سفر در زمان از خیال تا واقعیت ( قسمت اول )
بیگ بنگ: در رمان معادله ی یانوس، جی . اسپرویل نویسنده به یکی از دردناکترین مشکلات سفر در زمان پرداخته است. در این داستان ریاضیدانی برجسته که هدفش راز سفر در زمان است با زنی عجیب و زیبا روبرو می شود، و آنان دل در گرو یکدیگر می سپارند، هر چند که او چیزی درباره ی گذشته آن زن نمی داند. او کنجکاو می شود تا از هویت واقعی آن زن سر در بیاورد. سرانجام وی در می یابد که آن زن زمانی برای تغییر چهره دست به جراحی پلاستیک زده است. در ضمن عمل تغییر جنسیت نیز داشته است. دست آخر او کشف می کند که آن زن مسافر زمانی از آینده است و آن زن عملا خود او است، ولی از آینده. یعنی اینکه وی با خودش همبستر شده است. حال این پرسش پیش می اید که اگر آنان بچه دار می شدند چه پیش می آمد؟ و اگر این بچه به گذشته بر می گشت، تا در بزرگسالی به ریاضیدان ابتدای داستان تبدیل شود، آنگاه آیا امکان دارد که کسی مادر و پدر و پسر و دختر خودش باشد؟
عوض کردن گذشته
زمان یکی از رازهای بزرگ گیتی است. همه ما بر خلاف اراده در رودخانه ی زمان به پیش برده می شویم. در حدود 400م، سنت آگوستین به تفصیل دربارهی ماهیت معماگونه زمان نوشت: چگونه گذشته و آینده می توانند باشند، هنگامی که گذشته دیگر نیست، و آینده هنوز نیامده؟ و در مورد اکنون، اگر همواره اکنون می ماند و هیچگاه برای تبدیل شدن به گذشته از جای خود تکان نمی خورد، دیگر نه زمان که جاودانگی می شد. اگر منطق سنت آگوستین را بیش تر دنبال کنیم، می بینیم که زمان ناممکن است زیرا گذشته رفته، اینده نیامده و اکنون تنها برای لحظه ای وجود دارد!
مانند سنت آگوستین، همه ما گاهی از خود درباره ی ماهیت عجیب زمان و نحوه ی تفاوت آن با فضا پرسیده ایم. اگر می توانیم در فضا پس و پیش برویم، چرا در زمان نتوانیم؟ همه ما به این فکر افتاده ایم که آینده برای ما چه در چنته دارد، در زمانی ورای عمر ما. انسانها عمری متناهی دارند، ولی ما شدیدا درابره ی رویدادهایی که مدت ها پس از رخت بر بستن ما رخ خواهند داد کنجکاویم.
اگرچه اشتیاق ما به سفر در زمان احتمالا به اندازه ی خود انسانیت قدمت دارد، ظاهرا خاطرالت سده ی بیستم، که در 1733 توسط سمویل مدن نوشته شد، نخستین داستان نوشته شده درباره ی سفر در زمان است، این داستان درباره ی فرشته ای از سال 1997 است که 250 سال به عقب بازگشته تا به سفیری بریتانیایی اسنادی بدهد که دنیای آینده را توصیف می کنند. از این داستان ها خیلی هست. داستان کوتاه: « درشکه ای گمشده: یک ناهنگامی » که ناشناسی آن را در 1838 نوشت، درباره ی شخصی است منتظر درشکه که به ناگاه خود را در هزار سال پیش می یابد. او با راهبی از صومعه ای باستانی روبرو می شود و می کوشد تا برای او توضیح دهد که تاریخ در هزار سال آینده چه مسیری در پی خواهد گرفت. پس از آن ناگهان می بیند که به طرز اسرار آمیزی به اینده بازگشته است ولی خبری از درشکه نیست.
حتی رمان چارلز دیکنز، سرود کریسمس، نوعی داستان سفر در زمان است، زیرا ابنزر اسکروج به گذشته و اینده برده می شود تا شاهد دنیای پیش از اکنون و پس از مرگش باشد.
