دو دانشمند به نام های پریبرام و بوهم پرداخته است نه انکه از خودش چیزی ابداع کند جز انکه با نثری زیبا به شاخ و برگ دادن و توصیف و تمجدید نظریه انان پرداخته است. روحش شاد و یادش گرامی…
بنده وارد بحث فیزیک و نظریه ی زیر کوانتومی بوهم نمی شوم به دلیل اینکه صلاحیت علمی آن را ندارم، اما در رابطه با بحث عصب شناختی پریبرام این ادعا را دارم که قدرت پیشبینی دارد، بسیاری از یافتع های تجربی در رابطه با آسیب شناسی بافت مغز (به خصوص کرتکس) را تبیین می کند، گذاره هایی قابل بررسی می توان از آن حاصل کرد و الی آخر. پس تا بدینجا می شود نتیجه گرفت که بر مبنای فلسفه ی تجربه گرایی بریتانیایی (به نمایندگی بسیاری از جمله جناب بیکن) بحث هولوگرافیک بودن عملکرد مغز خیلی هم بیراه و غیر علمی نیست. در ثانی بر اینکه آیا علم لزوما آن چیزی است که تجربه گرایان، پوزیتیویست ها، پوزیتیویست های منطقی و …. ادعا می کنند یا نه اجماعی نیست. در اینجا شما را ارجاع می دهم به بحث های هابرماس از سه نوع علم و شناخت که هر کدام لزوما شاخص ها و اصول خود را داراست (علوم تجربی، علوم تاویلی و علوم انتقادی). بر پایه ی ادعای شما باید علوم هرمونوتیک، روانکاوی، تحلیل تاریخی، فلسفه، فراروانشناسی، پدیدارشناسی و …. را شبه علم به حساب آورد و این دیدگاه اشتباه از آن جایی حاصل می شود که شما اصول علوم طبیعی را به علوم دیگر (مثلا علوم اجتماعی یا روانشناسی) تعمیم می دهید. آثار مخرب چنین رویکردی به وضوح در مکتب روانشناسی رفتارگرا در نیمه ی قرن گذشته قابل مشاهده است. در رابطه با تالبوت او صریحا بیان می کند که نتایجی که از نظریات بوهم و پریبرام حصول کرده ممکن است مورد تایید آنان نباشد و بیشتر اینکه او هیچ جایی از کتاب ادعای علمی بودن نظرات خود را به مثابه ی آنچه مورد تایید پوزیتیویستان یا تجربه گرایان است به میان نیاورده است. این کتاب داعیه ی علمی بودن ندارداما به دنبال توضیح و توصیفی بر پایه ی نطریاتی علمی (بوهم و پریبرام) از اتفاقاتی شگرف بوده است که گویا به غیر از خرافه به صورتی دیگر قابل توضیح نیستند. لذا این عملکرد تالبوت ستودنی است و فضایی است از نظریه پردازی در رابطه با دلایلی علمی که می توانند تا حدی (از لحاظ تئوریک) مسائلی چون تله پاتی، تاثیرات ال اس دی بر مغز، رویاها و …. را توضیح دهند. این نظریات قابلیت و ارزش آن را دارند که به مطالعه و بررسی آزمایشگاهی بیانجامند قبل از آنکه به صورتی جبروار و تفتیشِ عقاید گونه رد شوند. نکته ی مهم اینجاست که یک نظریه ی علمی حقایق را صد در صد بیان نمی کند اما روش شناسیی در اختیار یافته های متودیک ما می گذارد که می توانند به تبیین، ساختاربندی و مدلل سازی یافته های آزمایشگاهی ما بیانجامند و این بحثی است که لیونتیف (روانشناس روس) به زیبایی در کتاب Activity and Consciousness خود بر علیه تجربه گرایی بریتانیایی اقامه می کند. در ضمن بنا بر نظر بسیاری فیلسوفان همچون آدورنو، هابرماس، لکان، بور، ژیژک و ….. تاثیرات زبان بر فرمول بندی های علمی ما و تاثیرات فعالیت فیزیکی ما بر حصول شناختی و زبان شناختی ما (رجوع کنید به بحث فهم استعاره ای از لکاف و یا نشانه شناسی اجتماعی از لیوون و کرس) و تاثیرات زبان بر تفکر (رجوع کنید به آثار ویگوتسکی، لوریا، و …) ما را از اتخاذ رویکرد “درک مستقیم و بی واسطه از جهان” آنگونه که تجربه گرایان بریتانیایی ادعا می کنند منع می کند.
