بیگ بنگ: «شگفتا که این وادی ناملموس ذهن چه جهانِ تصویرهای دیده نشده و سکوت های شنیده نشده! چه جوهرهای وصف ناپذیری هستند این خاطرات لمس نشدنی و خیالات و رویاهای آشکار نشدنی! و همۀ اینها در خلوت آدمی! نمایشی پنهانی از تک گویی بی کلام و اندرز از پیش داده شده، قصر نامرئی همه خُلق ها، اندیشه ها و رازها، منبع بی پایان یاس و کشف ها! قلمرو پادشاهی که در آن هر یک از ما به تنهایی فرمانروایی می کنیم، هر چه را می خواهیم مورد پرستش قرار می دهیم و بر هر چه می توانیم فرمان می رانیم. میراثی پنهانی که در آن دفتر مغشوش اعمال گذشته و آینده ی خود را می توانیم مرور کنیم. دنیایی درونی که با من خویش تر است تا آن چه از خود در آیینه می بینیم. این آگاهی که خویشتین خویش های من است، که همه چیز است اما با این همه، ابدا هیچ چیز نیست، چیست؟ از کجا آمده است؟ و چرا؟» توصیف جولیان جینزِ روان شناس را از آگاهی خواندید.

چند هزار سالی است مهمان این کرۀ خاکی هستیم؛ کنجکاوی های بسیاری داشته ایم؛ با این وجود کمتر پرسشی مانند مسئله ی آگاهی این همه در طول زمان دوام آورده است و تاریخچه ای به این طولانی دارد. انسان تقریبا از زمان پیدایش آگاهی، به مسئله آگاهی وقوف داشته است و در هر عصری توضیحی برای آن آورده است. آگاهی ذهن هر کسی را به خود مشغول کرده است. حتی در دنیای مدرن کنونی هم شاهد این دل مشغولی هستیم؛ ادوارد ویتنِ فیزیک دان در مورد آگاهی صحبت می کند، همینطور راجر پنروز؛ یا به طور مثال دنیل دنتِ فیلسوف به کلی خود آگاهی را توهم می خواند: همه به نوعی درگیر ماجرا هستند.

در این سری مقاله ها، که تا چندین شماره پیش می رود، قصد داریم نظریه جولیان جینز را در این باره بررسی کنیم. امیدوارم در پایان با من هم عقیده باشید که جولیان جینز بیش از هر کسی بر این مسئله نور تابانده است. همان کاری را که فروید با ناخودآگاه کرد، جولیان جینز با خودآگاهی کرد! در این مقاله ها بیش از هر چیز از کتاب خودش، خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی (چاپ 1976) استفاده می کنم. این کتاب، کتابی است نسبتا پربار و مطمئنا تمام کتاب او را نمی توانم در این سری بگنجانم؛ با این وجود تلاش می کنم ایده های اصلی او را پوشش بدهم. نظریه هایی نیز قبل از او برای توضیح مسئله آگاهی ارائه داده شده است و جولیان جینز تعدادی از آنها را در مقدمه ی کتابش بررسی اجمالی کرده؛ اما من ترجیح می دهم به آنها نپردازم.

جولیان جینز

برای حل یک مسئله ابتدا باید مسئله را کاملا فهمید. آگاهی چیست که دنبالش هستیم؟ و چه نقشی در زندگی ما دارد؟ جالب است آگاهی با تمام عجایب خود، نقش بسیار کمی در زندگی دارد. در اکثر اوقات احساس می کنیم آگاهیم، ولی در واقع اصلا آگاه نیستیم! اگر در پارکی بنشینید احتمالا نسبت به هیچ یک از رهگذران، بچه های در حال بازی، درختان و صندلی ها آگاه نیستید؛ تنها نسبت به آنها واکنش نشان می دهید. در حال پیاده روی هستید و سنگی جلوی پایتان است؛ بدون آگاهی راهتان را کج می کنید. می دانید که سنگ آن جا وجود دارد ولی حتی از این موضوع هم آگاه نیستید؛ تنها نسبت به آن واکنش نشان دادید. حتی یک پیانیست خبره؛ با تکنیک نفس گیرش از کاری که می کند آگاه نیست؛ ذهنش ماشین وارد نت هایی با ارزش زمانی گوناگون را، یک دوم، یک چهارم و یا یک هشتم، دیز و بمل های گوناگون، دو خط موسیقی متفاوت برای دو دست متفاوتش را، آمیختن صدا ها به هم را به وسیله پدال، همه و همه را بدون آگاهی تنظیم می کند! رانندگی می کنید، دوچرخه سواری می کنید، حرکت های هماهنگ ورزشی را انجام می دهید و به هیچ کدام آگاه نیستید. احتمالا هم اکنون روی صندلی نشسته اید و در حال مطالعه این مقاله هستید. به مکانی که در آنجا هستید آگاه نیستید؛ به وسیله که با آن این مقاله را می خوانید آگاه نیستید؛ به دور و برتان نگاه کنید؛ به هیچ چیزی آگاه نیستید! مطمئنا فقط زمانی آگاه شدید که این جملات را خواندید و تلنگری به ذهنتان زده شد!