در ادبیات آمریکا نخستین نمود سفر در زمان به رمان 1889 مارک تواین ، یانکی کانتی کاتی در دربار شاه آرتور، باز می گردد. یک یانکی سده ی نوزدهم در زمان به عقب می رود و سر از دربار شاه آرتور در 528 م در می آورد. او به زندان می افتد قرار می شود که سوزانده شود، ولی او با آگاهی از این که در آن روز خورشید گرفتگی رخ می دهد، اظهار می کند که از قدرت تاریک کردن خورشید برخوردار است. وقتی خورشید می گیرد، جماعت به هراس می افتند و موافقت می نمایند که در عوض برگرداندن خورشید او را آزاد کنند و به وی مقامی بدهند.
اما داستان کلاسیک ماشین زمان نوشته ی اچ.جی ولز نخستین تلاش جدی برای بررسی سفر در زمان در حیطه ی داستان است، در اینجا قهرمان داستان به صدها هزار سال آینده فرستاده می شود. در این آینده ی دور، انسان از نظر ژنتیکی به دو نژاد تقسیم شده، موراک های درنده خو که ماشین های خاک الود زیر زمینی را در دست دارند و ایلوی های دست و پا چلفتی و بی آلایش که در جهان بالا در زیر آفتاب سر خوش اند و بی خبر از سرنوشت شوم خود که توسط مورلاک ها خورده می شوند. از آن هنگام سفر در زمان پای ثابت علمی تخیلی شده است. از پیشتازان فضا گرفته تا بازگشت به اینده. در سوپر من وقتی قهرمان داستان می فهمد که لویس لن مرده از فرط درماندگی تصمیم می گیرد که عقربه های زمان را به عقب برگرداند، و با سرعتی بیش از سرعت نور شروع به چرخیدن به دور زمین می کند تا اینکه زمان به عقب بازگردد.حرکت زمین آهسته می شود ، می ایستد و سرانجام در خلاف جهت شروع به چرخش می کند تا اینکه تمام ساعت های روی زمین عقب می روند.
از دیدگاه علم، در گیتی نیوتن سفر در زمان ناممکن بود، زیرا در آن زمان بصورت پیکان نگریسته می شد، هنگامی که تیر از چله کمان در رفت، هرگز نمی توان آن را به عقب برگرداند. یک ثاینه در زمین برابر با یک ثانیه در سرتاسر گیتی بود. این انگاشت توسط اینشتین کنار گذاشته شد او نشان داد زمان بیشتر شبیه به رودخانه ای است پر پیچ و خم در گیتی، که با گذر مارپیچی از کنار ستارگان و کهکشانها سرعتش کم و زیاد می شود. بنابراین یک ثانیه در زمین ، مطلق نیست ، زمان با حرکت ما در اطراف گیتی تغییر پیدا می کند.
بنابر نظریه نسبیت خاص اینشتین، با تندتر رفتن موشک، زمان در درون ان کندتر می شود. نویسندگان علمی تخیلی بر این گمان بوده اند که اگر دیوار نوری را بشکنیم، می توانیم در زمان عقب برویم. اما این ناممکن است، برای رسیدن به سرعت نور باید جرم بی نهایت داشته باشید. سرعت نور، سد نهایی برای هر موشکی است. سفر به آینده ممکن است، و میلیونها بار بطور آزمایشی تایید شده است. سفر قهرمان ماشین زمان به اینده ی دور عملا از نظر فیزیک امکانپذیر است. اگر فضانوردی با سرعتی نزدیک به نور حرکت کند، شاید رسدین به نزدیکترین ستاره برای او مثلا یک دقیقه بیشتر طول نکشد. در روی زمین چهار سال سپری شده ، ولی برای او تنها یک دقیقه گذشته، زیرا در درون فضاپیما زمان کند شده است. پس وی به چهار سال آینده رفته است، به ان صورتی که در زمین تجربه می شود. ( راستش هر بار که فضانوردان ما به فضا می روند، سفری کوتاه به اینده انجام می دهند. چون آنان با سرعت 