بیگ بنگ: پزشکان بلژیکی تصمیم دارند تا زنی 24 ساله را که سلامت کامل دارد با مرگی آسان از بین ببرند زیرا این زن از افکار خودکشی گرایانه رنج می برد. تخمین زده می شود که هر روز پنج نفر در بلژیک با کمک پزشکان می میرند که این مجموعه، افرادی را که بیماری ناعلاج دارند و همچنین افرادی که بیماری های مزمن دارند اما بیماری هایشان مرگبار نیست شامل می شود.

19A3B1C600000578-0-image-a-1_1435414094320به گزارش بیگ بنگ، همینک به زنی که با نام ساختگی لارا شناخته می شود علی رغم اینکه بیماری مرگباری ندارد گفته شده واجد شرایط بِه میرانی(مرگ آسان) است. این زن جوان با روزنامه ی بلژیکی دِ مورگان درباره ی تصمیمش صحبت کرد و گفت که از همان کودکی متقاعد شده است که باید بمیرد با این ادعا که ” زندگی، برای من یکی فایده ندارد”. لارا به روزنامه گفت که این افکار در میان نخستین افکاری بوده که در ذهنش نقش می بسته چرا که کودکی پرمشقتی را داشته است. او تصدیق می کند که به دنیا آمدنش برای والدینش ناخواسته بوده و پدرش خیلی مشروبات الکلی مصرف می کرده است. سرانجام پیش پدر بزرگ و مادربزرگش نقل مکان کرد اما این امر از میزان افکار خود ویرانگر او کم نکرد. لارا تصدیق می کند که پدربزرگ و مادربزرگش به او حس امنیت، آرامش و ساختار دادند اما این کافی نبود.

این دختر جوان از 21 سالگی بیمار آسایشگاه روانی ای بوده که در آن با دختری همتای خودش که افکار خودکشی گرایانه داشته رفیق شده که این دختر 18 ماه قبل با روش بِه میرانی مرده است. می گوید: “اگرچه یقینا کودکی ام در بیماری ام نقش داشته است اما متقاعد شده ام که این آرزوی مرگ را علی رغم بزرگ شدن در خانواده ای آرام و با ثبات داشته ام.” لارا می گوید که از پروسه ی برنامه ریزی برای مراسم تدفین خودش لذت برده است اما تائید می کند که مرگش برای پدر بزرگ، مادربزرگ و مادرش سخت خواهد بود.

می گوید وقتی شش سالم بود یکبار در اتاقی پراز دوستان جایی که تفنگ ها در آنجا قرار داشت بودم. به خاطر می آورم که می توانستم یکی از تفنگ ها را در دست بگیرم و دستورالعمل های لازم به من داده شده بود. به فکرم رسید که “این تفنگ به من امکان می دهد به زندگی ام پایان دهم و این که چقدر این کار می تواند آسان باشد.” سپس با خودم فکرکردم که این تفنگ پر نیست اما بعدا متوجه شدم که پر بوده است. اگر آن موقع این را می دانستم ممکن بود ماشه را بکشم؛ به راحتی می توانم تصور کنم. “مرگ برای من یک انتخاب نیست اگر انتخابی داشتم زندگی ای تحمل پذیر را انتخاب می کردم اما هرچه تلاش کردم بی فایده بوده است. تمام عمرم سرگرم این افکار خودکشی بودم حتی چند باری هم سعی کردم. اما همیشه یک نفر هست که به من نیاز دارد و نمی خواهم کسی را برنجانم. اینها همیشه مانع خودکشی ام شده است.”

