بیگ بنگ: یکی از دلایلی که فیزیکدانان را از قبول سفر در زمان باز میدارد، مسئله وجود پارادوکسهای زمان است. برای مثال، شما اگر به گذشته سفر کنید و پدر و مادر خود را قبل از تولد خودتان به قتل برسانید، در این صورت تولد شما دیگر غیر ممکن خواهد بود. بنابراین هرگز نمیتوانید به گذشته سفر کنید تا پدر و مادر خود را به قتل برسانید. این مسئله از این جهت اهمیت دارد که علم بر اساس ایدههایی که منطقا با هم سازگار باشند، شکل میگیرد. وجود یک پارادوکس زمان موثق، کافی است تا بتوان سفر در زمان را به کلی رد کند. در زیر پارادوکس های زمان را با هم مرور می کنیم.
پارادوکس پدربزرگ:
در این پارادوکس گذشته را به گونهای تغییر میدهیم که اکنون را غیر ممکن میکند. به عنوان مثال با بازگشت به گذشته بسیار دور، در زمان دایناسورها، تصادفا پای خود را بر روی یک پستاندار خزدار کوچک که نیای اصلی انسان است، میگذارید. با از بین بردن اجداد خود، مسلما دیگر وجود نخواهید داشت.
پارادوکس اطلاعات:
در این پارادوکس، انتقال اطلاعات از آینده به گذشته، عدم وجود منشاء مشخصی برای اطلاعات را نتیجه میدهد. به عنوان مثال، فرض کنید که دانشمندی یک ماشین زمان بسازد و سپس به گذشته رفته تا اسرار سفر در زمان را به خودش در زمان جوانی منتقل کند تا خیلی زودتر به این کشف برسد. به این ترتیب معمای سفر در زمان منشاء و آغازی نخواهد داشت، زیرا ماشین زمانی که دانشمند جوان خواهد داشت، به وسیله خودش ساخته نشده و بلکه به وسیله خود پیرترش به او داده شده است.
پارادوکس بیلکر:
در این پارادوکس فرد میداند که آینده چگونه خواهد بود و کاری میکند که آینده را غیر ممکن سازد. به عنوان مثال ماشین زمانی میسازید که شما را به آینده ببرد و میبینید که تقدیر شما بر این بوده است که با زنی با نام جین ازدواج کنید و این ازدواج کاملا ناموفق بوده است، با این وجود عمداً تصمیم میگیرید که در عوض با هلن ازدواج کنید و به این ترتیب آینده خود را غیر ممکن میکنید.
پارادوکس جنسی:
در این پارادوکس شما پدر خود میشوید که از نظر بیولوژیکی پدیدهای غیر ممکن است. در داستانی که به وسیله فیلسوف بریتانیایی، جاناتان هریسون نوشته است، قهرمان داستان نه تنها پدر خود میشود، بلکه خود را میخورد. آیزاک آسیموف در کتاب انتهای ابدیتف نیرویی به نام پلیس زمان را به تصویر میکشد که مسئول جلوگیری از وقوع این پارادوکسها است. مجموعه فیلمهای ترمیناتور، به پاراداوکس اطلاعات مربوط میشود. دانشمندان ریزتراشهای را مورد مطالعه قرار میدهند که روباتی از آینده به اکنون آورده است و توسط آن نسلی از روباتها را میسازند که هوشمندند و بر جهان مسلط میشوند. به بیان دیگر، این ابر روباتها هرگز به وسیله یک مخترع طراحی نشدهاند بلکه به سادگی از قطعه بهجا مانده از یک روبات آینده حاصل آمدهاند. در فیلم فوقالعاده بازگشت به آینده، مایکل جی فاکس برای جلوگیری از وقوع پارادوکس پدربزرگ مبارزه میکند. او در سفر به گذشته، با مادر خود در سن نوجوانی برخورد میکند. مادر این شخص هنوز ازدواج نکرده بود. او فورا عاشق پسرش میشود. اما پسر میداند که اگر مادر او به پیشنهاد پدر آینده خود جواب منفی بدهد، وجود فاکس به خطر خواهد افتاد.
تصویری از فیلم بازگشت به آینده: دکتر براون پای تخته سیاه می رود و خطی افقی می کشد که نمایانگر خط زمان برای جهان ماست. سپس خط دومی می کشد که از اولی منشعب می شود، و نمایانگر جهان موازی است که وقتی گذشته را عوض کنیم سر بر می آورد. بدین ترتیب، هرگاه در رودخانه ی زمان سری به گذشته بزنیم، این رودخانه به دو شاخه تقسیم می شود، و یک خط زمان تبدیل به دو خط زمان می شود، یا آنچه که به چند جهانی معروف است ختم می شود.
درست است که فیلمنامه نویسان، به منظور ساختن فیلمهای تأثیرگذار هالیوودی، عمداً قوانین فیزیک را زیر پا میگذارند، اما در مجامع فیزیکی این پارادوکسها بسیار جدی گرفته میشود. هر گونه راه حلی که برای این پارادوکسها ارائه میشود، باید با نظریه کوانتوم و نسبیت سازگار باشد. بگذارید برای سازگاری با نسبیت مثالی بزنیم: رودخانه زمان نمیتواند مسدود شود. یعنی شما نمیتوانید بر روی رودخانه زمان سد بزنید. زمان در نسبیت عام، به صورت یک سطح پیوسته و هموار توصیف میشود و نمیتوان آن را پاره کرد. ممکن است توپولوژی خود را تغییر دهد، ولی نمیتواند متوقف شود. یعنی، اگر قبل از تولد، پدر و مادر خود را به قتل برسانید، نتیجه آن تنها این نیست که شما از صحنه روزگار ناپدید میشوید، بلکه این مسئله قوانین فیزیک را نقض خواهد کرد.
