نامیرایی مجازی – قسمت اول
بیگ بنگ: نامیرایی مجازی نظریهای است که کل خود ذهنیمان را میتوان با تمامیت اولشخص بر روی دستگاههای غیرزیستی بارگذاری کرد تا وقتی بدنهای فانیمان مردند، خود ذهنیمان به زندگی ادامه دهد.
به گزارش بیگ بنگ، رابرت لارنس کوهن می نویسد: کاملا طرفدار نامیرایی مجازی هستم و امیدوارم هر چه زودتر اتفاق بیافتد. افسوس که فکر نمیکنم این اتفاق به این زودیها، بیافتد. فکر میکنم که این اتفاق اگر هزاران سال نباشد حداقل برای قرنها غیرممکن خواهد بود. بدتر اینکه نامیرایی مجازی میتواند کاملا غیرممکن و حتی به طور کلی ممنوع باشد.
این خبر را از آیندهنگرهای فناوری خوشبین نمیشنوید که باور دارند به طور کلی پیشرفت ِ نمایی فناوری و مخصوصا هوشمصنوعی که شامل همتاسازی دیجیتال کامل از مغز انسانها در آیندهی نزدیک یا نسبتا نزدیک است، اساسا بشریت را با دو انقلاب تغییر شکل میدهد. اولین انقلاب « تکینگی» است، وقتی هوشمصنوعی خود را به صورت تکرارشونده و تصاعدی بازطراحی میکند، به طوری که بسیار نیرومندتر از هوش انسانی میشود.(هوشمصنوعی ابرقوی) آنها ادعا میکنند دومین انقلاب نامیرایی مجازی است.
تکینگی هوشمصنوعی و نامیرایی مجازی نشانگر دنیایی ترا انسانی و ترسناک است که آیندهنگران فناوری خوشبین در درازمدت غیرقابلاجتناب و شاید در کوتاهمدت، در همین نزدیکی تصور میکنند. آنها نمیپرسند آیا تصورشان عملی خواهد شد یا نه بلکه فقط با ارائهی بازهی زمانی ۱۰ تا ۱۰۰ سال آینده میگویند چه زمانی این اتفاق خواهد افتاد.
من شکگرا هستم. فکر میکنم پیچیدگی علم بسیار دستکم گرفته شده و بنیانهای فلسفی این ادعا را به چالش میکشم. خودآگاهی(Consciousness ) فیل در اتاق است(اصطلاح استعاری در زبان انگلیسی که منظورش مشکل و یا ریسک واضحی است که هیچکس نمیخواهد در موردش بحث یا کار کند)، اگرچه خیلیها از دیدنش سر باز میزنند. آنها تقریبا به شدت ایمان دارند که هوشمصنوعی ابرقوی(پسا تکینگی) قطعا(تقریبا در نفس خود) خودآگاه خواهد بود. شاید این موضوع درست باشد اما برای داوری این موضوع به تحلیلی نیاز است که قطعا جنبههای زیادی را زیر نظر داشته باشد و من شک دارم که به احتمال زیاد نامتقاعدکننده و بینتیجه است.
خودآگاهی هر چه باشد مشخص میکند که آیا نامیرایی مجازی ممکن است یا خیر. بنابراین در اینجا روی خودآگاهی متمرکز میشوم. اگرچه اول از همه دو مانع بالقوهی دیگر هم برای نامیرایی مجازی وجود دارند که به طور خلاصه آنها را بررسی میکنم. یکی از آنها پیچیدگی محض است. چه کاری باید انجام داد تا مغز انسان را به صورتی همتاسازی کنیم که آگاهی(awareness) درونی اول شخص ما و تمام چیزهایی که در بر دارد را نتوان از نسخهی اصلیش تشخیص داد؟
دادههای بسیار خامی را برای مغز انسان در نظر بگیرید: مغز حاوی حدود ۸۵ میلیارد یاختهی عصبی(سلولهای عصبی مخصوص که اطلاعات الکتریکی را حمل میکنند)؛ ۱۰۰ به توان ۱۰۰۰ تریلیون سیناپس- فضاهای کوچک بین عصبها، برخوردگاهی از این سو به آن سو که اطلاعات را با استفاده از مواد شیمیایی عصبی منتقل می کنند- یک تا پنج تریلیون سلولهای پیبان(glial cells) معمولا تصور میشده که محدود به پشتیبانی دگرگشت(metabolic) برای عصبها باشند و حالا تصور می شود در کارکردهای مغز هم شرکت داشته باشند؛ حدودا هزار لحظه بر ثانیه برای قرار دادن پتانسیلهای کرداری(جرقههای الکتریکی اطلاعات در یاختههای عصبی)؛ ده میلیارد پروتئین بر یاختههای عصبی( بعضی از آنها خاطرات را شکل میدهند)؛ اشکال ساختاری سه بُعدی بیشمار برای پروتئینها و برهمکنشهای هندسی؛ مولکولهای فراسلولی متنوع که احتمالا بعضی از آنها درگیر کارکردهای مغزی باشند، وجود دارند و …
برای همتاسازی مجازی کامل، به چه مقدار از این پیچیدگی نیاز است تا بتوان گفت تمامیت ذهنی شخص اولیه وجود دارد؟ چه کسی میداند؟ مشخص است که تمام مغز برای خودآگاهی و محتویاتش نیاز نیست و اکثر این ساختار دگرگشتی است. ساز و کارهای کنترل بدن مثل تنظیم تنفس، ضربان قلب و هضم در لایههای غیرزیستی نیاز نمیشوند. از طرف دیگر، فلسفهی معاصر ذهن پیشنهاد میدهد که حس بدنی برای شناخت طبیعی نیاز است، به عبارت دیگر « مغز مجسم» یا « ذهن گسترده».