29000 کیلومتر بر ساعت در بالای زمین حرکت می کنند، ساعتهایشان به مقدار خیلی اندکی کندتر از ساعت های روی زمین جلو می رود. بنابراین پس از ماموریتی یک ساله در ایستگاه فضایی بین المللی ، هنگامی که به زمین باز گردند، آنان عملا به اندازه ی کسری از ثانیه به اینده رفته اند. رکود فعلی سفر به اینده در اختیار کیهان نورد روسی سرگی آودیف است که 748 روز در مدار بوده و بنابراین 0.02 ثاینه به اینده سر زده است. )
بنابراین ماشین زمانی که بتواند ما را به اینده ببرد با نظریه ی نسبیت خاص اینشتین سازگاری دارد. اما درباره ی عقب رفتن در زمان چه؟
اگر می توانستیم به گذشته سفر کنیم، نوشتن تاریخ ناممکن می شد. به محض اینکه تاریخ نویسی دست به نگارش تاریخ گذشته می زد، کسی می توانست به گذشته برود و آن را از نو بنویسد. ماشین های زمان نه تنها تاریخ نویسان را بی کار می کرد، بلکه دست بردن دلخواه در روند زمان را برای ما ممکن می ساخت. مثلا اگر به زمان دایناسورها می رفتیم و تصادفا پستانداری را که قرار بود نیای ما شود زیر پا له می کردیم، شاید از سر اتفاق نژاد انسان را از میان بر می داشتیم. تاریخ سر به بی کران می زد، و رویدادهای تاریخی زیر دست و پای توریست هایی از اینده که سعی در پیدا کردن بهترین زاویه ی دوربین داشتند خرد و خاکستر می شد.
ادامه دارد »»»»
شما بهترین هستیداما تا بحالا خودتان در زمان سفر کردهاید؟
شما یکی از بهترین دانشمندانید
وبلاگتون عالیه ، از مطالبتون خیلی لذت بردم . ممنون
خسته نباشید مقالات عالی هستن
درود بر شما دوست عزیز
جواب سوالات دوستان رو که میخوندم بسیار زیبا مفاهیم سخت رو توضیح داده بودین اما در مورد فیزیک کوانتوم چرا اینشتین آخر سر باهاش مخالفت کرد و گفت خدا تاس نمیندازه در صورتی که جایزه نولی که بش دادن به خاطر همین نظریه کوانتم بود ؟
سفر به گذشنه به دلائل یسیاری از جمله پارادوکس هائی که ایجاد می کند همچون پارادوکس پدر بزرگ و پارادوکس جهان ناپایدار غیر ممکن است . به طور خلاصه پارادوکس جهان ناپایدار عنوان می کند :
که اگر ساخت ماشین زمان و سفر به گذشنه ممکن بود حتما در آینده دور و یا
نزدیک ساخته می شد و مسافران فضول زمان به زمان قبل از نولد ما می رفتند و با تعغیر در گذشنه ما ( وخودشان ) ناریخ را لحظه به لحظه عوض می کردند و موجب تعغیر لحظه به لحظه در محیط اطراف ما می شدند مثلا مرتب چهره شهرها و کشورها و مردم و… عوض می شد ما مرتب محو و جابجا می شدیم چون چنین جهانی نداریم پس ماشین زمات هم هرگز ساخنه نخواهد شد حتی انیشتین نیز مخالف ماشین زمان بود .
سلام … من عاشق سفر کردن به زمان هستم و توی یکی از مقالات در همین باره خوندم که صفر به زمان نیازی به ماشین ندارد بلکه دانشمندان معتقدند که سفر به زمان از طریق پدیده های طبیعی امکان پذیر می باشد مثل کرمچاله ها و سیاهجاله ها و ریسمانهای کیهانی…. حالا یه سوال می شه به زبان ساده بگین که ” ریسمانهای کیهانی ” چی هستند؟
سلام
تشکر از سایت خوبتان
ببخشید منبع این مقاله کجا بوده ؟
نوشته ی خودتان است ؟
موفق باشید
تشکر
خدانگه دار
درورد بر شما، نوشته ای از دکتر میچیو کاکو و تاریخ علم که من آن را تکمیل کردم.
