معرفی کتاب: پرسشهای اولین و آخرین
بیگ بنگ: خاموش بودیم. چشم گشودیم و خود را در این گوشهٔ کیهان یافتیم. ضروری است که کیستی خود و چیستی جهانی را که در آن زندگی میکنیم، فهم کنیم. مهم است که بدانیم چگونه زندگی کنیم و چگونه با مرگ مواجه شویم.
نام اصلی: Ultimate Questions
نوشته: برایان مگی
ترجمه: عبدالرضا سالاربهزادی
ناشر: فرهنگ نشر نو
موضوع: انسانشناسی فلسفی، هستی شناسی، فلسفه
چاپ اول: 1399
تعداد صفحه: 151
عقل در این مسیر دور و دراز راهبر ما بوده است، اما معما همچنان باقی است. بهنظر میرسد آنگاه که سرگشتگی بر ذهن و حواس ما چیره میشود، ایمان دلیلی موجّه مییابد، اما ایمان دانش نیست. و آیا دانش کافی است؟
براین مگی در پرسشهای اولین و آخرین بهطریقی برانگیزاننده و مستدل اعلام میکند که راهی نیست و ما به هیچ روی نمیتوانیم چیستی خود را درک کنیم و پاسخی قطعی به پرسشهای بزرگ بدهیم. او بر آن است که با نظر کردن به معمای هستی میتوانیم یا شاید بتوانیم به زندگی خود غنای بیشتری ببخشیم و درکمان را از مخمصۀ بشری دگرگون کنیم. تفاوت عظیم است: در روز گم شدن یا در تاریکی گم شدن؟
بخشی از کتاب را میخوانیم: تعریف مفاهیم زمانی بدون استفاده از مفاهیم مکانی در تعریف ممکن نیست، و بالعکس. از زمان اینشتین همانطور که استیون هاوکینگ میگوید، فیزیکدانها زمان و مکان را مفاهیمی «به شکلی گریزناپذیر و ناگزیر مرتبط با هم» دانستهاند. ارتباط آنها بسیار ژرفتاند و همیشه به اسانی قابل درک نیستند.
اگر من با یک تلسکوپ به ستارهای نگاه کنم که نورش قریب به صد سال طول میکشد تا به زمین برسد، آن ستاره را به شکلی میبینم که حدود 100 سال قبل بود. تا جایی که من می دانم ممکن است حالا در آن موقعیت نباشد، یا در صد سال گذشته منفجر شده باشد. به هر صورت آنچه به چشم می آید نوری است که آن همه سال قبل، از آن ستاره ساتع شده بود.
اگر من به کسی در همان اتاقی که خودم هستم نگاه کنم او را آنچنان که در این لحظه هست نمیبینم، بلکه او را در نقطهای از گذشته می بینم.- یعنی به اندازۀ آن فاصله زمانی که نور برای رسیدن از او تا من در راه بوده است. در زندگی روزمره ما فواصل دخیل در این امور، و بنابراین وقفه بین آنها، چنان کوچک و ناچیزند که ما آنها را نادیده میگیریم- در واقع از وجود آنها آگاهی نداریم ولی وجود دارند و این امر پیامد زیر را دارد:
اگر بر ستاره ای که از آن سخن می گوییم موجود صاحب ادراکی وجود داشته باشد که با تلسکوپی به زمین ما بنگرد، زمین را به شکلی می بیند که قریب به 100 سال قبل(بر حسب زمان ما) بوده است. اگر این تلسکوپ بسیار پرقدرت باشد که به او امکان دهد حرکات بشر را مشاهده کند، او میتواند در زمان حال من نشسته باشد و نبردهای جنگ جهانی اول را مشاهده کند. او به تماشای صحنه ثبت و ضبط شدۀ رویدادها، یا نوعی بازنمایی و تکرار آنها، همچون یک فیلم یا چیزی از آن دست، ننشسته است: او خود آن رویدادهای رو میبیند، همان افسری که با دوربین صحرایی به نظارۀ آنها مشغول است.
هر دوی آنها ( آن موجود فرضی دوردست و افسر حاضر در میدان نبرد) امواج نوری یکسانی را دریافت می کنند که با سرعت یکسانی به سوی آنها حرکت می کنند و به شیوۀ مشابهی با عدسیهایی که آنها از آن نگاه میکنند، برخورد میکنند. آن موجود صاحب شعور که با تلسکوپ به صحنه مینگرد به همان اندازه ناظر ِ مستقیم و عینی آن رویدادهاست که افسر حاضر در میدان نبرد.
همینطور ستارههایی با فواصل متفاوت می توانند نه فقط رویدادهای تاریخ بشر، بلکه رویدادهای سراسر تاریخ کره خاکی را مستقیما و همزمان مشاهده کنند. در واقع هیچ سفر در زمانی در این امر دخیلی نبوده و همین طور هیچگونه جادو و اعجازی. آنها صرفا خود را با چیزی که همواره در جریان است، پیوند زدهاند.
اینشتین به دلایلی صرفا علمی بر این باور بود که تا آنجا که به فیزیک مربوط میشود هیچ زمان حال عینی وجود ندارد و آنچه زمان حال شمرده میشود به موقعیت ناظر نسبت به منظر بستگی دارد. اما اگر فقط نسبت به یک ناظر زمان حال میتواند وجود داشته باشد، در آن صورت تنها نسبت به یک ناظر گشذته و آینده هم امکان پذیر است. به همین منظور گفته: تفاوت بین گذشته، حال و آینده تنها توهمی دائمی و سرسختانه است.
فهرست کتاب:
1- زمان و فضا
2- دریافتن موقعیت خودمان
3- مخمصۀ بشری
4- آیا تجربه درک شدنی است؟
5- چنین افکاری از کجا آمده است؟
6- تاملات شخصی
7- جمع بندی مخمصهای که در آن گرفتاریم