بیگ بنگ: در فیزیک، گذشته، حال و آینده هر سه یک چیز هستند. اما برای من و شما و هر کس دیگری زمان فقط در یک جهت حرکت می‌کند. این خطی بودن «پیکان زمان» نام دارد و بعضی از فیزیک‌دانان معتقدند گذر زمان تنها یک توهم است، این یعنی چیزی بنام زمان وجود خارجی ندارد. برخی دیگر نیز سر سختانه معتقدند زمان باید در کیهان وجود داشته باشد.

time-010به گزارش بیگ بنگ، فیزیکدانانی نظیر جولیان باربور براساس معادله ویلر- دوویت به این نتیجه رسیده اند که واقعا مفهومی بنام زمان در کل کیهان وجود ندارد، پس باید راهی را برای فرمول بندی فیزیک کوانتومی بدون استفاده از پارامتر زمان پیدا کرد. این دقیقا همان کاری است که کارلو روولی(Carlo Rovelli)، فیزیکدان دانشگاه مارسی فرانسه انجام داد. حدود ۱۰ سال پیش، روولی و همکارانش روشی را بسط دادند که به کمک آن می توان رویدادهای کوانتومی متوالی را در قالب یک رویداد واحد و بدون نیاز به استفاده از پارامتر زمان تبیین کرد. در واقع در این رهیافت جدید، مساله چگونگی همبستگی میان تمامی حالات محتمل آن کمیت تبدیل می شود. با توجه به آنکه به کمک این رهیافت روولی، می توان احتمالات مکانیک کوانتومی را با همان دقت رهیافت متعارف قبلی محاسبه کرد، بنابراین همان طور که روولی می گوید، ممکن است بتوان دینامیک جهان را به جای تحولات زمانی صرفا با شبکه ای از همبستگی ها توصیف کرد.

دین ریکلز، پژوهشگر فلسفه فیزیک در دانشگاه سیدنی می گوید:« رهیافت روولی، دیدگاه بی زمانی جهان را با دیدگاه حاکم در فیزیک متعارف هم راستا می کند.» به این ترتیب و براساس رهیافت روولی، اگرچه ما در ظاهر گذشت زمان را احساس می کنیم، اما این احساس در واقع صرفا یک توهم است و همانطور که جولیان باربور هم توضیح داده بود، حقیقت ماجرا به گونه ای دیگر است. طی تقریبا یک دهه ی گذشته، روولی به همراه آلن کان، ریاضیدان مشهور فرانسوی در تلاش هستند تا بطور دقیق تر بفهمند چگونه یک حقیقت بی زمان می تواند پندار گذشت زمان را برای ما به وجود آورد. براساس ایده ی آنها که فرضیه « زمان گرمایی» نام گرفته است. زمان نتیجه ی رفتار آماری جهان است؛ دقیقا همان طور که دما نتیجه ی رفتار آماری توده ی عظیمی از مولکول هاست.[مطالعۀ این مقاله بصورت کامل]

آلبرت اینشتین در ماه مارس 1955 میلادی، تقریبا یک ماه قبل از مرگش، نامه‌ای به خانواده‌ی دوست تازه متوفی‌اش، میشل بِسو، ارسال کرد که تا حدودی به مفهوم گیج کننده زمان در کیهان باز می گردد. اینشتین نوشته بود: «او حالا کمی زودتر از من از این جهان عجیب‌ و غریب رخت بسته است. ولی هیچ معنایی ندارد. کسانی مثل ما که به دنیای فیزیک اعتقاد دارند به خوبی می‌دانند که تمایز بین گذشته، حال و آینده توهمی بیش نیست؛ گرچه این توهم دیرینه و پایدار است.»

a-einsteinمشخص نیست که آیا خانواده بسو با این شکل درد و دل اینشتین آرام شده بودند با خیر، اما تقریبا تمام کسانی که فیزیک را درک می‌کنند می‌دانند که اینشتین درست گفته بود. ریشه این بحث به هراکلیتوس (475-535 قبل از میلاد) برمی‌گردد. او گفته بود که ویژگی اصلی کیهان، تغییرپذیری آن است. در نقطه مقابل او پارمِنیدیس بود که ادعا می‌کرد که چنین تغییری وجود ندارد. در سال 1949 و در جشن 70 سالگی اینشتین، کورت گودِل عدم وجود زمان را با ریاضی برای اینشتین اثبات کرد. به نظر می‌رسد که طبیعت تحت سلطه قوانین جاویدان است که از گستره زمان خارج هستند.