درود بر شما كه عالى گفتيد !
آفرین به حق و با منطق گفتید من قبلا در کامنتی سخنی شبیه به فرمایش شما در مورد شبه علم بودن بعضی علوم مانند روانکاوی پدیدار شناسی و … از دیدگاه ایشون مطرح کردم
عالي
یه جمله عجیب از نویسنده : “تالبوت راه را برعکس طی کرده است. به جای این که از یک نظریهی سخت ریاضی، توصیفی همهفهم ارائه شود، یک سری جملات عامهپسند، بدون هیچ پشتوانهی ریاضی ارائه میدهد. تالبوت هیچ درکی از فرمولهای ریاضی ندارد، هیچ درکی از اینکه حرفهایش چگونه باید مدل شوند ندارد” اقای صابری شما که احتمالا داروسازی خوندید احیانا داروهاتون رو با انتگرال گیری یا با لگاریتم میسازید!!مگه همه چیز تو این دنیا رو با ریاضی حل میکنن اخه مرد حسابی این چگونه نقدیست شما دارید . شما میگید “یک سری جملات عامهپسند، بدون هیچ پشتوانهی ریاضی ارائه میدهد” یه سری اتفاقاتی که برای مردم افتاده تو کتابش مطرح کرده برای اون ها پشتوانه ریاضی بیار که چی ؟؟!!
شما اول ابعاد بالاتر رو ثابت کن بعد ادعا کن که موجودات سه بعدی ابعاد بالاتر رو درک نمیکنن مهم درک کردن نیست مهم اینکه بدون اثبات بعد دیگه بخای نظر بدی بیرون چاپ شه !!!!!
ابعاد بالاتر قبلا به روش های مختلف توسط دانشمندای مختلف اثبات شده
نظریه ریسمان هم یکی از پایه هاش ابعاد بیشتره
الان دیگه مشکل حل شد؟
سلام.کتاب بعد چهارم رودی راکر رو پیشنهاد میکنم بخونید
من خیلی از نظرات دوستان تعجب میکنم، مشخصه که ساز و کار علم و روش علمی واقعا برای جامعه ما ناشناخته مونده.
خب نمیشه در چند سطر توضیح داد که چرا روش علمی به این صورتی که هست در اومده، ولی خب ساده بگم دلیلش اینه که روشهای دیگه جواب ندادن
تالبوت اگر حتی ادعایی در مورد این داره که این یک ایده میتونه باشه باید بتونه ابتدا این ایده رو به صورت علمی مطرح کنه و متخصصان رو مجاب کنه که حداقل ارزش بحث کردن داره و باید بتونه شواهدی ابطالپذیر و قابل سنجش براش ارائه بده. کسانی که بر روش علمی اصرار دارن تکبعدی نیستن، فقط نمیخان یه سری اشتباهات رو هی تکرار کنن
بعضی دوستان گفتن که چرا بقیه در مورد هولوگرافیک حرف میزنن گیر نمیدید! خب برای اونکه حرفهای اونا در چارچوب ساختار استاندارد علمی هست و ویژگیهای یک فرضیه مورد بحث از نظر علمی رو داره. کلمه هولوگرافیک که مشکل کتاب نیست، نحوه پرداختن بهش مشکل اساسی کتابه.