“هنوز نمی دانم در آن لحظه ی پایانی چه خواهم گفت. نظراتم را خیلی مفصل در نامه هایی به دوستانم نوشته ام. فکر می کنم همه چیز از پیش مقرر شده است. شاید سر انجام بر سر واژگان پایانی ام به نتیجه برسم.” بر اساس تازه ترین آمار، تعداد افرادی که تصمیم به پایان دادن به زندگی شان می گیرند طی 12 ماه گذشته افزایشی 27 درصدی داشته است. آمار و ارقام در سال 2013 ، نشان داده که 1816 مورد بِه میرانی در مقایسه با 1432 مورد در سال 2012 ثبت شده است. از کل موارد سال 2013، 51.7 درصد بیماران مرد و 48.3 درصد بیماران زن بودند.تنها افراد مسن بین 70 تا 90 سال بیش از 53.5 درصد از کل آمار را شامل می شدند. افراد بین 60 تا 70 سال 21 درصد و افراد بالای 90 سال 7 درصد آمار را در بر داشتند. زیر 60 ساله ها تنها 15 درصد کل موارد ثبت شده را شامل می شدند.

تصویری از ویم دیستِلمَن پزشک پیشتاز در بِه میرانی
تصویری از ویم دیستِلمَن پزشک پیشتاز در بِه میرانی

در سال 2003 بلژیک دومین کشور در جهان شد که بِه میرانی را قانونی کرده است و البته پس از هلند که یک سال پیشتر این قانون را آزاد اعلام کرد و اولین کشور پس از آلمان نازی شد که اجازه ی به کار بردن این شیوه را داده است. در یک دهه ی گذشته شمار بلژیکی هایی که با بِه میرانی مرده اند رشدی آهسته و فزاینده داشته است. افزایشی 25 درصدی در شمار بِه میرانی ها از سال 2011 تا 2012 وجود داشته است و از 1133 مورد به 1432 مورد اوج گرفته است. آماری که نمایانگر حدود 2 درصد از جمیع مرگ و میر کشور است.

در ماه فوریه، بلژیک بِه میرانی را به کودکانی که بیماری های لا علاج دارند و در شرایط رنج دایمی به سر می برند بسط داد. همچنین این افراد باید با تایید روانشناس صاحب قوه ی تشخیص شناخته شوند و باید پیش از مردن به وسیله ی تزریق، اولیای شان رضایت دهند. به استدلال مبارزین ضد بِه میرانی بی فایده بودن این اقداماتِ حفاظتی به دفعات ثابت شده است. آن ها می گویند علاوه بر افرادی که بشدت بیمارند، بِه میرانی به شکلی فزاینده در افرادی که افسردگی دارند یا بیماریشان لاعلاج نیست هم به کار رفته است. این کشته شدگان شامل برادران دوقلوی ناشنوا، مارک و اِدی وِربِسِم 45 ساله هم می شود که درخواست مرگشان پس از آن که مطلع شدند احتمال دارد کور شوند در دسامبر سال 2012 تایید شد.

ویم دیستِلمَن پزشک پیشتاز در بِه میرانی گردهمایی ای را درباره ی به کارگیری این شیوه در اردوگاه کار اجباری نازی ها ترتیب داد که ابراز انزجار گسترده ی بین المللی را در پی داشت. سال گذشته نانسی ورهلست دگر جنسیت یافته ی 44 ساله پس از آن که جراحان جراحی تغییر جنسیتش را خراب کردند و او را به نقص عضوی دچار کردند که به او حس هیولا بودن داده بود از طریق روش بِه میرانی کشته شد. برخی گزارش ها نیز حاکی از آن است که سیستم قانونمند شده ی بِه میرانی در بلژیک منجر به کشته شدن برخی بیماران بدون گرفتن رضایت شان، شده است.

گزارشی دانشگاهی به این نتیجه رسید که تقریبا یک نفر از هر 60 بیماری که تحت نظر پزشک عمومی مرده است کسی را شامل می شده که درخواست بِه میرانی نکرده است. این پژوهش پی برد که نیمی از بیمارانی که بدون اعلام رضایت کشته شده اند بالای 80 سال سن داشتند و دو سوم آنها بیمارانی بودند که در بیمارستان بستری بودند و از بیماری های لاعلاج نظیر سرطان نیز رنج نمی بردند.