از جمله مخالفان حرف اینشتین، لی اسمولین، عضو موسسه پریمتر در فیزیک نظری در کانادا است. اسمولین یکی از کسانی است که در فیزیک و کیهان‌شناسی معاصر ساز مخالف زده است؛ سرشار از ایده‌های رادیکال و یک بت‌شکن! در اواسط دهه 90 میلادی او پیشنهاد داد که سیاهچاله‌ها جهان‌های کوچک را تولید می‌کنند. در اواسط دهه گذشته میلادی نیز او نظریه ریسمان را زیر سوال برد. ادعایش این بود که این نظریه نتوانسته تاکنون یک پیش‌بینی قابل‌سنجش را تولید کند. حتی در کتاب پرفروش خود «تولد دوباره زمان» در سال 2013، او ادعا کرد که زمان کاملا واقعی است و هیچ چیزی توان پیشی گرفتن از آن را ندارد، حتی قوانین طبیعت. چنین قوانینی مانند هر چیز دیگری به زمان حال وابسته بود و قابل تغییر هستند.

برخی از فیزیک‌دانان حتی از آوردن اسم اسمولین هم خودداری می‌کنند، اما حتی اگر او مرتکب اشتباه هم شده باشد، اشتباهش به طرزی جالب رخ داده است. اسمولین آشکارا گفته است که تثبیت مفهوم زمان برای زندگی روزمره ما فوایدی دارد. او می‌گوید: «اگر سیر زمان یک توهم نباشد، به زندگی ما ارزش و معنا می‌بخشد.» اسمولین می‌گوید:« این تصور که ما می‌توانیم چیزهای جدید ایجاد کنیم درست است. این امر جهان را مناسب‌تر برای زندگی می‌کند. ما می‌توانیم اراده آزاد و قدرت انتخاب داشته باشیم و این ایده‌ای است که من آن را آرامش‌بخش‌تر می‌دانم.»

time__کتاب جدید اسمولین که در آن نظریات پذیرفته شده در کیهان‌شناسی را زیر سوال می‌برند همراه با دانشمندی دیگر نوشته شده که از خود او نیز افراطی‌تر است. روبرترو مانگابِیرا اونگر استاد دانشکده حقوق هاروارد است. اونگر در کتاب «بیداری خود» می‌گوید: «ریشه تجربیات انسانی بی‌اساسی است – شگفتی وجودی ما و جهان ما، و اینکه همه این چیزها به این شکلی هست که می‌بینیم، نه شکلی دیگر… شگفتی‌ای که همراه با عدم درک و بیگانه بودن ما با جهانی است که خود را در آن یافته‌ایم. تغییری در زندگی که باید به دنبال آن باشیم این است که فقط یک‌بار می‌میریم… و نباید با تبدیل شدن به یک انسان پست، تمام خوبی‌های زندگی را بر باد دهیم. ما در این دنیا تلاش خواهیم کرد. نگرانی از آینده، ما را از آنچه اکنون در دستمان است دور می‌کند، یعنی زمان حال.»