در حال حاضر فیزیکدانان، دو راه حل ممکن برای پارادوکسهای زمان گرد آمدهاند. نخست، کیهانشناس روسی، ایگور نوویکوف، معتقد است که ما مجبوریم به گونهای عمل کنیم که هیچ پارادوکسی رخ ندهد. دیدگاه او مکتب قائمیت به ذات، نامیده میشود. او عقیده دارد که اگر رودخانه زمان به آرامی چرخیده و گردابی بسازد، دستی نامرئی، به هر ترتیبی، مداخله کرده و در صورتیکه بخواهیم با سفر به گذشته، منجر به ایجاد یکی از پارادوکسها شویم، جلوی ما را میگیرد. اما از طرفی دیدگاه نوویکوف، تناقضاتی را با مسئله اختیار میکند. نوویکوف معتقد است که قانون ناشناختهای در فیزیک وجود دارد که جلوی هر عملی را آینده را تغییر دهد، میگیرد. او نوشته است ما نمیتوانیم مسافری را به باغ بهشت بفرستیم، تا حوا را از چیدن سیب یا خوردن گندم منصرف کند.
این نیروی مرموز که ما را از تغییر گذشته و در نتیجه ایجاد پارادوکس، باز میدارد چیست؟ نوویکوف مینویسد: وجود چنین جبری بر اختیار ما، غیر طبیعی و مرموز است. با این حال، نمیتوان وجود این دو را به موازات هم منتفی دانست. او همچنین مینویسد: به عنوان مثال، شاید من بخواهم بدون کمک هیچ ابزاری روی سقف راه بروم، قانون گرانش مرا از انجام این کار باز میدارد. اگر سعی کنم، پائین میافتم، بنابراین اختیار من محدود میشود. از طرفی دیگر، زمانی که اجسام بیجان بدون هیچ اختیاری به گذشته منتقل شوند، امکان وقوع پارادوکسهای زمان باز وجود دارد. فرض کنید که مسلسل را به سال ۳۳۰ قبل از میلاد، درست قبل از جنگ تاریخی بین اسکندر و داریوش سوم، بفرستید و دستور استفاده از آن را هم ضمیمه کنید. در آن صورت به احتمال زیاد تمام تاریخ اروپا بعد از آن زمان تغییر میکرد و ممکن بود اکنون به جای زبان اروپایی، به زبان فارسی صحبت میکردند.
درحقیقت حتی کوچکترین اختلال در گذشته میتواند پارادوکسهای غیرمنتظرهای را در زمان حال پدید آورد. به عنوان مثال، در نظریه آشوب از اثر پروانهای استفاده میشود. در اوقات بحرانی شکلگیری آب و هوای زمین، حتی لرزش بالهای یک پروانه اعوجاجاتی را ایجاد میکند که میتواند تعادل بین نیروها را بر هم زند و طوفانهای قدرتمندی ایجاد میکند. حتی کوچکترین اجسام بیجانی که به گذشته فرستاده میشوند، ناچار گذشته را به صورت غیر قابل پیشبینی تغییر میدهند و نتیجه آن، یک پارادوکس زمان است.
روش دوم برای حل پارادوکسهای زمان این است که رودخانه زمان به آرامی دو شاخه شود و به این ترتیب دو دنیای مجزا را شکل دهد. به بیان دیگر، اگر قرار بود به گذشته سفر کنید و قبل از تولد خود پدر و مادرتان را هدف گلوله قرار دهید، احتمالا در جهان دیگری، افرادی که از نظر ژنتیکی درست شبیه پدر و مادر شما هستند را خواهید کشت. جهانی که در آن شما هرگز متولد نخواهید شد. اما پدر و مادر شما در جهان اصلی آسیبی نخواهند دید. این فرضیه دوم، نظریه جهانهای بیشمار نامیده میشود، این ایده که تمام جهانهای کوانتومی ممکن، احتمالاً وجود دارند، این امر واگرایی هاوکینگ را منتفی میکند زیرا در این حالت تابش مثل فضای مایسنر مکرراً وارد کرمچاله نمیشوند، بلکه فقط تنها یک بار از آن عبور میکند. هر بار که از داخل کرمچاله میگذرد، وارد جهان جدیدی میشود. و این پارادوکس شاید به عمیقترین پرسش در نظریه کوانتوم منجر شود: چگونه یک گربه میتواند در یک زمان، هم مرده و هم زنده باشد. برای پاسخ به این سوال، فیزیکدانان مجبور بودند به دو راه حل بیندیشند:
۱) یا نوعی هوشیاری و خرد کیهانی وجود دارد که ناظر ماست.
2 ) یا بینهایت جهان کوانتومی وجود دارد.
بیگ بنگ/ میچیو کاکو – جهان های موازی
مطالب مرتبط:
سفر در زمان از خیال تا واقعیت ( قسمت اول )
سفر در زمان از خیال تا واقعیت ( قسمت دوم )
سفر در زمان از خیال تا واقعیت ( قسمت سوم )
لینک کوتاه نوشته : https://bigbangpage.com/?p=6895
دانش واقعا زیبا نیست.من به چند تا از نکته های دوستان توجه کردم. و از خردشون خوش حال شدم.برای درک زمان و اینکه به کذشته یا آینده سفر کنیم کافیه دو ساعت فقط دوسات فکر کنید و با نتایجش یه چندتا آزمایش کوچیک طراحی کنید.باور کنید از نتایجی که بدست میارید به شدت تعجب خواهید کرد نتایجی که جوامع علمی رو به شوق میاره ولی خوب فعلا شما تو این جوامع جایگاهی ندارین و البته مهم نیستند مهم اینه که نتایج برای خودتونو..فقط کافی اطلاات ساده و پایه ای زمان در ادیان مختلف و علم ده های مختلف رو بیارین رو میز و چند تا آزمایش کنین..اونوقت از نتایجش شگفت زده میشن.البته تو بحث زمان هدف هم مهمه.مثال هدف ناظز بودن گذشته باشه که خیلی راحت حتی با ابزاری های امروزی کاملا ممکنه.احتمالا هم دران استفاده می کنند.وولی اهداف بعدی مثل تغییر زمان و مکان خود به زمان و مکان دیگر .خب البته تغییر زمان با تغییر مکان بسیار متفوته..ما باید کائناتو مثل یه توپ فرض کنیم و تمام اجزای کیهانها داخل اون بزاریم و بعد تمام این اجزار در حد زیر اتمی به صورت به هم پیوسته به هم وصلن.