بیگ بنگ: در تلاش برای تشخیص میان ِ علل متفاوت خودآگاهی و ارزیابی زیست‌پذیری ِ نامیرایی مجازی، با یک مشاهده‌ی ساده مشکل دارم. تصور کنید یک همتاسازی دیجیتال از مغزم، خودآگاهی اول‌شخصم را تولید می‌کند- که حداقل لازمه‌ی نامیرایی مجازی است. این بدان معنی خواهد بود که خود اول‌شخص و آگاهی خصوصیم می‌تواند در یک واسطه‌ی جدید بارگذاری شود(یک جسم غیرزیستی یا حتی از این بابت یک جسم زیستی جدید). اما مشکل این‌جاست: اگر «من» را بتوان یک‌بار همتاسازی کرد، آن‌وقت می‌توانم دوباره همتاسازی شوم و اگر این امر محقق شود سپس بی‌نهایت بار می‌شود این همتاسازی را انجام داد!

چه بلایی سر آگاهی درونی اول‌شخص‌مان می‌افتد؟ چه بلایی سر « منِ» من می‌آید؟ تصور کنید رویه‌ی همتاسازی دیجیتال را- مثلا ۵ بار- انجام دادم و به خوبی کار کرد. آگاهی درونی اول‌شخصم در کجا نهفته است؟ من کجا هستم؟ هر کدام از این ۵ همتا با قاطعیت گستاخانه اعلام می‌کند که او « رابرت کوهن» است و هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌ها را متقاعد کند. (برای ساده‌سازی برهان، ظواهر فیزیکی هم‌سان‌هایم در نظر گرفته نشده است.) منی که در بدن اولیه قرار دارم هم ادعا می‌کنم که « من» واقعی هستم ولی نمی‌توانم ارجحیت خود را ثابت کنم.

این سوال را به صورت دقیق‌تری بیان می‌کنم. در مقایسه‌ی آگاهی درونیم، درست قبل، به درست بعد از فرآیند همتاسازی، آیا حس متفاوتی خواهم داشت یا طور دیگری فکر خواهم کرد؟ در اینجا چهار سناریوی همتاسازی با پی‌آمدهایش وجود دارد:

۱- هیچ تفاوتی را در آگاهی اول‌شخصم احساس نمی‌کنم. این بدان معنی است که ۵ همتایم مثل دوقلوهای ابرهمسان خواهند بود- آن‌ها موجودیت‌هایی با خودآگاهی مستقل هستند به طوری که هر نفر بعد از درست‌شدنش سریعا از بقیه‌ی افراد انشعاب یافته و جدا می‌شود. این موضوع نشان می‌دهد که خودآگاهی تجلی یا ابراز مجموعه‌ای از عوامل یا الگوهای فیزیکی است.( توضیح دیگر این خواهد بود که همتاها، مرده‌های متحرک هستند و هیچ آگاهی درونی ندارند- اتهامی که البته آن‌ها انکار خواهند کرد.)

۲- آگاهی اول‌شخصم به صورت ناگهانی شش قسمت دارد- من اصلی و ۵ همتای دیگر در مکان‌های متفاوت- و آن‌ها همگی به نوعی درون یک چهارچوب خودآگاهی منفرد ادغام یا محو می‌شوند؛ شش موجودیت خودآگاه که درون یک « تصویر» مرکب( اگر نگوییم منسجم) ذوب می‌شوند. در این روش، اثر ادغام‌شده‌ی شش مرکز خودآگاه‌ام مثل «مسئله‌ی پیوندخوردن» در استروئیدها است.(مسئله‌ی پیوندخوردن در روان‌شناسی می‌پرسد چطور ابعاد احساسات جداگانه‌ی ما مثل بینایی و شنوایی طوری کنار هم قرار می‌گیرند که تجربه‌ی خودآگاه عادی ما منفرد و روان به نظر رسیده و حس ساخته‌شدن چند عنصر گسسته و نامساوی را نداریم).  این بدان معنی است که خودآگاهی نوعی حضور گنبدوار یا نوعی ساختار مافوق‌فیزیکی دارد.

۳- آگاهی اول‌شخص خصوصیم در هر موجودیت خودآگاه با دیگری تفاوت دارد. این عبارت‌ از نظر منطقی محتمل است( هر چند بعید) اما فکر می‌کنم تنها در صورتی که خودآگاهی، تجلی‌ای ناقص و معیوب از فرگشت بوده و عاری از پایه‌های بنیادی باشد.

۴- آگاهی اول‌شخص خصوصیم بر اثر همتاسازی ناپدید می‌شود، اگرچه هر کدام از شش نفر( نفر اصلی به‌ اضافه‌ی ۵ نفر همتاسازی‌شده) ادعا خواهند کرد که نفر اصلی بوده و واقعا آن را باور خواهند داشت. ( این سناریو هم آگاهی را اسرار‌آمیزتر می‌سازد.) فرض کنیم بعد از اینکه همتاها ساخته شدند، نفر اصلی(من) نابود شود. بعد چه؟ به صورت تقریبا حتمی، آگاهی اول‌شخصم ناپدید خواهد شد، اگرچه هر یک از ۵ همتای من با عصبانیت ادعا خواهد کرد که او « رابرت کوهن» واقعی است و احتمالا با خودخواهی توصیه خواهد کرد درباره‌ی فرد اصلی فوت‌ شده کج‌خلقی نکنید.