تمام جمع بندی کتاب به غیر از نظریه و شهود، جمع بندی نظریات دانشمندان بزرگی است که بیشتر این افراد اساتید پیر و کارکشته جهان علم هستند، درک نظریه های برگرفته شده و در هم تافته شهود و منطق کوانتوم که آقای بوهم و پریبرام بروز و ظهور داده اند و کشف و آزمایشهایی که خیلی از دانشمندان نام برده همین کتاب که با ” احتیاط “انجام شده، فقط به خاطر اینکه مورد تمسخر مردم عوام و حتی مراجع بزرگ علم قرار نگیرند، گویای بسیاری از حقایق پشت پرده هست، درک دانشمند بزرگی مثل اینشتین که جهان را از طریق نیروی رویاپردازی تکان داد و ماهیت کاریزماتیک بودن بی شائبه این گونه نظریات کیهانی و شهودی فقط از اذهان خالی از تعصب و جویای آگاهی و کشف عظمت کیهان و انسان بر خواهد آمد
تعجب میکنم که چرا فقط به این کتاب واین نویسنده اینقدر انتقاد و مخالفت میشه
اما توی کتاب های استیون هاوکینگ- برایان گرین – و خیلی دانشمندان دیگه به موضوع هولوگرام و واقعیت هولوگرافیک اشاره شده
و همچنین سایت های خارجی هم مثل ما اینقدر با این کتاب و این ایده مخالفت نکردن!!!
به نظر من اصلا بحث درست یا غلط بودن نیست.
این نقد چه غلط یا صحیح، جای تشکر دارد چراکه ذهن را به تفکر منتقدانه و پژوهش دعوت میکند.
خواننده ی عاقل و عالم، متعصبانه و جهت گیرانه به هیچ یک نگاه نخواهد کرد.
سلام من کتابو نخوندم ولی ی نکته ای در مرد نقد متذکر میشم : این که نسبیت و بیگ بنگ رو نباید باهم مقایسه کنید یعنی نسبیت تقریبا میشه گفت یه قانون هست و از حد یک نظریه گذشته. ولی بیگ بنگ یک نظریه هست که رقبای خیلی قوی هم داره
نقد خوبی نبود!
برخی از مباحثی که در این کتاب مطرح شده ذهن آدم را درخصوص بعضی از مسائل بازتر می کنه. هولوگرافیک، بحثی هست که الان در جوامع علمی داره روش کار میشه و کاربردهاش را هم زیاد دیدیم. در این کتاب هم طبق گفته نویسنده در مقدمه کتاب، فقط یک ایده برای پیاده سازی اصل هولوگرافیک بر روی عالم مطرح شده و قصد نویسنده این نبوده که جهان هولوگرافیک را به عنوان یک نظریه علمی و پذیرفته شده ارائه کنه.
من هم با نظر آقای Reza موافقم. متاسفانه وقتی افرادی تک بعدی که تصورمی کنند می توانند کل کیهان و سازوکار آن را فقط با روابط ریاضی درک کنند و البته ادعا می کنند که هر ایده دیگری که کمی رنگ و بوی کشف و شهود و عرفانی داشته باشه کاملا رد شده هست، نوشتن همچین نقدهایی هم دور از انتظار نیست.
دانش بشر محدود هست و ما نمیتونیم ادعا بکنیم هرچیزی که ما قادر به درکش نیستیم و نمیتوانیم با ذهن و روابط ریاضی اثبات کنیم وجود نداره و قابل پذیرش نیست…
كاش منتقد محترم قبل از تمسخر و تخطئه طرفداران اين كتاب ، نگاهي به مقدمه اين كتاب مي انداخت: در صفحه ده انتهاي پاراگراف دوم نويسنده صراحتا بيان مي كنه كه:” در اين كتاب جهت تنوع لحن من همه اين تسميه ها و تعاريف و نيز الگوي هولوگرافيك و نظريه هولوگرافيك را به كار برده ام بي آنكه قصدم آن باشد كه ايده هولوگرافيك به آن حد از ارج و اعتبار رسيده است كه بتوان آن را الگو يا نظريه به معناي خاص اين واژه ناميد”
منتقد عزيز خود تالبوت ادعايي رو كه شما بهش نسبت ميديد رو صراحتا در مقدمه رد كرده و بهمين صراحت بيان كرده ، البته شما حق داريد نظرتون رو بيان كنيد ولو به غلط و بدون دقت كافي، اما سطحي خواندن طرفداران اين كتاب و ارجاع دادن اونها به مطالب دوره راهنمايي ديگه نقد نيست و بيشتر به لودگي شبيه هست.