وقتی می خوای خودتو در گذشته بکشی تمام اتصلات کیهانی رو به تکاپو میندازی و یه جورایی به خود تو بر می گرده.مثال میر خودتو بکشی ولی یه تجربه ی جدید از یه حرف یا یه سخن یا یه چیزی باعث تغییر نظر تو ممیشه و موقع رفتن پنجره ی خونه رو هم میشکنی در توالی زمان شکسته شدن پنجره باعث میشه که تو با همسرت ازدواج کنی.جالبنه نه.همه ی این ها از ضزب اهنگ کائنات است که از تصمیم تو به وجود آمده.به همین خاطر که میگن قدرتمندترین ابزار انسان هدفشه .چون باعث بتغییر در یکنواختی اون توپ میشه.در نتیجه سفر به زمان گذشته آینده کامالا امکان پذیره و برعکس به انرژی زیادی نیاز نداره میشه از فناوری نانو و انرژی خود اتم آها استفاده کرد.بحث پاردکس هم که حل شد چون وقتی می خوای یه پارادوکس ایجاد کنی توازن اون توپ تو ور در مسیری قرار میده که پاردوکس نشه یا بهتر بگم اون توپ ریه جورایی میتونه یه هوش خردمندم باشه البته نه لرزوما خدا باشه چون در تعریف خدا فراتر از اونه..همه چی حل شده است .فقط باید اونارو مثل جورچین کنار هم بزاریم
جالب بود واقعا خیلی کیف کردم
مثال معروف اش قطار بود، نسبیت اش مثل قطار در حال حرکت در داخل قطار بدویی برداشت خودم هست سرعت بی نهایت یا به صفر میرسه فکر کنم در آینده نیاز به سرعت نور نداشته باشیم ، بی نهایت تعریف نشده یا صفر نظر خودم هست براشت من از نسبیت اش هست یه شباهاتی با اون چیزی فکر میکنم یکی هست
این رو واسه جواب چند نفر میگم ۱ به نظر من نمیشه رف به اینده چون اینده ای وجود نداره یا یا اینکه بری گذشته و بعد برگردی به زمانی که توش بودی مگر اینکه بری تو یه دنیای موازیه دیگه . ۲ اتفاق خوب تو اینده بر اثر اتفاق بد تو گذشتس.
من استدلال های کافی دارم که بتوانم بدون پارادوکس ها سفر در زمان رو رد کنم
Hmm
من امروز تو ساعت ۵:۲۸ دیقیقه پارادوکسو حس کردم کسی حس نکرد؟
فقط میتونم بگم شگفت آوره علم همیشه میتونه راه خودش رو پیدا کنه البته چیزی که در گذشته غیر ممکن بوده ممکن است الان به عنوان یک اصل و قانون باشد پس سفر در زمان با وجود پارادوکس هایش میتواند امکانپذیر باشد ولی نه صرفا سفر در زمان و دوره ای که ما در آنیم من فکر میکنم ما بتوانیم به جهان های موازی سفر کنیم
سلام میدونید به نظر من زمان یک انرژی ای است که روح ما را طبق تصمیم هایی که میگریم به سمت واقعیت ها میکشاند واقعیت هایی شامل که کوچکترین و ریزترین اعمالی که انجام میدهیم مشوند
خود انرژی چی ساخته شده ؟ این سوال تا ابد وجود داره ریز ترین تشکیل ماده اتم ها و ریز ریز تر به کوارک ها و نظریه رسیمان ها و... که زمان هم در اون تنیده یکی هست خود شامل انرژی و… میشه ،من و تو شامل هستیم . زمان جدا نیست مجزا نیست. اینجوری بگم همه چیز ماده انرژی و…. از زمان ساخته شده اند
نظریه اون روسه قابل اعتناس .تداخل در مدل پیکانی زمان بوسیله ی نیرویی غیر قابل انجامه .احتمالا همینطوره .نیرویی اجازه تداخل در زمانو نمیده و البته باز جای سوال اینجاس که عایا با غلبه براین نیرو میشه در زمان سفر کرد ؟
سلام، من یک دانشآموز هستم و سوالی برای من پیش آمد، اگر ما به سرعت نور برسیم، مگر تبذیل به انرژی نمی شویم؟
دوست عزیز برای حرکت در زمان دو چیز اساسی لازم هست یکی اینکه انرژی بسیار زیادی برای حرکت با سرعت نور لازمه و دوم اینکه ذره جرمی نداشته باشه دقیقا عین فوتون ها
نور شامل زمان هست چرا نور بتونه و جرم یا ماده نتونه ولی در عین حال همشون شامل زمان هست اند . پس لازم نیست به سرعت نور حرکت کنی در آینده اگه علم بهش برسه. نسبیت همینه میگه مثل اینکه حرکتی وجود نداره مثال معروف قطار یا اسانسور پس میشه هر کجا دنیا جهش بزنی
به نظریه ابطال فکر میکنم که در آینده مطرح میشه این نظریه بیانگر علت پارادوکس و رفع پارادوکس هست . به واقع و با کمترین کلمات میشه اون رو ‘ بازنویسی ‘ زمان دونست .
من پدر بزرگ خودم رو میکشم = ابطال صورت میگیره ” ایجاد تابش فرا کیهانی در زمان و تغییر ساختار نظم به بی نظمی مدون ” پدر بزرگ میمیره ما نه به دست فرزند به صورت مستقیم بله تنشی مثل سکته مغزی و سپس محو وجودیت فرزند از هستی و باز نویسی و نظم بخشی مجدد به نظم در قالبی نو بدون درک آیندگان . به نوعی با این کار هیچ کسی خبر دار نمیشه چنین اتفاقی افتاده . اما کیهان و ذرات دچار تغییر ساختار شدن . یه موردی هم هست که باید بهش بگم ذهن ذخیره ای کیهان این هم همچنان مطرح نکردن که در آینده مطرح میشه ؟ هر ماده ای توانایی ذخیره اطلاعات پیرامون خودش رو داره به نوعی هر اتم در دردن خوش اتفاقات جهان رو مینویسه تنها در صورت شکافت اون میتونن بفهمن پارادوکس اتفاق افتاده که متاسفانه تا اون زمان راه زیادی باقی هست . اما این نوید رو میدم بشر تا چند سال آینده به جای ساخت سلاح به سمت تزریق بودجه های نظامی به علم رو میاره و زندگی ها درست میشه و افرادی که مسبب فهم این فرزیه هستند و اون رو به واقعیت بدل میکنن کم کم پیدا میشن .