همین هست… آگاهی چراغ قوه ای است که نورش را در اتاق تاریکی به اینور و آنور می اندازید. چراغ قوه دستتان است پس فکر می کنید که همه جای اتاق برایتان روشن است؛ البته همین طور هم به نظر می رسد، اما فقط جایی روشن است که نور چراغ قوه را به آن جا انداخته اید! بدین ترتیب، به نظر می رسد آگاهی در کلیات ذهن وجود دارد؛ خمیری است که وارد هر سوراخی از ذهن شده است؛ اما در واقع این طور نیست و هر وقت بخواهید از آن استفاده می کنید و نورش را در تاریکی ذهنتان به هرچیزی که می خواهید می اندازید. به این موضوع فکر کنید… به راستی چقدر از کارهای روزمره تان را آگاهانه انجام می دهید؟

اما آیا در تمام زمانی که در بیداری به سر می بریم همواره آگاهیم؟ چشمانتان را ببندید. چه می بینید؟ به چه چیزی فکر می کنید؟ تلاش کنید فکر نکنید! بیشتر… بیشتر… آیا می توانید؟ سایه ی آگاهی همچنان در ذهنتان وجود دارد. تصاویری نامفهوم در تاریکی تشکیل می شوند، مدتی می رقصند و سپس دور می شوند. حباب هایی از ناخودآگاهتان همینطور بالا می آیند. تکه جویبار هایی به هم می پیوندند و رودخانه ای از شادی ها، ناراحتی ها، حسرت ها، شهوت ها، پشیمانی ها و آرزو ها را تشکیل می دهند؛ تداوم دارند و ما لختِ لخت آن ها را تماشا می کنیم. اما به راستی این تداوم به چه معنا است؟ تمثیل چراغ قوه را به یاد آورید؛ از نظر چراغ قوه، همیشه به روشن بودن آگاه دارد. حتی اگر موقعیت فرق کند به نظر خود چراغ قوه روشنایی همچنان ادامه داشته است: مدت زمان آگاهی ما کمتر از آن است که فکر می کنیم؛ زیرا نمی توانیم نسبت به زمانی که آگاه نیستیم، آگاهی داشته باشیم. آگاهی وجود خود را بر شکاف های زمانی خود پیوند می زند و توهم تداومی پر از وصله و پینه را پیش می آورد.

کلی از این واقعیت پنهان گفتیم که آگاهی ضرورتی برای زندگی روزمره ما ندارد. تعجب می کنید که بدانید آگاهی حتی می تواند اثری نامطلوب هم داشته باشد! نوازنده پیانو اگر در اثر هر عامل خارجی یا درونی از رقص خلسه آور انگشتانش آگاه شود احتمالا از نواختن باز می ایستد. سخنران اگر تپقی بزند و ناگهان آگاهی اش متوجه فرایند جمله سازیش شود، پشت سر هم تپق های بیشتری می زند و تسلط او بر سخنرانیش کمتر می شود. در اکثر کار های مهارتی، آگاهی نه تنها ضروری نیست بلکه کارخراب کن هم هست! شاید به همین دلیل وقتی بخواهید کاری را مثلا در حضور جمع با تمرکز بیشتر انجام دهید، هر قدر بیشتر تمرکز می کنید بیشتر احتمال خراب کردن آن وجود دارد. این موضوع ممکن است به استرس یا هیجانات درونی اصلا ارتباط نداشته باشد: حتی اگر همین الان از نحوۀ نشستنتان و سرعت خواندنتان از متن آگاه شوید، احتمالا سرعت خواندنتان کمتر می شود و یا از خواندن باز می ایستید. شما از فونت نوشتار، نشانه گذاری ها و یا حتی نحو جمله آگاه نیستید؛ فقط نسبت به معانی آگاهید.