متاسفانه این که این کتاب سندیت و مرجعیت برای منبع قرار گرفتن رو نداره خیلیا نمیدونن و بخصوص اونایی که طرفدارشن و برای اثبات حرف هاشون مستند به این کتاب میشن
من با این کتاب موافق نیستم اما مخالف هم نیستم، و در همان رده ی شبه علم آن را قبول دارم
ولی مشکل اینجاست که کسانی که در رشته های فیزیک یا ریاضی یا حتی کیهان شناسی هستند با محاسبات و اثبات های ریاضی سر و کار دارند فکر میکنند که دیگر همه چیز ریاضی است،
همه چیز را با فرمول ریاضی میخواهند. و اگر ایده ای فاقد معادلات ریاضیاتی باشد و کمی حرف شهود و درک ذهنی در آن باشد یکسره آن را رد میکنند.
دقیقاً به نکته ای اشاره فرمودید که من می خواستم بگم. این که همه باید پدیده ها رو در یک چارچوب تفسیر کنن، انتظار به جایی نیست.
شما میگید ما درک مون از ابعاد ضعیف هست. مانند مثال روغن و کره که منطقی به نظر میرسه. خوب با این درک ضعیف اگر بشه چیزی رو با ریاضی اثبات کرد در اون صورت گرچه برامون سخت است ولی باید قبولش کرد حتی شده با اکراه. حالا اگر چیزی رو نشه درست درک کرد و نشه با ریاضی هم اثباتش کرد که این دیگه تعریف توهم یا تخیل است. و صد البته قابل قبول نیست . تا زمانیکه حداقل بشه با ریاضی اثباتش کرد.
والا من این کتاب رو الان تا صفحه 130 خوندم، بنظرم ایون چیزی که تالبوت قصد داره به تصویر بکشه، خودش درست درک نکرده. ولی میشه مطالب و نظریات هولوگرافیک رو به طریقی با علم فیزیک امروز تطابق داد. زمانی که ما بپذیریم دنیا 5 بعد داره، اتصال لامکانی یک تصویر سه بعدی هم توجیح میشه.
مثال عرض میکنم:
فرض کنید موجوداتی مثل لکه های روغن روی آب (2 بعدی) دارن روی سطح آب زندگی میکنن. اونا شواهدی مبنی بر وجود بعد سوم رو دریافت میکنن ولی قابل درک نیست براشون. حالا یه موجود سه بعدی مثل یه کره وارد دنیای اونا بشه، یعنی ابتدا با سطح آب تماس پیدا کنه و سپس کاملا غرق بشه. با توجه به این که موجودات دو بعدی فقط مقطعی از کره که در تماس با سطح آبه رو درک میکنن، میبینن که یه موجود عجیبی از بعد سوم که نمیدونن کجاست، وارد دنیای اونا میشه و بطور غیر قابل درکی مساحتش زیاد میشه و دوباره کم میشه و در آخر نا پدید میشه!
حالا منظور من اینه که چه بسا ما و آنچه که درک میکنیم سطحی سه بعدی از دنیایی چهاربعدی (به استثنای بعد زمان البته).
سلام.کتاب بعد چهارم رودی راکر دقیقا همین صحبت شما میکنه
این نظر کاملا مردوده. چیزی که شما بهش اشاره کردید در یک ‘رمان’ به اسم پختستان گفته شده و فقط تفکر نویسندشه نه یه نظریه