اینم خاتر نشان کنم ادبیات فارسی هم دچار تغیر میشه و به جای ظ ض ذ ز فقط از ز استفاده میشه موارد این چنینی و مشابه و تشدید هم حزف میشه چون یه کار لقو و بیهودست
سفر در زمان غیر ممکن نیست. زمان هم یک یکای اندازه گیری مانند طول جرم وزن و … هست و قطعا میشه در اون دستکاری کرد. فقط درک ما از این یکای مرموز محدود است ما در یک فضای سه بعدی به سر میبریم در حالی که اگر پنج بعد یا بیشتر میبود درک ما از زمان جور دیگه ای میشد مثلا سفر در زمان مانند کم کردن جرم یک کیلو سیب زمینی بود و یا میتونستیم زمان رو لمس کنیم پاره کنیم بشکنیم یا به هم پیوندشون بدیم حصاری دور ما وجود داره حصاری که نمیتونیم با دستاوردهایی که در دنیای سه بعدی داریم ازش بگذریم ما همه تحت نظریم ما برنامه ریزی شده ایم ما اسیر این دور باطل هستیم تا روزی که وقتش برسه…
سفر در زمان.. ممکنه اینو بشنوید و بگید وای چقد خوب میشه اگه یه تایم ماشین بود.
ولی نه. ممکنه همون ماشین زمان باعث درگیری کشور ها بشه. باعث جنگ بشه… آدما به خاطرش همدیگه رو بکشن تا بلکه یه روز بدستش بیارن. تصورش هست مگه نه؟ به غیر از اون، به قول این مقاله امکان اتفاق افتادن تایم پارادوکس خیلی زیاده. هر چیز کوچیکی توی گذشته ممکنه یه عالم چیزای دیگه رو عوض کنه، حتی ممکنه باعث مرگ یا نجات پیدا کردن یکی بشه..
اما بذارید اینو ازتون بپرسم.. تا حالا به این فکر کردید که.. شاید ماشین زمان اختراع شده بوده؟ شاید همه این چیزایی که گفتم اتفاق افتاده بوده؟ شاید یه نفر با ماشین زمان به گذشته رفته بوده و کسی رو که ماشین زمان رو درست میکنه رو کشته بوده باشه یا راضیش به این کرده باشه که ماشین زمانو نسازه؟ به خاطر همین آینده دنیا از اون نقطه به بعد عوض شده و ما هیچی از ماشین زمان به یاد نمیاریم..؟ یا بعد از ساخته شدنش تخریبش کرده باشن؟ اصلا شاید توی زمان حال ماشین زمانی وجود داشته باشه..؟
نظر من اینه. اگه ماشین زمانی هست، بهتره هر چی زودتر نابود بشه. فکر میکنم زمان چیزی نیست که باهاش در افتاد. آینده رو نمیدونم، شاید به این تکنولوژی دست پیدا کنیم، ولی الان فکر کردن به اینکه یه کار کوچیک باعث میشه دنیا تغییر کنه واقعا ترسناکه. البته، من نه محققم و نه دانشمند، فقط خواستم نظر خودمو بگم.. هر کی تا اینجا خوند چشماش سلامت یکم طولانی شد.. 😅
به نظرم اینکه ماشین زمان ساخته شده باشه و بعد نابود شده باشه احتمالش کمه. اولا باید به تناقضات جواب بدیم تا بتونیم قشنگ تر این احتمالات رو درک کنیم. مطمئنا اگر ماشین زمان ساخته شده باشه ، توسط یه عده خاص تحت کنترل قرار میگیره نه همه. از طرفی حتی اگر یه نفر هم این ماشین رو بگیره ، میتونه کاری کنه کل جهان نوکرش بشن و اون بشه حاکم جهان. اما اون اینکارو نمیکنه چون چنین چیزی هنوز وجود نداره
با سلام خدمت تمام علاقه مندان به علم و همچنین سفر در زمان:)
کمی درباره پارادوکس پدربزرگ فکر کردم به این دلیل که احساس کردم مهم تر از بقیه پارادوکس ها است.
نتیجه این مدت کوتاه فکرکردنم این شد که اگر به گذشته سفر کنیم و موجب مرگ پدر بزرگمان شویم در واقغ بحث کمی پیچیده می شود زیرا احتمال دارد در خانواده دیگری متولد شویم.
اما اگر بحث را ساده تر فرض کنیم توضیح آن نیز ساده تر می شود.
بحث ساده تر این است که ما به گذشته سفر کنیم و خودمان را به قتل برسانیم.
نتیجه این شد که با این کار ما نیز بدون ایجاد پارادوکس خاصی نابود می شویم( ناپدید می شویم)
اما دلیل:
دلیل بنده این است که در واقع ما باید زمان را مجموعه ای از لحظه ها (مانند فریم های یک فیلم) در نظر بگیریم که هر فریم تنها بر روی فریم بعدی خود به صورت مستقیم و به ترتیب(نه به صورت همزمان و همه فریم ها همزمان بر روی هم) و به صورت غیر مستقیم بر روی فریم های دیگر در بعد از فریم بعدی تأثیر می گذارد. بدین ترتیب هنگامی ما از آینده به گذشته بیاییم و گذشته خود را نابود کنیم در واقع لحظه مرگ بر روی لحظه ی بعدی و به ترتیب تا آن لحظه که ما گذشته خود را نابود کردیم تأثیر می گذارد و ما ( که به گذشته سفر کردیم) نیز نابود می شویم و پارادوکسی رخ نمی دهد زیرا تمام این تأثیر ها به ترتیب رخ می دهند.