اگر نامیرایی مجازی ممکن است پس می‌توان کیهان را به استعمار در آورد؟

پی‌آمد دیگر و عجیبی وجود دارد. فرض کنید هوش‌مصنوعی ابرقوی و ربات‌های استعمار‌کننده‌ی کیهان بتوانند خودآگاه شوند، در این حالت می‌توانم بگویم که چنین موجودیت‌های حامل خودآگاهی و مسافران کهکشان می‌توانند حاوی شما باشند- بله شما، آگاهی درونی اول‌شخص‌تان برای همیشه به صورت مجازی به اکتشاف کیهان مشغول خواهد شد.

این برهان از این قرار است. اگر نامیرایی مجازی و خودآگاهی هوش‌مصنوعی ابرقدرتمند ممکن باشند- و ارتباط بالایی بین هر دو وجود داشته باشد- شخصیت انسان را می‌توان(در نهایت) درون کاوشگران فضایی بارگذاری کرده و خودمان می‌توانیم به استعمار کیهان بپردازیم! هیچ دلیلی نمی‌بینم که نتوانیم مکان بارگذاری نامیرایی مجازی‌مان را انتخاب کنیم و اگر یک ربات استعمار‌کننده‌ی کیهان را انتخاب کنیم، می‌توانیم سفرهای کهکشانی را از طریق احساسات رباتیک تجربه کنیم( در حالی که به طور هم‌زمان از دنیای مجازی‌مان لذت می‌بریم، خصوصا در طی دوره‌های بسیار طولانی‌مدت‌ مرده که بین سامانه‌های ستاره‌ای حرکت می‌کنیم).

آیا این ریسک را خواهم پذیرفت؟

زمانی در آینده‌‌ی دور دانشمندان احتمالا به ما اطمینان خواهند داد که این فناوری، بدست آمده و کار می‌کند. اگر هنوز زنده بودم آیا حرف دانشمندان را باور و خودآگاهی‌ام را بارگذاری می‌کردم؟ به‌علاوه فکر می‌کنم این فناوری با چیزی که تصور می‌کنم تبلیغات تجاری خواهد بود ورود خواهد داشت بنابراین آیا ربات استعمار‌کننده‌ی کیهان را به عنوان واسطه‌ی ذخیره‌ام انتخاب می‌کنم تا بتوانم نامیرایی مجازیم را در سفر به کهکشان بگذرانم؟ شاید؛ البته تنها در صورتی که مطمئن باشم احتمال همتاسازی دسته‌ی ۱ صحیح و  ۲، ۳ و ۴ کذب باشند و اینکه رویه‌ی همتاسازی بر خود ذهنی اول‌شخصم حتی یک ذره هم تاثیری نگذارد. (قطعا نمی‌گذارم نسخه‌ی اصلی را نابود کنند، اگرچه احتمالش وجود دارد که همتاهایم چنین درخواستی داشته باشند.)

بنابراین در حالی که تمام همتاهایم مثل من فکر نخواهند کرد(همان‌طور که خودم، خودم را می‌شناسم) به نوعی از فرستادن « رابرت کوهن» به فضا و اکتشاف سامانه‌های ستاره‌ای لذت فراوان می‌برم. (بیشتر هم هست. اگر خودآگاهیم کاملا فیزیکی بوده و بتوان آن را بدون هیچ‌فروکاستی بارگذاری کرد می‌توانم در هر چند ربات استعمارکننده‌ی کیهان که دوست دارم یا می‌توانم پولش را تهیه کنم بدون هیچ فروکاستی بارگذاری داشته باشم. خیلی عجیب و دیوانه‌وار می‌شود.)

چه موجودیت‌های غیرزیستی مثل روبات‌ها بتوانند خودآگاه باشند یا نه، دو احتمال جداسازنده را به ما ارائه می‌کنند که هر کدام پی‌آمدهای عمیقی دارد. اگر روبات‌ها هیچ‌وقت نتوانند خودآگاه باشند، احتمال دارد اجبار اخلاقی بزرگ‌تری برای انسان‌ها در استعمار کیهان وجود داشته باشد. اگر ربات‌ها بتوانند خودآگاه باشند دلیل کمتری برای انسان‌ها با بدن‌هایی ظریف و شکننده وجود دارد تا به اکتشاف فضا بپردازند- اما خودآگاه شخصی شما می‌تواند در یک ربات بارگذاری شده، احتمالا در تعداد بی‌شماری از کاوشگران کهکشانی و خود شما(یا همتایان ذهنی شما) می‌توانند کیهان را به تسخیر خود در بیاورند.