شاید فکر کنید که کتابی که اسمولین و اونگر نوشته‌اند تبادلی بین علم و ارزش‌های انسانی باشد، چیزی شبیه گفتگویی که در دهه 30 میلادی بین اینشتین و رابیندرانات تاگور برقرار شده بود. اما «كيهان‌ بی‌همتا و واقعیت مفهوم زمان» آنگونه نیست: در بخش اول آن، اونگر جهان و مفهوم بازگشت‌ ناپذیر و پیوسته‌ی زمان را کاوش می‌کند. در بخش دوم نیز اسمولین برخی از جنبه‌های زمان را باز می‌کند. در برداشت این محقق، کیهان – و به تابع آن زمان به عنوان بخشی از منحنی زمان و مکان – 13.8 میلیارد سال پیش و درست پس از بیگ بنگ پدید آمد. در ابتدا، جهان به طرز غیرقابل‌تصوری کوچک بوده و پس از انبساطی به اندازه تقریبا ۱۰ به توان منفی 37 ثانیه، چیزی به عنوان «تورم کیهانی» منجر به رشد نمایی کیهان شد. در فرضیه چند جهانی آنها، جهان ما فقط یکی از جهان‌های ممکن است. زمان واقعی بوده و قوانین طبیعت از زمان جدا نیستند. ریاضیات هم تنها توضیح خصوصیات این جهان است، و نه چیزی دیگر. کافکا یک‌بار پرسید: «اگر کتابی یک مشت محکم بر سر ما نزند و ما را بیدار نکند، پس چرا ما باید آن را بخوانیم؟ کتاب باید پُتکی محکم برای دریای منجمد درون ما باشد.» به نظر این کتاب نیز از آن دسته از کتاب‌ها باشد. البته این کتاب شاید برای اکثر خواننده‌های معمولی وزنه‌ی بسیار سنگینی باشد.

سایت علمی بیگ بنگ / منابع بیشتر: Quantum Gravity- Carlo Rovelli , theguardian.com

پاسخ دادن به مهدی لغو پاسخ

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

33 دیدگاه

  1. زمان وجود نداره و فقط فقط یک اطلاح برای نظم هست و اعدادی که در زمان وجود دارد از گذشته تا امروز متفاوت بوده و در گذشته زمان را بر طبق طلوع و غروب خورشید و ماه در نظر میگرفتند و تا امروز که ما به این اصطلاح ایمان آوردیم در نتیجه زمان فقط فاصله است از طلوع تا غروب خورشید و همچنین ماه که آرام آرام این پدید به وجود میآید و زمان وجود ندارد و دقیقا تاریخ و تغییرات محیطی و تغییرات دیگر هست که باعث پیر شدن ما میشود و در کل باید از طریق مکانی خاص به آینده یا گذشته سفر کرد چون که زمان یک اطلاح برای نظم و تنظیم هست و باید به جای زمان یه مفهومه دیگر بر مبنای طلوع و غروب خورشد پبدا کنیم

  2. بنظر من زمان همون فرایند بینظم تر شدن جهانه و اصلا توهم نیست

    1. E. N:چیزی به نام بی نظمی وجود ندارد البته چیزی به نام نظم هم فقط بصورت نسبی ذهنی وجود داره…. پس…..

    2. زمان وجود نداره و فقط فقط یک اطلاح برای نظم هست و اعدادی که در زمان وجود دارد از گذشته تا امروز متفاوت بوده و در گذشته زمان را بر طبق طلوع و غروب خورشید و ماه در نظر میگرفتند و تا امروز که ما به این اصطلاح ایمان آوردیم در نتیجه زمان فقط فاصله است از طلوع تا غروب خورشید و همچنین ماه که آرام آرام این پدید به وجود میآید و زمان وجود ندارد و دقیقا تاریخ و تغییرات محیطی و تغییرات دیگر هست که باعث پیر شدن ما میشود و در کل باید از طریق مکانی خاص به آینده یا گذشته سفر کرد چون که زمان یک اطلاح برای نظم و تنظیم هست و باید به جای زمان یه نفهونه دیگر بر مبنای طلوع و غروب خورشد پبدا کنیم