دوست عزیز این نظر شما شبیه انیمیشن ملاقات با خانواده رابینسون بود. اما خیلی از دانشمند ها این نظریه رو به علت نقض قوانین فیزیکی رد می کنن. اگر من گذشته خودم رو نابود کنم ، خود فعلی هم نابود میشم. خب الان من دیگه نیستم ، پس یه سوال ، اونی که گذشته منو نابود کرد کی بود؟ اون که دیگه وجود نداره! و اگر اون وجود نداشته باشه ، پس کسی نیست که گذشته منو نابود کنه و من هنوز هستم. در حالی که اگر باشم تصمیم میگیرم گذشته مو نابود کنم و بعد دوباره نیستم ، به یه تسلسل مسخره رسیدیم ، مشکل دقیقا اینجاست
ب نظر من سفر ب گذشته پارادوکسی چون پدربزرگ یا علت و معلول ندارد چون همانطور ک پارادوکس ماشین و چاله با استفاده از جهان های موازی درست شد این پارادوکس هم میتونه پذیرفته بشه چون اگه فکر کنیم چند جهان وجود داشته باشه اگه ما ب گذشته سفر کنیم حتی اگه کاری کنیم ک پدر و مادرمان با هم ازدواج نکنن باز در جهانی دیگر وارد میشویم و اتفاقای دیگری می افتد پس پارادوکسی وجود ندارد
لطفا از کلمه ی سفر در زمان استفاده نکنید چون ما همین الان هم داریم در زمان سفر میکنیم.اکی منظورتون سفر ب آینده هست لطفا بگید سفر ب آینده یا دویدن در زمان. اگر هم منظورتون سفر ب گذشته هست لطفا بگید سفر ب گذشته
ب نظر من سفر ب گذشته خیلی خوب است چون میتوان از اتفاق های بد جلو گیری کرد
سلام ب همگی
سفردرزمان هم خوب است وهم بد.
برای این خوب است که ازپیشین وآینده آگاه میشویم وبه دلیل این بداست که دیگر زندگی. زمان. عمر.سرنوشت و…. بی معنی ومفهوم میشوند.
چه کسی در ارزوی سفر زمان است؟
من نمیگم سفر به زمان غیر ممکنه ولی زمان ان چیزی نیست که ما فکر می کنیم همین چون در واقع با وجود تضاد های میان کوانتوم ما به یک نقطه ی نهایی می رسیم ان هم اینکه اصلا هیچ چیز وجود ندارد چون سرعت اجسام تغییر میکنه و با این تغییر تبدیل به چیز های مختلف می شن بنابراین شاید اون مدادی که با تغییر سرعت یک خودکار بشه روزی ماده ای اولیه جز مولکول مداد یا اتم باشه که اون هم از یک ماده ی اولیه ی ناشناخته بوجود امده باشد حالا ان وقت همه چیز منشائ مشخص ناشناخته ای دارند که بشریت به ان دست نیافته
ببخشید ولی کسی اینجا اصلا می دونه زمان چیست؟زمان کلمه و فرضیه ی ساختگی از طرف ما انسانهاست و اگر به عمق فیزیک سری بزنیم میبینیم که اصلا زمان وجود نداره شما حتی بخواهید فیزیک کوانتوم رو که یک مطلب جتمع است یعنی نظره هاش رو کنار هم قرار بدین با هم مغایرت دارند ولی زمان اصلا وجود ندارد یعنی نه گذشته ای و نه اینده ای و نه حالی وجود داره چون ما در سه حالتش وجود داریم و این تظاد که اون وقت ما نمیتونیم ثابت کنیم زمانی اصلا هست از کجا معلوم زمان به سک چیز دیگری مانند بعد شبیه نباشه (زمان خود یک بعده) ولی به یک بعد ناشناخته که ما هنوز ان رو کشف نکردیم؟
اگه زمان وجود نداشته باشه ک ما باید در عین حال ک جوون هستیم پیر هم باشیم یعنی گذشته و حال و آینده ما با هم وجود داشته باشه ک میبینیم اینجوری نیست پس بعدی ک ما در نظر میگیریم باید از جنس زمان هم باشه
ما تو اینده وجود نداریم ولی تو یه بعد دیگه داریم
برای تغییر زمان بزرگتر باید اون را به اجزاش یعنی زمانهای کوچکتر یا ساعتهای کوچکتر تجزیه کرد.
در سال۱۹۹۲،استیون هاوکینگ تلاش کرد تا یکبار برای همیشه به مسئله ی سفر در زمان پاسخ دهد.او ذاتا با ایده ی سفر در زمان مخالفه…و میگوید:”اگر سفر در زمان،به راحتی پیک نیک آخر هفته بود،باید امروز شاهد توریست هایی از آینده می بودیم که به ما خیره شوند و از ما عکس بگیرند.”
سلام
یک سوال از حضورتون داشتم: آیا سفر به گذشته یک پارادوکس دیگر ندارد: پارادوکس نقض پایستگی ماده و انرژی؟
ممنون
پارادوکس ماده و انرژی مربوط ب این میشود ک از دید کلاسیک اثبات میکنیم ک سرعت بیشتر سرعت نور نمیتواند وجود داشته باشد و ماهم برای برگشتن ب عقب ب سرعت بیشتر از نور احتیاج داریم ک ب این ترتیب برگشتن ب گذشته غیر ممکن میشه
چون (( طهارت )) نبود کعبه ( علم ) و بتخانه ( شبه علم ) یکیست
نبود خیر ( علم ) در آن خانه که (( عصمت )) نبود
(( نمیدونم چرا )) وقتی انسان ها مرتکب گناه و معصیت میشن علم رو با شبه علم اشتباه میگیرن … شیطون رو با فرشته اشتباه میگیرن … قوانین فیزیک و ریاضی رو با موهومات و تخیلات نفسانی و شیطانی و هوا و هوس های ابلیسی قاطی میکنن … راه درست و صواب رو از بیراهه و راه خبط و خطا نمیتونن تشخیص بدن و تازه میخوان تمام افکار شیطانی و ابلیسی خودشون رو هم به همه جامعه القا کنن و تحمیل کنن و بگن راه درست همینه که ما میگیم و فکرمیکنیم و لا غیر ! . دقیقا نمیدونم چه اتفاقی میوفته ( یعنی مثلا نظم میدان مغناطیسی و پلاریته میدان ذراتی که بدنشون رو احاطه کرده به هم میخوره و مغزشون اطلاعات (( غلط )) رو که از این میدان مغناطیسی میگیره پردازش میکنه و بعدش مغزشون (( فرمان )) حاصل از این اطلاعات غلط رو به سایر اعضا بدنشون میده و باقی قضایا … ! ) و این قضیه در غالب چه علمی به صورت دقیق و ریاضیاتی قابل بررسیه ؟! . ولی به احتمال خیلی زیاد این موارد هم که به دنیای ذهن و روح و روان و فکر مربوط میشه در آینده ای نزدیک به یه علم دقیق و محاسباتی و از جنس ریاضیات (( قابل تحویل )) و تبدیل میشه و با ابعاد وجودی (( مجردتر )) و پایین تر ( بعد دوم ویکم وصفرم ) میشه اون رو توضیح داد .