اما بالاخره آگاهی چیست؟ و یا چی نیست؟ ویژگی هایش چیست؟ و در نهایت جایگاهش کجاست؟ در دو نوشتار بعدی تلاش می کنیم به این سوالات پاسخ دهیم.

ادامه دارد »»»

به قلم پویا فرخی / سایت علمی بیگ بنگ

پاسخ دادن به mehdi لغو پاسخ

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

27 دیدگاه

  1. من این کتاب رو خوندم.
    لُب کلامش اینه که انسانهای اولیه زمانی که نیمکره راست مغزشون غالب بود، افکار ماورایی و اعتقاد به جود خدا و دنیای دیگه داشتند و آنچه به عنوان پیامبر و ارتباط با خدا و… ناشی از فعالیت نیمکره راست مغز بوده این نیمکره مسئول تمام توهمات و هذیان هاست . مثال موسی رو گفته و گفته که دیدن خدا و نور یک توهم بینایی بوده یا مثال ایلیاد رو آوورده که ساخته و پرداخته ذهن متوهم هومر بوده و…
    این آقا گفته که از زمانیکه بشر تفکر منطقی رو یاد گرفت و خط رو اختراع کرد و بتدریج نیمکره چپ مغز نیمکره غالب مغز شد دیگر این توهمات رو بشر به خود ندیده .
    این فرد با زبان روانشناسی میخواد بگه اعتقادات و مذهب و ادیان ساخته ذهن بشره .

  2. درود و دستمریزاد.
    تحقیق و برسی درین مقوله لاجرم و لازمه چون آگاهی چه ذاتی هم عمر مهبانگ داشته باشد و چه همانند اطلاعات در ابعاد کائنات تولید شود و چه اینکه خود مبنای ایجاد کائنات بوده باشد حتمن چیزی دیگر در نقطه مقابلش نیز هست که ضدآگاهی محسوب میشود!
    از نظر من این ضد آگاهیست که الزام شناخت آگاهی را ایجاد کرده چرا که بشر برای تمیز این دو از هم نیاز به مهارت دارد و این مهارت ممکن نمیشود مگر با شناخت حداقل یکی از این دو که در پی شناخت دیگری را هم به دنبال خواهد داشت!
    میدانیم در پس اثبات گرانش وجود جهان های دیگر اثبات شده حال یا موازی یا متوالی,فرصت بشر برای شناخت آگاهی در این جهان و ساز کارش تا پیدا کردن دریچه ای به جهان های دیگر است چرا که احتمالن این مهارت تنها توشه بشر برای سفر به جهان های موازی یا متوالیمان میباشد!
    باید بتوانیم آگاهی دنیاهای دیگر را دریافت کنیم آنرا تحلیل و قابل درک نماییم و هماهنگش شویم وگرنه مانند عاملی بیماریزا برای آنها محسوب میشویم!(یا میزبان از بین میرود یا میهمان)
    سپاسگزارم از تلاشتان برای آگاه سازی.

  3. سلام به همه دوستان.من تصور میکنم همه ما انسانها یه جور ماموریت داریم که در طول زندگیمون دیتا و اطلاعات جمع کنیم و وقتی میمیریم این دیتاها و اطلاعات رو به یک منبع بزرگ تحویل میدیم .توی یه مستند خارجی دیدم که میگفت اطلاعات از نوع انرژی هستش و هیچگاه از بین نمیره.ما هر چیزی رو که با حواسهامون دریافت میکنیم در مغزمون بصورت دیتا ذخیره میکنیم و اگر قبول کنیم كه دیتا هم از جنس انرژی هست پس با مرگمون دیتا ها ازاد میشن