  3. زمان در حالت کلی امری صرفا سوبژکتیو و ذهنیه. اما دارای کاربرد ابژکتیو و واقعی است به جهت سهولت در امور زندگی فردی و اجتماعی و نظم و ترتیب در این امور و کاربردی که در علوم مختلف داره. این نظر کانت فیلسوف مشهور دوران مدرنه. حرفی که بنظر میرسه فیزیک جدید تاییدش می کنه. یعنی زمان وقتی به خودآگاهی و ذهن ناظر وابسته است به این معنیه که زمان یک امر ذهنی و سوبژکتیوه و ضمنا نسبی هم هست. یعنی نسبت به تغییر ذهنی به ذهن دیگه بازم تغییر میکنه و چیز دیگه ای میشه. اما زمان در حقیقت قابل اندازه گیری نیست. زمانی که داریم اندازه گیری می کنیم فقط و فقط یک شمردنه. یعنی فقط داریم می شماریم. یک دو سه چهار پنج و…. اما زمانی که روانشناسانه ست یک کمّ متصله نه منفصل. یعنی نمیشه نقاطی رو روی زمان مشخص کرد و گفت از اینجا شروع شد و به فلان جا منتهی شد و مثلا یک ثانیه شد. بلکه زمان در ذهن دارای قبض و بسطه. یعنی امور مختلف روی ذهن تاثیری میذاره که زمان رو کش میدن یا کوتاه میکنن. مثال اینشتین اینه که شما وقتی دارید با یک دختر خوشگل صحبت می کنید یک ساعت به نظرتون پنج دقیقه میاد اما وقتی ناگهان روی اجاق گازی که نمی دونید داغه می نشینید و در عرض یک ثانیه از جا می پرید به نظرتون چند دقیقه میاد. این یعنی نسبیت که کلا و کاملا به نوع اعمال و رفتار فرد بستگی داره.بنابر این بنظر میرسه حرف کانت درسته یعنی زمان امری ذهنیه ولی کاربرد واقعی در اموراتمون داره.

    1. تو تعریفی از زمان نداری و بگم که زمان و حرکت ربطی بهم ندارن و حرکت وجود نداره و یک توهمه
      شاید بگی که نسبیت عام و خاص چیه که چرا حرکت باعث کند شدن زمان میشه
      اما میشه گفت که حرکت خودش یه نسبته و توهمه این حرکت در دنیای ما به دلیل یه چیز رخ میده که درکش میکنیم (نابرابری) که مفهوم زمان رو میسازه
      اگه همین حالا داری قدم میزنی یه توهمه

      1. سلام علی آقا سلام
        دیدگاه شما جالب ترین و متفاوت ترین دیدگاهی بود که تا به امروز در سایت بیگ بنگ خوندم
        اگه میشه یه مقدار موضوع رو باز کنید تا بهتر متوجه بشم
        اونچه که من تا اینجا فهمیدم این بود که …
        حرکت وجود ندارد ، یعنی پدیده ها حرکت نمیکنند
        بعد یکجا گفتید علت حرکت نابرابری است . یعنی نابرابری حرکت رو میسازه
        خواهشا بیشتر توضیح بدید
        تغییر فصل ها خودش حاصل حرکت است . اگه حرکت نیست پس چیست ؟
        شما به تغییر فصل ها چی میگید ؟
        یا اینکه قدم زدن من چگونه یک توهم است ؟ اگر من قدم نمیزنم چه کار دیگه ای انجام میدم که در توهم آن را قدم زدن می بینم ؟