یه کلام ختم کلام : اصلا چیزی به اسم زمان روانشناختی که میشناسیم وجود نداره ! این همه هم به سلول های خاکستری و بخش کورتکس مغزتون فشار بیش از اندازه نیارید و قضیه رو سیاسی و استراتژیکی و توطئه ابر قدرت ها و … ندونین ! خدایی نکرده بلا به دور سلولای مغزیتون آسیب میبینن ! . ازل و ابد یه چیز بیشتر نیست . زمان حال هم بی نهایت عمق داره . یعنی من میتونم یه لحظه ازل و ابد رو یک جا داشته باشم . بقیه حرف ها و نظرات هم همه توهم و خواب و خیاله آدمای متوهم و خیال بافه ! اونایی هم که (( عاشق )) !! هستن بهتره تا الی الابد عاشق بمونن و وارد مباحث (( عقلانی )) نشن . بی نهایت هم جهان کوانتومی وجود داره . والسلام ! .
هه هه
ما اینهمه متفکرِ اندیشمندِ متعصب و حتی متحجر میبینیم و باز هم از پارادوکس حرف میزنیم و بر این باوریم که دو چیز متضاد یک جا جمع نمیشود
مگه میشه وجود نداشته باشه اصلا ما واسه این ب وجود اومدیم ک کشف کنیم شما این سوال ها تو ذهنتون نمیاد؟ مگه میشه بگیم سوالتون جواب نداره و هیچی وجود نداره؟ اگه بخوایم اینطوری فکر کنیم ک باید قید پیشرفت علم بزنیم چون چیزی ک وجود نداشته دیگه هم نمیتونه وجود داشته باشه
اگر از نظر فیزیکی (و نه متافیزیکی) به مساله نگاه کنیم ما زمانی میتوانیم به آینده سفر کنیم که بتوانیم از سرعت تغییرات کیهانی پیشی بگیریم و این عملا امکان پذیر نیست
گذشته هم ثابت نمانده که ما بتوانیم به آنجا برگردیم. (هرچند از نظر متافیزیکی هم میتوان این را تأیید کرد)
اگر هم کمی از انتزاعیات بیرون بیاییم و با واقعیت بیندیشیم اصلا چه لزومی دارد که برویم و برگردیم به آینده و گذشته، بهتر است بیشتر به فکر تغییر شرایط فعلی که در دست ماست و واقعی است و دراد از دستمان میرود باشیم .
به نظر میرسد اینها همه هجمه ی تبلیغاتی قدرت هایی است که رسانه را در اختیار دارند تا بدین طریق ذهن هایی را که می اندیشند از تلاش برای تغییر شرایط فعلی به شرایطی که خاطر ارباب ها را مخدوش و عرصه را بر جولان آنها ناآرام مکیند باز دارند و آنها را با چیزهایی که خوشان هم (ارباب ها) میدانند امکان ندارد مشغول سازند.(البته خود من هم تافته ی جدا بافته نیستم و شاید یکی از مشغولانم)
خوب به هرحال حکومت به ذهن های آزاد سخت تر است دیگر 🙂
اگر در مباخث علمی همه ی شاخه های علم را باهم مطرح کنیم مطلب ما به موعظه بالای منبر نزدیک می شود و برای رسیدن به یک نظریه علمی در فیزیک نمی توان فلسفه و عرفان را داخل کرد هر چند نهایتا از دید ناظر عام در یک مطلب “اثبات شده” ، می توانند تایید کننده همدیگر باشند. مثلا بنا به فلسفه “حرکت جوهری” ی جناب ملاصدرا “وجود در هر لحظه خلق می شود و این گونه نیست که یک بار خلق شده و به راه خود ادامه دهد” که شاید تایید کننده نظریه های جدید در فیزیک باشد. و البته دانسته های فلسفی و یا عرفانی شاید بتواند هوشمندانه ابزار یک محقق فیزیک قرار بگیرند ولی مسلما نمیتوانند برای اثبات نظریه مورد استناد باشند و فقط ریاضیات است که آن را قابل طرح کرده و آزمون ، آن را اثبات می کند. مثلا در قرآن کریم سوره ای به نام “طارق” وجود دارد که در ترجمه ای از آقای قمشه ای به صورت اسم خاص آورده و اینگونه تعریف شده:” و آن ستاره ای است درخشان که نورش فرو می ریزد”. که می تواند همان سیاه چاله باشد. و یا در سوره تکویر این معنی ” قسم یاد میکنم به ستارگان باز گردنده. ( ۱۵ ) که به گردش آیند و در مکان خود رخ پنهان کنند.(ترجمه الهی قمشه ای)”. همه اینها باعث نشده که یک حجت الاسلام سیاه چاله را کشف کند. پس یک محقق فیزیک همه چیز غیر از ریاضی و فیزیک را کنار می گذارد و به کار خودش می پردازد.
