بیگ بنگ: فکرش را بکنید که شخصی دارد به دوستی قدیمی فکر می کند که مدتهاست به خاطرش نیاورده و بیست سال است از او بی خبر است. سپس روزنامه را بر می دارد و از دیدن یادنامه ای در رثای دوستش یکه می خورد. یا شخصی دیگر طالع بینی روزانه خود را می خواند که در آن پیش بینی شده است وی کسی را ملاقات می کند که زندگی اش را زیر و رو خواهد کرد. روز بعد او به شخصی معرفی می شود که سرانجام با وی ازدواج می کند. یا فردی رویایی با جزئیات کامل می بیند که خانه ی کنار دستش آتش می گیرد و به تلی از خاکستر تبدیل می شود. او با عرقی سرد از خواب می پرد و رویایش را می نویسد. سه روز بعد صاعقه به خانه ی همسایه می خورد و آتش می گیرد. آیا این داستان ها فقط از سر اتفاق اند؟ آیا پیوستگی غریب رویدادها شانسی رخ داده است؟

brains-thought-to-speech
برخی شاید بگویند مطمئنا خیر- بخت اتفاق صرف، خیلی کم و ناچیز است. اما پژوهش نشان می دهد که علاوه بر مردم حتی دانشمندان آموزش دیده هم مستعد قضاوت نادرست درباره ی احتمالات اند. وقتی می گوییم که رویدادی نمی توانسته شانسی رخ داده باشد، غالبا در برآوردهای مان به شدت از بخت دور می شویم.  مثالی می زنیم، فرض کنید شما با سکه ای سالم پنج مرتبه پی در پی شیر یا خط می اندازید. بدیهی است که شانس شیر آمدن در مرتبه ی یکم 1 به 2 است. بر فرض که در بار یکم شیر می آید- و شگفتا در چهار دفعه دیگر نیز چنین می شود. پنج شیر پشت سر هم. شانس شیر آمدن در بار ششم چیست؟ پاسخ پنجاه-پنجاه است. آنچه که در شیر یا خطهای قبل رخ داده تاثیری بر بعدی نمی گذارد؛ سکه ها حافظه ندارند. این عقیده که رویدادهای گذشته می تواند بر احتمالات در رویداد تصادفی فعلی تاثیر بگذارد، مغالطه ی قمار باز نامیده می شود و عمل بیشتر مردم چنان است که گویی این عقیده معتبر است.


یک دردسر آن است که بسیاری از ما از تشخیص این امر عاجزیم که بنا به قوانین عادی آمار، اتفاقات باور نکردنی متداول اند و بیشتر رخ می دهند. رویدادی که به ظاهر بسیار نامحتمل است می تواند در آخر بسیار محتمل شود، ولو با قطعیت مجازی، فرصت های زیادی برای وقوع به آن داده می شود. رویاهای آینده بینانه را در نظر بگیرید. بعنوان مثال اگر فردی عادی در شب 77 رویا ببیند، و 77 میلیون نفری که در ایران زندگی می کنند هر شب می توانند میلیاردها رویا ببینند که این رویاها در سال سر به تریلیون ها می زنند. با چنین رویاهای زیاد و رویدادهای بسیار زیاد زندگی که می توانند با رویاها جور شوند، خارق العاده است اگر برخی رویاها به نظر آینده بینانه نیایند. شاید امر خارق العاده وجود رویاهای آینده بینانه نباشد، بلکه انگشت شماری آنها باشد.

virtual head
بر فرض که شما دارید رمانی می خوانید، درست پس از خواندن آن بخشی که در آن از زیبایی خیره کننده ی پروانه موناک سخن رفته، سرتان را بالا می کنید و یکی را در بیرون پنجره می بینید. گیریم که شما در فرودگاه نشسته اید و دارید به اسم خانوادگی یکی از همکلاسی های قدیمی تان فکر می کنید، درست همان موقع یکی کنار دستتان می نشیند و همان اسم را در گفتگویی با صدای بلند به یکی دیگر می گوید. این رویدادهای همزمان به واقع عجیب اند، جفت هایی غریب که بهت آورند_ یا برانگیزانده ی این حس اند که نیرویی غریب دست به کارند. اما این چنین جفت شدگی هایی تا چه اندازه محمتل اند؟ پاسخ خیلی است.

نمایشی از این واقعیت توسط روانشناسان دیوید مارکز و ریچارد کامان بدین صورت است: گیریم که در یک روز عادی هر فرد می تواند 100 رویداد مجزا را بخاطر آورد. تعداد کامل جفت شدگی های چنین رویدادهایی برای یک فرد در یک روز می شود 4950(1+2+3+ …. 97+98+99)1. بدین ترتیب در یک دوره ی ده ساله که حدود 3650 روز است برای 1000 نفر ، چشمداشتی از 18 میلیارد جفت شدگی ایجاد می شود. (18067500000=1000×3650×4950). از بین این همه جفت رویداد، محتمل است که برخی از این 1000 آدم بعضی جفت های عجیب و باورنکردنی را تجربه کنند.2 بدین ترتیب به ظاهر ناممکن تبدیل به پیش پا افتاده می شود.