تمام دادههای مغز را کنار هم جمع کنید و تمام ترکیبات ممکن را در نظر بگیرید و آن کار را جایگشت(permutation) کنید تا بیش از ۱۰۰ میلیارد شخصیت متمایز انسانی که تا به حال زندگی کردهاند را تولید کنید( هر کدام از آنها لحظه به لحظه فرق کنند). حتی برای برآورد تعداد مشخصههایی که نیاز است، مردد هستم. چطور میشود همهی اینها به صورت غیرتداخلی، با جزئیات مناسب، بلا درنگ و همزمان در دسترس باشند؟ فناوریها از تصوراتم هم فراتر می روند اما به طور کلی ممکن هستند.
دومین مانع بالقوه برای نامیرایی مجازی مکانیک کوانتوم و ناموجبیت(indeterminacy) ذاتیای است که میتواند ساخت یک کپی بینقص از ذهن را مشکلزا یا حتی غیرممکن سازد. هر چه باشد اگر رویدادهای کوانتومی(مثل واپاشیهای پرتوزا) به طور کلی غیرقابل پیشبینی باشند؛ پس چطور این احتمال وجود دارد تا یک مغز را به طور کامل همتاسازی کرد؟
ولی ناموجبیتهای کوانتومی در همهجا وجود دارند، از آجر گرفته تا مغز ما، بنابراین کاربردپذیری مخصوصش در کارکرد مغز و از این رو نامیرایی مجازی مشکوک و سوالبرانگیز است. نکتهی اصلی موضوع این است که در کدام سطح از سلسلهمراتب علّیت( اگر در کل وجود داشته باشد) مکانیک کوانتوم نقش با ارزشی در کارکرد مغز و در خودآگاهی ایفاء میکند؟ قطعا اکثریت دانشمندان عصبشناسی فکر میکنند مکانیک کوانتوم تنها در سطوح بستر فیزیک بنیادی کار میکند و آنقدر پایین است که نقش خاصی در سطوح بالاتر، جایی که مغز عمل کرده و ذهن به وجود میآید ندارد.
بنابراین در حالی که پیچیدگی محض مغز از نامیرایی مجازی جلوگیری خواهد کرد و احتمال دارد ناموجبیت مکانیک کوانتوم مانعی برطرفنشدنی برای همتاسازی تمامعیار باشد، اولین نکته، تنها ظهور آن را به تاخیر انداخته ولی تصور میشود که دومین نکته زیاد مربوط و وابسته نباشد. این سخنان، خودآگاهیای( فیل در اتاق) را حلنشده باقی میگذارد که آیندهنگران خوشبین را کنار هم جمع کرده تا زندگی بعد از مرگ مجازی خود را برنامهریزی کنند. در قسمت بعدی بیشتر در خصوص آگاهی صحبت می کنیم و این پرسش مطرح می شود که آیا یک کامپیوتر می تواند خودآگاه شود؟
ادامه دارد »»»
نوشته رابرت لارنس کوهن نویسنده و سازنده مجموعه تلویزیونی نزدیکتر به حقیقت(Closer to Truth)
ترجمه: امیرحسین سلیمانی/ سایت علمی بیگ بنگ
روح چیزیه که تو تخیلات قدیمیا بوده و کار های مغز رو به اون نسبت میدادن جدایی روح از بدنم جزو آرزوهاشون برای جاودانگی بوده (خیلی بدیهیه که چیزی که امروزی ها نمیتونن ببینن و اثبات کنن قطعا قدیمی ها هم از روی علم نگفتن)
پس با این تفسیر هم جاودانگی دیجیتالی هم میتونه فقط آرزو باشه مثل تاریخ
قدیمیا راجع به پرواز هم تخیل میکردن ولی علم تونست عملیش کنه ابزار ها فرق میکنه علم واقعاً کارآمده (البته اگرم نشه حداقل یه تلاش واقعی و ارزشمنده نه خرافه پردازی)
علم کارآمد هست ولی فرضیه ای که بشه به همه چی دسترسی داشت قابل قبول نیست.مثلا من چند روز پیش درباره ستارگان و کهکشان ها و سیاهچاله ها میخوندم نوشته بود حتی سیاهچاله ها با اون عظمت روزی تبخیر میشن و میمیرند و ستارگان یا منفجر میشن و یا تبدیل به کوتوله های سفید میشن پس حتی میینیم مرگ در بزرگترین اجرام آسمانی جاری و وجود داره.خلاصه اینکه جاودانگی و نامیرایی مطلق نمیتونه عقلانی باشه
وقتی در جهانی فانی داریم زندگی میکنیم نامیرایی میتونه آرزوی شیرین فطرتی بشر باشه و بس
علم کارامد هست ولی در تاریخ علم هر چی پیشرفت کرده معماهایی را حل کرده و معماهای جدیدی را برای انسان باقی گذاشته . متاسفانه به نظر من با پیشرفت بیشتر علم انسان خوشبخت تر نخواهد شد. در خصوص روح و مواردی که غیر قابل تجربه هستند اصولا علم تجربی صحبتی نمی کنه و به نظر من هم عاقلانه این هست که ما هم نظری قطعی در این خصوص ندیم.