        1. درود بر فرهیختگان
          ما پدیده ها یا همون حرکت رو زمان میدونیم (البته این نظر بقیه هس)ت و حرکت رو درک میکنیم
          بزار این حرف بالا رو که گفتم حرکت زمان هست رو رد کنیم اگر فرض کنیم حرکت زمانه پس در نسبیت خاص که میگه افزایش سرعت که نیاز به نیرو یا شتاب دارد باعث کند تر شدن زمان میشه خب اگه توجه کرده باشید یک جای کار ایراد داره ایراد اینه که افزایش سرعت باعث کندی زمان که همون حرکته میشه یعنی حرکت خودش رو کند تر میکنه یعنی شتاب منفی میشه یا بگیم که حرکت منفی میشه اگر ما سوار بر جنگنده ای باشیم و ناظری در بیرون ما را مشاهده کند اگر شتابی بگیریم شاهد کندی سرعت ما خاهد بود چون که زمان که همون حرکته داره کند تر میشه و حرکت داره کند تر میشه یا به گفتار دیگر جنگنده به جای دریافت نیرو نیرو از دست میدهد و شما که ناظری در جنگنده هستید شاهد خواهید که اجسمای که سرعت کمتری دارند با سرعت بیشتری از شما دور خواهد شد در معادله
          (X=f(t که میگوید حرکت تابع زمان است یا حرکت نیاز به گذر زمان است حرف من مشخص میشود
          در نظریه من،من حرکت را از زمان جدا کرده و مفهوم بنیادی تری را جای گزین کرده ام که به توهم حرکت معنی میدهد این اگر شما می توانید قدم بزنید دارای یک حالت تعادل در دو بعد وجودیت مکانی و وجودیت زمانی خواهید بود این حالت تعادل به شما توهم حرکت را میدهد حرف من این است که حرکت وجود دارد اما تغیرات در مکان نیست این فقط مکان ما است که نسبت به جسم ها تغیر میکند حالا حرا ما حرکت را درک میکنیم بخاطر حالت های تعادل متفاوت شما میتوانید از جرم دیگر دور تر به واسطه حالت تعادل شوید که حالت تعادل
          متفاوتی داشته باشید منظور از وجودیت بیشتر است که آن را توضیح نمی دهم
          خب در فرضیه من که نامش حالت تعادل وجودیتی نام دارد شتاب را تعریف میکند میگوید که حرکت چیست و میگوید که گرانش و منشعه آن دقیقا چیست و چرا شتاب گرانشی وجود دارد در نظریه من این سوال پیش می آاید که اگر زمان حرکت نیست پس چیست؟ما زمان تغیرات میدانیم اما حرکت تغیرات در مکان نیست
          شما برای داشتن توهم حرکت که ناشی از نابرای تعادل وجودیتی است نیاز به این معدله دارید0=x∆ یعنی تغیرات در مکان وجود نداشته باشد که این هم نیاز به حالت تعادل دارد این معادله همیشه برای جسم ثابت خواهد بود این امر است که حرکت نسبی زمین که موجب تغیر فصل ها است میشود
          خلاصه بگم که شما مجبوری که تغیرات در مکانی نداشته باشی تا همون قدم زدن نسبی برات پدید بیاد همین
          البته بگم که من۱۴ سالمه(این رو نمیگم که تعجب کنید که با این سن من چیا میگم من آدم خود نمایی نیستم نه این فکر رو نکنید) و در نتیجه من و نظریه ام نیاز به بهتر شدن داریم و باید تلاش کنم
          امید وارم تپانسته باشم جپاب سوالت را داده باشم
          نازنین خانم
          درود بر دانش آموزان علم

          1. ایول مررررد👏👏👏🙌🙌منم ۱۴سالمه اما اطلاعاتی که توداری واقعا یه فیزیکدان چهل پنجاه ساله فقط داره تازه نظریه هم کبدی بابا ابولا داری….اففففففرین

      2. سلام اسم من آرشام هست.
        ب پس جرم چی؟

        طبق نظریه نسبیت عام اینشتین هر چه جرم بیشتر باشه فضا زمان بیشتر خم میشه و حتی اگر جسمی ساکن نیز باشه، زمان براش می گذره. چرا؟ چون آن جسم فضا زمان رو هم می کنه و زمان برایش کند تر نسبت به اجسام دیگر می گذاره و این دیدن ما که باعث کندتر دیده شدن آن جسم، نسبت به ما می سه در واقع همان نشان دادن کند شدن زمانه و بنا به آن وجود زمان.
        به نظر من جهان داری زمان است، اما قبل بیگ بنگ بر اساس مدل هارتل هاوکینگ، بعد زمان، به مکان تبدیل می سه و فضا زمان اقلیدسی(که دارای چهار بعد مکانی است.) شکل می گیرد.
        در واقع اون بعد چهارم فضایی، از یک جهت زمان بوده (it, نشان دهنده وارد کردن زمان به آن است.) و از یک جهت بعد مکانی بوده و نام زمان موهومی را بر آن گذاشتند
        بنابراین زمان قبل بیگ بنگ وجود نداشته و الان وجود داره، چون با آزمایش های دانشمندان در سال ۱۹۷۱، نظریه نسبیت خاص و عام را تایید کردند.