  4. به رابطه زمان و آگاهی و نحوه تعامل این دو باهم توجه کنید..دو مساله ی که در ذهن ما هستند و انگار قرار نیست جواب روشنی داشته باشن.
    بقول مکس پلانک:علم نخواهد توانست پرده از راز نهایی طبیعت بگشاید.زیرا در آخرین تحلیل خود ما نیز بخشی از معمایی خواهیم بود که سعی در حل کردن آن داریم

  5. سلام. مقاله خیلی جالب و تفکر برانگیزی‌ بود. بیصبرانه منتظر قسمتهای بعدی هستم و ممنون

  6. هر شب که میخوام بخوابم به این فکر میکنم که ایا لعد از مرگ اگاهی وجود داره؟ولی وقتی به قبل تولدم فکر میکنم میبینم که هیچ اثری از بودن و حضورم حس نمیکنم.یعنی از نیستی میای و به نیستی میری.در واقع اگاهی از بودن مثل یک فرصت یا شانسیه که تصادفی ما ازش بهره مند شدیم.وگرنه روزی که مغزمون از کار بیفته چه تعریفی برای اگاهی داریم؟ما بدون مغز حتی انسان هم تعریف نمیشیم!!!چی هستیم…؟فقط رنجش اینجاست که میدونیم هستیم..ولی نمیدونیم دقیقا چی هستیم…زمان برای شناخت خود و محیط اطرافمون خیلی محدوده.دقیقا بک شپش درون یه خرگوشیم.نمیدونیم خودمون چی هستیم و فقط از حضور خرگوش و خودمون با خبریم ولی نمیدونیم خرگوش چیه!!!امیدوارم بعد مرگ اگاهی وجود نداشته باشه.چون ما توی خواب هم فقط تصاویر میبینیم و حس عمیقی از اگاهی نداریم.به نظرم برای انسان این یک پیش فرضه.یه گونست که جوری برنامه ریزی شده که بدونه هست و تلاش کنه بدون دقیقن چه موجودیه..ولی سگ ها چی.یه مستند دیدم که میگفت فیل ها هم اگاهی دارن.هستی چی؟اونم اگاهی داره؟امیدوارم بعد خوندن این کتاب بتونم کمی جواب پیدا کنم.لطفا مطالب بیشتری بزارین.با تشکر

  7. که باشم من مرا از من خبر کن
    چه معنی دارد اندر خود سفر کن
    شیخ محمود شبستری،ادامه این رو اگر دوست داشتین میتونید توی گلشن راز بخونید

  8. آگاهی از جنس وهم و خیال و تصور نیست . آگاهی با تصویر سازی ذهنی شروع میشه ولی خودش از جنس توهم و خیال نیست . نمیشه وانمود به آگاه شدن کرد و نقش انسان آگاه رو بازی کرد !

  9. توصیه میکنم این کتاب و حتما حتما بخونید به موضوعات بسیار جالبی اشاره کرده . نظریه جولیان جینز دست کمی از نظریه تکامل داروین نداره و در مرور زمان روشنتر خواهد شد و دنیا را تکان خواهد داد

  10. ولی ای کاش کتاب کاملشو پی دی اف میذاشتید سایت.
    عالیه
    حتما باید کتابشو پیدا کنم بخونم

    1. pdf کتاب رو نمیشه گذاشت. اما کتاب کمیابی نیست. اکثر کتاب فروشی ها دارند؛ از دو انتشارات هم در بازار موجود هست؛
      نشر آگه:
      http://www.agahpub.ir/fa/?generate=gallery&wtkbsfurdds=b9c534f9-e157-4793-adac-57186cf51959
      نشر نی
      http://nashreney.com/content/%D9%85%D9%86%D8%B4%D8%A3-%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C

      هر دوشون هم ترجمه شون خوبه؛ اما به نظرم نشر آگه بهتره اگه بتونید پیدا کنید.

  11. از اون موضوعاتی هست که هیچوقت به جواب نمیرسن
    و مثل همیشه فقط سوالات بیشتری مطرح میشه، و طرفداراهای هر نظریه و هر دیدگاه (فلسفی، مذهبی، بیولوژی، عرفانی، علمی و غیره..که تا بینهایت دیدگاه داریم) بیشتر با هم درگیر میشن و بحث میکنن و خبری از جواب نیست!