در ابعاد و دنیای ذرات کوانتومی و کوچکتر از کوانتوم و دنیای تصاویر ذهنی و دوبعدی و … نه تنها میشه به زمان بیگ بنگ برگشت بلکه به زمان خیلی خیلی خیلی خیلی … قبل تر از بیگ بنگ میشه برگشت و این قضیه هیچ منافات و عدم سنخیتی با قوانین و مبانی و مبادی فیزیک و ریاضی و فلسفه و عرفان در حوزه ذهنیت و عینیت نداره . میشه خیلی خیلی خیلی به مبدا و منشا آفرینش همه چیز نزدیک شد و هیچ مانع و رادعی هم در این قضیه وجود نداره و هیچ پارادوکسی ( تناقض ) هم به وجود نمیاد چرا که پارادوکس زمانی به وجود میاد که ما با حداقل دو چیز سرو کار داشته باشیم در صورتی که در مورد مبدا و منشا آفرینش (( همه چیز )) ما تنها با (( یک چیز )) سرو کار داریم پس بنابراین هیچ پارادوکسی در مورد مبدا آفرینش همه چیز وجود نداره و یادمون باشه که انسان به این خاطر انسان شد که به مبدا آفرینش (( برگشت )) و برگشت بیشتر به منشا و مبدا قدرت حقیقی و واقعی به مثابه (( انسان تر شدن )) و (( قدرتمند تر شدن )) هست . همون کاری که حیوانات انجام ندادن و حیوان باقی موندن وحتی به سختی میتونن با هم رابطه برقرار کنن و صحبت کنن ولی نوع بشر و اجداد اولیه انسان به خاطر (( تفکر عمیق )) در باب مبدا و منشا آفرینش واجد شرایط رشد بیشتر سلولهای مغزی و در نتیجه تغییر نحوه تفکر و اندیشه و تغییر فیزیولوژی و آناتومی بدن شد و این تغییر و تحول میتونه خیلی خیلی سریع باشه مثل انسانهای قرن بیستم و بیست و یکم و شاید هم تمدن های خیلی خیلی پیشرفته تر از انسان در سایر کرات کهکشان راه شیری یا سایر کهکشان ها یا شاید هم همین کره زمین خودمون ! .و میتونه خیلی خیلی کند باشه مثل خانواده میمونها و شامپانزه ها ! . پس تنها وجه تمایز بین انسانها و سایر حیوانات و به طور کلی موجودات دیگه چه از نظر ظاهر و چه از نظر عملکرد ذهنی همین (( تفکر عمیق )) در باب مبدا و منشا آفرینش هست .
یه قانون خیلی بزرگ در فلسفه ذهن میگه : ما همگی قبل از به دنیا اومدن (( همه چیز )) رو میدونستیم و با به دنیا اومدنمون همه اون چیز هایی رو که میدونستیم فراموش کردیم . ولی میتونیم دوباره اون چیزها رو به خاطر بیاریم و به ذهنمون برگردونیمشون .
این قانون نیست نظر افلاطون است که مدرنش کرده و با آن برای خود بازارگرمی میکنند
بله دقیقا این نظریه افلاطونه. اگر رساله های افلاطون رو بخونید ، از زبان سقراط میگه که روح از بین نمیره و و تنها از تنی به تن دیگه منتقل میشه. و اگر روح بخواد دانا بر همه چیز باشه باید از خواسته های تن رها باشه و این زمانی میسر میشه که تن بمیره و در جهان هادس(جهان مرگ یونانی) به این دانایی می رسه و اگر این روح به تن دیگه ای بره باز درگیر همان خواسته های تن میشه.
فیزیک و ریاضی و فلسفه و عرفان به هم ربط دارن و همشون دنبال یه چیز هستن .
عدم امکان پذیر نیست فقط هستی است که هست
مفهوم عدم نشأت گرفته از تفکر مکانیکی و در چارچوب زمانی و بویژه مکانی ماست که از محیط گرفته ایم
اگر فراقالبی فکر کنیم و ففرازمانی و مکانی میبینیم که فقط هستی است که ممکن است
ما به دین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا ( این دنیای سه بعدی ) به پناه آمده ایم
ره رو منزل عشقیم و ز سر حد (( عـــــد م ))
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
انسان های ۸۰۰ سال پیش علم و آگاهیشون از خیلی از انسان های زمان حال حاضر خیلی بیشتر بوده ! .
توهین به طرف مقابل در برابر جوابی که مزاج ما نمی سازد دور از شأن کسی است که فکر میکند می اندیشد
دیدگاه انسان های ۸۰۰ سال پیش ، به تبع سنت ها و رسوم میراث مانده از اجدادشان در تمام زمینه ها بویژه خداشناسی و حتی عرفان تحت تاثیر شدید خواسته ها و همچنین آداب و رسوم درباری بود و این را بخوبی میتوان در طرز عبادت خیلی از آدم های عصر حاضر هم که به همان روشهای میراثی است و با تعظیمات درباری مو نمیزند به وضوح دید
آنان که از این دایره پا بیرون گذاشتند سر دار برفتند
مطمئن باشید تفکری در جامعه پا خواهد گرفت و رشد خواهد کرد که در درجه اول تأمین کننده ی خواسته های قدرت حاکم باشد
نوعی هوشیاری ! و خرد کیهانی ! وجود نداره که ناظر ماباشه . بینهایت جهان کوانتومی وجود داره . دقیق ترین جمله همینه . زمان حال بینهایت عمق داره ! . گربه اروین شرودینگر همزمان هم زنده هست هم زنده نیست . ما و جهان همزمان هم وجود داریم هم وجود نداریم . پس در زمان حال بینهایت وضعیت وجود داره . اگه بینهایت رو قبول نکنیم یعنی همه چیز رو انکار کردیم و راجع به هیچ چیزی نمیتونیم صحبت بکنیم . حتی خدا رو انکار کردیم . چون اتفاقا خدا بینهایته نه چیز های دیگه . در عرفان هم تاکید اصلی بر بی نهایت بودن زمان حال هست و نه گذشته و آینده . گذشته و آینده اساسا توهمه . چون اصلا زمان توهمه و وجود داره ولی واقعیت نداره . این یه بحث کاملا فلسفی و عرفانیه و از عهده و حیطه ریاضیات خارجه . باید واسه فهمیدنش خیلی عمیق فکر کرد . عمیق تر از تفکر در باب ریاضیات . باید مفاهیم وجود داشتن و واقعیت و حقیقت و ماهیت و امثال این ها رو خوب درک کنیم تا یواش یواش یه چیزایی دستگیرمون بشه . اصلا اگه زمان حال عمق بینهایت نداشته باشه ما از (( وجود )) به (( عدم )) میریم . یعنی دیگه وجود نداریم . پس به خاطر بی نهایت بودن زمان حال هست که جهان همزمان هم به وجود میاد هم به عدم میره . یعنی جهان در یک لحظه و همزمان به وجود میاد و در همون لحظه به عدم میره . به بیان ساده تر همین الان تو جهان هم (( هیچ مطلق )) داریم و هم (( همه چیز )) داریم و البته به طور همزمان .