تقریبا در چهار مورد از پنج مورد با بیمارانی که شیوه ی بِه میرانی برروی آنها به کارگرفته شده بود در مورد مرگ صحبت نکرده بودند زیرا این بیماران یا در کُما بودند و یا تشخیص زوال عقل در آن ها داده شده بود یا این که تصمیم پزشکان بر این بوده که به نفع بیماران نیست که این مسئله را با آنها در میان بگذارند. در اغلب موارد پزشکان خانواده های بیماران را نیز از تصمیمشان برای تزریق مرگبار به وابستگان مطلع نکرده اند زیرا این کار را تصمیمی پزشکی انگاشته اند که اتخاذ آن تنها به خودشان مربوط است. این گزارش پرسش های تازه ای را در مورد قانون 13 ساله ی بِه مرگی در بلژیک که بسیار بحث برانگیز شده را ایجاد کرده است. قانونی که موافقت گسترده ی نخبگان پزشکی را بدست آورده است و همینک اجازه می دهد پزشکان حتی کودکان را هم بکشند.

03DE50CD0000044D-0-image-a-4_1435414870376نگارنده ی این گزارش پرفسور رافائل کوهن المَگِر از دانشگاه هال می گوید: ” این تصمیم که کدامین زندگی ارزش زندگی کردن را ندارد در دستان بیمار نیست بلکه در دستان پزشک است”. “باید توجه شود که پایان دادن عمدی به زندگی بیماران و بدون درخواستشان بیش از تمامی کشور های دیگر که چنین روش هایی را ثبت کرده اند (نظیر هلند)، در بلژیک روی می دهد.” “اینکه برخی پزشکان مسئولیت خود می دانند تا از روی عمد و بی هیچ نشانه ی واضحی از طرف بیمارانشان که ثابت کند این همان چیزی است که می خواهند عمرشان را کوتاه کنند، نگران کننده است.”

این سیاستمدار و فیلسوف اسرائیلی تبار اضافه کرد: “مردم بلژیک باید از شرایط کنونی آگاه شوند و بدانند که اگر حیاتشان به نقطه ای رسید که پزشکان آنها را فاقد ارزش ادامه زندگی بدانند در نبود اراده هایی محکم و خاص که به پزشکان توصیه کند چه باید بکنند، ممکن است کشته شوند.” قانون بِه میرانی در بلژیک به کارگیری کشتن از روی ترحم را به بزرگسالان و کودکان بی سرپرستی که رنج و دردی غیرقابل تحمل دارند و توانایی اعلام رضایت دارند، محدود کرده است. به صورت رسمی غیرقانونی است که پزشکان بیمارانی را که اعلام رضایت نکرده اند بکشند. اگرچه این پژوهش به این امر نیز پی برد که بسیاری از پزشکان عمومی بیمارانشان را بدون گرفتن رضایت می کشند و ممکن است این نگرفتن رضایت متداول تر از مرگ های تایید شده ی رسمی باشد. پروفسور کوهن المَگِر می گویدبا این حساب پایان دادن به زندگی بیماران بدون درخواست شان متداولتر از بِه مرگی است. پیشنهاد شده است که حرفه ی پزشکی بلژیک را وادار کنند این مسئله را در صدر برنامه هایش قرار دهد.

ترجمه: حسین طریقی / سایت علمی بیگ بنگ

منبع: dailymail

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

27 دیدگاه

    1. واای داشتم به همین فکر میکردم دقیقا کاش اینجا هم قانونی بود که لااقل از حرف و سنگینیش روی خانواده کم میشد

    2. دلتون خوشه! قانونی نخواستیم بشه فقط اگه کاری برامون انجام نمیدن لااقل کاری هم به کارمون نداشته باشن!