    1. نظرتون چیه کلا راجعبش فکر نکنیم چون [شاید] به جواب نمیرسه « هیچوقت »( هیچوقت شامل ۲ هزار سال بعد و ۲۰ هزار سال بعد هم میشه،تصور کنین علم و ابزار ما در کشف علم رو در بیست هزار سال بعد)

      درگیرشدن بر سر دیدگاه قضیه ای جداگانست که خودشه که باید رفع شه
      عدم تفکر راجع به هر چیزی ، راه حل روابط انسانها نیست.

      1. کسی درباره ی “عدم تفکر” حرف نزد.
        ولی واقعا موضوع آگاهی چیزیه که از هر دیدگاه و منطقی بررسی بشه، طرف مقابل از یه رشته ی دیگه مخالفت میکنه و توضیح خودش رو ارائه میده.
        درباره آگاهی هر کتابی رو بخونید میبینید میخواد نظرات دیگه رو نقض کنه و بگه خودش تعریف بهتری ارائه داده.
        مثلا یه زیست شناس میتونه توضیح بده که آگاهی نتیجه ی فعل و انعالات شیمیایی توی مغزه. اما یه دانشمند دیگه هم با مدارک خودش میگه فقط فرکانس و انرژیه و چیز دیگه ای نیست. و روانشناس هم یه نظریه دیگه… (اینا فقط مثاله)
        چون هنوز اون هماهنگی و یکپارچه شدن نظرات درمورد آگاهی وجود نداره.

        1. این آگاهی تو این کائنات به وجود اومده حالا چون به وجود اومده دو تا حالت داره … کل اجزای سازنده ما تو کائنات هست حتی الکتریسیته ی موجود در داخل نورون های مغزی . حالا او عناصر بی جان موجود در کائنات به وسیله ما و مغز ما و هوشیاری ما دارن به خودشون نگاه میکنن یعنی به وجود اومدن این آگاهی معلول علت کاملا چیز مادی و فیزیکی هست. این ماده هم معلول انرژی و اون هم معلول بیگ بنگ…. حالا این وسط به نظر میرسه که این هوشیاری بخش بزرگی از هدف به وجود آمدن کل کائنات باشه…. البته نه یقینا

    2. هیچ اظهار نظری در مورد به جواب رسیدن یا نرسیدن نمی کنم؛ اصلا!
      اما فقط پیشنهاد می کنم تو این سری با ما باشید… حرف های هیجان انگیز و زیادی مانده است…

    3. البته دانشمندانی مانند ادوارد ویتن میگن خوداگاهی هیچ وقت شناخته نمیشه و همیشه در قالب راز خواهد ماند.
      البته به نظر شخصی من نتیجه هم اگر نداشته باشه ولی باید تلاش و پیگیری کرد چون علم هیچ وقت ثابت نیست همیشه درحال رشد و پیشرفت و نتایج جدیدتر.
      ما الان میگم نمی دونیم خوداگاهی چیه.شاید با هوش مصنوعی بتونیم بفهمیم که خوداگاهی مستقل از مغز هست یا خیر.
      مورگان فریمن در مستند داستان خدا قسمت اول مصاحبه با سام پرنیا محقق و دانشمند تجربیات نزدیک مرگ میگه که هوشیاری دست کم چند دقیقه پس از خاموش شدن فعالیت مغزی وجود داره و احتمال که خوداگاهی مستقل از مغز باشه وجود دارد.
      بازم این تحقیقات ادامه داره ولی نتیجه قطعی چیه نمیدونم