ممنونم که جواب دادید
من سوالات زیادی دارم
فکر میکنم اینجا جای مناسبی باشه برای مطرح کردنشون. هرچند که مسلماً وقت شما رو میگیره اما امیدوارم کمی از وقت گرانبهاتون رو بمن قرض بدید تا جواب سوالاتم رو بگیرم
ممنونم
سوالات مهمم اینه :
کوانتوم به زبان ساده چیه؟ من هرچه میکنم نمیتونم مفهوم واضحی از تعاریف کوانتوم و جایگاهش توی متون علمی در بیارم
واژه بعدی متافیزیک هست و من میخواستم ارتباط فیزیک و متافیزیک رو بدونم
ذهنیت خودم در حال حاضر در مورد این دو واژه اینه:
متافیزیک: همون فیزیکه منتها مربوط به حوزه ای از علم و فیزیک میشه که هنوز کشف نشده و فعلاً فقط در تصورات و خیال دانشمندان شکل گرفته مثل سفر به زمان یا کشف جهان های موازی که امیدوارند بر اساس این تصورات، واقعیت اصلیش رو کشف کنند
کوانتوم:؟؟؟؟؟؟؟؟!!!! 🙂
با درود مجدد به شما دوست عزیز، ابتدا در مورد کوانتوم براتون میگم از یک تکه چوب شروع میکنیم. اگر چوب رو نصف کنیم، بعد نصف اون رو هم نصف کنیم، بعد نصف نصف آن را باز هم نصف کنیم و … شاید آخر سر به چیزی برسیم، البته اگر چیزی بماند! که به آن مولکول چوب بشه گفت؛ یعنی کوچکترین جزئی که هنوز از چوب باقی مونده. حال اگر تقسیم کردن را باز هم ادامه بدهم، حاصل کار خواص چوب را نخواهد داشت، بلکه ممکن است در اثر ادامه تقسیم ، به مولکولهای کربن یا هیدروژن یا … بر بخوریم.
این وسط ، چیزی که به درد ما میخورد (یعنی به درد نفهمیدن کوانتوم!) این است که دست آخر ، به اجزای گسستهای به نام مولکول یا اتم میرسیم. این پرسش از ساختار ماده که آجرک ساختمانی ماده چیست؟ ، پرسشی قدیمی و البته بنیادی است. ما به آن ، به کمک فیزیک کلاسیک ، چنین پاسخ گفتهایم: ساختار ماده ، ذره ای و گسسته است؛ این یعنی نظریه مولکولی.
البته خود فاینمن که یکی از پایه گذاران کوانتوم بود درباره کوانتوم می گوید: زمانی بود که روزنامه ها نوشتنند، تنها 12 نفر نظریه نسبیت را فهمیده اند. معتقد نیستم هیچوقت اینطور بوده باشد. از طرف دیگر به جرات می توانم بگویم که هیچ کس مکانیک کوانتومی را هرگز نفهمیده است. او ادامه می دهد : مکانیک کوانتومی طبیعت را بگونه ای توصیف می کند که از دید عامه بی معنی است، ولی در عین حال بشدت با ازمایش ها مطابقت دارد. بنابراین امیدوارم بتوانید طبیعت را همین طور بی معنی بپذیرید.
در نظریات کلاسیک مثل نظریه های نیوتنی براساس چهارچوب منعکس کننده تجربه روزمره ساخته شده است، که در آن اشیا مادی موجودیت منحصر به فرد دارند، می توانند در مکانهای معینی قرار داشته باشند، مسیرهای معینی را تعقیب کنند و نظیر آن اما مکانیک کوانتومی قالبی را فراهم می کند برای فهم چگونگی عملکرد طبیعت در مقیاس های اتمی و زیر اتمی، اما این قالب یک طراحی کاملا متفاوت را دیکته می کند، قالبی که در آن موقعیت، مسیر و حتی گذشته و اینده یک ماده، با صراحت تعیین نشده است.مکانیک کوانتوم تصویری از جهان به ما می دهد که در آن بسیاری از مفاهیم بنیادی برای درک شهودی از حقیقت، دیگر هیچ معنایی ندارد. مثل آزمایش دو شکاف ، گربه شرودینگر، اصل عدم قطعیت و . . .