  1. سلام
    زندگی سخته
    من خودم به ته خط رسیدم
    همیشه تصمیمات اشتباه گرفتم و راه رو اشتباه رفتم
    کسی هم مقصر نیست
    الان که به مرز ۴۰ سالگی از زندگی رسیدم و ی آدم ورشکسته هستم ، انقدر بدهی دارم و طلبکار بهم زنگ میزنه که دیگه بریدم
    واقعا خسته شدم
    ی ازدواج اشتباه هم داشتم که باعث شده انگیزه خودمو برای ادامه زندگی و جنگیدن با مشکلات کاملا از دست بدم
    بازم میگم همه گناه و اشتباهاتم رو گردن میگیرم
    نتیجه زندگی من بخاطر تصمیمات کاملا اشتباه خودم بوده
    چند وقتی هست که به خودکشی فکر میکن
    اگه کسی میتونه کمکم کنه واسه ی مرگ راحت خوشحال میشم

  2. بجای مرگ میتونن واسش داروی روان گردان تجویز کنن که از زندگیش لذت ببره؛ که تو یه بعد دیگه زندگی کنه مثل همون کاری که مرگ واسه انسان انجام میده میره تو یه بعد دیگه

  3. ای کاش این قانونم توایران بودومنم به راحتی خودموراحت کنم ولی چه کنم که تاچندروزه دیگه مجبورم باقرص خودموبکشم

  4. من یک بیمار روانی هستم به قول شما.. که قصد دارم بزودی بصورت بِه میرانی خودکشی کنم..میخام بگم‌ قضاوت نکنید هیچکسی رو که چرا میخادخودکشی کنه….هنوز زوده برای بعضی ها که درک کنن این چیزارو…متاسفانه بدترین حافظه ها رو ما ایرانی ها داریم هیچ حافظه تاریخی و بلند مدتی نداریم تا هول ندن روشن نمیشیم!یادتون رفته مگه یا نشنیدین که چند ساله پیش تو خیابونا به کسی که آستین کوتاه میپوشید گیر میدادن!ولی الان قبولش کردن یا رو هرجور هم بچرخه کاریش ندارن…میخام بگم این قضیه به درمانی و خودکشی هم روزی مثل ویدئو آزاد خواهد گشت و فراگیر خواهد شد عقب افتاده های روانی😂…و در آخر به یکی میگن شما دیوانه اید؟میگه نه دلقک جان! ما فقط تعدادمون کمه!اگر زیاد بودیم شما دیوانه بودید…!

    1. 🙁 دقیقا. وقتی قابلیت هضم یچیزی رو ندارن بهش برچسب دیوانگی میزنن.. ی انسان عادی و محدود خودشو با چیزای تکراری ۇساده ی روتین سرگرم میکنه بخاطر همینه ک هیچوقت احساس پوچی نمیکنه ولی کسی ک عمق رو میسنجه بعد از یه مدت از شرایط تکراری خسته میشه واسه همینم تضاد ایجاد میشه ک بره دنبال ی تغییر &مسیرشو عوض کنه اگه احیانا نتونست تغییرمثبتو ایجاد کنه دچار افسردگی میشه و به مرور میرسه ب این مرحله که.. یه انسان معمولیو کوته نظر حتی به خودش فرصت نمیده فکر کنه ک ب یه همچین استنباطی برسه

  5. فقط می دونم مشکلات روحی و روانی که متاثر از عوامل خارجی شکل می گیرند با نصیحت قابل برطرف شدن نیستند این مشکلات بوسیله حرکات عملی توسط عده ایی بویژه نزدیکان تا حد زیادی قابل حل است که آنها هم حاضر به هزینه دادن در این مواقع نیستند و یا تنها با زبان نصیحت و یا ملامت قصد بر طرف ساختن مشکل را دارند معمولا کسانیکه که دچار فکر خودکشی می شوند از کودکی دچار مشکل هایی خانوادگی و سپس اجتماعی هستند که پس از طی مسیری متوجه می شوند که در بن بست قرار دارند و راهی جز پایان دادن به این زندگی دردآور نیست بله زندگی می تواند فرصت خوبی برای رسیدن به خیلی چیزها باشد ولی برای این افراد این لذتها یا دیده نمی شود و یا بی رنگ شده و یا وجود ندارد و در عوض احساس نا امنی و عدم آرامش در زندگی آنان موج می زند لذا شروع هر صبح ، شروع دردهای جان کاه است و حل این درد به جز مرگ راه دیگری نیست…

