« من پیرمردی بصورت مردی عوضی و عجیب که جوراب نمی پوشد، شناخته شده ام. اما من با آهنگی خارق العاده تر از همیشه کار می کنم و هنوز امیدوارم مسئله میدان وحدت فیزیکی را که در پیش دارم حل کنم… این چیزی بیشتر از یک امید نیست، چون هر نوع آن مستلزم مشکلات ریاضی عظیمی است. من در پیچ و تاب درد و عذاب ریاضیاتی هستم که نمی توانم خلاص شوم. »

او باید خسته و گه گاه مایوس شده باشد. پس از بن بستی دیگری به یکی از دستیارانش می گفت که می خواهم نتایج را منتشر کنم و به اطلاع مردم برسانم تا احمق دیگری را از اتلاف شش ماه تلاش درباره ی همان ایده نجات دهم. بعدها از عصبانیت زیاد بر سر طبیعت خطاب به هرمان ویل گفت: « کسی چه می داند شاید طبیعت هم اندکی مغرض باشد. »

– آلبرت اینشتین –

سایت علمی بیگ بنگ / منبع: کتاب فیزیکدانان بزرگ – تالیف: ویلیام کروپر- ترجمه: احمد خواجه نصیر طوسی

einstein

پاسخ دادن به TiTan لغو پاسخ

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

3 دیدگاه

  1. چه انسان بسیار آرام و متواضعی…که حتی یک بار هم به تاکید نگفت من یک دانشمندم، علیرغم اساتیدی که بنده داشتم و خیلیا که امروز در ویدئوهاشون میبینیم که به کرات میگن: من یه دانشمندم، در حالی که هیچ شاهکاری حتی در حد یکی از آزمایشات ذهنی او هم انجام ندادن…
    چه انسان فهیم و بزرگی که می گوید: …(می خواهم نتایج را منتشر کنم و به اطلاع مردم برسانم تا احمق دیگری را از اتلاف شش ماه تلاش درباره ی همان ایده نجات دهم)….او هر بار با سخن و ایده ای تازه، متولد میشد و گذشته خود را جهالت و یا حتی حماقت می نامید، اما براستی ما…….او بدنبال نجات بشریت بود(منظورم در نتیجه ی نهایی علم)…نجات را در “وحدت” میدید…او به قول خودش(با آهنگی خارق العاده تر از همیشه) بدنبال حقیقت بود، چرا؟….میدانست که تمام کثرت عالم رو به وحدتی مقتدر دارد تا با اثبات همیشگی آن، انسانِ ظاهربین نادان را از حماقتِ وجودِ خود، آزاد کند…
    ای امید بشریت، ای وحدت بزرگ، همه چیز عالم، در پس چه حجابی از بدفهمی ما هستی که حتی ریاضیات پیچیده را در هم ریخته ای؛ تا آنجا که جویندگان خستگی ناپذیر تو نیز گاها از درماندگی می گویند: « کسی چه می داند شاید طبیعت هم اندکی مغرض باشد. »
    درود بیکران بر شما که ما را در این “سخن روز” و به روز، چون روز روشن کردید.