  4. با سلام و درود
    با در نظر نگرفتن زمان اونوقت مسئله اتساع زمان یا چیز هایی شبیه ان چه میشود؟آیا واقعا می تونیم چیزی که تاثیراتی از خودش داره رو در نظر نگیریم؟زمان وجود داره ولی برداشت ما از اون غلطه اون هم برای قرار دادن ثانیه دقیقه و …

    1. اشتباه!!!!!
      زمان همون سامیه ودقیقه وسال وروز وماهه نمیتونی تعریف جدیدی ازش اراعه بدیم….اگه داری بگو!

  5. به نطر من زمان یه چیز قرار دادی برای درک بهتر زندگیه.چون اگه زمان نباشه دنیا غیر قابل تحمل میشه.

  6. مورد اول : انسان دارای محدودیت هست .انسان برای درک هرچیزی به ورودی های حسی خودش متکی هست ( گوش ، چشم ، بینی ، لامسه ، چشایی ، و انواع دیگر حواس درونی وابسته به ساختار بدن و مغز همچون گرسنگی ، تشنگی ، ترس ، درماندگی …..)
    مورد دوم : ما مفاهیم را با این ساختارهای ذهنی درک می کنیم .
    مورد سوم

  7. همچنین ولی متاسفانه حقیقت چیزه کاملا نسبی هست و این قضیه با نسبیت عام و خاص انیشتین تو فیزیک اثبات شده ولی تو فلسفه من اطلاعی ندارم.

  8. ممنونم دوست عزیز

    چشم انداز واقعی شما از مساله من را خوشحال کرد که نه فیزیک را انتخاب کردم و نه فلسفه را

    فیزیک و فلسفه ای که سابجکتیو باشند و در خدمت ”حقیقت واحدی” نباشند مطمینا نمیتوانند جز یکی از فرم های ناقصی باشد که ذهن بشر بدلیل توقف در دیدن تصویر کامل در آن گرفتار میشود
    توقفی که نمیتواند سرنوشت مختوم یک محقق باشد

    باز هم سپاس برای تبدل نظر

  9. غزال جان اصلا بحث تعصب نیست کلا فیزیک یه چیزه فلسفه یه چیز دیگه و اینا هر دو تو جایگاه خودشون ارزش دارن به یک اندازه ولی نمیشه ازین قضیه چشم پوشی کرد که چیزی که فیزیک بعنوان حقیقت میشناسه کاملا متفاوته با چیزی که فلسفه بعنوان حقیقت میشناسه. برای مثال مقایسه کن نظر فیزیک با فلسفه رو درمورد خدا. حالا تو این مقاله سوال اینه که آیا زمان هم مثل سه بعد فضا وجود داره و قابل لمسه یا نه؟

  10. پوریا، تعریف شما از ”فیزیک” چیست؟
    دو) تعریف شما از علم چیست؟
    سوم) آیا هدف علم و فلسفه رسیدن به حقیقت است؟
    اگر هست، پس چه تعصبی است که مانع پیوند رشته ها برای ایجاد یک جهش باشیم تنها به این علت که حاضر به باز تعریف نیستیم

    چهارم) آیا رشته هایی مثل فلسفه علم، یا علوم شناختی در واقع میتوانند مستثنی از فیزیک باشند؟

    معادلات، بر مبنای مفاهیم هستند و این دلیل نقصان های علم بشری است زیرا ادراک ما از مفاهیم مقدم بر فرمولبندی ها و جهتگیری هاست

  11. گذشت زمان يعنى گذشته و آينده هم مثل داشتن اختيار از توهم ذهن ناشى ميشه! تنها چيزى كه ميشه در موردش صحبت كرد عمق بينهايت زمان اين لحظه اس

  12. اینا که نگفتن زمان رو زندگی ما تاثیر نداره یا بدرد نمیخوره یا حس نمیشه بحث سر اینه که واقعا از نظر فیزیکی وجود داره یا نه. به نظر من آقای انیشتینی که فضا و زمان رو به عنوان چهاربعد به اون خوبی تعریف میکنه جالبه که میگه زمان توهمه حتما یه چیزی میدونسته.البته شایدم اشتباه کرده ولی نظریش با ارزشه.