شهود من به هر قیمتی این است که این یک امید واهی است. تصور می‌کنم نامیرایی مجازی برای آگاهی درونی اول‌شخصم ممکن نیست و هیچ‌وقت ممکن نخواهد شد ولی شاید در آینده‌ای(دور)، همتایان، عکس آن را ثابت کنند. ولی اطمینانی در نتیجه‌گیریم ندارم. فعلا از این یک قضیه مطمئنم: نامیرایی مجازی مثل تکینگی هوش‌مصنوعی باید با علّت اصلی خودآگاهی رو‌به‌رو شود.

پایان

منبع: closertotruth.com

نوشته رابرت لارنس کوهن نویسنده و سازنده مجموعه تلویزیونی نزدیک‌تر به حقیقت(Closer to Truth)

ترجمه: امیرحسین سلیمانی/ سایت علمی بیگ بنگ

مطالعه قسمت اول

مطالعه قسمت دوم

مطالعه قسمت سوم

مطالعه قسمت چهارم

مطالعه قسمت پنجم

پاسخ دادن به Mhd لغو پاسخ

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

11 دیدگاه

  1. اگر شما بتونین درون نامیرایی مجازیتونو ببینید و هرجا اون میره چشمان شما هم در همان لحظه مکان اونو ببینه یعنی اینکه شما نامیرا هستین در واقع یک نفر دو بدن رو اداره کنه و در مورد هر دو بدن هم تسلط کامل به محیطش داشته باشه که چنین چیزی برای ماده ناممکن هست و نامیرایی مجازی منتفیه

  2. به نظر من انسان کاملا مختاره. و این که اینده چه اتفاقی میفته قابل پیش بینی نیست

  3. از لطف دوستان سپاس‌گزار و قدردان نظرات شما هستم.

  4. انسان خواهد توانست به درجه ای برسه که بتونه شبیه سازی وهوش با درجات ضریبی ارتقا بده ولی موضوع خودآگاهی و همتاسازی و من و خود در دستگاه های غیر زیستی ممکن نیست چون خودآگاهی نمی تونیم پارامتر براش تعیین کنیم که قادر به ساختش باشیم ولی هوش میشه ارتقا و بالا برد با فناوری همگرا و هوش مصنوعی.
    مثلا ربات ها در آینده خیلی عملکرد بهتری خواهند داشت در کارهای صنعتی و اختراعات و انسان باید به فکر دیگه ای بشه برای کار
    ولی خودآگاهی و من کاملا منحصر به فرد و فقط مختص خود ماست و نقل مکان به جای دیگه معقولانه نخواهد بود
    سپاسگزارم از سایت و مترجم بیگ بنگ

  5. برای من خیلی جالبه که توی قرن بیست و یکم هنوز افرادی هستن که اعتقاد راسخ دارن به اختیار داشتن انسان و قائل به دارا بودن قوه اختیار در مورد انسان هستن و جبر رو مطلقا رد میکنن

    1. منظورتون دقیقا چیه
      چون موضوع جبر و اختیار یک موضوع فلسفی است و به راحتی نمیشه تایید یا رد کرد.

      1. اختیار یا اراده‌ی آزاد موضوعی حل‌نشده هم در علم و هم فلسفه است و به هر دو حوزه ورود می‌کند. در آینده‌ای نزدیک درباره‌ی این موضوع هم مقالات و مستندی ترجمه خواهم کرد و از همین سایت منتشر خواهند شد.

  6. اگر بشود مفاهیم مکانیک کوانتوم را در مورد آگاهی به کار برد به نتایج جالبی میرسیم، مثلا بگوییم آگاهی که در بدن فیزیکی به صورت اول شخص و ضمیر لوکال شده قطعیت شدیدی در شخصیت و آگاهی از خود و عدم قطعیت شدید در علم از محیط و اطراف خود را در پی دارد یعنی حتی نسبت به بدن و داخل بدن خود هم به شدت ناآگاه هستیم ، چون آگاهی به صورت ضمیر در خود محدود شده ولی اگر آگاهی از حالت لوکال خارج شود یعنی به نوعی آن ضمیر بمیرد انگار اتحاد وجودی با تمام عالم پیدا میکند. پس به نظر میرسد که آنچه که مورد دوم بیان شده نمیتواند اتفاق افتد زیرا هیچ وقت یا آگاهی همزمان به صورت لوکال در چند وجود مجزا ظهور نمی یابد یعنی ضمیر قابل تکثیر نیست فقط در این بدن و با این مشخصه های فیزیکی ظاهر میشود و ضمیر با ذات فیزیکی که محمل اوست نوعی همبستگی دارد و یا اینکه ضمیر ظاهری نابود شده ولی آگاهی در کل کیهان حضور می یابد یعنی کل کیهان محمل جدید این آگاهی شده و به نوعی ضمیر جدیدی پدیدار میگردد که کل کیهان به منزله بدن اوست.

    1. درود بر شما و نظرات شما
      این مطلب واقعا یکی از مستندترین مطالب درمورد خودآگاهی و نامیرایی بود.
      مرگ در حقیقت حکم میکنه و در اصل گریز ناپذیر

  7. درود بر اقای سلیمانی عزیز و گرامی و از زحمات شما تواین مدت واقعا لذت بردم
    با تشکر از سایت بیگ بنگ و جناب آقای سلیمانی عزیز