خب هیچ کدام از این بحث ها نشان نمی دهد که رویاهای آینده بینانه یا ارتباط غیبی واقعی در بین رویدادها نمی تواند رخ دهد، اما نشان می دهد که تجربه ی شخصی ما از ناممکن ها اثباتی بر معجزه آسایی یا پارانرمال بودن آنها به شمار نمی آید. علیرغم احساسی قوی که پیوستگی عجیب رویدادها می توانند در ما بر انگیزند، تجربه ی شخصی به تنهایی نمی تواند احتمال درست یک رویداد تاثیرگذار را بر ما آشکار کند. هنگامی که رویدادهایی رخ می دهند که مردم آنها را خیلی بیشتر از یک اتفاق می پندارند، شاید مبهوت، گیج یا هراسان شویم. شاید دستخوش حسی غریب شویم که ما را به باور کردن وقوع چیزی غیر عادی سوق دهد، ولی این احساس، مدرکی دال بر رخ دادن چیزی معنادار نیست، سرگیجه به معنای تاب خوردن جهان از این سو به آن سو بشمار نمی رود.

ادامه دارد »»»

نویسنده: سمیر الله وردی- بیگ بنگ / مطالعه بیشتر در:

How to Think About Weird Things: Critical Thinking for a New Age

  Theodore Schick , Lewis Vaughn

پی نوشت:

[1] با در نظر گرفتن چند رویداد کمتر، مثلا پنج تا (A,B,C,D,E) این فرمول بهتر درک می شود. رویداد A می تواند با B, C ,D, E جفت شود و چهار جفت ممکن بسازد. رویداد B می تواند با C,D,E ( نه A برای جلوگیری از تکرار یک جفت) جفت شود و سه جفت سازد. رویداد C  می تواند با D و E  ( نه A و B برای جلوگیری از تکراری ها ) جفت شود و الی آخر.

[2] David Marks and Richard Kammann, The Psychology of the Psychic – Buffalo: Prometheus Books, 1980

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

8 دیدگاه

  1. مطلب بسیار جالبی بود که از لحاظ آماری و احتمال موضوع رو بررسی کرده. ممنون. خیلی خوب بود. ولی چون تجربه ی زیادی دارم در این مورد.نمیتونم از لحاظ علمی قبول کنم که این همزمانی ها بی معنی است. اما تایید میکنم که فهم این موضوع فقط و فقط توسط خود شخص امکان پذیر هست و نه کس دیگه. و از لحاظ ریاضی. محاسبات پیچیده ای این همزمانی ها رو هدایت میکنه . ولی در کل معتقدم باید بهشون توجه کرد. چون یک جور کانال ارتباطی است برای پاسخ گرفتن. یک مثال بزنم. مثلا میخوای کاری انجام بدی ولی یک دفعه یک جمله جلوی چشمت ظاهر میشه گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی !!! و چیزهایی شبیه به این که آدم رو مجبور میکنه قدری تامل کنه و بیشتر فکر کنه. و پاراگراف آخر مقالتون هم تایید کننده همین موضوع هست که نمیشه کلی نظر داد و شخص به شخص فرق میکنه.ممنون

  2. سلام مقاله جالبی بود، امیدوارم این را هم ضمیمه بکنید. به همان نسبت که در فیزیک کوانتوم و بر اساس عدم قطعیت و احتمالات اتفاقات میکرو از هم مستقل هستند ولی در دنیای ماکرو به شدت به هم متصل هستند یا به عبارتی ان احتمالات دیگر انقدر بزرگ میشوند که گویی به هم پیوسته اند مثلا امکان دارد یک الکترون همزمان چند جا باشد و این که یک سیب با تعداد زیادی اکترون یکدفعه در جایی دیگر ظاهر شود بسیار بزرگ و بعید و دلیل جبر گرایی افراطی هم همین بوده است که افراد کارکرد جهان را در ساختار های بزرگ میدیدند. معمولا در دنیای واقعی یکسری حوادث به هم متصل هستند که شانس این حس را بیشتر میکند مثلا در مثال سوختن خانه همسایه نه بر اثر یکسری عوامل ناپیوسته مثل رعد و برق بلکه یکسری عوامل پیوسته مثل اینکه طرف ما میبیند لوله انشعاب گاز کمی زنگ زده و به فکر نشتی می افتد و احتمالی واقعگرایانه بدهد و این باز همان سری احتمالات را قوی تر میکند و در کل دو نوع هستند: حوادث پیوسته و حوادث نا پیوسته. در ان موردی که هم گفتید در فرودگاه نام دوست قدیمی خود را میشنود در نوروفیزیولوژی بود فکر کنم درمورد دستگاه فعال کننده مشبک توضیحی بود که تفکر همگرا و واگرا داریم و تفکر واگرا تا جای ممکن انواع احتمالات را میسازد و تفکر همگرا بهترین را انتخاب میکند درست مثل جریان تکامل که از تعداد انبوهی بهترین ها را انتخاب میکند و دستگاه فعال کننده مشبک هم به نوعی کار همگرایی انجام میدهد(البته اشتباه برداشت نشود فقط این دستگاه یک فیلتر است در مورد اطلاعات ورودی و کار های دیگر هم انجام میدهد) و مثلا اگر روی یک اسم حساس شوید در طول روز حتما ان را میشنوید چون این فیلتر به این اسم حساس میشود و حتی اهنگ هایی شبیه به این اسم که باعث ایجاد حس غریبی میشود را هم حس میکنید مثلا اسم های هموزن مثل شیما و نیما و فکر میکنید که انرا به این خاطر شنیدید در حالی که شاید قبلا هم به همین تعداد دفعات در طول یک روز این را شنیده بودید و دلیل اینکه مستند راز تا این حد فروش داشت این بود که در این مورد عموم مردم اطلاعی نداشتند و فکر میکردند که داستان مستند راز یک حقیقت علمی هست در حالی که یک سری اصل های عصب شناسی و روانشناسی را با هم ترکیب کرده و با پوسته ای از چرندیات پست مدرن به مردم داده بوند. امیدوارم این دو موضوع باز هم این احتمالاتی که گفته شد را کمتر و کمتر بکند و تا حدی واضح بکند که چرا این اتفاقات زیاد رخ میدهند.