  12. من دوست دارم فرضیه خودم درمورد خود آگاهی رو با شما هم درمیون بذارم:
    اول یه سوال مطرح میکنم خود آگاهی، با کلمه خدا یا بهتر بگم(خود آ) چه ارتباطی میتونه داشته باشه؟
    اول اینو بگم که ما جز جدایی از کاعنات و کیهان نیستیم درسته زندگیمون ممیزی و پیچیدگی های خودشو داره ولی در اصل ما بخشی از ساختار کهکشانمون و کیهان هستیم و طبیعاتا درونا یه نوع ارتباط باهاش داریم.یه بخشی تو درون ما هست که مارو به کاعنات و محیط پیرامونمون وصل میکنه و بهمون هشیاری و آگاهی میده یعنی مثل یه سطح تماسی با کاعنات که تمام هشیاری آگاهی فطرت وجدان عذاب وجدان ناراحتی خوشحالی عشق و محبتمون ازون سرچشمه میگیره.اگه دقت کنین تو تنهایی خود هم با خودتون گاهیدحرف میزنین درحالی که شما دارین با اون سطح تماسی که از کاعنات اطلاعات دریافت میکنه حرف میزنین اون همون(خود آ) هست. و اینطوریه که میگن خدا تو درون ماست.یه مدت امتحان کنین و رو این دریچه ای که شمارو به کاعنات متصل میکنه تمرکز کنین ببینین چقدر عوض میشین چقدر اطلاعاتتون میره بالا هشیار میشین و چقدر انسان معنوی میشین به حدی که حتی به یک برگ درخت هم به اندازه یک انسان احترام میذارین.

  13. آگاهی ، یه موضوع ادراکیه؛ به نظر من ؛ هر کس با توجه به سطح روحانی و معرفت عمیق فکری اش برداشت خاص و جداگانه ای از آگاهی داره.
    منتظر قسمت های بعدی این مقاله هستیم.

  14. ممنون از اینکه این مطلب جالب و متفاوت رو با این ترجمه عالی ارایه میدین. انشاالله ادامه مطلب رو هم ببینیم

  15. لزومی هم نداره به همه چیز آگاه باشیم مغز مجموعه ای از اطلاعات رو همزمان هماهنگ میکنه وقتی رانندگی میکنیم ترمر .دنده .فرمان ار روی عادت وتجربه عمل میکنیم حافظه موقعیت مارو در خیابان ودلیل واکنش های انی هم ناخوداگاه ما است.تنها چیزی که کمه اگاهی ما به مقصد یا کاری که قراره انجام بدیم.

  16. حقیقت آگاهی چند تا چیز نیست ، بلکه حقیقت آگاهی یه چیز بیشتر نیست

  17. کلامی نو، سطر و صفحه ای دیگر، کتابی تازه گشوده میشود. تولدی رقم میخورد و انسان چشم میگشاید به سوی جهانی که در انتظار اوست. تا او را در سرنوشت خویشتن سهیم کند. در روزگار شادی و اندوه، در کامیابی و رویش، در شکوه و شگفتی و در تلخ کامی و غم. هستی آهنگ‌ های بسیار دارد، پرده‌ های بی‌شمار، آواهایی که باید شنید و نواهایی که باید شناخت. باید به ضرب آهنگ آن پی برد و به رمزهای جاودانه‌اش دل سپرد. نشانه‌ها چشم به راهند تا انسان فراخوانده شود، تا به دور دست نظر دوزد و خود را آماده کند، با تمام وجود، مهیا و مجهز برای رفتن، برای گام نهادن در راه و بیراه. برای گریختن از بیم ها، دلشوره ها و ترس ها و تردید ها.
    برای فرو رفتن و فرا رفتن، عبور از مرزها و گذر از بی‌نهایت به اقلیم پررنگ رویا. به سرزمین مکاشفات، به دیار دریافت‌ها، به سوی فهمی عمیق‌تر، و هدایت جهان به سوی هر آنچه می‌خواهی. کوشش بسیار برای دانستن یک راز. کلیدی برای دست‌یابی به همه چیز. هر کس مرکز جهان خویشتن است. نقطه توأمان آغاز‌ها و پایان‌ها. او ارزش‌های خود را بنا می‌نهد و هویت خویش را شکل می‌دهد.
    آیا ما پدید آورندگان شرایطیم و یا خود پدیده‌ای برآمده از آن؟
    مرزهای اختیار ما کجاست؟
    و دست‌هایمان در کدامین وادی از نیرو عاری می‌شود؟
    در دنیای روابط تاریک، در جهان چراغ‌های خاموش، در وادی متروک انسان‌های تنها با مناسباتی مخدوش، چه کسی می‌خواهد در فردگرایی خود فرو رویم؟! در دنیای ذهنیات شناور بمانیم؟ و جهان درون را به معیاری تردیدناپذیر بدل سازیم…