از نظر علمی چیزی بنام روح واقعا وجود داره؟
هستهی علم سر و کار داشتن با چیزهای قابل آزمایشه و تلاش میکنه دربارهی چیزهایی که نمیشه آزمایششون کرد نظری نده و موضوع مورد بحث شما بیشتر در حوزهی فلسفه ورود میکنه. در قسمتهای بعدی دربارهی این موضوع هم صحبت خواهد شد
ولی در آینده نزدیک شاید وارد علم بشه و این دور از ذهن نیست.
در تحقیقات سام پرنیا درباره تجربیات نزدیک به مرگ سعی شده علمی بررسی بشه یا نظریه دکتر استوارت همروف و راجر پنروز
ولی جناب امیر حسین سلیمانی این هم در نظر بگیریم نامیرایی مطلق و بر اثر هیچ پدیده ای نمردن هم شاید هیچگاه محقق نشه حتی با جاودانگی که دانشمندان بیان میکنن با نامیرایی مطلق فرق داره.
و البته پیشرفت هایی در علم رباتیک و ژنتیک و زیستی و غیره به هیچ عنوان نمیشه نادیده گرفت و در آینده شاهد خیلی از رخدادهایی هستیم که الان در قالب رویاست
خودآگاهی مبحثی که هزاران سال توسط بزرگان تاریخ بررسی و گفتگو شده ولی واقع بینانه بخواییم نگاه کنیم خودآگاهی نمیشه کپی کرد یا همون روح که ما می شناسیم
بر فرض ذهن هم کپی کردن و بتونن چندین ذهن از ما تکثیر و کپی کنن حالا کدوم یک از این کپی ها خود ماییم
گزینه سوم اینکه خودشون میگن نامیرایی مجازی و با واقعیت خیلی فرق داره.
با تشکر از آقای سلیمانی عزیز
دوست عزیز هنوز نمیشه چیزی را با قطعیت بیان کرد و هدف این مقاله هم بررسی نظریههای موجود و امکان بارگذاری ذهن بر روی یک دستگاه غیرزیستی با در نظر داشتن هر کدام از این احتمالات است. در قسمتهای بعدی به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت.
بله درست میفرمائید
ولی بررسی جالبی
البته اونی که شما میفرمایید به هیچ وجه من الوجوه امکان نداره که بشه جسم ذهن رو کپی کرد ولی میشه اون جلوه ای که در ذهن هر فرد متفاوته و یا بهتر بگم اندیشه ی هر فرد رو که بعد از بالغ شدن طبق شرایط محیطی به وجود میاد و میتونه تا آخر عمر تغییر پیدا نکنه ( مثل شخصیت، عقاید، خاطراتی که روی شخصیت فرد تأثیر گذار بوده و … ) رو بارگذاری کرد بر روی یک تراشه و خود آگاهی رو بهش اضافه کرد که اونا رو مانند یک انسان استفاده کنه در آینده ای نچندان دور که من خودمم میتونم بگم تا حداکثر دو دهه ی دیگه امکان پذیر خواهد بود. در اینجاست که علم و بنیه ی بشری ترکیبی به وجود خواهد آورد که هم ترسناک تر و وحشتناک تر از هر آنچه که تصور میشه میتونه باشه و هم بهترین و مفیدترین چیز ولی نسبت مفید بدونش یک سوم مضر بودنش خواهد بود و این یعنی این که احتمال انقراض بشر توسط هوش مصنوعی به شدت افزایش میابه و …
خوب اون دیگه ما نیستیم
در اصل بازم میمیریم
خودآگاهی هنوز تعریف دقیقی ازش نداریم دیگه چه برسه بخواییم کپی کنیم یا بر فرض شاید اجرایی نباشه
خلاصه اینکه جاودانگی هر زمان داره شکست میخوره
شاید هم این نوع از جاودانگی هم مثل هزاران سال به دنبال جاودانگی این هم شکست خواهد خورد
به نظر من قرار نیست اصلا نمیریم
قرار بر این دنیا بدون درد و رنج و بیماری داشته باشیم که علم بهش خواهد رسید
جالب بود