    1. در ضمن تا یادم نرفته درمورد خواب:
      خوابی که میبینیم تا حد زیادی وابسته به اتفاقات در طول روز هستند و همچنین احساسات در طول روز مثلا کسی که در یک روز به کوهنوردی میرود احتمال انکه همان شب خواب کوهنوردی ببیند به شدت زیاد است چون خواب یعنی تحلیل اطلاعات توسط ناخوداگاه و مثلا حس هیجان سخره نوردی میتواند در یک خواب اتوموبیل رانی بروز بکند منظورم فقط افتاقات نیست بلکه وجه مشترک اتفاقات هست که در اینجا هیجان بوده.

  3. سلام با تشکر از زحمات نویسندگان سایت، مطالبتون واقعا مفیده
    من یه سوال در مورد سرعت نور ونسبیت ذهنمو درگیر کرده. البته کامنتم به این مطلب ربطی نداره
    ممکنه سوالم به نظرتون آماتور بیاد، ولی یه چیزی رو نمیتونم در مورد e=mc2 درک کنم.
    ممنون میشم دوستان و اساتید که اطلاعاتشون بیشتره و مطالعات بیشتری دارن جواب سوالمو بدن

    با وجود اینکه از نظر تئوری چیزی نمیتونه بیشتر از سرعت نور حرکت کنه، و تو هر کتاب و مقاله ای به شدت سرعت فراتر از نور رو غیر قابل قبول و غیرممکن تلقی می کنن،
    آیا اصلا هیچ “چیزی” نمیتونه به این سرعت و بالاتر برسه (منظورم انسان یا اجسام نیست) یعنی مثلا ذره ای بدون جرم یا امواج، یا مثلا ذره ای با جرم منفی…(چیزی که برای ما هنوز کشف نشده)
    یا این فقط آخرین حد سرعتی هست که میتونیم اندازه گیری کنیم و محدودیتی برای ما و دستگاه های اندازه گیری هست؟
    به طور خلاصه آیا به طور مطلق سرعت بیشتر از نور غیر ممکنه؟یا امکان داره بالاتر از این سرعت وجود داشته باشه ولی هنوز برای علم ناشناخته مونده باشه و ارتباطی هم به محاسبات و نسبیت اینشتین نداشته باشه؟

  4. اتفاقات روی داده است درحالی که احتمالات فرض شده میباشد به بیان دیگر رویدادها اصل{حتما واقع شده} و احتمالها فرض است.احتمالات وابسته به اتفاقات هستند و حال اینکه اتفاقات مستقل از احتمالات جلوه میکند. یعنی همه رویدادها اتفاق افتاده است ولی جزئی از احتمالات واقعیت دارد.مثلا دریک بازی فوتبال بین دوتیم نتیجه پیش بینی شده وبازی به اتمام رسیده ولی تخمین 1000برصفر غلط از اب در امده ولی همه پیش بینیهای قابل قبول منطقی خواهد بود. دیدن خواب و رویا میتواند جزوی از تخیلات ما باشند ولی همه واقعیات به فعل درامده است. شانس معجزه نیست بلکه جزوی از احتمالات میباشد. تصادف طبیعیست و میتواند جزوی از اتفاقات باشد ویا جزئی از احتمال. مثلا دیدن دوست دوره دانشجویی در کشور غریبه ای چه شما فکرش را میکردید یا نمیکردید چون اتفاق افتاده است و قضاوت قبل از وقوع تصادف جزئی از احتمال است اما تصادف بعد از وقوع عین واقعیت میباشد…..امیدوارم منظورم را رسانده باشم..احتمالا..

  5. سلام مطلب بسیار جالبی بود جای اینگونه مقاله ها که علوم را بطور ساده و با دیدگاهی بنیادی بررسی میکند در زبان فارسی بسیار کم است ممنون باز هم بنویسید