اما در مورد سوال دومتون می تونم از خود فیزیک شروع کنم، فیزیک یکی از علوم بنیادی است و بسیاری از مفاهیم آن علوم دیگر را نیز در بر می گیرد. فیزیک علمی است تجربی و پدیده های مختلفی را که در جهان رخ می دهد توصیف می کند.ما به کمک حواس خود بسیاری از پدیده ها را احساس می کنیم ولی پدیده های بی شماری هم هستند که درک آنها در حالت معمولی توسط احساس ما امکان پذیر نمی باشد. اما در متا فیزیک خلاف اصول حاکم بر طبیعت رفتار می شود. یعنی پدیده ای اتفاق می افتد که با قوانین حاکم بر جهان مادی و فیزیکی نمی توان آن را توصیف کرد.
البته متا فیزیک جنبه علمی ندارد و مثلا تشبیهاتی که در مورد جهانهای موازی فرمودید ابتدا توسط دانشمندان پیش بینی و بعدا در آزمایشگاهها ذراتی را مشاهده کردند که از جهان ما محو و پیش بینی شد که به جهان موازی وارد شده است و باز هم علم آن را تایید کرد نه متا فیزیک.
سلام
ماهیت یا جنس زمان از چیه؟
مثل طول و عرض و ارتفاع که تصوری داریم باید از زمان بعنوان مولفه چهارم ، چی در ذهن داشته باشیم یا در ذهن بسازیم؟
آیا ماده ست و جرم داره؟
در مورد نور
آیا مادی است؟ و جرم و وزن و حجم داره؟ و جا اشغال میکنه؟
زمان و نور ، مثل امواج خواص ماده رو دارند یا نه؟
ممنون
درود بر شما، دانشمندان اصطلاح فضا زمان را برای توضیح دادن بعد چهارم فضا به کار می برند. کار دانشمند بزرگی مثل آلبرت اینشتین برای درک مفهوم فضا – زمان بسیار مهم است. طبق نظریه اینشتین هر چیزی که دارای جرم باشد از ذرات غبار گرفته تا ستاره ایی عظیم، فضا و زمان پیرامونش را خم می کند. در نسبیت عام، نه تنها چیزهای توده ای درون فضا زمان، بلکه انرژی درون آن نیز، فضا زمان را دچار خمیدگی می کند. انرژی همواره کمیتی مثبت است از این رو فضا زمان را پیچ و تاب می دهد و پرتوهای نور را به سوی یکدیگر خم می کند. نسبیت عام بعد از زمان را با سه بعد فضا درمی آمیزد تا فضا زمان را شکل دهد و می گوید توزیع ماده و انرژی در جهان، فضا زمان را دچار خمیدگی و تابیدگی می سازد و بدین سان، تاثیر گرانش را جزئی از اجزای نظریه می کند. چیزها در این فضا زمان می کوشند تا روی خط راست حرکت کنند، اما از آنجا که فضا زمان خمیده است سیر آنها خمیده به نظر می رسد. آنان چنان حرکت می کنند که گویا زیر تأثیر یک میدان گرانشی هستند.
در مدل ریاضی نسبیت عام، زمان باید در بیگ بنگ آغاز شده باشد. به همین سان می توان برهان آورد که زمان، هنگامی که ستارگان و کهکشانها زیر گرانش خودشان فرو می پاشند و سیاهچاله ها را می سازند، پایانی خواهد داشت.
ریخت زمان: زمان چه شکلی است؟ زمان به شکل گلابی است! اگر مخروط نوری گذشته مان را در طول زمان دنبال کنیم ، می بینیم که در جهان نخستین ماده آن را خمیده کرده بود. همه جهانی را که مشاهده می کنیم در ناحیه ای قرار دارد که کرانه ان در بیگ بنگ به صفر می رسد. این یک تکینگی است، جایی که چگالی ماده بی نهایت است و نسبیت عام کلاسیک در آن در هم می شکند.
در مورد نور میتونید این مطلب رو مطالعه کنید: http://bigbangpage.com/?p=1633