  13. از کهولت ”موجودات” ”زنده” و ”خط سیر زمان” صحبت میشود

    ”موجود”
    ”زنده” یا حیات

    میتوانند تعاریف جدیدی داشته باشند.
    این ممثال را شنیده ایم که اگر از فاصله زیادی از سیاره ای به زمین نگاه کنیم مثلا دهه ۷۰ را میبینیم نه ۲۰۱۶ را ، این به دلیل پیمودن نور تا رسیدن به ”ناظری” است که در آن سیاره قرار دارد.

    پس زمان وابسته به ناظر یا ”آگاهی” است. مکانی که آگاهی در ”فضا” متوهم میشود، ”خط سیرزمان” را برای او مبناگذاری میکند

    زمان قتی انتزاع می شود که آگاهی یا ناظر به دلایلی بر آن نقطه بخصوصی که زمان را برایش تعریف کرده، تثبیت شده است
    مثلا اگر ناظر قابلیت ادراک در سطح کوانتومی را داشت آیا هنوز متوجه خط سیر زمان و ”مشاهده” رو به بی نظمی رفتن همه چیز بود؟

    گفته اند تمام آنچه که زندگی کرده اید یک چشم برهم زدن یا کمتر است

    آیا تمام معادلاتی که با قبول پارامتر ”این” زمانی که ما می فهمیم تعریف شدند قادرند تمام حقیقت را تعریف کنند؟

    یا مفاهیم نیز به بازتعریف دارند؟

    1. غزال من با حرفت تا حدودي موافقم
      و به نوعي هم در حال اثبات فرضيات هم از طريق معادلات رياضي هستم. اگر شد بعدا فيزيکي.
      زمان نسبي است به نظرم.
      خوشحال ميشم در مورد نظراتت بيشتر آگاهي پيدا کنم چون احساس ميکنم همراستا هستيم و بتوني در بسط تفکراتم کمکم کني

  14. بطور کلی آنچه که در ذهن من میگذره اینه که : همونطور که ماده وجود داره اما در سطح کوانتومی ماهیتش فرق میکنه, زمان هم وجود داره اما در ابعاد کوانتومی میتونه ماهیت متفاوتی داشته باشه.

  15. اگه زمان وجود نداره پس قانون دوم ترمودینامیک و انتروپی و پیکان زمان درباره چی حرف زدن تا این مدت؟؟؟؟؟؟؟؟
    وقتی همه موجودات زنده و غیر زنده روبه کهولت و مرگ میرن پس زمان وجود داره

    1. ببین آنتروپی چیه تغیراتی که برگشت ناپذیره مفهمومی شبیه به زمان داره
      طیبی جان اگه تو ناظری بر پهنای جهان باشی زمانی شاهد رخ داد و درک هستی که تغیرات صورت بگیره مسعله اینه که حرکت باید وجود داشته باشه تا تغیرات که همون مفهوم زمانه صورت بگیره؟ پس یعنی زمان حرکته اگه حرکت نباشه زمان معنی نمیده ؟

      1. دانشمند!حیوانات که روبه پیری میرن؟؟؟؟بنظرت در بدنهای اونها اونهمه تغییرات که منجر به پیر شدن_به خیال توگذشت زمان_اتفاق نیفته ألکین یاهمه بازیچه دست زمان؟؟؟حالا تصور کن یه جسمی توی خلا داریم که هیچ چیزی وجود ندارد که باعث تغییرات درش بشه و حالات مواد اونو تغییر بده حالا مادرجایی دیگر شاهد اون هستیم و میبینیم که پس از گذشت سالها_البته مفهوم سال درجایی ک ماهستینم معنی میده که تغییرات و میبینیم_میبینیم هیچ تغییر نکرده! حالا بمن ثابت کن که زمان پیش اون جسم در خلا وجود داشته😆