  6. به نظر بنده تنها راه حل افسردگی درمان ناپذیرو مقاوم به درمان که سال ها بطول کشیده ،چون بعضی چون دراین مسیر بیماری ناعلاج سیر نکردند نمی دانند که دراین مواقع زندگی چقدر سخت می شود به طوری که ثانیه های آن مثل ساعت ها برای انسان رنج آور است و چه کسی همچین زندگی فلاکت باری رو می خواد؟همچین روشی است .به امید روزی که این روش در ایران قانونی گردد.

  7. خوبه…پزشکانِ سرتاسرِ دنیا ،از حکیمانِ نگرانِ سلامت مردم، تبدیل شدن به افرادی که به جای حل مسئله، صورت مسئله را پاک میکنند…

  8. به نظره من این حق هر انسانی که بخاد هر وقت به زندگیش پایان بده و کسی که کمک میکنه مرگ راحت باشه انسانیت کرده به طرف.

    1. کسی که بخواد به زندگیش پایان بده یکی از این دو مشکل را داره:
      1- یا از نظر سلامت روانی، سالم نیست
      2- یا از نظر منطق ، ذره ای فکر منطقی و دو دوتا چار تا نداره.
      آیا اینکه بگیم صرفا چون بودن و زندگی کردن برای یک نفر هیچ برتری ای نسبت به نبودنش نداره، باید خودش را بکشه؟ هر کسی بالاخره یه روزی میمیره، و اگر مرد، تنها فرصت را برای زنده بودن و تجربه ی زندگی در دنیا را از دست داده، خب پس مرگ که ازمون فرار نمیکنه. ولی زنده موندن حتی در شرایطی که هیچ برتری ای نسبت به مرگ نداره ، باز میتونه در هر لحظه چیزهای جدیدی بهمون بده. زندگی مثل بلیط یک شهر بازی به مدت محدودیه که فقط یکبار در عمرت میتونی ازش استفاده کنی. اگر ورودت به شهر بازی دست خودت نیست، ولی خروجش دست خودته. بعد به نظرتون کسی که وسط کار شهر بازی را ترک میکنه، فرد عاقلیه؟ در حالیکه نمیدونه بیرون شهر بازی چی منتظرشه. و بالاخره یه روزی بیرون را هم تجربه میکنه. ولی با خروج زودتر از موعدش از شهر بازی، تجربه ی خیلی از وسایل شهر بازی را از دست میده. حالا ممکنه بعضی وسایل بترسوننش یا بخندوننش یا ازارش بدن وحالش را بد کنند. ولی هر چی هم که باشه، به تجربه نکردنش می ارزه. اون بلیط فقط برای اینکه هر کسی یکی ازش داره و اینکه نمیدونی لحظه ی بعد وقتی داری توی شهر بازی پیش میری به چه وسیله ی بازی برسی، خاصه. ممکنه در اخرین لحظه ی زندگیت به وسیله ای برسی که به کل سفر شاید بی ارزشت، ارزش ببخشه، و افردای که زود تر از موعد خارج میشن، فقط فرصتها را از خودشون گرفتند…

      1. بنظر منم تو یه ادم بی دردی امیدوارم البته هیچ وقت درد نداشته باشی تا به فکر خودکوشی بیوفتی ولی به غیراز اون دوتا به اینم فکر کن که شاید واقعا دیگ از تحمل سختی ها خسته شده

      2. به نظرم مورد اولی که گفتی رو به عنوان یه نوع تحقیر به کار بردی، متاسفانه باید بگم افسردگی شدیدی که میتونه ریشه های عمیقی توی کودکی انسان داشته باشه گاهی وقت‌ها تقریبا غیرقابل درمانه و حتا با روانکاوی شخص به این نتیجه میرسه که نمی‌تونه خودشو نجات بده و شاید نخواد خودشو نجات بده پس انسان های اطرافش اگه بهش کمک کنن زندگیش رو تموم کنه نه تنها هیچ ستمی بهش نکرده‌ن بلکه بهش خدمت کرده‌ن