دقیقا همین طوره به نظر من زمان حال بی نهایته حالا نمیدونم نظر شما از بی نهایت چی بوده ولی تحلیل من میگه اگر خطی برای زمان درست کنیم این خط باید مثل چیزی شبیه به نوارقلب باشه ینی فرض کنیم الان این نمودار در زمان حال وجود داره و یک نقطه است در درست یک اپسیلون آینده این نمودار کجا نمود خواهد کرد قطعا باید به نقطه قبلی وصل باشد زیرا زمان پیوسته است حالا اگر نقطه قبلی رو برسی کنیم میبینیم که طبق هندسه بینهایت خط از یک نقطه رد میشه ینی بینهایت آینده برای زمان حال وجود داره که جهان هایی موازی با این جهان رو تشکیل میدن که وجود ندارن اما یک واقعه باعث شد یک نقطه از آن خط ها بشن یک اپسیلون جلوتر از اون نقطه یا آینده ی اون نقطه حالا اگه ما خط عمودی از این نقطه رسم کنیم و سمت چپ رو منفی و سمت راست رو مثبت بگیرم باید این خطوط جهتی از سمت چپ به راست داشته باشند چرا که زمان رو به مثبت است حال اگر ما در محیط دایره ای به شعاع آن نقطه تا حالی که ما هستیم بزنیم در نهایت خط مماسی بر این نمودار را قطع خواهد کرد که به آن نقطه میرسد و چون محیط این دایره پیوسته است و هر نقطه از محیط آن یک جان موازی از همان نقطه است میتوان به آن خط مماس رسید و در نهایت به نقطه ی مورد نظر در گذشته رسید که در واقع خودمان هستیم نه اینکه دوتا از ما باشد حال سوال این است که ممکن است اشتباه کنیم و خود آینده را از بین ببریم به نظر من نه چون ما در مورد اشباح حرف نمیزنیم آن آینده دیگر وجود ندارد چون شما به صورت فیزیکی در گذشته خود هستید امیدارم مفهوم بوده باشه حرفام
سلام. ممنونم برا توصیحاتتون.
خیلی دوست داشتم بدونم پس از سه سال نظرتون درباره توضیحی که دادین چیه؟
البته منظورم این نیست که تفکر و نگاهتون حتما متفاوت باشه الان. اما آیا الان هم کاملا همونطور فکر میکنید؟ من فکر کردم شاید اطلاعات بیشتری داشته باشین و بتونین چیزی بهش اضافه کنید.
من خیلی لذت بردم ازین توضیح.
_حامد
سفر به گذشته هرگز امکان پذیر نخواهد شد چون اگر چنین چیزی ممکن بود الآن دنیا پر از آدمهای آینده بود. سفر به آینده هم اکنون اتفاق می افتد ، چون ما هر لحظه به آینده خودمان سفر می کنیم و این یک مطلب فلسفی نیست و کاملا فیزیکی می باشد . در ضمن ما با سرعتی که در یک نقطه از زمین نسبت به نقطه ای از کیهان که سرعت بسیار کمتری از ما دارد ، هر لحظه به آینده ی زمان آن نقطه سفر می کنیم.
زمان آینده و گذشته مانند داشتن یک سیب است . سیب دارم (آینده) پس سیبی وجود دارد که می توانم ببینم و گاز بزنم. سیب ندارم(گذشته) پس سیبی وچود ندارد که دیدنی باشد یا گاز زدنی.
«اینشتین صد سال پیش با ارائه نظریه نسبیت ثابت کرد که سفر به آینده امکان پذیر است. براى این کار باید موشک هایى ساخت که به سرعتى نزدیک سرعت نور برسند که در حال حاضر از نظر علمى امکان پذیر نیست. ولى جاى شکى نیست که این مشکل فقط مشکل فناورى است و در آینده توانایى سفر به آینده امکان پذیر خواهد بود. سفر به گذشته از نظر فیزیک کاملاً غیر ممکن است و با تمامى قوانین فیزیک مغایرت دارد»
-دکتر کامران وفا استاد فیزیک دانشگاه هاروارد
مگر در سرعت های نزدیک به سرعت نور ماده به انرژی تبدیل نمیشود؟ که اگر چنین باشد دیگر ماهیت کنونی خود را از دست خواهد داد و چیزی که الان هست نخواهد بود
همچنین شاید ما بتوانیم به آینده و حتی گذشته سفر کنیم ولی تضمینی نیست که ما توانایی ایجاد تغییراتی در آن را داشته باشیم چه بسا که ما فقط یک ناظر باشیم.
ضمنا چه بسا من بتوانم به بیست سال بعد سفر کنم ولی در این صورت همان شخصی خواهم بود که بیست سال بعد خواهم شد
در مورد گذشته نیز اگر بخواهم به زمانی دور تر از محدوده ی عمرم روم، این چگونه ممکن است به زمانی بروم که هنوز نبوده ام یا نیست بوده ام؟
این به معنای قار دادن نیستی در هستی نیست؟
اگر هم فرض کنیم مثلا روحی وجود دارد و ازلی هست و… در این صورت دیگر نیازی به رفتن به گذشته نیست چرا که روح من از اول همین بوده و اینجا مساله ی جبر سربرمیاورد
فکر کنم یه اشتباهی شده. تا اونجایی که من فهمیدم در هر سرعتی ، حتی در سرعت حرکت ماهواره ها هم این سفر به آینده ی زمانی اتفاق می افته.
برای دویدن در زمان فقط ب سرعتی بیشتر از سرعت حال احتیاج داریم ن فقط سرعت نور . برای سفر ب گذشته فقط ب سرعت نور و بالاتر احتیاج داریم
تا وقتی که هنوز ابعاد جهان به طور کامل و بصری ثابت نشده حرف زدن درمورد سرعت نور وسفر زمان فقط یه فرضیه با احتمال به وقوع پیوستن ۱ در میلیونه
خسته نباشید ماده با سرعت نور تبدیل به انرژی میشه
خیــــــــــــلی هیجان انگیزاست ولی غیرممکن.
سفردرزمان هم خیلی خوب است وهم خیلی بد.
برای این خوب است که ازپیشین وآینده آگاه میشویم وبه دلیل این بداست که دیگر زندگی. زمان. عمر.سرنوشت و…. بی معنی ومفهوم میشوند.