        1. چه خدمتی بهش کردند؟!
          افسردگی شدید ,نتیجه فعل وانفعالات بیوشیمیایی درون مغز است,که بادارو کنترل می شود.پس بااین نظریه شماباید فاتحه علم پزشکی راخواند.این همه بیماران صعب العلاج دارند زندگی می کنند .باید خودکشی کنند؟!
          خودکشی احمقانه ترین شکل پایان زندگی است..

  9. من هم کودکی بسیار سخت و پر آشوبی داشته ام. همچنین مشکلات فیزیکی هم دارم. ولی هیچوقت به فکر خودکشی نیفتادم. در برخی اوقات سخت، مرگ را دوست دارم و در بعضی زمان ها زنده ماندن را دوست دارم. ولی هیچوقت این دو موجب فکر خودکشی و لذت بردن از زندگی ام نشده است. من نمی دانم چرا بعضی ها افکار خودکشی دارند.
    کسی چه می داند بعد مرگ چه خواهد شد. پوچ می شوی، انرژی می شوی، باز هم شعور و آگاهی خواهی داشت یا نه. این چیزی هست که چه بخواهی چه نخواهی به خوردت خواهند داد. پس چه لزومی دارد که زودتر بروی؟ حداقل قبل مردن خوب لذت ببر.

  10. شاید در آینده با پیشرفت روانپزشکی یا تغییر ژنوم انسان مشکلات روانی و فکری انسان هارو بر طرف کنیم. اما در شرایط فعلی بهترین کار همینه که بیماران روانی که دیگه به حدی بیماریشون حاد شده که قادر به تفکر نیستند – منظورم اینه که زندگی از مرگ براشون سخت تره – رو به همین روش راحت کنند.
    بمیاری های جسمی هم به همین صورت

  11. انتظار همچین عملی رو از همچین کشور هایی نداشتم!!این همه ادم معلول تو دنیا که به موفقیت هایی دست یافتن که افراد سالم هم ارزوی دست یافتن به اون موفقیت هارو دارن!
    خب یه کاردیگه این بود که میتونستن حافظه اش رو با شوک الکتریکی یا سایر روش ها پاک کنن!خیلی بهتره تا در اوج غم و ناامیدی هر چند خودش بخواد بکشنش!

  12. واقعاً شنیدن این چیزها در این دنیا تراژدیک و دردناکه. واقعاً نمیدونم چی باید بگم!

  13. و این فقط نمونه ای از ناتوانی نوع بشر در کمک کردن به هم نوعش هست. حداقل میتونیم تصور کنیم که این بیماربها چنان سخت هستند که حل اونها در توان بشر نیست. اما این همه رنجی که در جنگها و فقرها وجود داره چی؟!

    1. کاش درایران هم این قانون بود اون کقت من اولین نفر بودم که داوطلب میشدم

  14. در مورد کسایی که تو رنج دائمی هستن( به خاطر بیماری های جسمی ) شاید این تصمیم یه تصمیم درست باشه.اما در مورد افرادی که دچار بیماری های روانی هستن به نظر من این امر ناتوانی روانشناسا و روانپژشکا رو نشون می ده. البته باید در نظر بگیریم که در بسیاری از موارد بیماری های روانی خیلی آزار دهنده تر از بیماری های جسمی هستن. از طرفی هم میشه گفت همون طوری که بعضی بیماری های جسمی غیر قابل درمان هستن و از پژشکا هم هیچ انتظاری نمیره شاید بیماری های روانی هم باشن که در موردشون باید هیچ انتظاری از رونشناسا نداشته باشیم. در هر حال به نظر من این اتفاق ناتوانی نوع بشر رو در کمک رسوندن به هم نوعش نشون می ده و خیلی غم انگیزه!!!